دلم آسمون میخاد🔎📷
﷽ #داستان_مذهبی #رمان_مجنون_من_کجایی؟ ══🍃💚🍃══════ #قسمت_بیستوچهارم شب اول خادمی انقدر خسته بودم
﷽
#داستان_مذهبی
#رمان_مجنون_من_کجایی؟
══🍃💚🍃══════
#قسمت_بیستوپنجم
سه روز از آغاز سفر میگذشت که
بیسیم صداش دراومد
صدای سید،بود خانم جمالی تشریف بیارید جایگاه اصلی خادمین
-چشم
به سمت جایگاه اصلی رفتم تا سید دیدم
گفتم سلام چه خبره؟
سید:سلام خانمم بیا بریم داخل
تا وارد شدم هنگ کردم فرماندهان سپاه قزوین -اهواز هردو داخل اتاقک بودن
بعد از ۴۵دقیقه خارج شدیم
دلم میخاست فقط گریه کنم
سید خوب حالمو فهمید
رقیه جان خانمم این خبر که خیلی خوبه
امام خامنه ای داره میاد هویزه
-مجتبی بریم یه جا که تنها باشیم تورو خدا
مجتبی دستم گرفت
به سمت اتاقی برد مجتبی فدات بشه بیا اینم تنهایی
بغضت بشکن عزیزم
سرم به سینش گرفت هق هق گریه ام فضای اتاق برداشت
بریده بریده گفتم باورم.....نمیشه ....آقا ....دارن میان
من
من
میبنمشون
بالاخره بعداز یه ربع با حرفهای سید آروم شدم
هویزه شدیدا امنیتی شده بود
بعداز ۳۲ساعت انتظار قلب تپنده مردم ایران وارد هویزه شد
سر مزار شهدای هویزه فاتحه ای قرائت کردن
و بعد پروانه ها دور پیر عشق جمع شد
من که فقط اشک میرختم
سید:آقاجان دعاکنید اعزام ماهم به سوریه درست بشه
حضرت آقا یه لبخند زیبا زدن و گفتن ان شالله
من انقدر حواسم به حضرت آقا بود که حرف سیدمجتبی متوجه نشم
حضور چندساعته امام خامنه ای تو هویزه نعمتی بود
۱۰روز خادمی ما تموم شد
و الان تو راه برگشت به شهر خودمون هستیم
تو این ۱۰روز خجالتم از سید ریخت الان همه کسم سیدمجتبی حسینی هست 😊😊❤️❤️
📝 #ادامـــــهدارد ...
#نویسنـــــده⇩↯⇩
✍ بانو............ش
══🍃💚🍃══════
#صـَلَـوآٺبِـفـرِښـٺمُـۏمِـڹ 📿
♥️🌿↓
@shahadat_arezoomee
ما #شهادت دادیم که شهادت زیباست↑🌿🍁