☔️؛🍁؛🌿؛🌻؛🌊؛
💭| بزرگےمۍگفت ↓
_قَدرِدلاتونوبدونید
هَردݪۍواسهاربابنِمیشڪنه
_قَدرِچشماتونوبدونید
هَرچشمۍواسهاربابگریوننِمیشه
_قَدرخودِتونوبدونید
هَرڪسیلیاقَتِنوڪرۍواسهاربابرونَداره
#واݪحقحسینشدتمامزندگۍام🌱♥️
★🌻★ . ↓ . 📿 🌿
ʝσɨŋ»https://eitaa.com/joinchat/958332942Cbe70f94293
#صـَلَـوآٺبِـفـرِښـٺمُـۏمِـڹ 🍃•😌√
#فدائیان_رهبریم🇮🇷✌️
دلم آسمون میخاد🔎📷
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🍃🍂🍃🍂🍃🍂 🍂🍃🍂🍃 🍃🍂 🍃 #نسل_سوخته #پارت_چهل_دوم سلام بر رمضان بعد از یک
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
🍃🍂🍃🍂🍃🍂
🍂🍃🍂🍃
🍃🍂
🍃
#نسل_سوخته
#پارت_چهل_سوم
40نفر مومن
سحری خوردم و از اشپز خونه اومدم بیرون,رفتم برای نماز شب وضو بگیرم...بی بی به سختی سعی می کرد از جاش بلند شه... _جانم بی بی...چی کار داری کمکت کنم؟ _هیچی مادر...می خوام برم وضو بگیرم اما دیگه جون ندارم تکان بخورم... زیر بغلش رو گرفتم و دوباره نشوندمش,اب اوردم و یه پارچه انداختم روی پاش تا لباس هاش موقع وضو گرفتن خیس نشه... _بی بی...حالا راحت همین جا وضو بگیر... دست و صورتش رو که خشک کرد...جانمازش رو انداتم روی میز و کمک کردم چادر و مقنعه اش رو سرش کنه... هنوز 45 دقیقه برای نماز شب مونده بود...اومدم برم که متوجه شدم دیگه بدون کمک نمی تونه بخونه...گریه ام گرفته بود...دلم پیش مهر و سجاده ام بود و نماز شبم ...چند لحظه طول کشید... مثل بچه ها دلم می لرزید و بغض کرده بود...رفتم سمت بی بی...خیلی اروم نماز می خوند...حداقل ب چشم من جوون و پر انرزی که شیش تا له رو توی یه جست می پریدم پایین... زیر چشمی به ساعت نگاه می کردم...هر دقیقه اش یه عمر طول می کشید... _خدایا چی کار کنم؟نیم ساعت دیگه بیشتر تا اذان نمونده...خدایا کمکم کن حداقل بتونم وتر رو بخونم... اشوبی توی دلم بر پا شده بود...حس ادمی رو داشتم که دارن عزیزن داراییش رو ازش میگیرن...شیطان هم سراغم اومده بود... _ولش کن...برو نمازت رو بخون...حالا لازم نکرده با این حالش نماز مستحبی بخونه و... از یه طرف برزخ شده بودم واز وسوسه های شیطان زجرمی کشیدم...استغفار می کردم و به خدا پناه می بردم...از یه طرف داشتم پرپر می زدم که زودتر نماز بی بی تموم بشه...که یهو یاد دفتر شهدام افتادم... یکی از رزمنده ها واسم تعریف کرده بود... _ما گاهی نماز واجب مون رو هم وسط درگیری میخوندیم...نیت می کردیمو الله اکبر می گفتیم...نماز بی رکوع و سجده ...وسط نماز خیز برمی داشتیم...خشاب عوض می کردیم...ار پی جی میزدیم...پا میشدیم...می چرخیدیم...داد می زدیم ...سرت رو به پا...بیا این طرف...خرج رو بده و...و درباره ادامه اش رو می خوندیم... انگار دنیا رو بهم داده بودن...یه ربع بیشتر نمونده بود...سرم رو اوردم بالا..وقت زیادی نبود... _خدایا ...یک رکعت نماز وتر میخوانم...قربت الی الله...الله اکبر... حواسم به بی بی و کمک کردن بهش بود...زبانم و دلم مشغول نماز...هر دو قربت الی الله... اون شب ...اولین نفر توی 40 مومن نمازم برای اون رزمنده دعا کردم...
#نویسنده_شهید_سید_طاها_ایمانی
#ادامه_دارد
★🌻★ . ↓ . 📿 🌿
ʝσɨŋ»https://eitaa.com/joinchat/958332942Cbe70f94293
#صـَلَـوآٺبِـفـرِښـٺمُـۏمِـڹ 🍃•😌√
#فدائیان_رهبریم🇮🇷✌️ 🍃
🍃🍂
🍂🍃🍂🍃
🍃🍂🍃🍂🍃🍂
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
•🌙•
‹امامصادق
نمازشب باعث میشودآنچه ازگناه که درروزصورت گرفته،ازبین برود🌱›
#شبتون_مهدویی 🍁🤚
ـــــــــــــ👑💛ـــــــــــــ
#نمازشبفراموشنشه🙃
#محاسبه_اعمال
#باوضوبخوابید^^
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
° قالَ لا تَخافا ۖ إِنَّني مَعَكُما أَسمَعُ وَأَرىٰ🕊
★🌻★ . ↓ . 📿 🌿
ʝσɨŋ»https://eitaa.com/joinchat/958332942Cbe70f94293
#صـَلَـوآٺبِـفـرِښـٺمُـۏمِـڹ 🍃•😌√
#فدائیان_رهبریم🇮🇷✌️
39.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ألـلَّـھُـمَــ؏َـجِّـلْلِوَلـیِـڪْألْـفَـرَج:
🌹معجزه ی امام رضا علیه السلام و شفای یک بچه ی سرطانی.
اگه از کلیپ خوش تون اومد ۱۴ صلوات برای تعجیل در فرج آقا امام زمان علیه السلام 🤚🌻
★🌻★ . ↓ . 📿 🌿
ʝσɨŋ»https://eitaa.com/joinchat/958332942Cbe70f94293
#صـَلَـوآٺبِـفـرِښـٺمُـۏمِـڹ 🍃•😌√
#فدائیان_رهبریم🇮🇷✌️
•🧕🏻💜•
#حجاب
‹حواست باشدای بانو!
که عشقت چادرت باشد؛
برایش نقشه هادارند
وجنگ نرم یعنی این..!›
★🌻★ . ↓ . 📿 🌿
ʝσɨŋ»https://eitaa.com/joinchat/958332942Cbe70f94293
#صـَلَـوآٺبِـفـرِښـٺمُـۏمِـڹ 🍃•😌√
#فدائیان_رهبریم🇮🇷✌️
•🎉•
امام علے:
هیچ عملے نزدخداوند،محبوب تر ازنمازنیست؛پس هیچ کاردنیایی شمارادروقت نمازبه خودمشغول نڪند!
#نمازتسردنشهمؤمن😌
دلم آسمون میخاد🔎📷
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🍃🍂🍃🍂🍃🍂 🍂🍃🍂🍃 🍃🍂 🍃 #نسل_سوخته #پارت_چهل_سوم 40نفر مومن سحری خوردم و
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
🍃🍂🍃🍂🍃🍂
🍂🍃🍂🍃
🍃🍂
🍃
#نسل_سوخته
#پارت_چهل_چهارم
اخر بازی
چند شب قبل,حال بی بی خیلی خراب شد...هنوز نشسته دوباره زیر بغلش رو می گرفتم و می بردمش دستشویی...دستشویی و صندلی رو میشستم,خشک می کردم...دوباره چند دقیقه بعد... چند بار به خودم گفتم _ول کن مهران...نمی خواد اینقدر پشت سر هم بشوری و خشک کنی...باز ده دقیقه نشده باید برگردید... اما بعد از فکری که توی ذهنم می اومد شرمنده می شدم... _اگر مادربزرگ ببینه درست تمیز نشده و اذیت بشه چی؟...یا اینکه حس کنه سربارت شده و برات سخته و خجالت بکشه چی؟ و بعدسریع تمیزشون می کردم...و بالبخند از دستشویی می اومدم بیرون... حس می کردم پشت و کمرم داشت از شدت خستگی می شکست...و اونقدر دست هام رو بعد از هر ابکشی بالاجبار شسته بودم که پوستم خشک شده بود و می سوخت که حس می کردم هر لحظه است ترک بخوره... نیم ساعتی به اذان,درد بی بی قطع و مسکن ها خوابش کرد...منم همون وسط ولو شدم...اونقدر خسته بودم که حتی حس اینکه برم توی اشپزخونه و ببینم چیزی واسه خوردن هست یا نه رو نداشتم... نیم ساعت برای سحری خوردن...نماز شبم رو هم نخونده بودم..شاید نماز مستحبی رو میشد توی خیلی از شرایط اقامه کرد...اما بین راه دستشویی و حال... پشتم از شدت خستگی می سوخت...دوباره به ساعت نگاه کردم,حالا کمتر از بیست دقیقه تا اذان مونده بود...سحری یا نماز شب؟...بین دو تا مستحب گیر کرده بودم... دلم پای نماز شب بود...از طرفی هم اولین روزه های عمرم رو می گرفتم...اون حس و یا همیشگی هم بین این دوتا...اختیار رو به خودم داده بود...چشم هام رو بستم... _بی خیال مهران... و بلند شدم رفتم سمت دستشویی...سحری خوردن...یک - صفر بازی رو واگذار کرد... #نویسنده_شهید_سید_طاها_ایمانی
#ادامه_دارد
★🌻★ . ↓ . 📿 🌿
ʝσɨŋ»https://eitaa.com/joinchat/958332942Cbe70f94293
#صـَلَـوآٺبِـفـرِښـٺمُـۏمِـڹ 🍃•😌√
#فدائیان_رهبریم🇮🇷✌️ 🍃
🍃🍂
🍂🍃🍂🍃
🍃🍂🍃🍂🍃🍂
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
خاکریزشیطان.mp3
1.7M
🔮#پادکست_صوتی👌
🎙#حاج_حسین_یکتا❤️
🎤داستانروضهپشتبیسیم...
ʝσɨŋ»https://eitaa.com/joinchat/958332942Cbe70f94293