به یاد دارم که یک روز پسرم علی از مسجد اومد خونه
بدون اینکه دست و روش رو بشوره یا استراحت کنه گفت ننه من می خوام برم جبهه
من خیلی جا خوردم.یکم مکث کردم و گفتم:(علی جان تو هنوز بچه ای بزار هر وقت سنت رسید برو توهمش ۱۶ سالته)
ولی علی پاشو کرده بود تو یه کفش که من میخوام برم جبهه...
فردای اون روز دیدم با یه دیگ و یه جعبه شیرینی داره میاد خونه...گفتم علی اینا چیه؟خندید و گفت:بیا ننه...اینم دیگ که دیگه نگی اگه تو رفتی جبهه من دیگ ندارم آش پشت پا بپزم😅اینم شیرینی قبول شدنم...منو قبول کردن که برم جبهه
گفتم علی جان تیر تو به صدام ضربه ای نمی زنه ولی تیر صدام به تو ضربه میزنه...
چیزی نگفت...
خلاصه رفتیم خونه شام خوردیم و خوابیدیم
صبح فردا دیدم داره ساکشو جمع میکنه
گفتم کجا میری علی جان؟...
گفت حالا یه جایی میریم دیگه:)
گفتم نه باید الان بهم بگی کجا داری میری
گفت هیچی ننه چند تا از بچه های امیر آباد دارن میرن جایی منم میخوام باهاشون برم
منم دیگه هیچی نگفتم
چند ساعت بعد دم دمای غروب دیدم یکی از همسایه ها اومد زنگمارو زد
در رو باز کردم گفت اعظم خانم بیا بریم کرج بدرقه بسیجیا
گفتم کجا؟
گفت بسیجیانی که میرن جبهه دیگه...پسر توهم اتفاقا چند ساعت پیش رفت
گفتم راست میگی؟پس چرا علی چیزی به من نگفت؟اصلا من که بهش امضاء ندادم
یهو دیدم اون خانمه گفت:عه اعظم خانم دستت چی شده؟
دستم رو نگاه کردم و دیدم بله...شب که من خواب بودم علی دست منو گرفته اثر انگشت زده که بگه مادرم رضایت داده
خلاصه رفتیم کرج...علی رو دیدم
صورتش مثل گل سرخ شده بود...خیلی خوشگل شده بود به قدری که پیش خودم فکرمیکردم ماه شب چهارده جلوی منه...
ولی جمعیت خیلی زیاد بود نتونستم برم پیشش خیلی هم سعی کردم اما نشد...
تا وقتی که اتوبوس اومد و کاروان بسیجیان رفت تو اتوبوس...
داشتم با خودم فکر میکردم که خدایا چرا نشد من بچه مو ببینم و...
تا اینکه دیدم یه صدای آشنا داره صدام میکنه...
-ننه،ننه بیا،ننه...
دیدم علی داره صدام میکنه
خوشحال شدم...رفتم پیشش...
اون از تو ماشین من از بیرون باهم روبوسی کردیم و خداحافظی و...
اوتوبوس راه افتاد و علی من رفت...رفت و دیگه برنگشت...و این آخرین دیدار من با پسر نوجوانم بود💔
#سالروزولادتشهیدعلیکردنورایی
#بهروایتمادر
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شادیروحهمهشهداصلوات
در انتشار آثار سهیم باشیم😊🌹
#صبحونه | #قائمانه
سلام آقا✋🏻
دوباره جمعه و💚
تسبیح خورش🌤ید
که دانه دانه
زخم لحظهها را❣️
می شمارد📿
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 💐
#صبحتون_امام_زمانی💐
●「 ڪانالدلمآسمونمیخاد 」•
گرچه یک عمر من از دلبر خود بیخبرم
لحظهای نیست که یادش برود از نظرم
نه که امروز بود دیده من بر راهش
از همان روز ازل منتظر منتظرم
💔 #غروب_جمعه
🌷 #اللهم_عجل_لولیک_الفرج
●「 ڪانالدلمآسمونمیخاد 」•
دلم آسمون میخاد 🌿📷
▪️امام مهدی (عج):
برای تعجیل و فرج زیاد دعا کنید،چون همین دعا موجب فرج شماست.💛
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#حدیث_روزانه
11.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
﷽
نمانده در دلم دگر توان دوری...
#حجتبنالحسن
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 💚
2.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•﷽•🌴🌺
دل آرام جهان
آرزوی من یا صاحب الزمان
آقای مهربان...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#استوری📲
#کمیل 💎
_ _ _ _ _ _ _ _ _
●🖇💬🌿「 https://eitaa.com/joinchat/958332942Cbe70f94293 」•
7.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#زیارت_آل_یاسین
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#استورے📲
#کمیل 💎
_ _ _ _ _ _ _ _ _
●🖇💬🌿「 https://eitaa.com/joinchat/958332942Cbe70f94293 」•
3.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•﷽•🌴🌺
حالِ دلم را عصر جمعه خوب خواهد کرد
یک جرعه از فنجان چای قند پهلويش
شاعر: هدیه طباطبایی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#استوری📲
#آوینا☄🌱
-----------------------------
j๑ïท➺°https://https://eitaa.com/joinchat/81920140Cbd1d4c9814
بیا بنویس در دفترچه درمان من شعر حضورت را 🙏🏻
ببین حال دلم را در نبود تو که حال روبه راهی نیست
شاعر: زهرا غلامزاده
#استوری_موشن
#جرعه_ای_دلتنگی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
15.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شاید که همین جمعه بیایید شاید 😊
#مهدویت
#منجےزمانہ
#الّلهُــــــمَّ_عَجِّــــــل_لِوَلِیِّکَــــــ_الْفَـــــــــرَجْ
#امام_زمان
2.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•﷽•🌴🌺
این دل خوب می فهمد فقط تو را کم دارد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#استوری📲
#آوینا☄🌱
-----------------------------
j๑ïท➺°https://https://eitaa.com/joinchat/81920140Cbd1d4c9814
4.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•﷽•🌴🌺
السلام علیک یا عين الله في خلقه
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#استوری_ولادت_امام_زمان
#عزیزم_حسین
#استورے📲
#کمیل 💎
_ _ _ _ _ _ _ _ _
●🖇💬🌿「 https://eitaa.com/joinchat/958332942Cbe70f94293 」•