°•|🍃🌸
°•{یار باوفای شهیدخرازی
#شهید_سیدمحسن_زاهــــدی🕊🌹}•°
#برگی_از_خاطرات
🔹شهید زاهدی در مواقع خطر خود را سپر شهید خرازی قرار میداد و همیشه میگفت خدا آن روز را نیاورد که من باشم و حسین شهید شده باشد.
راوی 👈 همرزم شهید
#یادش_با_ذکر_صلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
@Shahadat_dahe_hashtad
کانال💞شهادت + دهه هشتاد💞
°•|🍃🌸
°•{سردار
#شهید_سیدمحمدعلی_جهانآرا🌹}•°
#برگی_از_خاطرات
◽️اميدی به زنده ماندن نداشتيم، مرگ را میديديم، بچهها توسط بیسيم، شهادتنامه خود را میگفتند و يك نفر پشت بیسيم يادداشت میكرد؛ صحنه خيلی دردناكی بود.
◽️بچهها میخواستند شليك كنند، گفتم: ما كه رفتنی هستيم، حداقل بگذاريد چند تا از آنها را بزنيم، بعد بميريم.
◽️تانكها همه طرف را میزدند و پيش میآمدند. با رسيدن آنها به فاصله صد و پنجاه متری دستور آتش دادم. چهار آرپیجی داشتيم؛ با بلند شدن از گودال، اولين تانك را بچهها زدند. دومی در حال عقبنشينی بود كه به ديوار يكی از منازل بندر برخورد كرد. جيپ فرماندهی پشت سر، به طرف بلوار دنده عقب گرفت. با مشاهده عقبنشينی تانك، بلند شدم و داد زدم: 《الله اكبر، الله اكبر...》 حمله كنيد؛ كه دشمن پا به فرار گذاشته بود...
راوی 👈 خود شهید
°•{ نشــــربمنــــاسبتــــــــ
#ســــالــــروزولادتــــــــــــ💚}•°
@Shahadat_dahe_hashtad
کانال 💞 شهادت + دهه هشتاد 💞
🏴 🍂🏴
🖋 #برگی_از_خاطرات
🌹 #شهید_نعمتالله_ملیحی
وقتی در حین عملیات، دشمن شیمیایی زد، نعمتالله ماسکش را به یکی از رزمندهها داد و خودش بدون ماسک ماند؛
وقتی از او سوال کردند چرا ماسک نزدی؟ در جواب نوشت: ماسک و لباس تا حدی دوام دارند، جائی که خدا دارد، ماسک را چه کار؟
در بیمارستان از شدت تشنگی روی کاغذ نوشت: 《جگرم سوخت آب نیست؟!》و بعد به #شهادت رسید!….
🌷 #شهدا_هویت_جاودان_تاریخ
یاد شهید با صلوات
@Shahadat_dahe_hashtad
کانال💞شهادت + دهه هشتاد💞
°•|🌿🌹
#مدافع_حرم
#شهید_هادی_ذوالفقاری
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#برگی_از_خاطرات
◽️دوستش میگفت:
توی مدتی که عراق بود وقتی میخواست به کربلا برود روی صورتش چفیه میانداخت و میگفت:
اگر به نامحرم نگاه کنی راه #شهادت بسته میشود.
#یادش_با_ذکر_صلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
@Shahadat_dahe_hashtad
کانال 💞 شهادت + دهه هشتاد 💞
✍ #برگی_از_خاطرات
همه بچه هایم، به خصوص دو پسر شهیدم، به نماز و روزه مقید بودند. نمازشان را میخواندند، قضای نمازهای از دست رفته را جبران میکردند. سید مجتبی توجه ویژهای به فقرا داشت. همسر سید مجتبی، تعریفمیکرد وقتی که در افغانستان زندگی میکردیم، او نیمی از غذای ما را برای همسایهای که همسرش بیمار بود و بچه داشت، میبرد. یا وقتی هندوانه و خربزه میخرید، به سه قسمت تقسیم میکرد و دو قسمت آن را برای همسایهها میبرد. او به همسرش میگفت؛ تو من را داری، اما همسایهای که شوهرش فوت کرده و فرزند یتیم دارد، نمیتواند این میوه را تهیه کند و ممکن است بچه او، پوست خربزه و هندوانه را در سطل آشغال ببیند و ناگهان هوس کند و آهی بکشد
برادران #شهید مدافع حرم سیدمجتبی و سیداسماعیل حسینی
@Shahadat_dahe_hashtad
کانال 💞شهادت + دهه هشتاد💞
#سردار
#مفقودالجسد
#شهید_حمید_باکری
#ولادت: ۱۳۳۴/۹/۱
#شهادت: ۱۳۶۲/۱۲/۶
#محل_شهادت: جزيره مجنون
قائم مقام فرماندهی لشگر ۳۱ عاشورا
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#برگی_از_خاطرات
اردن را دور زدیم!
در اولین ساعت عملیات خیبر، ۹۰۰ نفر به اسارت در آمدند.
در بین این اسیران، یک سرتیپ عراقی هم که فرماندهی نیروها را به عهده داشت، بود.
حمید خطاب به آنها گفت: مواظب خودتان باشید، اگر قصد فرار یا کار دیگری را در سر داشته باشید، همهتان را به رگبار میبندیم.
سرتیپ عراقی پرسید: شما چطور به اینجا آمدید؟
حمید شوخی، جدی به او گفت: ما اردن را دور زدیم و از طرف بصره به اینجا آمدهایم.
سرتیپ عراقی مجددا پرسید: پس آن نیروهایی که از روبرو میآیند از کجا آمدهاند؟
حمید با دست به زمین اشاره کرد و گفت: از زمین روئیدهاند!
اینجا بود که چشمهای فرمانده عراقی داشت از حدقه بیرون میزد....!!
#یادش_با_ذکر_صلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
@Shahadat_dahe_hashtad
کانال 💞 شهادت + دهه هشتاد 💞
🕊🍂 #دوستان_شهدا 🍂🕊
✍ #برگی_از_خاطرات
مادرشهید:
تا به حال زحمت او را نکشیدهام. او اربابم، سرورم، مشاورم و معلم قرآن بود.
پسرم بلبل #امام_حسین(ع) بود و از بسیج وارد سپاه و بعد هم تکاور شد و برای دفاع از حرم حضرت زینب(س) به سوریه رفت و شهید شد که همه اینها لطف خداوند است. خیلی مهربان بود، من را به #کربلا فرستاد و گفت که حق مادرم گردنم نماند راهیان نور هم من را میبرد و همیشه میگفت مامان برایم دعا کن. من هیچ وقت نتوانستم دعا کنم شهید شود، چون مادر هستم، اما میگفتم پسرم هر چه لیاقت داری و صلاح است، خدا بدهد. به جای اینکه من سر او را روی سینهام بگذارم و دست بر سرش بکشم، او سر من را روی سینهاش میگذاشت و روی سرم دست میکشید و میگفت مادرم زحمتکش است.
🌹 #شهید #علی_اصغر_الیاسی
@Shahadat_dahe_hashtad
کانال 💞 شهادت + دهه هشتاد 💞
#برگی_از_خاطرات
هر وقت حاجی از منطقه به منزل می آمد،بعد از اینکه بامن احوالپرسی میکرد،با همان لباس خاکی بسیجی به نماز می ایستاد. یک روز به قصد شوخی گفتم:تو مگر چقدر پیش ما هستی که به محض آمدن،نماز میخوانی؟ نگاهی کرد و گفت:هروقت تو را میبینم،احساس میکنم باید دو رکعت نماز شکر بخوانم. همسر شهید محمد ابراهیم همت
#امام_حسین
#ما_ملت_امام_حسینیم
@shahadat_dahe_hashtad
🖤 شهادت + دهه هشتاد 🖤