#همسرانه_شهــدا🌹
یک شب قبل از عملیات والفجر 4 بود در یکی از خانه های سازمانی پادگان الله اکبر اسلام آباد بودیم🙂 به خانه که آمد کاغذی📃 را به من نشان داد سیزده نفری می شدند اسامی هم سنگرانش بود اما جلوی شماره 14 را خالی گذاشته بود...☹️ گفتم اینا چیه؟ گفت : لیست شهدا . گفتم : کدام شهدا؟ گفت: شهدای عملیات آینده👌 . گفتم: از کجا میدانید؟ گفت: ما میتونیم بچه هایی که قراره شهید بشن رو از قبل شناسایی کنیم🙂. گفتم: علم غیب دارین؟😕
گفت:نه شواهد این جوری نشان میدهند، صورت بچه ها ، حرف زدن آنها ، دردودل های آنها و کلی علامات دیگر ....🍃
گفتم: اینها که سیزده تا هستند پس چهاردهمی کیه؟
گفت: این یکی رو باید شما دعا کنی قبول بشه حاج خانم .☺️😢
منظور #حاجی را فهمیدم .اما چرا من ؟ چطور می توانستم برای او آرزوی رفتن بکنم 😔؟ من #حاجی را بی اندازه دوست داشتم💔❤️
آن سوی دیوار دل –مریم زاغیان – صفحه 78
راوے:همسرشهید
#محمد_ابراهیم_همت❤️
@Shahadat_dahe_hashtad
کانال 💞 شهادت + دهه هشتاد 💞
「 شھـادت + دهــ⁸⁰ـه 」
من تماشای تو میکردم و غافل بودم کز تماشای تو خلقی به تماشای م
#خاطرات_شـهدا
🔷سید رضا خوش #اخلاق بود،خیلی به نظم اهمیت می داد 👌و بیش از هر چیزی #تحصیل و آینده ی بچه ها برایش اهمیت داشت..در بیرون از خانه🏡 هم که همه او را فردی خوش مشرب می شناختند.با هرکسی متناسب با سنش هم #کلام می شددر بین پنج برادر سید رضا از همه بشاش تر بود،😍به طوریکه در نبود او دورهم های فامیلی خیلی #کسل کننده می شد.
🔶بعد از #بازنشستگی از سپاه اخلاق و رفتار بسیار تغییر کرد ،مهربان تر از گذشته شده بود😇 و برای بچه ها وقت بیشتری می گذاشت؛به ویژه با فرزند کوچکمان محمدرضا خیلی راحت و #صمیمی بود.پیشنهاد همیشگی سید رضا برای تفریح خانواده🏕 ،باغ خودمان در لیلان بود.بیشتر #تفریحات خانواده در باغ سپری می شد.
🔷می گفتم اگر با #حاجی کاری نداشته باشی از ساعت 5 صبح🌤🌤 می رود و تا 12 شب در باغ کار می کند ،واقعا #خستگی برایش معنی نداشت .علاوه بر آن زیاد با گشت و گذار بچه ها در پارک و این ها موافق نبود 🚫و می گفت:"زیاد بیرون از خانه نمانید چون وضع جامعه را مناسب نمی دانست."می گفت:"اگر دوست دارید #تفریح کنید و جایی بروید بیایید کنار خانواده و با هم باشیم "💯
🔶چند بار پیش آمده بود که بچه ها بیرون بودند و حاجی زنگ☎️ می زد که ما هم می خواهیم #بیرون برویم و بیایید با هم باشیم😊.به جمع خانواده خیلی اهمیت می داد.دوست داشت #فامیل هم کنار هم باشند .حتی یکی از برادرانش هم در طبقه🏬 پایین ما زندگی می کنند.
✍به روایت هـمسر بزرگوار شهید
#شهید_حاج_سیدرضا_مراثی🌷
#سالروز_شهادت
@Shahadat_dahe_hashtad
کانال💞شهادت + دهه هشتاد💞
#آرزوی_یک_بسیجے
« #حاجی همیشه دفتر یادداشتی📝 زیر بغل داشت یک بار این تقویم را باز کردم چند نامه لای آن بود💌، از برادران بسیجی ، یکی گفته بود « #حاجی من سر پل صراط یقهات را میگیرم😒 سه ماهه نشستهام داخل سنگر به امید دیدن شما💔😞
راوی:همسرشهید
#محمدابراهیمهمت♥️
@Shahadat_dahe_hashtad
کانال 💞 شهادت + دهه هشتاد 💞
#همسرانه_شهــدا
یک شب قبل از عملیات والفجر 4 بود در یکی از خانه های سازمانی پادگان الله اکبر اسلام آباد بودیم🙂 به خانه که آمد کاغذی📃 را به من نشان داد سیزده نفری می شدند اسامی هم سنگرانش بود اما جلوی شماره 14 را خالی گذاشته بود... گفتم اینا چیه؟ گفت : لیست شهدا . گفتم : کدام شهدا؟ گفت: شهدای عملیات آینده👌 . گفتم: از کجا میدانید؟ گفت: ما میتونیم بچه هایی که قراره شهید بشن رو از قبل شناسایی کنیم🙂. گفتم: علم غیب دارین؟
گفت:نه شواهد این جوری نشان میدهند، صورت بچه ها ، حرف زدن آنها ، دردودل های آنها و کلی علامات دیگر ....🙂
گفتم: اینها که سیزده تا هستند پس چهاردهمی کیه؟
گفت: این یکی رو باید شما دعا کنی قبول بشه حاج خانم .☺️😢
منظور #حاجی را فهمیدم .اما چرا من ؟ چطور می توانستم برای او آرزوی رفتن بکنم 😔؟ من #حاجی را بی اندازه دوست داشتم💔
آن سوی دیوار دل –مریم زاغیان – صفحه 78
راوے:همسرشهید
#محمد_ابراهیم_همت♥️
@Shahadat_dahe_hashtad
کانال💞شهادت + دهه هشتاد💞
هواپیمای عراقی ماروهدف گرفته بود.✈️
می خواستم ماشین رانگه دارم.....~
که برویم یک گوشه پناه بگیریم
#حاجی بدون اینکه چهره اش تغییرکندگفت:((راهتوبرو.))
_حاجی،مگه نمیبینی؟😳
ماروهدف گرفته.♂
زیرلب خواند:((لاحول ولاقوه الابالله))
ودوباره گفت:((راهتوبرو))☺️
#شهیدمحمدابراهیم_همت
#فرمانده_دلهــا
@Shahadat_dahe_hashtad
کانال💞شهادت + دهه هشتاد💞
#نمایندگے_مجلس
✏ #حاجے خیلی به بسیجےها علاقه داشت☺️👌.وقتی یکی از نمایندگان مجلس پیش او آمد و گفت شنیدیم می خواهی نماینده بشوی،گفت : نه من هرگز همچین فکری نکرده ام.بنده یک بسیجی هستم😌 و اگر مسئولین اجازه می دادند و فرماندهی را ازدوش من بر می داشتند،من به عنوان یک بسیجی می رفتم توی سنگرها.نماینده گفت :خب اینجا هم درمجلس به تو احتیاج داریم.اما #حاجی جواب داد: من دراین بیابانها و جبهه ها انسی پیداکرده ام🙂 که به هیچ وجه حاضرنخواهم شد آنجارا ترک کنم☺️،بیایم نماینده شوم.سه ماه بعدشهید شد🕊
#شهیدمحمدابراهیمهمت
#سیدالشهداےجنگ💔
@Shahadat_dahe_hashtad
کانال💞شهادت + دهه هشتاد💞
#اقتدا به #مولاحسینعلیهالسلام
به شوخی بهش گفته بودند: #حاجی! تو چشم های خیلی زیبایی داری و از ناحیه ی چشم شهید می شوی💔 ولی گویا این یک شوخی نبود بلکه پیش بینی ای بود که به واقعیّت پیوست😔. چشم هایی که نگاهش، بیانگر هزاران هزار درد دل و مظلومیت خاندان اهل بیت علیهم السلام و شیعیان دل سوخته ی تاریخ بود با ترکشی از ناحیه ی خون آشامان تاریخ، تقدیم آستان حضرت دوست شد.
اما نه فقط چشمهایش☝️، بلکه چونکه خودش می گفت: «علی وار زیستن و علی وار شهید شدن،🍂 حسین وار زیستن و حسین وار شهید شدن را دوست دارم»💔
و دوست داشت همچون مولایش اَباعبدالله علیه السلام، بی سر و همچون آقایش اباالفضل علیه السلام بی دست باشد.😭
عاشقانه به مولایش اقتدا کرد و عارفانه به زمره ی اصحاب حسین بن علی علیهماالسلام پیوست.🕊
بیاد #شهید_ابراهیم_همت
#ابراهیم_جان_التماس_دعا😔
@Shahadat_dahe_hashtad
کانال💞شهادت + دهه هشتاد💞
موقع شهادت پسرم جنازه چند تا از دوستانش را هم با هم آورده بودند.موقع تشیع یکی از همین ها بود،فکر کنم #شهید علوی بود که زیر پای #حاجی دفن شده🍁.این شهید را شبانه دفن کردند.همان کسی که قبر را می کنده می گفت:شب بود.داشتم قبر را می کندم که یک دفعه کلنگ⛏ خورد به دیواره قبر #حاجی و انگار توی قبر کلی مهتابی💡 روشن کرده بودند.چکمه ها و لباس #حاجی تنش بود و بدنش سالم و فقط یک پارچه سفید رویش بود✨. چون لباس #حاجی را بیرون نیاوردیم.فقط مادرم گفت #حوله احرامش را بکشید رویش. آن بنده خدا می گفت: یک بوی غلیظ عطر بیرون زد💫.آمدم بیرون،حول شده بودم.به سرعت کمی گچ درست کردم .سوراخ قبر را گرفتم.تا سال قبل هم این بنده خدا زنده بود و خودش ماجرا را تعریف می کرد.😢🌹
راوی:خواهر بزرگوار شهید
#محمدابراهیمهمت
#کرامات_حاجی
@Shahadat_dahe_hashtad
کانال 💞 شهادت + دهه هشتاد 💞