#دوست_شهید_مدافع_حرم_اکبر_شهریارى:
🍃🌸اربعین سال ۹۲ با عدهای از دوستان عازم کربلا شدیم.
در آن سفر یکی از بچهها هم که تازه مجروح شده بود، حضور داشت. اکبر کلاً در این سفر عوض شده بود.
انگار آمده بود که شهادتش را بگیرد.
رسیدیم بین الحرمین که شروع کرد به روضه خواندن و بلند بلند گریه کردن. تا حالا ندیده بودم که اینطوری گریه کند.
با بچهها رفتیم حرم امام حسین [علیه السلام].
آمدیم که بریم سمت حرم حضرت اباالفضل [علیه السلام]. اکبر نیامد، گفت: شما برید من اینجا مینشینم تا برگردید.
همه تعجب کردیم،!!
گفتیم تو که عشق حضرت عباس [علیه السلام] بودی،
دیدیم نه انگار قصد آمدن نداشت. ما رفتیم و برگشتیم.
🍃🌸اول ماه ربیع الاول بود که رفت سوریه. ۱۷ ربیع الاول بود که #محمودرضا_بیضائى شهید شد.
اکبر آن روز که محمود شهید شد، خیلی داغون شد.
لباس محمود را تنش کرد، گفت: انتقامش را میگیرم.
روز ۱۹ ربیع الاول که اکبر هم به حاجتش رسید. آن موقع بود که دلیل نیامدن آن روزش را به حرم فهمیدم.
اکبر خجالت میکشید از آقا که هنوز نتوانسته در راه حرم خواهرشان جانش را فدا کند.
@Shahadat_dahe_hashtad
کانال 💞 شهادت + دهه هشتاد 💞
محمودرضا هرچه داشت از فرهنگ ایثار و شهادت بود👌.... میراث فرهنگی دفاع مقدس را دوست داشت ، مجموعه 📚کتابهایش را خوانده بود.... #همپای_صاعقه را واو به واو خوانده بود. تقریبا همهکتابخانهاش به جز چند کتاب ، کتابهای دفاع مقدسی بود🌸 #خاکهای_نرم_کوشک را با علاقه بسیاری خواند ، سری #به_مجنون_گفتم_زنده_بمان✨ #ویرانی_دروازه_شرقی ، #ضربت_متقابل ، #سلام_بر_ابراهیم و این کتابهایی که در دسترس همه است..... تقریبا تا آخرین کتابهایی را که در حوزه دفاع مقدس منتشر شده داشت و گرفته بود🙂.... #کوچه_نقاشها را به من توصیه کرده بود که بخوانم و من هنوز آن را نخواندهام. خواندن این کتاب را چند بار به من توصیه کرد. خیلی او را به وجد آورده بود..... به لحاظ روحی ارتباط تنگاتنگی با شهدا داشت🕊. علاقه ی خاصی به بهشت زهرا و مزار شهدا داشت.🌹
راوی : برادر شهید
#محمودرضا_بیضائی❣
@Shahadat_dahe_hashtad
کانال 💞 شهادت + دهه هشتاد 💞