◖🕊♥️◗
وأنَاأبحثُعني؛وجَدتكَیاحُسین..!»
وهنگامیکہدرپیخودمبودمتورایافتمیاحسین♥️!
‹ ♥️⇢ #صلےاللهعلیڪیااباعبدالله ›
‹ 🕊⇢ #اربابمـحسینجانـ ›
مـنحـسیـنـۍام❥︎
#قسمت_پانزدهم علمـــــــدارعشـــــق سیدهادی رسید دانشگاه رو گوشیم میس انداخت سوار ماشین شدم سید
#قسمت_شانزدهم
علمــــــــــدارعشــــــــق
نزدیکیم و علاقه ام به حجاب خیلی بیشتر شده بود
حضورم در جاهای مذهبی هم خیلی بیشتر شده بود
امروز قراربود زهرا بیاد خونه ما میگفت باهات یه کاری دارم
که اگه بشنوی خیلی خوشحال میشی
صدای زنگ در بلند شد
این صددرصد زهرا بود
+ سلام خاله خوبید؟
٬٬ممنونم دخترم تو خوبی؟
پدر و مادرت خوبن ؟
برادرات خوبن ؟
+ همهخوبن
سلام دارن خدمتون
این نرگس کجاست ؟
- آی آی زهراخانم
غیبت ؟
+ بروبابا کدوم غیبت ؟
- زهرا چیکارم داشتی؟
+ نرگس جان من تو چندماه دنیا اومدی؟
- إه بگو دیگه
+ اووووم
قراره چندتا تیم بسیجی جمع آوری آثار شهدا کارکنند تو دانشگاه
- یخ این کجاش
ذوق مرگی منو داره
من مگه بسیجی ام
+ نه نیستی
اما من میتونم یه همراه باخودم تو این پروژه داشته باشم
- واقعا
+ آره به جان خودم راست میگم
- وای زهرا عاشقتم
حالا تیم ما چه کسانی هستن
+ من ،تو، داداشم و علی
- علی کیه؟
اون وقت
+ صبوری
نرگس یه چیزی میگم
جیغ جیغ نذاریا
- چی
+ منو علی فرداشب محرم هم میشیم
- چــــــــــــــــــــــــی
الان به من میگی
خرس پشمی براش پرت کردم
بچه پررو بذار من نامزد کنم
اگه بهت گفتم
+ تو نامزد کنی
بخوای نخوای من میفهمم
- یعنی چی؟
- هیچی
از فردا مصاحبه با خانواده شهدای مدافع حرم شروع میشود
اولین مصاحبه ما با خانواده مادرشوهر نرجس شد
قرار براین شد فردا بریم
بسیج دانشگاه ومن باهشون تماس بگیرم
رسیدم دانشگاه رفتم دفتر بسیج خواهران
شماره تماس خونه شهید حسینی
گرفتم
پدرشون برداشت
- الو سلام منزل شهید حسینی
°° بله بفرمایید
- ببخشید حاج خانم هستن؟
°° بله چنددقیقه ای گوشی دستتون
== بله بفرمایید
- سلام خانم حسینی
خوب هستید ؟
== ممنون ببخشید شما
- نرگس ساداتم خواهر عروستون
== شرمنده نرگس جان نشناختم
واقعا حال روحیم خوب نیست
- بله میدونم
حاج خانم اگه اجازه بدید میخایم با چند رفقای حسین آقا مزاحمتون بشیم
== نرگس جان والا ما تاحال با کسی درمورد حسین صحبت نکردیم
اما شما به خاطر نرجس بیاید عزیزم
- ممنونم حاج خانم
پس اگه اجازه بدید ما فرداساعت ۶ غروب مزاحمتون بشیم
== مراحم هستید
تشریف بیارید
- ممنونم
* : نرگس سادات چی شد
- برای فردا ساعت ۶ هماهنگ کردم
*احسنتم خواهر موسوی
-زهرا ولی جای من تو تیم شما نیست
برادر و همسرتو هستن
من به اونا نامحرمم
چیکارمیکنم
توی این تیم
*نرگس سادات تو مگه از برادرمن چیزی دیدی که اینجوری میگی
- این چه حرفیه
من پسری به چشم پاکی برادرت ندیدم
اما مطمئنم حضورم هم باعث آزار خودم هم اون بنده خداست
* نرگس آجی این راهو خود شهدا سرراهت گذاشتن
- خداکنه حرف تو باشه
* نرگس سادات بریم مزارشهدا
توسل کن به خودشون
من مطمئنم خودشون میگن حرف منه یانه
- باشه بریم
وارد مزارشهدا شدیم
رفتیم سر مزار یکی از شهدای مدافع حرم
*نرگس آجی من میرم سرمزارشهیدم
توام حرفات بزن
- باشه آجی
زهرا ازم دور شد
شیشه گلاب ریختم رو مزارشهید
با دستم مزارش لمس میکردم
من تازه قدم به راهتون گذاشتم
چطوری تو یه تیم نامحرم هست کارکنم ؟
نکنه بجای ثواب گناه کنم
شب بعداز خوندن نماز مغرب راهی خونه شدیم
چشمام قرمز قرمز بود
- سلام عزیزجون حالم خوب نیست میرم بخابم
خاهشا کسی نیاد سراغم
چشمام بستم
خواب دیدم
تو مزارشهدا دارم راه میرم
یهو از مزارشهدا تو یه منطقه جنگی حاضر شدم
شهید ململی صدام کرد
خانم موسوی
این اسامی ثبت کنید تو این دفتر
پرونده هاشون که کامل شد
بدید امضاش کنم
ادامه دارد....
رمان مذهبی عاشقانه
|@shahadateman|
#ناشناس
https://eitaa.com/shahadateman/2835
سلام، واقعا عالی بود، ای کاش میفهمیدیم که ما مذهبی ها داریم یه وقتایی اشتباه میکنیم و حالیمون نیست
~~
صحیح🚶♀
#ناشناس
سلام سلام سلام سلام عجبی ادامه رمان رو گذاشتی، ما که داشت کلا از یادمون میرفت،
~~
علیک علیک علیک علیک
گفته بودم که وقتی ۱۵۰ بشیم پارت بعدی رو میزام😵💫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
-تـرویـجایمـٰاݧوامیـد🌱(:
هدایت شده از سیدِ خیرالامور | سیدنا
سلام رفقا
در نظر داریم در این ایام باقی مانده تا عید بزرگ غدیر روزانه سخن بزرگان و نخبگان جهان در ارتباط با مولای متقیان امیرالمؤمنین (ع) رو با شما به اشتراک بگذاریم.
انشاءالله که مفید باشه
شما هم محبت کنید هرروز در صفحهتون منتشر کنید تا هم صفحه هامون بوی غدیر بگیره هم مخاطبانمون رو همراه کنیم
🔻@seyyedoona
هدایت شده از سیدِ خیرالامور | سیدنا
#روز_شمار_غدیر
۱۵ روز تا عید بزرگ غدیر
مولا علی در کلام نخبگان جهان
ای روزگار کاش تمام استعداد هایت را در خلق یک انسان بزرگ نبوغ بزرگ
و قهرمان بزرگ جمع میکردی و یکبار دیگر به جهان ما یک علی دیگر میدادی
جرج جرداق مسیحی
🔻@seyyedoona
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
◖🖤🕊◗
منیهسالدلواپسمحرمتم
منیهعمرهگریونروضهغمتم..(:
‹ 🖤⇢ #دستمارابهمحرمبرسانیدفقط ›
‹ 🕊⇢ #روزشمارمحرم²⁶ ›
مـنحـسیـنـۍام❥︎
◖❤️🩹🌿◗ بهجایمنمتوکربلاقدمبزنین نبودماگهچفیمگوشهگوشهیحرمبزنین❤️🩹 ‹ ❤️🩹⇢ #کربلا › ‹ 🎞
عآشِقَتدورازحَـرَماحـسٰاسِغُـربَـتمۍڪُنَد
بـآزباعَڪسِحَرَمیِـہگوشِہخَلـوَتمۍکُند:)💔
مـنحـسیـنـۍام❥︎
◖❤️🩹🌿◗ بهجایمنمتوکربلاقدمبزنین نبودماگهچفیمگوشهگوشهیحرمبزنین❤️🩹 ‹ ❤️🩹⇢ #کربلا › ‹ 🎞
پـٰایـۍبراۍرَفتننَدارم..
وَدلشـورهنَرسیـدناَمـٰانمرابُریدھ :)))
گِرهڪورِدلمدَستتورامیبوسَـدحُسِـین💔!
مـنحـسیـنـۍام❥︎
عآشِقَتدورازحَـرَماحـسٰاسِغُـربَـتمۍڪُنَد بـآزباعَڪس
ربناھا؎قنوتمهمهاشکرببلاست؛
جزحرمبرلبمننیستدعایۍابدا ..💔!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همیشههرشبجمعہ...💔(:
مـنحـسیـنـۍام❥︎
همیشههرشبجمعہ...💔(:
شببودوهوـٰایِکربلاعالیبود؛
درمِصرعقبلجایماخالیٖبود🥲💔
هدایت شده از مـنحـسیـنـۍام❥︎
ڪوڪ سا؏ـت بࢪاے نمـاز صـبح یـادتـون نࢪه😇
شبـتون مہدے(عج)پـسنـد🌸🌚
❥︎[ @SHAHADATEMAN]シ︎
هدایت شده از مـنحـسیـنـۍام❥︎
••🌼🌿••
دعایفرجــ🌤🌱…
بـا هـم تـلاوت ڪنـیـم💕 : )
‹اللَّهمَّعَجِّـڵلِوَلیَّکالفَـرَجْ🌸›
◖💙🖐🏻◗
بیاکهرنجِفراقتبریدامانِمرا
بهیُمنِآمدنتتازهکنجهانِمرا..
‹ 💙⇢ #جمعههایدلتنگے ›
‹ 🖐🏻⇢ #السݪامعلیڪیابقیةاللہ ›
هدایت شده از مَرهَمدِلِـهمَن :)
ومنازدلتنگیِتو،تماممیشوم❤️🔥🙃
-عباسمعروفی ✨
◖💚✨◗
-السَّلامُعَلَيْكَياغَوْثَالْمَلْهُوفينَ
سلام بر تو ای امید دلهای رنجور...
‹💚⇢ #اللهمعجللولیکالفرج ›
‹✨⇢ #جمعههایمهدوی ›
مـنحـسیـنـۍام❥︎
◖💚✨◗ -السَّلامُعَلَيْكَياغَوْثَالْمَلْهُوفينَ سلام بر تو ای امید دلهای رنجور... ‹💚⇢ #اللهمعجل
عذابَستاینجهانبیتو،مَبادایکزمانبیتو
بهجانِتوکهجانبیتو،
شکنجهستوبلا؛برما : )!♥️
مـنحـسیـنـۍام❥︎
#قسمت_شانزدهم علمــــــــــدارعشــــــــق نزدیکیم و علاقه ام به حجاب خیلی بیشتر شده بود حضورم در
#قسمت_هفدهم
علمدارعشق
باصدای الله اکبر اذان صبح از خواب بلندشدم
جمله شهیدململی باخودم زمزمه کردم
خانم موسوی پرونده تکمیل کنید بدید امضاکنم
انگار حرف زهرابود
شهدا خودش خاستن توی این راه باشم
گوشیم برداشتم به زهرا اس مس دادم:
سلام آجی بیداری
* سلام عزیزدل آجی آره
- زهرا من تو تیم میمونم
*وای خدایا شکرت
- کاری نداری خواهری
* نه عزیزدلم
فقط فردا ساعت ۵:۳۰ غروب دانشگاه باش
- باشه خداحافظ
* یاعلی
نمازمو که خوندم مفاتیح برداشتم تا یه دعا بخوانم
بازش کردم مناجات امیرالمومنین اومد
یاداعتکاف افتادم
چه دوره ای عالی بود
ساعت ۴:۳۰ ظهر پاشدم رفتم سمت کمد
مانتو و شلوار سرمه ای برداشتم با یه روسی سفید که طرح لبنانی سرکردم
دفعات استفاده من از چادر خیلی بیشتر شده بود
اما هنوز تو دانشگاه سر نکردم
از عزیزجون و آقاجون خداحافظی کردم رفتم
دانشگاه کلا تعطیل بود
فقط بسیج دانشگاهی فعالیت میکرد
تا برسم دانشگاه ساعت شد ۵
رفتم بسیج خواهران درزدم دیدم بسته است کلا
اومدم شماره زهرا بگیرم که ببینم کجاست که صدای آقای کرمی مانع شد
+ خانم موسوی
برگشتم سمتش
با دیدن مدل روسرویم خیلی خوشحال شد انگار
-بله
+ زهرا داخل بسیج برادران هست
در نیمه باز بود
بدون اینکه دربزنم رفتم داخل
آقای صبوری دست زهرا تو دستش بود
تا منو دید از خجالت آب شد
منم باصدای که شیطنت توش موج میزد : زهرا جونم سلام
زهرا: سلام تو درزدن بلدنیستی
- حالا فلفل قرمز ن ....
هنوز جمله کامل نکرده بودم که یهو آقای کرمی داخل شود وگفت فلفل قرمزچیه
وای خدایا آب شدم
بعدازیه ربع فهمیدم برای تقدیر از خانواده شهید یه جعبه شیرینی
+ یه نیم سکه بهارآزادی با یه لوح خیلی زیبا از تصویر و قسمتی از وصیت نامه شهید است
تهیه شده
به سمت خونه شهید راه افتادیم
تو ماشین قراربر این شد چون فامیل ما هستن
من مصاحبه انجام بدم
رسیدیم خونه شهید
من زنگ زدم
سلام خانم حسینی
سلام نرگس جان بیاید داخل
حاج خانم جلوی در منتظر ما ایستاده بود
-سلام حاج خانم
مادرشهید:سلام دخترم خوبی ؟
ممنون شما خوبی
ممنونم
دستم گرفتم سمت زهرا
حاج خانم ایشان دوستم هستن
ایشانم برادر و همسرشون هستن
واز رفقای حسین آقا هستن
خدابهشون سلامتی بده
برای مادراشون حفظ کنه
آقای صبوری و مرتضی: ممنون حاج خانم
-حاج خانم خیلی ممنون که اجازه دادید ما بیایم
مادرشهید:خواهش میکنم دخترم
- اگه اجازه میدید مصاحبه شروع کنیم
مادرشهید بفرمایید
-بسم الله الرحمن الرحیم
امروز مورخ تاریخ ....... در خدمت خانواده شهید مدافع حرم سید حسین حسینی هستیم
مادر بفرمایید خودتون معرفی کنید و نسبت باشهید بگید
مادر شهید: بسم الله الرحمن الرحیم
بنده انسیه سادات موسوی مادرشهید مدافع حرم
سیدحسین حسینی هستم
- خانم موسوی برامون از دوران کودکی حسین آقا برامون بگید؟
مادرشهید: خانواده ما هم فوق العاده مذهبی هم پرجعمیت
حسین سال ۶۸ دنیا اومد
پدرش تو ماموریت تو کرمانشاه بود
حسین تو محرم دنیا اومد
مادرشوهرم با همسرم تماس گرفت گفت خداباز یه پسر بهتون داده
همسرم گفت فدای حسین زهراست مادر اسمش بذارید حسین
حسین تا ازبچگی هم بین خودش و نامحرم یه پرده حیا قائل بود
یادمه یه بار برادربزرگش سیدمحسن
تو مدرسه خورده بود زمین سرش شکسته بود
سیدحسین ۶ سالش بود بهش گفت پسرم من میرم مدرسه اما تو به چیزی دست نزنیا
یه دوساعت کارم طول کشید
اومدم خونه دیدم حسین پرده آشپزخونه آتش زده خاموشم کرده
درباز کردم
اومدم تو دیدم نشسته وسط آشپزخونه دست میزنه میگه مامان ببین بازی کردم
خیلی باآرامش نشسته بود با خاکسترا نقاشی میکرد رو دیوار
بعداز چندتاسوال گفتم
حاج خانم چطوری تصمیم گرفتن برن سوریه
ترم شش دانشگاه بود دوستش جانباز مدافع حرم شده بود
رفتیم دیدن اون باهم
توراه گفت مامان اجازه بده منم برم
مسئولیت ما سنگین تره چون سیدهستیم
عمه جانم وسط دشمنه
یک هفته ای طول کشید تا بارفتنش موافقت کنم
- حاج خانم سفارش اصلیشون چی بود
حجاب و نماز و ولایت فقیه
یه ساعت بعد همه خداحافظی کردیم و رفتیم
یک هفته ای از دیدارما میگذشت
رفتم تو پذیرایی رو به آقاجون گفتم
- آقاجون
آقاجون : جانم بابا
- میخام برای همیشه چادر سرکنم
آقاجون : آفرین دخترم
پس بالاخره عاشقش شدی
- خیلی شرمنده چادرم
ادامه دارد....
رمان مذهبی عاشقانه 😍📝
|@shahadateman|
مـنحـسیـنـۍام❥︎
◖💚✨◗ -السَّلامُعَلَيْكَياغَوْثَالْمَلْهُوفينَ سلام بر تو ای امید دلهای رنجور... ‹💚⇢ #اللهمعجل
هیچوقتفکرنڪن
ڪہامامزمان"عج"ڪنارتنیست؛
همهحرفاوشِکایتهارو
بہامامزمانبگو...
واینروبِدونڪہتاحرکتنڪنی
برڪتینِمیادسَمتت...♥️