eitaa logo
مـن‌حـسیـنـۍام❥︎
100 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
161 ویدیو
2 فایل
﷽ بہ ࢪوایٺ یڪ ڪࢪبلا نرفٺہ💔:) شـعࢪ‌ھایم‌همگــے‌‌دࢪد‌فࢪاق‌اسٺ!ببخش! صحبٺ‌از‌ڪرببݪایٺ‌نڪنم‌!میمیرم💔! چہاࢪشنـبہ‌ها‌فعـالیـت‌نداࢪیـم‼️ شࢪو؏ فـعاݪیٺ ڪاناݪ:1401/10/11 شـنوندہ حـࢪفاتـۅن⇩ https://daigo.ir/pm/pZUhy8
مشاهده در ایتا
دانلود
ما در فراق کربلا ؛ دلتنگ که نه ؛ دل مرگ شده ایم . . :)
سمت تو از تمامی مردم فراری ام! ای با غريب های جهان آشنا، حسـین..♥️
یه‌کنج‌حَرم، یه‌چَفیه‌مُتبرک، ویِه‌دل‌عـٰاشق!💔 این‌هَمون‌حِـسیه، کہ‌آرزوداشتَم یکبـٰارتَجربه‌ش‌کُنم:)) بشینم‌یِه‌گوشه‌توشلوغۍ گِریه‌کنم‌بَرات‌و به‌زائرات‌نِگاه‌کنم🙂🚶🏿‍♂. .
••اَلْحَمدُ اللهِ الَذے خَلَقَ الحُسيـــن (ع)••♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مـن‌حـسیـنـۍام❥︎
#قسمت_سی_چهارم علمـــــــدارعشــــــق # راوی مرتضی دنبال نرگس رفتم تو راهرو خیلی سریع دیدم از ح
علمـــــــدار عشــــــق نرگس سادات با استرس از خواب پریدم به ساعت تو اتاق نگاه کردم یه ربع مونده به اذان صبح از خوابی که دیده بودم استرس داشتم رفتم سمت مرتضی منتظر موندم سجده آخر نمازش بره مرتضی + جانم چرا گریه میکنی خانمم - ببخشید منو خیلی بد رفتار کردم + نه جانم من بهت حق میدم سرم کشید تو آغوشش + چی شده ساداتم چرا بهم ریختی - مرتضی یه خواب دیدم + چه خوابی - خواب دیدم تو یه صف طولانی وایستادم نفری یه دونه هم پرونده دستمون بود یه آقای خیلی نورانی نشسته بود پرونده ها رو نگاه میکرد بعدش امضا میزد اما من نه تنها به آقا نزدیک نمیشدم بلکه هی دور میشدم یهو یه نفر گفت خانم حضرت زینب داره با یارانش میاد مرتضی توام تو جمع یاران خانم بودی اما یه دستت نبود اومدی سمتم گفتی صبرکن میرسی اول صف بعدش رفتی اما اون آقای نورانی انگار ازمن ناراحت بود + ان شاالله خیره فردا صبح برو پیش استاد احدی تعبیر خوابتو بپرس - حتما + پاشو نماز بخونیم ساعت ۷ صبح بود از خواب پاشدم مرتضی نبود چادر و روسریمو سر کردم رفت تو پذیرایی - سلام مادرجون مادر: سلام عروس گلم صبحت بخیر - ممنون مادر مرتضی کجاست ؟ مادر: رفته دعای ندبه دخترم گفت بیدارشدی بری پیش حاج آقا احدی حتما - آره دارم میرم همون جا مادر: بیا سوئیچ گذاشته بدم بهت ماشین روشن کردم تا گرم بشه شماره استاد احدی گرفتم استاد: الو بفرمایید - سلام استاد استاد: سلام دخترم خوبی؟ پدر خوبن؟ آقامرتضی خوبن؟ - همه خوبن سلام میرسونن خدمتون استاد شرمنده مزاحمتون شدم استاد : مراحمی کاری داشتی؟ ،- بله استاد یه خواب دیدم میخاستم بیام پیشتون استاد : بیا چهار انبیا من جلسه ام یه نیم ساعت طول میکشه باید منتظر بمونی - اشکال نداره میرسم خدمتون استاد: یاعلی جلسه استاد تموم شد - سلام استاد استاد: سلام دخترم چی شده انگار خیلی ملتهبی ،-استاد یه خواب دیدم شروع کردم به تعریف وقتی حرفم تموم شد استاد گفت ما سینه زدیم و بی صدا باریدند از هرچه که دم زدیم، آنها دیدند ما مدعیان صف اول بودیم از آخر مجلس، شهدا را چیدند دورشدنت برای اینکه گفتی بین منو سوریه باید یه دونه انتخاب کنی آقاهم به احتمال زیاد آقاسیدالشهدا بوده با حال آشفته ای رفتم سمت خونه مرتضی اینا تمام راه گریه میکردم خدایا چرا معرفتم انقدر نصبت به اهل بیت پایین بود خود مرتضی درو باز کرد + نرگس از بس گریه کردی چشمات قرمز شده استاد احدی چی گفتن -مرتضی + جانم - برو برو من راضیم برو مدافع عمه جانم شو فقط باید قبلش منو ببری حرم خانم حضرت معصومه + به روی چشم نوکرتم نرگسم فرداشب عروسی زهراست علی شوهرش ۲۰ روز بعداز عروسیشون اعزام میشه سوریه عروسیشون به خیر خوشی تموم شد تو ماشین نشسته بودیم به سمت قم در حرکتیم رسیدیم قم وارد صحن شدیم من رفتم قسمت خواهران زیارت - یا حضرت معصومه خانم جان صبر و قراربود که دوری همسرمو تمام زندگیم تحمل کنم خانم جان شما را به جان برادرتون امام رضا قسم میدم مراقب مرتضی من باشید ادامه دارد.... رمان مذهبی عاشقانه 😍📝 ﴾@shahadateman﴿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
5.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خون مظلوم تورا میخواند ایرانم تسلیت❤️‍🩹 🔻 @seyyedoona
سخت‌است‌‌عاشقشوی‌...ویارنخواهد!دلتنگ‌'حرم'باشے..و'ارباب'نخواهد!(:
عالم همه قطره و دریاست حسین خوبان همه بنده و مولاست حسین ترسم که شفاعت کند از قاتل خویش از بس که کَرَم دارد و آقاست حسین