تهران دمشق نیست که شد جان آرمان
آماج تیر و سنگِ حرامی ّو نا کسان
تهران دمشق نیست ولی کوچه های آن
لبریز تیر و سنگِ همان ها که بی گمان
تاریخ را ورق به ورق زنده می کنند.
با کیف انگلیسی و مرگ کریم خان !
از فتنه های شخص رضا خان میر پنج
خون شد دل کبوتران گوهرشاد ،آن زمان
از صفحه های شوم مجازی دروغ شان
خنجر شد و نشست به پهلوی این و آن
با این شعار پوچ سرش مانده بی کلاه
این بردگی ست یا شده آزادی زنان؟؟
زن زندگیست ...مثل خودش مثل مادرش
این زندگیش زنده شد از خون آرمان....
شاعر هنرمند بسیجی
#نفیسه_علیپور
دوباره ساعت مقتل، دوباره صبح قرار
سه سال گذشته از این لحظه های پر تکرار
صدای ساعت شماته دارِتوی حرم
سکوت چهره ی خندان قاب رو دیوار
حرم پناه تو بوده اگرچه سرداری
نشان خادمیت را گرفته ای سردار
چه خاطرات عجیبی نشسته توی حیاط
نماز و اشک و دعایی که خوانده ای این بار
چه زائری شده ای خونی و کبود و .... و همین
گواه عشق تو بوده برای این دیدار
دوباره بی مقدمه اشک هایمان جاری است
دوباره ساعت مقتل دوباره صبح قرار
شاعر هنرمند بسیجی خواهر
#نفیسه_علیپور
عقیق سرخ
در سینه هامان زخم صد ها بغض پنهانی ست
از جمعه شب هایی که چشمم خیس و بارانی ست
ای روزهای اول دی ماه شاهد باش
حال و هوایم مثل یک دریای طوفانی ست
این خانه مردش را سحر گم کرد در میدان
این خانه سردارش فقط قاسم سلیمانی ست
یادم نرفته اشک های گرم مردم را
قطعا پس از این روزهای سخت آسانی ست
دست و سر و پایش کجا جا مانده بود این بار
او که برای عده ای بابای پنهانی ست
یادم نرفته آن عقیق سرخ و ُ دستش را
دست علمدارِ همان پیر خراسانی ست
هر وقت او فرمان دهد ، ما مرد میدانیم
آماده فتح ایم و پرچم دا ر قا آنی ست
از نسل هابیل ایم و با قابیل می جنگیم
هم نسل شمشیریم و این آغاز برانی ست
صد بار نامت را شبی تکرار خواهم کرد
تا انتقام سخت تو این گام پایانی ست
شاعر هنرمند بسیجی
#نفیسه_علیپور