شهید جهاد مغنیه:
ما فرزندان کسانی هستیمکه در راه دفاع از وطن جز زیبایی چیزی ندیدند !
وطنی که ما شرم داریم آنرا رها کنیم ..
هر چقدر هم تهدید باشد . . .
#جهاد_شناسی
#شهید_جهاد_مغنیه
بهقولحاجقاسم :
شهیدجهاد مغنیه را به این دلیل درخودرو خود به شهادت رساندند کهکسی جرات رویارویی
با او را نداشت!
#جهاد_شناسی
#شهید_جهاد_مغنیه
یه نفر میگفت شهید جهاد دست آدمو میگیره
به آدم راه رفتن یاد میده
مثل اون بچه ای که اوایل دستشو میگیری
بعد که پیشرفت کرد یه چیزی که دوست داره جلوش میگیری تا راه بیاد به شوق گرفتن اون وسیله
بعد دیگه خودش شروع کنه تنها راه بره و از دور از راه رفتنش لذت ببری ...
داداش جهادم همینطوره ..
#جهاد_شناسی
#شهید_جهاد_مغنیه
جهاد پسر سر به زیری بود
هیچ وقت خودش رو در معرض نامحرم قرار نمیداد؛
یعنی از اماکنی که امکان داشت نامحرم باشه همیشه دوری میکرد.
توی برخوردش هم حالت خاصی بود . .
یعنی هم خودش رو عادی جلوه میداد هم توی اون عادی بودنش به شدت حیا رو رعایت میکرد
اصلا اهل تظاهر نبود.
#جهاد_شناسی
#شهید_جهاد_مغنیه
شهـیـد جـهـاد مـغـنـیـه را قـبل از شهادت
ڪسے نـمـےشناخت اما وقـتـے شـهـیـد شد
خیلے زود عطرِ شـهـادتـش دلهاے جوانانِ
جبههے مـقـاومـت را پر ڪرد.
ایــن ویـژگـے شــهـداے حـــزب الله اسـت.
تـا زنـدهانـد فـقـط سـرویـس جـاسـوســےِ
رژیـم صـهـیـونیستے آنها را مـےشـنـاسند،
اما پـس از شـهـادتـشـان همہ جهان اسلام
مـتـوجـہشـان مےشـود...⛓🌙
#جهاد_شناسی
#شهید_جهاد_مغنیه
14.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خاطره ای از زبان خواهر شهید:
"جهاد مشهد را خیلی دوست داشت.
هروقت دلش می گرفت و وقت آزاد داشت، می گفت بریم مشهد.خودش می رفت .
گاهی هم به من زنگ میزد و می گفت فاطمه بریم مشهد؟ می رفتیم.. خیلی سفر های خوبی هم می شد.
بعد از شهادت بابا، متولیان حرم های متبرکه، پرچم های متبرکه را برایمان فرستادند، تا با بابا دفن کنیم.
پرچم کربلا ، نجف ، حضرت زینب(س).
بعد از شهادت جهاد هم پرچم های کربلا و حرم حضرت زینب (س) را برایمان فرستادند.
موقع تدفین اول پارچه امام حسین علیه السلام را که جهاد عاشق عزاداری برایشان بود را پهن کردیم؛ در همان حین کسی رسید که پرچم گنبد امام رضا (ع) را آورده بود.
آن فرد اصلا از زمان دقیق مراسم خبری نداشت. خواست خدا بود که به موقع رسید. این پرچم را حتی برای بابا هم نفرستاده بودند، انگار خود امام رضا علیه السلام آن را فرستاده بود."
#جهاد_شناسی
#شهید_جهاد_مغنیه
گر سعی کنی بدنهایمان را از بین ببری
آنها را در سرتاسر جنوب خواهی دید!
و اگر خونمان را بریزی، جویهای خون
به سوی"فلسطین"و"مسجد الاقصی"
سرازیر خواهند شد ...
#جهاد_شناسی
#شهید_جهاد_مغنیه
روز یکشنبه یازدهم ژانویه بود. همه بچهها و نوهها به مناسبت ولادت حضرت رسول اکرم ﷺ به یک میهمانی بزرگ در منزل پدربزرگ دعوت بودند.
از همه نوهها درخواست شده بود برای این جلسه، صحبتی کوتاه آماده کنند و طی چند جمله بگویند که برای سال جدید میلادی چه برنامهای دارند؟ همه نوهها صحبت کردند. هرکس صحبت میکرد، بقیه خوب گوش میدادند که از برنامه او آگاه شوند. سپس راجع به برنامههای یکدیگر اظهار نظر میکردند. تا اینکه نوبت به جهاد رسید.
جهاد با گفتن تنها یک جمله، همه را غافلگیر کرد؛ او گفت: «من برنامهام برای سال بعد را هفته آینده میگویم»
درست یکشنبه هفته بعد دوباره همه اعضای فامیل خانواده در همان محل هفته پیش، دور هم جمع شدند. ولی این بار خانه مملو از کسانی شده بود که برای همدردی با خانواده شهید مغنیه آمدند. بله! برنامهای که جهاد از آن صحبت میکرد، شهادت بود...
#شهید_جهاد_مغنیه
#جهاد_شناسی
دلنوشتهےشهیدمحمدحسینجونی :
برایت میگریم ای جهاد ...
و چگونه برایت گریه نکنم ...
همه برایت میگریند ...
پس مشتاقِ غمگینت ،
چگونه برای تو گریه نکند...؟!
به غیبتت خو گرفتیم ولی تو ما
را به بازگشتت عادت دادی ...
به دیدن عکست عادت کردیم
ولی به دیدن اسم ،جواد روی آن نه...!
این حق ماست که
با تو وداع کنیم ...
چه بسا تو تلاش کردی
با ما وداع کنی …
و ما را باخبر سازی ...
ولی ما درک نکردیم …
چگونه به این سرعت
سفر کردی ای جواد …؟!
هرگاه که شب آخر را
به یاد میآورم قلبم از
درد فشرده می شود...
یک هفته و نیم قبل از سفرت بود
هنگامی که تو می آمدی
من در تلاش بودم
که زودتر بروم و فقط اندکی مینشستم ...
ولی الان آن دقایق را
بسیار اندک میشمارم ...
ای کاش تو را ترک نمی کردم ...
ای کاش می دانستم
آن شب... آخرین لحظات...
آخرین نگاه ها ...
و اخرین کلمات است ...
ای کاش میدانستم آن شب ...
آخرین دیدار و خنده ها بود ...
ای کاش آن شب نمیرفتم ...
ای کاش تو را ان شب حبس میکردیم ...
ای کاش روزی که تو را از دست میدادیم ،
میدانستیم ...
و رفتنت روز به روز حقیقت
میشود و دوری ات دردناک تر ...
ای جهاد ...
خنده هایت بیشترین چیزی است
که از دست داده ام ...
خنده هایت اکنون در خیال
من وجود دارند ...
به حدی که مرا به خنده وا
می دارند ...میخندم ...
ولی در چشمانم اشک و
در قلبم شوق و اشتیاق است !
- ١روزتاسالگردعروجتبهآسمانها -
#شهید_جهاد_مغنیه
#جهاد_شناسی
شاھنجف!"
جَهـٰاد اسمش ؛ جَهـٰاد رسمش ؛ جَهـٰاد اندیشهُ رویاش . . . #شهید_جهاد_مغنیه
رهایی تو ای پروانه از پیله مبارک باد . .(:
#شهید_جهاد_مغنیه
جهاد را برای این در خودرو خود به شهادت رساندند ، که جرات رویارویی با او را نداشتند . .
- حاجقاسمسلیمانی -
#شهید_جهاد_مغنیه
#جهاد_شناسی
7.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دقیقا همچین روزی بود...
بیستُ هشتمین روز از دی ماه هزار و سیصدُ نودُ سه...
حوالی مزرعة الامل قنیطره سوریه؛ در بلندی های جولان...
روزی که اسرائیل خبیث از روبهرو شدنِ با شما ترسید و ناجوانمردانه شما را به شهادت رساند...
شما چهارمین شهید خانواده مغنیه بودی؛ خوب بودن را از پدرتان، حاج عماد، آموختید...
مادرتان آنقدر صبر داشت که فاطمه میگفت: وقتی خبر شهادت را شنید بلند شد و نماز خواند...
یک سال و اندی از آشناییتم با شما میگذرد؛ در لحظه ای شما را پیدا کردم که در حال مچاله شدن بودم؛ اما به لطف و عنایت شما نجات یافتم و بهتر شدم ...
حضرت برادر دستمان را بگیر و ما را مثل خودت پرورش ده
شهاتتون مبارک اقازادهٔ لبنانی:)
همونی که اسرائیل با عنوان "شاهزادهٔ تروریست ترور شد" خبر شهادتتونُ منتشر کرد(:!
#شهید_جهاد_مغنیه
#جهاد_شناسی