مرور میکنم از روزهای تیره و تار
تمام واقـعه را ای مهـاجرین! انصار!
در آن زمانه که حرفی نـبود از اسلام
بـرهـنـه بـودنـتـان بـود جـامـۀ احـرام
در آن زمانه که گنداب نوش میکردید
سرِ طـعـام، نـزاعِ وحـوش میکـردید
در آن زمانه که انسان نبود جز نسیان
شب سـیاه بـشر بود و زوزۀ عـصیان
طلوع کرد در آن مُردگی سِراج حیات
أبِی مُحَـمـَّدٍ الـمـُصطـفی، لَهُ الصّلوات
همان که بود شب و روز مهربانِ شما
جـواب راسـخ دشـنـام دشـمـنـانِ شـمـا
امـان نـداد به غـارتـگـران قــافـلـههـا
لجـام زد به دهـان چـمـوش غـائـلـهها
مگر که آیۀ آرامـش و سکـیـنه نبود؟!
مگـر که مـایـۀ امـنـیت مـدیـنـه نبود؟!
دوباره بر سر حُکمش بگو و مگو کردید
به جاهلیتِ دیـروزِ خـویش رو کردید
نـشـسـتـهاید به حـکـمِ قـیـام برخـیـزید
سیـوف بـدر و اُحـد از نـیام برخـیزید
مگر که قبضۀ شمشیرتان شکسته شده؟
مگرکه مرکـبتان از نبرد خسته شده؟
که با سکوت شما رحلت نبی طی شد
و درسـقـیـفـهتان مرکب عـلی پِی شد
به مرگ میگذرد ماجرا پس از پدرم
دلم گرفته ازاین طعنهها پس ازپدرم
پدر!مپرس چرا اینقدر شکسته شدم؟
پدر! مرا ببر ازاین زمانه خسته شدم!
لـطـافـت سـخـنـان تـو رانـمـیشـنـوم
صدایِ «فاطمه جانِ» تو رانمیشنوم
فَـقـَد فَـقـَدتُکَ فَـقـدَ الـسّمـاءِ رَحـمـَـتـَها
فَـلـیتَ قـبـلَکَ کـانَ المَـمـاتِ صـادَفـَـنا
چه کرد خـطـبۀ او با مـدیـنۀ نیـرنگ!
چه فـایـده نرودمیخ آهـنین درسنگ!
✍محمدمهدی خان محمدی
ترجمه ای آزاد ازخطبه#فدکیه
حضرت زهراسلام الله علیهابخش دوم
🌹آشنایی بیشترباشهدا ازنگاهی دیگر
#شهیدانه
🌹@shaheadaneh
┄┅┅┅┅❀====💠====❀┅┅┅┅┄