eitaa logo
شاهد
56 دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
1.5هزار ویدیو
157 فایل
برنامه ها و اطلاع رسانی پایگاه در کانال قرار داده میشود. eitaa.com/shahed24
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از من یک محجبه ام ❤️🌺
📖♥️ 9⃣1⃣قسمت نوزدهم🌷 🌱بالاخره روز آخر رسید هیچ کس دل رفتن نداشت تازه انس پیدا کرده بودیم اصلا نمی شد از خلوص و پاکی اینجا دل کند و به زندگی ماشینی برگشت، یعنی باز هم دعوتمون میکردند؟ 🍂شاید چنان سرگرم دنیا می شدیم که همه چیز از یادمون می رفت، اشک از چشمام جاری شد هنوز نرفته دل ها پر می کشید برای دوباره اومدن، حال و هوای همه دیدنی بود ای کاش کسی از کاروان صدامون نمی کرد یا ای کاش اتوبوس ها نمی اومدند! 🌻اما انگار زمان خداحافظی بود. پاهایم آهسته قدم برمی داشتند دلم آشوب بود اما زمزمه کردم: شهدا دلم براتون تنگ میشه نکنه دستم رو رها کنید دیگه نمی خوام گناه کنم  ای کاش میشد مثل شما زندگی می کردم و مرگم تو همین راه رقم می خورد. 🌾نوشته تابلویی توجهم رو جلب کرد"مرز مردن و شهادت خون نیست خود است".چه زود جوابم رو گرفتم!!. 🌅دلم برای غروب های شلمچه هم تنگ میشد وقتی که سرخی آسمون جای خورشید رو میگرفت حزن عجیبی سراغم می اومد درست گفتند که بهشت واقعی همینجاست. 🌷اتوبوس که اومد همه سوار شدند سنگینی نگاهی رو روی خودم حس کردم از بیقراری قلبم متوجه حضورش شدم به طرفش برگشتم با چهره ای مغموم و گرفته به من خیره شد پشت نگاه سردش ترحم و دلسوزی بود که  همیشه ازش فراری بودم من این اومدن رو نمیخواستم این نگاه رو دوست نداشتم. 🌺تا اینجا با دلم پیش رفتم اما دیگه کافی بود نمیخواستم مثل شکست خورده ها باشم، چند قدمی جلوتر اومد حالا وقتش بود که روح زخم خوردم رو ترمیم کنم بلافاصله سوار اتوبوس شدم و کنار خانم عباسی نشستم از ماجرا خبر داشت هیچ چیز پنهونی بینمون نبود. 🍃بخاطر همین گفت: _ چرا نرفتی حرف بزنی؟ بنده خدا رو سنگ رو یخ کردی!. اشک تو چشمام جمع شد لبخند تلخی زدم و گفتم: _اتفاقا حرف زدیم! فهمید که سر قولم میمونم! با اینکه تعجب کرد اما چیزی نگفت حتما فکر می کرد دیوونه شدم نمیخواستم مانع هدف سید بشم اون عشقش رو برای خدا خالص کرده بود مثل من اسیر زمینی ها نبود!... 🌾موقعی که برگشتم دکوراسیون خونه عوض شده بود مامانم اوقات فراغتش رو با خرید کردن می گذروند نمی دونم چرا علاقه داشت هر چند ماه یک بار همه چیز رو عوض کنه. همیشه سر این موضوع بحث داشتیم تا می اومدم عادت کنم با دکور جدید روبرو می شدم! البته با اتاق من کاری نداشت چون می دونست حساسم دست نمی زد... 🍁عکس هایی که انداخته بودم رو چاپ کردم و به دیوار اتاقم زدم غروب شلمچه، یادمان طلائیه، رودخانه اروند و نخل های سوخته که شاهد عملیات های زیادی بود، گلزار شهدای هویزه، دکوهه. دلم میخواست این عکس ها همیشه جلوی چشمام باشه. با دیدنشون انرژی می گرفتم. 🌸دو هفته از قولی که داده بودم می گذشت اما هنوز نتونسته بودم فراموشش کنم با آوردن اسمش بیشتر از قبل بی تاب میشدم هر شب با چشمای خیس می خوابیدم  همش می گفتم صبح که بیدار بشم همه چیز رو فراموش می کنم اما درست به محض بیدار شدن چهره اش مقابلم نقش می بست! دیگه داشتم به مرز جنون می رسیدم. 🌼از پایگاه که برگشتم سر و صدای مامان و بابام می اومد شوکه شدم! تا حالا سابقه نداشت. گوشم رو به در چسبوندم تا واضح بشنوم. _زنگ میزنی قرار رو بهم میزنی و اِلا خودم این کار رو می کنم. خجالت  نمی کشند هنوز کفن مردشون هم خشک نشده!. _آخه عزیزم اینطوری آبرو ریزی میشه تو بذار بیان خودم جواب رد میدم. 🌷گوشیم بی موقع زنگ خورد دیگه صداشون نیومد یکدفعه مامانم در رو باز کرد لبخند که زدم بیشتر عصبانی شد، نگاهی به بابام انداخت و گفت: _بفرما تحویل بگیر خانم نیشش تا بناگوش بازه! بعد میگی جواب رد بدیم. 🌹از حرفاشون سر در نمی آوردم شاید پای خواستگاری کسی وسط بود که مامانم ازش خوشش نمی اومد. چادرم رو دور دستم انداختم و با بی تفاوتی گفتم: _خیالتون راحت جواب منم منفیه!. 🦋هنوز از پله ها بالا نرفته بودم که بابام گفت: _دیدی دخترمون عاقله سید همین طور که از داداشم جواب منفی شنید از ما هم میشنوه!!. 🍀دهانم از حیرت باز موند کاملا گیج شدم یعنی درست شنیدم. گفتم: _یعنی چی آخه چطور ممکنه؟. _فاطمه خانم زنگ زده برای آخر هفته میان!. نمیدونستم خوشحال باشم یا ناراحت! نمیخواستم به من ترحم کنه همچین اجازه ای بهش نمیدادم. ✍🏻نویسنده: عذرا خوئینی 📝ادامه دارد... •┈┈••✾❀🌹🍃🌼✿❁••┈┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از من یک محجبه ام ❤️🌺
💟 🕊امام على عليه السلام فرمودند: «إكمالُ المَعروفِ أحسَـنُ مِنِ ابتِدائهِ»🦋 به كمال رساندن خوبى، نيكوتر از آغاز كردن آن است. . 📚غرر الحكم حدیث 1899 •┈┈••✾❀🌹🍃🌼✿❁•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از من یک محجبه ام ❤️🌺
🌺 سرمایه لطف زهراست چادرم میراث مادری را چادرم را عاشقم❤️🔗 •┈┈••✾❀🌹🍃🌼✿❁••┈┈•
هدایت شده از من یک محجبه ام ❤️🌺
💖 خدا را دوست بدارید❤️ حداقلش این است که یکی را دوست دارید که روزی به او می رسید . . .🕊 •┈┈••✾❀🌹🍃🌼✿❁••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا