🌷 شهید همت:
🌿 حقیقت این است که هرچه بگوییم #خسته شدهایم، #اسلام دست از سر ما بر نمیدارد. ما باید بمانیم و کاری که میخواهیم انجام بدهیم.
عاقبتتون شهدایی....❣
🌷@shahedan_aref
🌹🍃 #چله_شهدایی
چهارمین روز از چله زیارت عاشورا به نیت شهید #احمد_پلارک🕊🌹
❤️ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ ❤️
❤️ وَ عَلى عَلىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ❤️
❤️ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ ❤️
❤️ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ ❤️
برای همه گرفتارا دعا کنید🙏
🌷@shahedan_aref
خواهرم!
این همه جوان از جوانی شان گذشتند
و از تو خواسته اند که فقط در سنگر سیاه، سنگین و ساده ات بمانی...
چادرت را حفظ کن...
لبخند شهدا روزی ات🌿💚
#حجاب
#شهیدانه
🌷@shahedan_aref
💬 | #پیام_جدید
متن پیام:
سلام بنده متوجه چله نشدم میشه از امروز شروع کنم چها تا رو امروز یه جا لخونم به نیت هر شهید؟
سلام مخاطب گرامی!
امروز شروع کنید تا چهار روز بعد از اربعین ادامه بدهید که تا چله شما کامل باشد
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#رسم_ایستادگی
🔺برگی از زندگی شهدای کارگر استان سمنان؛
🔹شهید علی اوغان در سال ۱۳۳۹ در شهرستان سمنان به دنیا آمد. علی فرزند دوم و تنها پسر خانواده بود. یک سال مانده به دیپلم تحصیل را رها کرد و در کارخانه ریسندگی و بافندگی مشغول کار شد.
🔹شخصیت علی را مطالعه کتب مذهبی و رفتوآمدهای مکرر به مسجد آرام آرام شکل داد طوریکه پیش از پیروزی انقلاب در پخش اعلامیههای حضرت امام خمینی(ره) نقش بهسزایی ایفا کرد.
🔹علی اوغان در ۲۷ شهریورماه ۱۳۶۰ در عملیات شهید مدنی در منطقه دهلاویه بر اثر اصابت ترکش به شکم شهيد شد. پیکرش را در گلزار شهدای حرم مطهر امامزاده یحیی زادگاهش به خاک سپردند.
شهید#علی_اوغانی🕊🌹
🌷@shahedan_aref
💬 | #پیام_جدید
متن پیام:
سلام. عزاداریهاتون قبول. کجا میتونیم مطلب از شهدا براتون بفرستیم؟
سلام مخاطب گرامی!
لطفا آیدی خود را در پیام ناشناس قرار بدهید تا برای گرفتن مطالب با شما ارتباط بگیریم.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
💬 | #پیام_جدید
متن پیام:
سلام
آیدی خودمون را از کجا بدونیم و ارسال کنیم
✍سلام وارد قسمت تنظیمات شوید و برای خودتان آیدی بسازید👇👇👇
هر روز با شهدا
کتاب #عارفانه زندگی و خاطرات شهید احمد علی نیری قسمت هفتاد و هفتم ( ادامه قسمت قبل ) توی سنگر نشس
کتاب #عارفانه
زندگی و خاطرات شهید احمد علی نیری
قسمت هفتاد و هفتم ( ادامه قسمت قبل )
توی سنگر نشسته بودیم.یکدفعه صدای مهیب انفجار امد.پریدیم بیرون.
یک گلوله توپ مستقیم به اطراف سنگر ما اصابت کرده بود.
گفتم بچه ها نکنه دشمن میخواد بیاد جلو؟؟
در اطراف سنگر ما و بر روی یک بلندی،سنگر کوچکی قرار داشت که برای دیده بانی استفاده میشد.مسئول دسته ما به همراه دو نفر دیگر دویدند به سمت سنگر دیده بانی.
احمد آقا که معمولا انسان کم حرفی بود و ارام حرف میزد.
یکباره فریاد زد:بایستید.نرید اونجا!!
هر سه نفر سر جای خود ایستادند! احمد آقا سرش را به اهستگی پایین اورد.
همه با تعجب به هم نگاه میکردیم!
این چه حرفی بود که احمد آقا زد؟چرا داد زد؟؟!
یکباره صدای اتفجار مهیبی امد.همه خوابیدند روی زمین!
وقتی گرد و خاک ها فرونشست به محل انفجار نگاه کردیم.از سنگر کوچک دیده بانی هیچ چیزی باقی نمانده بود!
ادامه دارد ...
با کسب اجازه از ناشر کتاب ( انتشارات شهید هادی )
امام و شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
شهید#احمدعلی_نیری🕊🌹
🌷@shahedan_aref