🌹🍃 #چله_شهدایی
بیست و دومین روز از چله زیارت عاشورا به نیت شهید #علی_عرب و شهید#محمد_علی_پور🕊🌹
❤️ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ ❤️
❤️ وَ عَلى عَلىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ❤️
❤️ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ ❤️
❤️ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ ❤️
برای همه گرفتارا دعا کنید🙏
🌷@shahedan_aref
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 شهیدی که کودتایی به اشتباه بهنام او خورد!
🌷@shahedan_aref
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🧡 #استوری_کلیپ | سر نوکر به فلک!
📹 واکنش رهبر انقلاب به یکی از اشعار شهید محمدخانی (عمار) که توسط مادر بزرگوار وی در حضور رهبر انقلاب خوانده شد...
🌷@shahedan_aref
هر روز با شهدا
☘ سلام بر ابراهیم ☘ 💥 قسمت هشتاد و سوم : عملیات زین العابدین علیه السلام ( بخش اول) راوی :جواد مج
☘ سلام بر ابراهیم ☘
💥 قسمت هشتاد و سوم : عملیات زین العابدین علیه السلام( بخش دوم )
راوی :جواد مجلسی
گفتم:آقا ابراهیم برو از بالاتر بیا، اینجا گیر میکنی.
گفت: وقتش رادارم. ازهمین جا رد می شیم. گفتم:اصلا نمیخواد بیایی، تا همین جا دستت دردنکنه من بقیه اش را خودم می رم.
گفت:بشین سرجان، من فرمانده ی شما رو میخوام ببینم. بعد حرکت کرد. با خودم گفتم:چه طورمیخواداز این همه آب رد بشه! تو دلم خندیدم و گفتم :چه حالی می ده گیر کنه. یه خورده حالش گرفته بشه! اما ابراهیم یک اللّه اکبر بلند و یک بسم اللّه گفت. بعد با دنده یک از آنجا رد شد!!!
به طرف مقابل که رسیدیم گفت:ماهنوز قدرت اللّه اکبر را نمی دانیم، اگه بدانیم خیلی از مشکلات حل می شود.
***
گردان برای عملیات جدید آمادگی لازم را به دست آورد. چندروز بدموقع حرکت به سمت سومارشد. من رفتم اولِ سه راهی ایستادم!
ابراهیم گفته بود قبل از غروب آفتاب پیش شما می آیم. من هم منتظرش بودم. گردان ماحرکت کرد. من مرتب به انتهای جاده خاکی نگاه می کردم. تااینکه چهره ی زیبای ابراهیم از دور نمایان شد.
همیشه باشلوار کردی و بدون اسلحه می آمد. امااین دفعه برخلاف همیشه، با لباس پلنگی و پیشانی بند و اسلحه کلاش آمد.رفتم جلو و گفتم :آقا ابراهیم اسلحه دست گرفتی!؟
خندید گفت :اطاعت از فرماندهی واجبه. من هم چون فرمانده دستور داده این طوری آمدم. بعد گفتم:آقا ابراهیم اجازه می دی من هم با شما بیام؟
گفت:نه، شمابابچه های خودتان حرکت کن. من دنبال شما هستم. همدیگررا می بینیم.
چند کیلومتر راه رفتیم. درتاریکی شب به مواضع دشمن رسیدیم. من آرپی جی زن بودم. برای همین به همراه فرمانده ی گردان تقریباً جلوتر از بقیه راه بودم.
حالت بدی بود.اصلاً آرامش نداشتم! سکوت عجیبی درمنطقه حاکم بود.
📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 👉
شهید#ابراهیم_هادی🕊🌹
🌷@shahedan_aref
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 روز اول صفر؛ ورود اسرای کربلا به شهر شام در سال ۶۱ هجری قمری
آه، یاران روزگارم شام شد
نوبت شرح ورود شام شد💔😭
هر روز با شهدا
کتاب #عارفانه زندگی و خاطرات شهید احمد علی نیری قسمت نود و سوم ( هدایت ) راوی : جمعی از دوستان شه
کتاب #عارفانه
زندگی و خاطرات شهید احمد علی نیری
قسمت نود و چهارم
مدتی از شهادت احمد آقا گذشته بود.قرار بود روز بعد با تعدادی از دوستان به تفریح برویم.
هرچند میدانستم دوستان خوبی نیستند و ممکن است پای گناه و...در میان باشد.
خدا شاهد است همان شب در عالم رویا دیدم که احمد آقا با عصبانیت و ناراحتی آمده و به من میگوید:با اینها بیرون نرو،با این دوستانت جایی نرو!
فردا صبح هر طور بود به مادرم گفتم که انها را رد کند.اما خیلی در فکر فرو رفته بودم که این چه خوابی بود؟!
بعد ها از همان افراد شنیدم که به گناه افتاده بودندو...
احمد آقا نه تنها در موقع حضور ظاهری در دنیا به فکر تربیت ما بود بلکه حالا هم از ما جدا نیست و به فکر هدایت ماست.
یکی دیگر از دوستان میگفت:در ایام فتنه88 ذهن و فکر ما درگیر بود.
یک شب در عالم رویا دیدم که احمد آقا به مسجد امین الدوله آمده.اما به نماز نرسید!
گفتم:احمدآقا نبودی دیر اومدی؟!
احمد آقا جمله ای گفت و رفت:سرما خیلی شلوغه!
بلا فاصله به ذهنم خطور کرد که این مشکلات را شهدا حل میکنند.یاد کلام نورانی امام راحل افتادم.انجا که میفرمایند:مسلم خون شهیدان اسلام و انقلاب را بیمه کرده است...
ادامه دارد ...
با کسب اجازه از ناشر کتاب ( انتشارات شهید هادی )
امام و شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
شهید#احمدعلی_نیری🕊🌹
🌷@shahedan_aref
🕊شهید"منصور سعادت بخش"، یکم فروردين 1348، در شهرستان دزفول به دنيا آمد
🌹هر چند كه ایشان سن کمی داشت اما روح بزرگ او علاقه زيادي به شركت درجبهه هاي حق عليه باطل داشت و بدين منظور در سال 1364 به همین منظور اقدام کرد و درخواست خود را تقدیم مسئولین ذیربط نمود ولي به علت کمی سن از اعزام او ممانعت به عمل آمد.
🌹ایشان با حضور در مراکز انتقال خون و اهدای خون سعی در اثبات آمادگی برای اهدای جان خویش داشت و هر بار كه مقداري خون هديه مي كرد آن روز را با سرور و شادي می گذراند ولی اين مقدار را كافي نمي دانست و در حقیقت مي خواست تا همه وجود خود را در راه به اهتزاز در آمدن پرچم لا اله الا الله اهداءكند.
🌹در تاريخ بیست وپنجم اسفندماه 1364جهت فراگرفتن فنون نظامي به شهرستان بهبهان اعزام و پس از گذراندن دوره آموزشي به طور كامل موفق به شركت در جبهه گردید و بعد ازمدتی به خانه باز گشت. براي دومين بار در سال 1365 با انصار الحسين(ع) به جبهه اعزام شد كه پس از چند ماه در جبهه و پادگان با عشق و علاقه زياد در عمليات پيروزمندانه كربلاي چهار شركت نمود و با شجاعت و حماسه ای که از خود نشان داد، لیاقت خویش را برای شهادت ثابت کرد.
🕊سرانجام در روز پنج شنبه چهارم دی ماه 1365 در منطقه عملياتي كربلاي 4 به آرزوي ديرينة خود كه همان شهادت در راه خدا بود رسيد. روحش شاد و راهش پر رهرو باد.
شادی روح همه شهدا صلوات...❣
شهید#منصور_سعادت_بخش🕊🌹
🌷@shahedan_aref
زیارت اربعین، آرزوی شهدا.mp3
7.04M
🏴 زیارت اربعین، آرزوی شهدا
🔘 اثر خون شهدا در جلب توجه ها به زیارت اربعین
🎙 حاج حسین یکتا
🏷 #شهدا
#اربعین
🌷@shahedan_aref
°•🌱🕊
جنگ،جنگاستچھسخـتبـٰاشـد،چھنرم!
عـدھا؎رابـٰاجسمشـٰانمـۍڪشنـد
ودیگَرانۍرابـٰافـرهنگشـٰان
ازجنگنـرمغـٰافلنشوید(:'!
حواستباشہرفیق...
#تلنگࢪانہ
°•🌱🕊
🌷 خاطرات همت:
🌿 گونی های نان خشک راچیده بودیم کنار انبار.
حاجی وقتی فهمید خیلی عصبانی شد.
پرید به ما که "دیگه چی؟ نان خشک معنی ندارد."
ازهمان موقع دستور داد تا این گونیها خالی نشده کسی حق ندارد نان بپزد و بدهد به بچه ها.
تامدتها موقع ناهار و شام، گونی ها را خالی میکردیم وسط سفره و نان های سالم تر را جدا میکردیم و میخوردیم.
🌷@shahedan_aref
🕊شهید علی صیاد شیرازی (۱۳۷۸-۱۳۲۳ ش) از فرماندهان ارتش جمهوری اسلامی ایران که پیش از پیروزی انقلاب اسلامی به مدت چند سال در بخشهای مختلف ارتش به ویژه در غرب کشور به پاسداری از کشور پرداخت و تلاشهای وی پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ساماندهی ارتش و ساختار نیروهای مسلح متجلی شد. سپهبد صیاد شیرازی سرانجام در سال ۱۳۷۸ شمسی توسط منافقین مزدور به شهادت رسید.
شادی روح همه شهدا صلوات...❣
شهید#علی_صیادشیرازی🕊🌹
🌷@shahedan_aref
🌹🍃 #چله_شهدایی
بیست و سومین روز از چله زیارت عاشورا به نیت شهید #علی_صیادشیرازی🕊🌹
❤️ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ ❤️
❤️ وَ عَلى عَلىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ❤️
❤️ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ ❤️
❤️ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ ❤️
برای همه گرفتارا دعا کنید🙏
🌷@shahedan_aref
🌷شهادت دومین پلیس مجروح اصفهانی
🔺جانشین فرمانده انتظامی اصفهان:
🔹در پی تیراندازی فردی مسلح و قتل شهروندی در یکی از خیابانهای شهرستان اصفهان، بلافاصله مأموران انتظامی کلانتری ۱۶ به محل اعزام شدند.
🔹با اقدام سریع مأموران انتظامی حاضر در صحنه، قاتل مسلح در درگیری مسلحانه با پلیس به هلاکت میرسد و دو نفر از مأموران انتظامی نیز به شدت مجروح شده و جهت مداوا به مرکز درمانی منتقل میشوند.
🔹استوار یکم امیر حسین زاده احمدی و گروهبان یکم محمد احسان شفیعی از مأموران شجاع کلانتری ۱۶ شهرستان اصفهان پس از انتقال به بیمارستان به دلیل شدت جراحات وارده به فیض شهادت نائل شدند.
#شهیدانه🕊🕊
🌷@shahedan_aref
May 11
🌹🌹 سرباز جلو آمد و سیلی محکمی نثار شهید بروجردی کرد ...
🕊در دفتر فرماندهی سر و صدا به حدی رسید که فرمانده سپاه منطقه هفت از اتاقش بیرون آمد و جویای قضیه شد. مسئول دفتر گفت: این سرباز تازه از مرخصی برگشته ولی دوباره تقاضای مرخصی داره.
فرمانده گفت: خب! پسر جان تو تازه از مرخصی آمدی نمیشه دوباره بری. یک دفعه سرباز جلو آمد و سیلی محکمی نثار شهید بروجردی کرد. در کمال تعجب دیدم شهید بروجردی خندید و آن طرف صورتش را برد جلو و گفت: دست سنگینی داری پسر! یکی هم این طرف بزن تا میزان بشه.
بعد هم او را برد داخل اتاق. صورتش را بوسید و گفت: ببخشید، نمی دانستم این قدر ضروری است. می گم سه روز برات مرخصی بنویسند.
سرباز خشکش زده بود و وقتی مسئول دفتر خواست مرخصیش را با کارگزینی هماهنگ کند گوشی را از دستش گرفت و گفت: برای کی می خوای مرخصی بنویسی؟ برای من؟ نمی خواد. من لیاقتش را ندارم. بعد هم با گریه بیرون رفت. بعدها شنیدم آن سرباز راننده و محافظ شهید بروجردی شده؛ یازده ماه بعد هم به شهادت رسید. آخرش هم به مرخصی نرفت.
شادی روح همه شهدا صلوات...❣
شهید#محمد_بروجردی
🌷@shahedan_aref
📸 شهیدان امیرحسین زادهاحمدی و محمداحسان شفیعی که در درگیری با قاتل فراری به شهادت رسیدند.
#شهیدانه🕊🌹
🌷@shahedan_aref
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍بخشش در سیره شهید سید روح الله عجمیان....
🔹شهید عجمیان یه لباس رزمی رو خیلی دوست داشت یه روز به من گفتند: بریم باهم بخریم.
🔸توی مسیر داشتیم می رفتیم برای خرید اون لباس یه دفعه گفتند: استاد نگه دار...
🔹من ترمز کردم سریع پیاده شدند دیدم به سرعت به سمت خانمی رفتند که داشت جا نوشابه ها رو جمع می کرد.
🔸شهید عزیز پولی رو که برای تهیه لباس مهیا کرده بود به اون خانم دادند وقتی برگشت من بغض کردم با انگشت اشکامو پاک کردن و گفتند: استاد این واجبتر بود.
شادی روح همه شهدا صلوات...❣
شهید#روح_الله_عجمیان🕊🌹
🌷@shahedan_aref
هر روز با شهدا
💬 | #پیام_جدید متن پیام: سلام توروب شهدا قسم میدم توروبه امام حسین ازدوستان گروه التماس میکنم برام
💬 | #پیام_جدید
متن پیام:
سلام. اون کسی که گفتن داره زندگیشون با سه تا بچه به هم میخوره....حدیث نبوی است که خواندن سوره کافرون هنگام طلوع آفتاب ده مرتبه تا برطرف شدن مشکلشون.
خودم در دومورد تجربه داشتم یکی ناباروری و دیگری مریضی صعب العلاج.
✍️پیرو پاسخ این مخاطب گرامی! در روایت است:
هرکه این سوره(کافرون) را بههنگام طلوع خورشید ده مرتبه بخواند و برای هرآنچه از دنیا و آخرت می خواهد، دعا کند، اگر سبّب انجام گناه نباشد، خداوند برایش برآورده میسازد.
📚تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۸، ص۴۲۸
⬛️⬛️⬛️⬛️
هر روز با شهدا
☘ سلام بر ابراهیم ☘ 💥 قسمت هشتاد و سوم : عملیات زین العابدین علیه السلام( بخش دوم ) راوی :جواد م
☘ سلام بر ابراهيم ۱☘
💥 قسمت هشتاد و سوم :
عمليات زین العابدین علیه السلام ( بخش سوم)
👤 روای جواد مجلسی
ما از داخل يك شيار باريك با شيب كم به سمت نوك تپه حركت كرديم.
در بالای تپه ســنگرهاي عراقي كاملا مشــخص بود. من وظيفه داشــتم به
محض رسيدن آنها را بزنم.
يك لحظه به اطراف نگاه كردم. در دامنه تپه در هر دو طرف ســنگرهايي
به ســمت نوك تپه كشيده شده بود. عراقيها كاملا ميدانستند ما از اين شيار
عبور ميكنيم! آب دهانم را فرو دادم، طوري راه ميرفتم كه هيچ صدايي بلند
نشود. بقيه هم مثل من بودند. نفس در سينه ها حبس شده بود!
هنوز به نوك تپه نرسيده بوديم که يكدفعه منوري شليك شد. بالای سر ما
روشن شــد! بعد هم از سه طرف آتش وگلوله روي ما ريختند. همه چسبيده
بوديم به زمين. درست در تيررس دشمن بوديم.
هر لحظه نارنجك، يا گلوله اي
به سمت ما ميآمد. صداي ناله بچههايمجروح بلند شد و...
درآن تاريكي هيچ كاري نميتوانستيم انجام دهيم. دوست داشتم زمين باز
ميشد و مرا در خودش مخفي ميكرد. مرگ را به چشم خودم ميديدم. در
همين حال شخصي سينه خيز جلو ميآمد و پاي مرا گرفت!
سرم را كمي از روي زمين بلند كردم و به عقب نگاه كردم. باورم نميشد.
چهره اي که ميديدم، صورت نوراني ابراهيم بود.
يكدفعــه گفت: تويي؟! بعد آرپيجــي را از من گرفت و جلو رفت.
بعد با فرياد الله اکبر آرپيجي را شليک کرد.
سنگر مقابل كه بيشترين تيراندازي را ميكرد منهدم شد. ابراهيم از جا بلند
شد و فرياد زد: شيعه هاي اميرالمؤمنين بلند شيد، دست مولا پشت سر ماست.
بچهها همه روحيه گرفتند.
من هم داد زدم؛ الله اكبر، بقيه هم از جا بلند شــدند. همه شليك ميكردند.
تقريبًا همه عراقيها فرار كردند. چند لحظه بعد ديدم ابراهيم نوك تپه ايستاده!
كار تصرف تپه مهم عراقيها خيلي ســريع انجام شــد. تعدادي از نيروهاي دشمن اسیر شدند.
📚 منبع: کتاب سلام بر ابراهيم ۱ 👉🏻
شهید #ابراهیم_هادی 🌹🕊
🌷@shahedan_aref
🛑 دلاور مردی که در دوران زندگی اش، عنوان شهید زنده را از رهبر معظم انقلاب دریافت کرده بود.
📖 #سلیمانی_عزیز_۱
✂️ برشی از کتاب:
با هم مشرف شده بودیم به حج؛ هر کدام توی کاروانی مسئولیت داشتیم. محل اسکان حاجی به مسجدالنبی، نزدیک تر بود. شب ها که کارهایم، تمام می شد، می رفتم سراغش....
سفارش کتاب 👇
@hamaseh17
۰۲۵۳۷۷۴۸۰۵۱
🌷@shahedan_aref