eitaa logo
هر روز با شهدا
71.5هزار دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
2.3هزار ویدیو
19 فایل
🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/Ut6.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
🥀🌴🕊🌹🕊🌴🥀 💐 💠انقلاب اسلامی ایران با تقدیم هزاران شهید و معلول و به رهبری امام خمینی و وحدت و یکپارچگی مردم مسلمان ایران و زیر لوای ولایت فقیه به پیروزی رسید ، اما ابر قدرتها به ویژه آمریکای جنایتکار دست بر دار نیستند و هر روز به وسیله ایادی داخلیشان و ایادی خارجیشان به این انقلاب می‌تازند . شهید 🌷@shahedan_aref
باسلام هر روز را بایاد شهدا آغاز کنیم 🌷 بسیجی شهید علی قربان‌زاده 🌷 تولد ۲۱ شهریور ۱۳۴۱ زرندیه استان مرکزی 🌷 شهادت ۳۰ اردیبهشت ۱۳۶۵ جزیره مجنون 🌷 سن موقع شهادت ۲۴ سال 🌷 امروز سالگرد شهادت این شهید عزیز می‌باشد ✍ فرازی از وصیتنامه این شهید عزیز ✅ در آخر سخنی هم با خواهران عزیزم دارم و این وصیت را از برادر حقیرتان قبول کنید. خواهران، حجاب اسلامی را خوب رعایت کنید که ارزش زن در حجاب است و زن بی‌حجاب هیچ ارزشی در مملکت اسلامی ندارد ✅ شما باید از حضرت زینب(علیها السلام) الهام بگیرید و در تربیت فرزندان خود خیلی خیلی دقت کنید که فردی مفید برای اسلام و مسلمین باشند. در این صورت در روز قیامت پیش حضرت فاطمه زهرا(علیها السلام) روسفید خواهید بود. شهید 🌷@shahedan_aref
🍃🍃《مسافرکربلا》کاری از گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی، زندگی‌نامه و خاطرات شهید علیرضا کریمی است. شهید کریمی در ۲۳ شهریور سال ۱۳۴۵ در اصفهان متولد شد. پزشکان گفته بودند که به خاطر بیماری شدید این مادر، بعید است بچه زنده بماند. اما خدا خواست که او بماند. بعدها مثل خیلی از نوجوانان آن دوران تاریخ تولد شناسنامه‌اش را تغییر داد تا توانست به جبهه اعزام شود. همرزمانش حماسه او را در تپه‌های صلوات‌آباد کردستان به یاد دارند. در عملیات محرم در حالی که شجاعانه در مقابل پاتک دشمن مقاومت می‌کرد از ناحیه سر و دست و پا مورد اصابت ترکش خمپاره قرار گرفت. در فروردین ماه سال شصت و دو برای شرکت در عملیات والفجر یک، راهی فکه شد. علی، آنقدر شجاعت و مدیریت داشت که مسئول یکی از دسته های گروهان اباالفضل (ع) بود. او در جریان حمله‌ی نیروهای اسلام به دشمن، مورد اصابت گلوله تیربار دشمن قرار گرفت و هر دو پایش را تقدیم نمود، اما شجاعانه مقاومت کرد و سرانجام مظلومانه به شهادت رسید. شهید 🌷@shahedan_aref
کتاب زندگی و خاطرات شهید احمد علی نیری قسمت نوزدهم شب‌ها بعد از نماز چند دقیقه دور هم می نشستیم و بچه ها حدیث یا آیه‌ای می خواندند.احمداقا کمتر حرف میزد.بیشتر با عمل ما را هدایت می کرد. همیشه خوبی های افراد را در جمع می گفت، مثلا اگر کسی چندین عیب و ایراد داشت اما یک کار خوب نصفه نیمه انجام می داد، همان مورد را در جمع اشاره می کرد.همیشه مشغول تقویت نقاط مثبت شخصیت بچه ها بود. باور کنید احمد آقا از پدر وبرادر برای ما دلسوز تر بود.واقعا عاشقانه برای بچه ها کار می کرد. یکبار من کنار احمداقا نشسته بودم، مجلس دعای ندبه بود.او همان موقع به من گفت: مداحی می کنی؟! گفتم: بدم نمیاد، بلافاصله میکروفون را مقابل من گذاشت، من هم شروع کردم.همینطور غلط غلوط شروع به خواندن کردم. خیلی اشتباه داشتم ولی بعداز دعا خیلی تشویقم کرد.گفت: بارک الله، خیلی عالی بود.برای اولین بار خیلی خوب بود. همین تشویقای احمداقا باعث شد که من مداحی را ادامه دهم و اکنون هم با یاری خدا و عنایات اهل بیت در هیئت ها مداحی می کنم. فراموش نمی کنم، یک بار احمداقا موقع صحبت حاج اقا حق شناس وارد مسجد شد. حاج اقا تا متوجه ایشان شدند صلوات فرستاد، همه جمعیت هم صلوات فرستادند. احمداقا که خیلی خجالت زده شده بود همان جا سریع جلوی در نشست. ادامه دارد ... با کسب اجازه از ناشر کتاب ( انتشارات شهید هادی ) امام و شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم شهید 🌷@shahedan_aref
سه روز می شد که چشم روی هم نگذاشته بود. گوشی بی سیم به دست، خوابش برد. صدای بی سیم را آوردم پایین ، آرام صحبت می کردم تا کمی هم که شده استراحت کند. اسماعیل صادقی این طور خواست. ده دقیقه ، یک ربع نشده بود، سراسیمه از خواب پرید. رفت بیرون و چند دقیقه ای قدم زد . بعد هم آمد وبا ناراحتی گفت (( چرا گذاشتید بخوابم؟ بچه های مردم توی خط زیر آتیش دشمنن ، اون وقت من این جا راحت گرفتم خوابیدم .)) طوری به خودش نهیب می زد، انگار نه انگار که سه روز است نخوابیده. شهید 🌷@shahedan_aref
🔸 زندگینامه داستانی شهید محمد بروجردی، از فرماندهان سپاه پاسداران در جنگ تحمیلی، که با حُسن برخورد و ابتکار عمل هایی که داشت، کنترل منطقه کردستان را به ایران باز گرداند. 🔸 کتاب که در 800 صفحه و با قطع وزیری ،زندگینامه‌ی فاتح قلب‌های کردستان را روایت می‌کند. شهید 🌷@shahedan_aref
❤️ شهید آوینی: «ما تکامل ارواح خویش را آن چنان که اسلام آموخته است در قبول دشواری های راه خدا می دانیم و اکنون نیز که شاید ظاهراً این جنگ خاتمه یافته است، خود را در لبه پرتگاه عافیت طلبی و حُب دنیا می بینیم و از دل سپردن به فراغت پرهیز می کنیم. اگرچه تردیدی نیست که اگر ما دست از اهداف متعالی خویش برنداریم شیاطین نیز ما را به حال خویش رها نخواهند کرد. 🌷@shahedan_aref
🌷 😂تفاوت ارتشیها با بسیجیها😂 امیر عقیلی سرتیپ دوم ستاد لشگر سی پیاده گردان گرگان یک روز به حاج همت گفت: "من از شما بدجور دلخورم" حاج همت گفت: "بفرمایید چه دلخوری دارید ؟" گفت : "حاجی شما هر وقت از کنار پاسگاههای ارتش رد می شوید یک دست تکان می دهید و با سرعت رد می شوید ولی وقتی از کنار بسیجی های خودتان رد می شوید هنوز یک کیلومتر مانده چراغ میزنی , بوق میزنی, آرام آرام سرعتت را کم می کنی 20 متر مانده به دژبانی بسيجیها پیاده می شوی لبخند می زنی دوباره دست تکان می دهی بعد سوار می شوی و از کنار دژبانی رد می شوی. همه ما از این تبعیض ما بین ارتشیها و بسیجیها دلخوریم .. " حاج همت با لبخند گفت: "اصل ماجرا این است که دژبانهای ارتشی چند ماه اموزش تخصصی دیده اند اگر ماشینی از دژبانی رد بشود و به او مشکوک شونداز دور بهش علامت میدن بعد تیر هوایی می زنند آخر کار اگر خواست بدون توجه از دژبانی رد شود به لاستیک ماشین تیر می زنند. ولی این بسیجیها که تو میگی اگر مشکوک شوند اول رگبار می بندند تازه بعد یادشان میافتد باید ایست بدهند یک خشاب را خالی می کنند بابای صاحب بچه را در میاورند بعد چندتا تیر هوایی شلیک می کنند و آخر که فاتحه طرف خوانده شد ؛ داد می زنند ایست".این را که حاجی گفت ، بمب خنده بود که توی قرارگاه منفجر شد.😂 شهید 🌷@shahedan_aref
🌷 🌷 ..... 🌷سه ماه بعد از ازدواجش تصمیم گرفت به دوکوهه برود تا با گروه تفحص پیکر مطهر شهدا را پیدا کنند. من از او خواستم که کمی بیشتر کنار همسرش بماند، اما گفت: «مادران زیادی چشم به راه هستند، باید بروم.» پسرم رفت و در فکه پای یکی از همکارانش در مین گیر کرد و یک ترکش وارد ریه‌اش شد. او در راه بیمارستان به شهادت رسید. دو روز قبل از این‌که به شهادت برسد، به من گفته بود که پیکر یک شهید را شناسایی کرده‌ایم و قصد تفحص آن را داریم، دو روز بعد برمی‌گردم. 🌷روز مقرر منتظر ماندم، اما خبری نشد. چند روز گذشت و من دیگر طاقت نیاوردم، تصمیم گرفتم به دوکوهه بروم. نمی‌دانستم که من و عروسم تنها کسانی هستیم که از شهادت سیدعلی خبر نداریم. همسرم می‌گفت چند روز دیگر صبر کن، شاید بیاید. یک روز دیدم که پسر کوچکم موتور سیدعلی را از حیاط برداشت. با ناراحتی گفتم چرا بدون اجازه به موتور سیدعلی دست زدی. عذرخواهی کرد و موتور را سر جایش گذاشت. بعد‌ها فهمیدم که آن روز موتور را می‌بردند که اعلامیه را چاپ و پخش کنند. هشت روز بعد.... 🌷هشت روز بعد از شهادت سیدعلی، خبر شهادتش را به من دادند. تحمل شهادت تازه‌دامادم برای من سخت بود. یک سال بعد از شهادت سیدعلی، عروسم می‌خواست جهیزیه‌اش را جمع کند و به خانه پدرش برود که پسر دیگرم از من خواست تا برای او خواستگاری کنم. من به همراه امام جماعت مسجد به خانه پدر عروسم رفتم و دخترش را برای پسر دیگرم خواستگاری کردم. ابتدا مخالف بودند، اما وقتی دیدند که به خواست پسرم بوده است، پذیرفتند. صیغه عقد این پسرم را هم رهبر معظم انقلاب اسلامی قرائت کردند. 🌹خاطره ای به یاد شهید معزز سید علی موسوی جوردی (سال شهادت: ۱۳۷۱)، برادر شهید سید علی‌محمد موسوی جوردی (سال شهادت: ۱۳۶۴) و خواهرزاده شهید معزز سید هادی موسوی : خانم سیده زهرا موسوی مادر گرامی دو شهید و خواهر یک شهید منبع: سایت خبرگزاری دفاع مقدس ❌️❌️ یادمان باشد! با همین رفتن‌ها، ما ماندیم!! 🌷@shahedan_aref
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
﷽ صبح طلوعم اگه نباشی هر دم رو به غروبم🖐🏻❤️ 🌺صبحتون شهدایی🌺 🌷@shahedan_aref
🔰 خاطره نگاشت شهید 🌷@shahedan_aref
هدایت شده از شاعرانه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
واقعا حق 🌺روز دختر🌺 اینه که لااقل چنین قهرمان هایی رو بشناسیم...👆👆👆 حقیقت گاه شیرین است، حقیقت تلخ تر گاهی حقیقت های دنیا را، شنیدم با غم و آهی شنیدم دختری یار و پرستار پدر گشته تمام جان خود را می‌گذارد در پی راهی که بابایش برای آن، دو پایش را فدا کرده خوشی و راحتی بوده برایش بخشِ کوتاهی شنیده "سهمیه دار" است، لیک "آزاد" میخواند دهان عده‌ای باز است با هر حرف دلخواهی دلش پر بود از بعضی سخن ها، حرف خود را گفت: قضاوت های بی دَردان، کُنَد اذیت مرا گاهی دوباره چای می‌نوشم _بدون قند_ تا شاید فراموشم شود تلخیِ سختی هایِ جانکاهی هنوزم قهرمان در قلب ایران می‌تپد، آری! پر از ریحانه است این لاله زار آیا تو همراهی؟ 🌿تقدیم به فرزندان عزیز جانبازان بویژه بانو ریحانه مغفوری😊🌿 ✏️شاعر: بانو زهرا رجبی 🎬 تهیه کننده: بانو نسیم السادات خاتمی (س) ‌‌‌ 📖@sheraneh_eitaa
🌷شهید جلال افشار 🔸شهید جلال افشار از شاگردان خاص آیت الله بهاءالدینی بود؛ یک بار ایشان به جمع طلبه ها وارد شدند و فرمودند: « بین شما یکی از سربازان عجل الله است و به زودی از میان شما می رود.» 🔸 بعدها که جلال افشار شهید شد عکسش را بردند خدمت استادش، آیت الله بهاءالدینی بی اختیار گریه کردند و طوری که اشک هایشان از گونه سرازیر می‌شد و روی عکس جلال می افتاد. فرمودند: امام زمان عجل الله از من یک سرباز می خواستند من هم آقای افشار و معرفی کردم، اشک من اشک شوق است... از مزار جلال نور خاصی به سوی آسمان ساعد است... هدیه به روح این شهید بزرگوار صلوات🌷 شهید 🌷@shahedan_aref
🌷شهادت ۵ مرزبان در سراوان 🔺مرکز اطلاع رسانی و ارتباطات فراجا: 🔹در پی حمله تروریستی ناجوانمردانه اشرار و معاندان در شب گذشته و تلاش برای ورود به کشور با مقاومت مرزبانان دلیر برجک مرزبانی مزه سرِ هنگ مرزی سراوان روبرو شدند که در این درگیری متاسفانه پنج نفر از مرزبانان دلیر، به درجه شهادت نائل و تروریست‌ها با تحمل تلفات از صحنه درگیری متواری شدند. 🔹این اقدام ناجوانمردانه حتما بی پاسخ نخواهد ماند. 🔹جانشین فرماندهی انتظامی کشور به همراه فرمانده مرزبانی فراجا برای بررسی موضوع از ساعاتی پیش در منطقه درگیری حضور پیدا کردند. 🌷@shahedan_aref
༻⃘⃕࿇🌷༻⃘⃕❀༅ 🌷شهید حاج قاسم سلیمانی:‌ 💗 دختر عزیزم! من متعلق به آن سپاهی هستم که نمی خوابد و نباید بخوابد تا دیگران در آرامش بخوابند. آرامش من فدای آرامش آنان بشود و بخوابند. 🌷@shahedan_aref
☘ سلام بر ابراهیم ☘ 💥قسمت هشتم : والیبال تک نفره ✔️ راوی : جمعی از دوستان شهید 🔸بازوان قوي از همان اوايل دبيرستان نشان داد که در بسياري از ورزشها است. در زنگهاي ورزش هميشه مشغول واليبال بود. هيچکس از بچه ها حريف او نميشد. 🔸يک بار تک نفره در مقابل يک تيم شش نفره بازي کرد! فقط اجازه داشت که سه ضربه به توپ بزند. همه ما از جمله معلم ، شاهد بوديم که چطور پيروز شد. از آن روز به بعد ابراهيم واليبال را بيشتر تک نفره بازي ميکرد. بيشتر روزهاي تعطيل، پشت آتش نشاني خيابان 17 شهريور بازي ميکرديم.خيلي از مدعيها حريف ابراهيم نميشدند. 🔸اما بهترين خاطره واليبال ابراهيم برميگردد به دوران و شهرگيلانغرب، در آنجا يک زمين واليبال بود که بچه هاي رزمنده در آن بازي ميکردند. 🔸يک روز چند دستگاه ميني بوس براي بازديد از مناطق جنگي به آمدند که مسئول آنها آقاي داودي رئيس سازمان تربيت بدني بود. آقاي داودي در دبيرستان معلم ابراهيم بود و او را کامل می شناخت. 🔸ايشان مقداري وسائل ورزشي به داد و گفت: هر طور صلاح ميدانيد مصرف کنيد. بعد گفت: دوستان ما از همه رشته هاي ورزشي هستند و براي بازديد آمده اند. 🔸ابراهيم کمي براي ورزشکارها صحبت کرد و مناطق مختلف شهر را به آنها نشان داد. تا اينکه به زمين واليبال رسيديم. آقاي داودي گفت: چند تا از بچه هاي واليبال تهران با ما هستند. نظرت برای برگزاري يك چيه؟ 🔸ساعت سه عصر مسابقه شروع شد. پنج نفر که سه نفرشان واليباليست حرفه اي بودند يک طرف بودند، ابراهيم به تنهائي در طرف مقابل. تعدادزيادي هم تماشاگر بودند. 🔸ابراهيم طبق روال قبلي با پاي برهنه و پاچه هاي بالا زده و زير پيراهني مقابل آنها قرار گرفت. به قدري هم خوب بازي کرد که کمتر کسي باور ميکرد. بازي آنها يک نيمه بيشتر نداشت و با اختلاف ده امتياز به نفع ابراهيم تمام شد. بعد هم بچه هاي با ابراهيم عکس گرفتند. آنها باورشان نميشد يک ساده، مثل حرفه اي ترين ورزشکارها بازي كند. 🔸يكبار هم در دوكوهه براي رزمنده ها از واليبال ابراهيم تعريف كردم. يكي از بچه ها رفت وتوپ واليبال آورد. بعد هم دو تا تيم تشكيل دادو ابراهيم را هم صدا كرد. او ابتدا زير بار نميرفت و بازي نميكرد اما وقتي اصرار كرديم گفت: پس همه شما يكطرف، من هم تكي بازي ميكنم! 🔸بعد از بازي چند نفر از فرماندهان گفتند: تا حالا اينقدر نخنديده بوديم، ابراهيم ضربه اي كه ميزد چند نفر به سمت توپ ميرفتند و به هم برخورد ميكردند و روي زمين ميافتادند! درپايان با اختلاف زيادي بازي را برد. 📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 👉 شهید 🌷@shahedan_aref
کتاب زندگی و خاطرات شهید احمد علی نیری قسمت بیستم راوی : جمعی از شاگردان شهید نماز های صبح را به جماعت در مسجد می خواند، بعد از نماز مشغول تعقیبات می شد. قیافه اهل ذکر را به خود نمی گرفت اما حسابی مشغول ذکر بود. یک بار رفتم کنار احمداقا نشستم. دیدم لبانش به آرامی تکان می خورد. گوشم را نزدیک کردم، دیدم مشغول خواندن دعای عهد است. او همیشه بعداز نماز صبح از حفظ دعای عهد را می خواند‌. به ساحت نورانی امام زمان(عج) ارادت ویژه‌ای داشت و کارهایی که باعث تقرب انسان به امام عصر(عج) می شود را هیچ گاه ترک نمی کرد. مدتی از شروع برنامه های بسیج و فرهنگی نگذشته بود که احمداقا پیشنهاد کرد برنامه دعای ندبه را در مسجد راه اندازی کنیم. وقتی اعلام کرد که برنامه صبحانه هم داریم استقبال بچه ها بیشتر شد! صبح جمعه بچه ها دور هم جمع می شدیم و برنامه‌ی دعا آغاز می شد. ایشان اصرار داشت که برنامه‌ی دعا در شبستان مسجد باشد که مردم هم شرکت کنند. خودش خالصانه از ابتدای صبح مشغول کار بود. صبحانه و چای را آماده می کرد و... بعضی هفته ها بعد از پایان دعا به همراه احمداقا با موتور می رفتیم اطراف چهار راه سیروس آنجا برای بچه ها عدسی می خریدیم. خداروشکر بخاطر صبحانه هم که شده بچه ها دور هم جمع می شدند‌. احمد آقا از هزینه‌ی شخصی خودش برای بچه ها صبحانه تهیه می کرد. کارهای مختلف انجام می داد تا بلکه معنویت و ارادت به امام زمان(عج)در بچه ها تقویت شود. در همین برنامه دعای ندبه بسیاری از بچه ها را برای آینده تربیت کرد و دستشان را در دست مولایشان قرار داد. احمداقا کارهای فرهنگی مسجد را حول محور اهل بیت(ع) قرار داد و نتیجه‌ی خوبی از این روند گرفت البته کارهای جمعی احمداقا برای بچه ها فقط دعای ندبه نبود.بعضی شب ها‌ی جمعه بچه ها را به مهدیه تهران برای دعای کمیل می برد. در مسیر بازگشت هم برای بچه ها ساندویچ می خرید و حسابی به بچه ها حال می داد ادامه دارد ... با کسب اجازه از ناشر کتاب ( انتشارات شهید هادی ) اللهم عجل لولیک الفرج اللهم احفظ قائدنا الامام الخامنه ای برای ظهور امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و شادی ارواح طیبه شهدا و روح مطهر امام راحل ره و سلامتی مقام معظم رهبری صلوات اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم شهید 🌷@shahedan_aref
شهیدی که رتبه اول کنکور تجربی شد 🔹مادر شهید احمدرضا احدی با بیان قسمتی از خاطرات فرزندش می‌گوید: " احمدرضا از سال اول دبیرستان به جبهه رفت، ولی با این وجود باز هم درسش از هم کلاسی‌هایش که همیشه مدرسه می‌رفتند بهتر بود. در سال‌های جنگ دو تا سه ماه مدرسه می‌رفت و بقیه سال را در جبهه‌ها بود. کتاب‌هایش همیشه داخل کوله‌اش در سنگر‌ها و جبهه‌های جنوب و غرب کشور بود. برای کنکور هم از جبهه آمد، آزمون داد و به جبهه برگشت. 🔹شهید احمدرضا احدی در بخشی از یادداشت‌هایش نوشته است: به راستی ما کجای این سوال‌ها و جواب‌ها قرار گرفته‌ایم؟ صفایی ندارد ارسطو شدن. خوشا پر کشیدن، پرستو شدن. شهید 🌷@shahedan_aref
🍃🌹شهید داریوش رضایی‌نژاد صبح پنج شنبه ۲۹ بهمن سال۱۳۵۶ در شهرستان آبدانان از شهرستانهای استان ایلام به دنیا آمد شهیدرضایی نژاد در یک حادثه تروریستی در اول مرداد سال ۱۳۹۰ در تهران در مقابل دیدگان همسرش (شهره پیرانی) و فرزند خردسالش (آرمیتا) توسط تروریست‌های رژیم صهیونیستی به ضرب گلوله به شهادت رسید. مزار این شهید در گلزار شهدای شهرستان آبدانان استان ایلام قرار دارد. شهید هسته ای دکتر 🌷@shahedan_aref
🌷 🌷 .... 🌷غروب روز قبل از حمله به ما اطلاع دادند؛ امشب قطعاً عملیات خواهد شد [عملیات رمضان] و ما افراد را در ساعت ۹ شب جمع کردیم و آنان را نسبت به هدف‌­های نظامی و غیرنظامی این عملیات توجیه کردیم. یک دسته از رزمندگان بسیجی هم همراه دسته نظامی من بودند. در مقابل ما یک گردان خط شکن پیشروی می­‌کرد. بعد از این‌که حدود ۱۰۰ متر پیشروی کردیم، آتش توپخانه دشمن به روی ما باز شد. برای مشخص شدن مسیر حرکت سیم تلفن کشیده بودند، اما این سیم احتمالاً به پای کسی پیچیده و از مسیر خود منحرف شده بود. به همین خاطر.... 🌷به همین خاطر ما راه‌مان را گم کردیم و بعد از تلاش زیاد موفق به پیدا کردن مسیر اصلی شدیم. به هر حال ما به میدان مین دشمن رسیدیم که منظره دلخراشی داشت. تعدادی از افراد گردان خط شکن به روی مین رفته و شهید و مجروح شده و در همان‌جا افتاده بودند و با وجود زخم‌­های شدید به ما روحیه می‌دادند که جلو بروید و به ما توجه نکنید. در مسیر پیشروی به کانال عریض و عمیقی رسیدیم که داخل آن را مین‌گذاری کرده و سیم­‌خاردار کار گذاشته بودند. 🌷خبر رسید که مقاومت اولیه دشمن شکسته شده است. شبانه برای پاکسازی منطقه­‌ای را که به آن رسیده بودیم، اقدام کردیم. تیربارهای دشمن به سوی کانال تیراندازی کرده و مانع پیشروی ما می‌شدند. با روشن شدن هوا، تانک­‌های دشمن نیز به روی ما آتش گشودند. تلفات ما نسبتاً زیاد بود و این امر سبب نگرانی ما شد. به ویژه این‌که یگان‌­های زرهی ما پیشروی نکرده و به ما ملحق نشده بودند. درحالی‌که واحدهای بزرگ زرهی دشمن ما را تهدید می­‌کردند. 🌷حوالی صبح به ما دستور عقب­‌نشینی دادند. عده­‌ای از رزمندگان بسیجی با یک واحد تخریب مین‌­های باقی­مانده را پاک می­‌کردند. در بین آنان یک تیم آر.پی­.جی‌زن وجود داشت که چند تانک دشمن را منهدم کردند و در نتیجه آتش دشمن به روی ما کاهش یافت و تعدادی از افراد دشمن که در خط جلویی بودند، به وسیله نیروهای ما اسیر شدند. چند دستگاه نفربر نیز به غنیمت نیروهای ما درآمد. متأسفانه حدود ۱۰ نفر از خدمه آر.پی­.جی‌زن ما نیز به شهادت رسیده بودند. : ستوان دوم وظیفه حسین سرفراز، از گردان ۱۲۹، لشکر ۷۷ پیاده. 🌷@shahedan_aref
می گفت : عشق حسین (ع) از هـمه عشق هـا برتر و عاشقان او ، عاشق تر از دیگرانند.. 🌷غواص شهید 🌷 شهادت: ۱۳۶۷/۲/۵ شلمچه 🌷@shahedan_aref
شهیدانه بهـش‌گـفتیـم‌: آرمـان‌نـرو‌گـوش‌نمی‌کـرد بـه‌شـوخـی‌گفتیم‌مـیری‌شهـید میشـی بـاخنـده‌گـفـت‌ایـن‌ؤصلـه‌هـابـه‌مـانمی‌چـسبـه‌... شهید 🌷@shahedan_aref
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔺شاید شهادت آرزوۍ همہ باشد اما یقیناً 🔺جز مخلصین ڪسے بدان نخواهد رسید ... 🔺ڪاش بجاے زبان 👈👈👈 با عمـــــلم ، طلب شهادت مے ڪردم 🥀.. صبحتون شهدایی🌷🌷🌷 🌷@shahedan_aref