فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙آیت الله العظمی جوادی آملی
«خاطره ای از اخلاص یک رزمنده دفاع مقدس»
🌷@shahedan_aref
📸تنها سلاحش دوربین بود!
🔸تصویری از خبرنگار شهید در غزه که شب گذشته حین موشک باران نظامیان صهیونیست به شهادت رسید.
#طوفان_الاقصی
#شهیدانه💔
🌷@shahedan_aref
هر روز با شهدا
☘ سلام بر ابراهيم ۱☘ 💥 قسمت نود وششم: مزار يادبود( بخش دوم ) 👤 راوی: خواهر شهيد خــوب به ياد دا
☘ سلام بر ابراهيم ۱☘
💥 قسمت نود و ششم:مزار يادبود( بخش سوم )
👤 راوی: خواهر شهيد
روزي که براي اولين بار در مقابل ســنگ مزار ابراهيم قرار گرفتم، يکباره
بدنم لرزيد! رنگم پريد و باتعجب به اطراف نگاه کردم!
چند نفر از بســتگان ما هم همين حال را داشتند! ما به ياد يک ماجرا افتاديم
که سي سال قبل در همين نقطه اتفاق افتاده بود!
درســت بعد از عمليات آزادي خرمشهر، پســرعموي مادرم، شهيد حسن
سراجيان به شهادت رسيد.
آن زمــان ابراهيــم مجروح بود و با عصا راه ميرفت. اما به خاطر شــهادت
ايشان به بهشت زهرا سلاماللّهعلیها آمد.
وقتي حسن را دفن کردند، ابراهيم جلو آمد و گفت: خوش به حالت حسن،
چه جاي خوبي هستي! قطعه26 و كنار خيابان اصلي. هرکي از اينجا رد بشه يه
فاتحه برات ميخونه و تو رو ياد ميکنه.
بعد ادامه داد: من هم بايد بيام پيش تو! دعا کن من هم بيام همينجا، بعد هم
با عصاي خودش به زمين زد و چند قبر آن طرف تر از حسن را نشان داد!
چند ســال بعد، درست همان جائي که ابراهيم نشــان داده بود، يک شهيد
گمنام دفن شد.
و بعد به طرز عجيبي ســنگ يادبــود ابراهيم در همان مــکان که خودش
دوست داشت قرار گرفت!!
📚 منبع: کتاب سلام بر ابراهيم ۱👉🏻
شهيد #ابراهیم_هادی 🌹🕊
🌷@shahedan_aref
وصیت شهید👇
نمی دانم چرا به دلم افتاده که از این سفر سالم برنمی گردم و دلم برای حرم حضرت رقیه(س) و حضرت زینب(س) خیلی تنگ است و بیشتر از آن دلتنگ حرم اربابم ولی الان دیوانه حرمین شریف دمشق شده ام. به این سفر می روم چون نیاز است الان در آنجا باشم به خاطر آرامش دل حضرت زهرا(ص) و امیرالمومنین(ع) و امام حسین(ع) و امام حسن(ع) و حضرت عباس (ع) به سوریه رفتم تا به حضرت زینب(س) ثابت کنم که «کلنا عباسک یا زینب»
حمد و سپاس پروردگار هر دو عالم و سجده شکر به درگاهش که مدیون حسین بن علی (ع) هستم.....
شهید مدافع حرم🕊🌹
#علی_امرایی
🌷@shahedan_aref
ڪار باید پیش رود،درست هم باید پیش رود
اما ڪارهـا تمامی ندارند.
حـواستان باشد،
خلاف قانون و اسلـام ڪاری انجـام نشود..
هدف وسیلہ راه توجیح نمی کند.
شہید#محمد_بروجردی🕊🌹
سلام عاقبتتون شهدایی...❣
🌷@shahedan_aref
🕊زیارتنامه ی شهدا🕊
🌹🌱🌹🌱اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم
#شادی_روح_شهدا_صلوات🕊🌹
🌷@shahedan_aref
هر روز با شهدا
فصل پنجم : خداحافظ مادر قسمت هشتم یک روز بعدازظهر مریم با یک جعبه شیرینی به دیدنم آمد و خبر باردار
فصل پنجم : خداحافظ مادر
قسمت نهم
بیبی خانم برای وجیهالله آستین بالا زد و دامادش کرد. جهیزیه عروس را آوردند در همان اتاق پشتی ما چیدند و همه برای عروسی رفتند شهرستان. من پابهماه بودم و نمیتوانستم مدت طولانی داخل ماشین بنشینم؛ همراه امیر و علی تهران ماندم.
رجب بعد از یک هفته برگشت. شب رسید خانه. وقت زایمانم رسیده بود، رفت یکی از همسایهها را خبر کرد و مرا رساندند بیمارستان. بچهها تنها بودند، رجب ماند پیش آنها. بعد از چند ساعت درد، نیمههای شب سهشنبه، پنجم اسفند سال 48 حسین به دنیا آمد. وقتی پرستار او را گذاشت در بغلم، تا چند دقیقه مثل دیوانهها به چیزی که مقابلم بود نگاه میکردم. حسین کمی از کف دستم بزرگتر بود! هیچ لباسی اندازهاش نمیشد. او را داخل تکهپارچهای پیچیده بودند.
هر روز با شهدا
فصل پنجم : خداحافظ مادر قسمت نهم بیبی خانم برای وجیهالله آستین بالا زد و دامادش کرد. جهیزیه عروس
فصل پنجم : خداحافظ مادر
قسمت دهم
فردا ظهرش مرخص شدم. ملاقاتی نداشتم و کسی هم دنبالم نیامده بود. من و یک زن دیگر که او هم همراه نداشت با همان لباسهای بیمارستان سوار بر آمبولانس برگشتم خانه! ماشین راه افتاد و چند دقیقه بعد تصادف کردیم. حسین از دستم افتاد و قِل خورد رفت زیر صندلی! راننده آمبولانس فوری آمد حسین را برداشت و دست من داد. نمیدانستم بخندم یا گریه کنم. شکر خدا سالم بود. به خدا گفتم: «من این طفل معصوم رو چطور بزرگ کنم؟!» زائویی که کنارم نشسته بود، پرسید: «خانوم! بچهت دختره؟! چرا هیچ حسی بهش نداری؟! چرا خوشحال نیستی؟ بچه زیاد داری؟» پر از درد و غصه بودم. چطور حسم را به بچهای نشان میدادم که کسی دنبالش نیامده و مثل مادرش تنهاست؟! وقتی رسیدیم، مادرم داشت داخل حیاط راه میرفت و غر میزد: «خدایا! دیدی یه گُل داشتم با دست خودم کردمش تو گِل! شوهرش ول کرده رفته سر کار. معلوم نیست بچهم آوارهی کدوم بیمارستان شده! کاش میمردم و...» خجالت کشیدم مرا با آن حال ببیند. حواسش که پرت بچهها شد، بیسروصدا رفتم داخل اتاق. راننده آمبولانس جلوی در داد زد: «لباسای زائو رو بدید ببرم.» مادرم متوجه آمدنم شد. با عجله آمد داخل اتاق و قربانصدقهام رفت. امیر و علی دور رختخواب میچرخیدند و منتظر دیدن برادر جدیدشان بودند. مادرم پارچه سفید دور حسین را باز کرد و با تعجب گفت: «اِه! پسره؟! زهرا جان! پسر که داشتی، دختر میاوردی!» خندیدم و گفتم: «انشاءالله دفعه بعد مامان.» به روی مادرم میخندیدم که کمتر غصهی مرا بخورد؛ همین سه پسر برای هفت پشت من بس بود.
روایت زندگی زهرا همایونی؛ مادر شهیدان #امیر_و_علی_شاه_آبادی
📙#قصه_ننه_علی
🌷@shahedan_aref
💬 | #پیام_جدید
متن پیام:
سلام علیکم: خسته نباشید، خدا قوت ، بنده برادر شهید و جانباز دفاع مقدس هستم ، چگونه خاطراتم را ارسال کنم ؟ آیا اصلا لازم دارید؟ عاقبت بخیر باشید همراه عزیزانتان ان شاالله
سلام مخاطب گرامی!
آیدی خود را در پیام ناشناس بنویسید تا برای گرفتن اطلاعات شهید بزرگوار با شما ارتباط بگیریم
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
rah-ghods-az-karbala-02.mp3
638K
📼 صبح، بعد از زيارت عاشورا و خواندن دعاي فرج، پاي سفرهي حضرت زهرا (س) نشستيم. بچهها سفرههاي جبهه را سفرهي حضرت زهرا ميخوانند و من، نميدانم چرا، اما با تمام جانم اين حقيقت را احساس ميكنم...
📌برگرفته از فیلم "راه قدس از کربلا"
🔰شماصدای #سید_شهیدان_اهل_قلم را
میشنوید...♥️
#عاشقانه_های_آوینی
🌷@shahedan_aref
#متن_خاطره
🌷 مادر بهش گفت: ابراهیم، سرما اذیتت نمیکنه؟ گفت: نه مادر، هوا خیلی سرد نیست. هوا خیلی سرد بود، ولی نمیخواست ما را توی خرج بیندازد. دلم نیامد؛ همان روز رفتم و یک کلاه برایش خریدم. صبح فردا، کلاه را سرش کشید و رفت. ظهر که برگشت، بدون کلاه بود! گفتم: کلاهت کو؟ گفت: اگه بگم، دعوام نمیکنی؟ گفتم: نه مادر؛ مگه چیکارش کردی؟ گفت: یکی از بچههای مدرسهمون با دمپایی میاد، امروز سرما خورده بود. دیدم کلاه برای اون واجب تره.
📚 مادر شهید #ابراهیم_امیرعباسی
🌷@shahedan_aref
💬 | #پیام_جدید
متن پیام:
سلام با تشکر از کانل بسیار خوبی که برای همه عبرت و عزت است ممنون از زحمات شما انشاالله شهدا یاری راهتان باشند
✍️سلام بزرگوار ضمن تشکر. چنین اسمی را در بین شهدا پیدا نکردیم اما اولا می توانید به بنیاد شهید بروید و از آنها اطلاعات بگیرید و ثانیا حتما با یک معبر خواب صحبت کنید.
شهید علی محمد شهبازیان (اولین شهیدی که در جوشقان قالی تشییع شد) که در عملیات فتح المبین ودرمنطقه دشت عباس در تاریخ اول فروردین ۱۳۶۱ در سن20 سالگی به درجه رفیع شهادت نائل شد.
شهید#علی_محمد_شهبازیان🕊🌹
🌷@shahedan_aref
یک روز محمدرضا، علیرضا را تهدید کرد و گفت «اگر کوتاه نیایی به بابا میگم در مدرسه چهکار میکنی.»
آنها کلاس دوم و سوم ابتدایی بودند و من با شنیدن این حرف کمی نگران شدم.
مدتی بعد محمدرضا را کشیدم کنار و گفتم «بابا، علیرضا در مدرسه چهکار میکنه؟»
گفت « با پول توجیبی که بهش میدی، دفتر و مداد برای بچههایی که خانوادههایشان فقیر هستند، میخره.»
#شهید_علیرضا_موحددانش🕊🌹
🌷@shahedan_aref
❣ #عــند_ربـهم_یــرزقون
🌱میگفت: ترک و تنها گذاشتن ولی فقیه در حد شرک به خدا است. اگر ولی فقیه نباشد، اسلام به درد نمیخورد؛ میشود شبیه فرقههای انحرافی که راه را اشتباه رفتند. میگفت: شهدا برای ولایت فقیه رفتند. من هم فقط به این نیت راهی جبهه میشوم. هر موقع صحبت میکرد، از امام (ره) و ولایت فقیه میگفت. عاشقِ ولایت فقیه بود.
شهید#علی_عباس_حسین_پور
🌷@shahedan_aref
هر روز با شهدا
☘ سلام بر ابراهيم ۱☘ 💥 قسمت نود و ششم:مزار يادبود( بخش سوم ) 👤 راوی: خواهر شهيد روزي که براي ا
☘ سلام بر ابراهيم ۱☘
💥 سخن اخر
با ياري خدا چهار سال از انتشار کتاب آقا ابراهيم گذشت. در طي سالهاي
1389 تا پايان 1392 کتاب ســلام بر ابراهيم بيــش از پنجاه بار تجديد چاپ
گرديد.
شــايد خود ما هم بــاور نميکرديم که بدون هيچگونه حمايت رســانه اي
و دولتــي، و تنها بــا عنايات حضرت حق و از طريق ارتبــاط مردمي، بيش از
150000جلد از اين کتاب به فروش برسد! آن هم در اين بازار آشفته کتاب!
در اين مدت هزاران تماس و پيامک و ايميل از طرف دوستان جديد ابراهيم
براي ما رسيد!
همه از عنايات خدا، به واسطه اين شهيد عزيز حکايت ميکردند.
از شفاي
بيمار سرطاني در استان يزد با توسل و عنايت شهيد هادي تا دانشجوئي لاابالي
که شايد اتفاقي! با اين شهيد آشنا شد و مسير زندگيش تغيير کرد!
از آن جواني که هرجا براي خواستگاري ميرفت، نتيجه نميگرفت و خدا
را به حق شهيد هادي قسم داد و در آخرين خواستگاري، به خانه اي رفت که
تصوير شهيد هادي زينت بخش آن خانه بود و آنها هم از اين شهيد خواسته
بودند که ...
تا جواناني که به عشق ابراهيم به سراغ ورزش باستاني رفتند و همه کارهايشان
را بر اساس رضايت خدا تنظيم کردند.
در اين سالها، روزي نبود که از ياد او جدا باشيم. همه ي زندگي ما با وجود
او گره خورد.
ابراهيم مســيري را هموار کرد که با عنايات خدا بيش از سي کتاب ديگر
جمع آوري و چاپ شد.
با راهي كه او به ما نشــان داد، دهها شــهيد بينشان ديگر از اقصي نقاط اين
سرزمين به جامعه اسلامي معرفي گرديدند.
كتاب هائي كه بيشتر آنها دهها بار تجديد چاپ و توزيع گرديده.
شــايد روز اول فکر نميکرديم اينگونه شود، اما ابراهيم عزيز ما، اين اسوه
اخلاص و بندگي، به عنوان الگوي اخلاق عملي حتي براي ديگر كشورها و
مليتها مطرح شد!
از کشــمير آمدند و اجازه خواســتند تا کتاب ابرهيم را ترجمه و در هند و
پاکستان منتشر کنند!
ميگفتند براي مسلمانان آن منطقه بهترين الگوي عملي است. و اين کار در
دهه فجر 1392 عملي شد.
بعد از آن، برخي ديگر از دوستان خارج نشين، اجازه ترجمه انگليسي کتاب
را خواستند.
آنها معتقد بودند که ابراهيم، براي همه انســانها الگوي اخلاقی است.
خدا
را شکر که در سال 1393 اين کار هم به نتيجه رسيد.
آري، مــا روز اول بــه دنبال خاطرات او رفتيم تا ببينيم کلام مرحوم شــيخ
حسين زاهد چه معنائي داشت، که با ياري خدا، صدق کلام ايشان اثبات شد.
ابراهيم الگوي اخلاق عملي براي همه انســانهائي اســت که ميخواهند
درس درست زيستن را بياموزند.
📚 منبع: کتاب سلام بر ابراهيم۱ 👉🏻
شهید #ابراهیم_هادی 🌹🕊
پایان کتاب سلام بر ابراهیم۱
برای ترمیم سنگرها رفته بودیم که وقت نماز شد. شهید باقری گفتند: اول نماز بخوانیم.یکی از بچهها گفت: اینجا خطرناک است،بهتر است وقتی به جای امنی رفتیم نماز بخوانیم.شهید باقری در جواب گفتند: کسی که به جبهه میآید نماز اول وقت را رها نمیکند.سپس خود شروع به خواندن نماز کرد.
آتش دشمن بر سر ما لحظهای قطع نمیشد.ما وحشت زده شده بودیم ولی او به آرامی و بدون عجله نمازش را میخواند.نمازش سرشار از لذت و عشق به خدا بود...
شهید#حسن_باقری🕊🌹
سلام صبحتون شهدایی...❣
🌷@shahedan_aref
🕊زیارتنامه ی شهدا🕊
🌹🌱🌹🌱اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم
#شادی_روح_شهدا_صلوات🕊🌹
🌷@shahedan_aref