eitaa logo
هر روز با شهدا
71هزار دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
2.3هزار ویدیو
19 فایل
🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/Ut6.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸بسمِ رَبِّ الشُهَدا و الصِدّیقین🌸 ❣هر روز هدیه ❣به روح پاک و مطهر همه شهدا ❣برای تعجیل در فرج آقا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف انشاءالله هدیه به روح پاک و مطهر شهید شهید 🌷@shahedan_aref
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌ آبروی‌ایرونی‌ها‌همه‌به‌خاطرتوئه شفیع‌محشرهمه‌یه‌نخ‌چادرتوئه 🖤 🌷@shahedan_aref
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خلبانِ ایرانی که به دستور صدام زنده ‌زنده به دو نیم شد!! 🔹سید علی اقبالی دوگاهه متولد رودبار گیلان(1326)- در 25 سالگی استاد خلبان جنگنده F-5 نیروی هوایی ارتش شد. او در یکم آبان‌ماه 1359 (یک ماه پس از آغاز جنگ)، در یک مأموریت برون‌مرزی توانست اهداف مهمی را در خاک عراق مورد هدف قرار دهد ولی هواپیمای او توسط رادار دشمن، رهگیری و مورد اصابت موشک واقع شد. 🔹 خلبان جوان، پرنده زخمی را به سمت خاک ایران هدایت نمود ولی متاسفانه در30 کیلومتری مرز سقوط کرد. در این هنگام "اقبالی دوگاهه" با چتر نجات eject کرد و در خاک عراق به اسارت دشمن بعثی درآمد. 🔸خلبان جوان پیش از این نیز تلمبه‌خانه‌ها و نیروگاه‌های برق عراق را از کار انداخته بود و طرح‌های عملیاتی وی موجب شده بود تا صادرات 350 میلیون تنی نفت عراق به صفر برسد. به همین در لیست سیاه ارتش بعث قرار داشت و مورد غضب و کینه عمیق صدام بود، از اینرو رهبر شقی و جنایتکار عراق دستور داد دو طناب بلند به او بستند و توسط دو خودروی جیپ، از دو سمت مخالف کشیدند و به این طرز وحشتناک، زنده زنده بدن او را دو شقه کردند. نیمی از پیکر مطهر وی را در گورستان محافظیه شهر نینوا و نیمه دیگر را در قبرستان زبیر شهر موصل دفن کردند. ▪️سرانجام در سال 81 پس از 22 سال پیکر سرباز وطن، به مام میهن بازگشت و در بهشت زهرا (س) تهران در کنار دیگر همرزمان شهیدش آرام گرفت. 🌷@shahedan_aref
💬 | متن پیام: سلام علیکم ورحمت الله چگونه میتونم باعزیزان حاضردراین کانال خبری صحبت کنم.یکارخبری دارم. سلام مخاطب گرامی آیدی خود را در همین لینک ناشناس ارسال کنید با شما ارتباط میگیریم 🌹🌹🌹🌹🌹🌹
💬 | متن پیام: سلام یه خاطره دارم از عنایت شهید ابراهیم هادی حیاط خونمون رو سه سال پیش تخریب کردیم و برج ۸ بود اگه بارون می‌آمد هیچ راه آبی وجود نداشت و حیاط گل و لای میشد و نشت می‌کرد و پی ساختمان هم بیرون بود و کلا هیچ چیز مثل اول نمیشد... مادرم می‌نشست نگاه ب حیاط می‌کرد و گریه میکرد به هر استاد و بنایی ک می‌گفتیم میگفت نمیتونم بیام واستون ،یه شب برادرم اومد خونه گفت استادبنایی آورده ک اون هم گفته نه شرمنده نه لوله کشی فاضلاب داره و ن چیزی ک من موزائیک کنم حیاط رو... ناراحت بودم و دستم روی پنجره بود همه سکوت کرده بودیم تو دلم با شهید ابراهیم هادی حرف زدم گفتم داداش کوچیکه تو الان هموطن ما محسوب میشی پیکرت چندین کیلومتر با ما بیشتر فاصله نداره... کمکمون کن ما کسی بجز خدا و اهل بیت و شما شهدا نداریم... هنوز اشکم خشک نشد و از فکر بیرون نیامده بودم که تلفن برادرم زنگ خورد اون آخرین استاد بنا زنگ زد و گفت میخواد فردا بیاد برای ساختن حیاط،روز بعد من یه جعبه شیرینی خریدم و بین همسایه ها پخش کردم و به همه گفتم همه به نیت شهید هادی ۳ صلوات بفرستین... سلام مخاطب گرامی آیدی خود را در همین لینک ناشناس ارسال کنید با شما ارتباط میگیریم 🌹🌹🌹🌹🌹🌹
💬 | متن پیام: آقاپسری که شفاگرفتن ازشهیدعبدامطلب اکبری اهل کجاوکدام استان هستندخانواده شهیددرخواست کردند سلام مخاطب گرامی منبع این پیام کانال زیر می باشد میتوانید از ادمین این کانال آدرس و اطلاعات را درخواست کنید👇 @parastohae_ashegh313
هر روز با شهدا
فصل دهم: آقای معلم قسمت دوم چند روزی از صحبت ما گذشت. نشسته بودیم سر سفره شام که علی خبر شهادت پسر
فصل دهم: آقای معلم قسمت سوم علی مرتب نامه می‌فرستاد و من هم جوابش را می‌دادم. کنار اسمش یک جان می‌نوشتم و هزار بار از دوری‌اش جان می‌دادم. از اینکه بعد از رفتنش چه بر من گذشته یک کلمه هم نمی‌نوشتم. می‌گفتم: «پسرم! خیالت راحت، نگران من نباش! بابات منو اذیت نمی‌کنه، با نبودنت کنار اومده...» فقط خدا می‌دانست همین چهار خط دروغ را با چه مصیبتی مخفیانه می‌نوشتم و برای علی می‌فرستادم. یکی از نامه‌ها برگشت خورد و به دست رجب رسید. نامه را پرت کرد طرف من و گفت: «با همین حرفای عاشقونه بچه‌ی منو فرستادی جلوی گلوله؟! علی جان! علی جان! درد و علی جان!» در جوابش گفتم: «می‌دونی چرا نوشتم علی جان؟! هروقت با عشق میگم علی جان، شیطون یه قدم ازم دور میشه.» کار هر روز ما همین بود؛ بحث و دعوا. بعد از شش ماه علی به خانه برگشت. بال درآوردم و دور پسرم چرخیدم. اسپند برایش دود کردم، قربان‌صدقه‌اش رفتم. رجب هم انگار یوسف گم‌شده‌اش را پیدا کرده بود، سر از پا نمی‌شناخت. علی را بغل گرفت و به سینه‌اش چسباند. دلم برایش سوخت. گفت: «علی جان! دیگه بهت نمیگم نرو. پسرم! یواشکی نرو.» علی نشست و برایم از روز اعزام تعریف کرد: «مسئول پایگاه مقداد اعلام کرد اعزام کنسله. راه برگشت نداشتم؛ چون اگه بابا می‌فهمید، معلوم نبود چه اتفاقی میوفته. تا صبح توی خیابونای تهران راه رفتم. گیج خواب بودم؛ مثل بی‌خانمان‌ها کنار خیابون خوابم برد. صبح خودم رو به راه آهن رسوندم و رفتم منطقه.» علی بعد از چند روز همراه دوستانش به مشهد رفت؛ زیارت امام رضا (علیه‌السلام). طبق قولی که داده بود، محرم برای مداحی هیئت برگشت تهران. وسط حیاط مسجد ایستادم. علی شال مشکی عزا را روی سرش انداخته بود. به طرفم آمد و گفت: «مامان خانوم! التماس دعا داریم. سیستم صوت هیئت خرابه. یا علی بگو و یه کمکی برای ما جمع کن.» به همه رو زدم، اما پول زیادی جمع نشد. به علی گفتم: «بریم پیش شوهرخاله‌ت، آقای ایمانی، دست به خیره.» سوار موتور شدیم. بچه‌ی همسایه جیغ و داد راه انداخت که منم ببرید. چهار پنج ساله بود و هم اسم امیرم. با اجازه مادرش روی باک موتور نشست و همراه ما آمد. در مسیر یک‌دفعه علی سرش را برای چند ثانیه پایین انداخت و چشمانش را بست. موتور داشت راه خودش را می‌رفت. ترسیدم، داد زدم: «علی! چی‌کار می‌کنی مادر! الان تصادف می‌کنیم. چرا چشمات رو بستی؟» - مامان خانوم! بذار از کنار این دختر دبیرستانی‌ها رد بشیم، باز می‌کنم. نمی‌خوام چشمم بهشون بیفته. - قربون چشم پاکت برم. درد و بلات به سرم مادر! مراقب امانت مردم باش که جلوت نشسته. روایت زندگی زهرا همایونی؛ مادر شهیدان 📙 🌷@shahedan_aref
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به مناسبت سالگرد شهید آرمان‌ علی‌وردی❣ 💢 خون این شهید بزرگوار و سایر شهدای مدافع امنیت، با آشکار کردن ماهیت واقعی بدخواهان کشور، رشد بصیرت و آگاهی بیشتر مردم را در پی خواهد داشت. شهید🕊🌹 🌷@shahedan_aref
🕊زیارتنامه ی شهدا🕊 🌹🌱🌹🌱اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم 🕊🌹 🌷@shahedan_aref
❣«شهدای حرم شاهچراغ» گفتم: چرا بیشتر شهدا در بالای سر حضرت شاهچراغ به شهادت رسیدند؟ گفت: نمیدانم شاید حضرت به رسم و زبان شیرازی‌ها گفته: قدم زوار رو سَرُم. گفتم: چرا هنگام نماز مردم را تیرباران کردند؟ گفت: شیوه اینها همین است مگر فرق مولا علی(ع)را موقع نماز نشکافتند؟ مگر سرور و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله (ع)را موقع نماز تیرباران نکردند؟ گفتم: چرا زن و مرد و کودک و جوان و پیر را باهم شهید کردند؟ گفت: روز عاشورا که برپا شود دشمن همه را سرباز می‌داند حتی طفل شش ماهه را. گفتم: اینها که دشمن نبودن و سلاح در دست نداشتند. گفت: همین بودنشان دور ولایت از نظر دشمن بدترین جرم است. گفتم: چرا حریم خانه مولا را شکستند؟ گفت: این قصه سر دراز دارد و اینها این خصلت زشت را از اجدادشان به ارث برده‌اند. گفتم: آخه کشتن مهمان در حریم امن صاحب خانه؟ گفت: مگر سینه بانوی دوعالم حضرت زاهرای مرضیه را در خانه امنش نشکافتند. گفتم: مگر اینها از نسل همانها بودند که درب خانه مولا را آتش زدند؟ گفت: آری مگر نشنیدی خودشان بر این امر اصرار دارند. گفتم: مثل زمان آتش زدن درب خانه مولا علی (ع) مردم هم از آنها حمایت کردند؟ گفت: چه می‌گویی؟ مردم ما و حمایت؟ مگر تشییع جنازه باشکوه شهدا را ندیدی؟ گفتم: ولی من عده‌ای حتی خواص را دیدم که بی تفاوت بودند. گفت: آری، عده‌ای در این بی تفاوتی نان به نرخ روز می‌خورند. گفتم: پس تکلیف ما با این گونه خواص چیست؟ گفت: تکلیف را که حضرت آقا مشخص کردند، همان کن که رهبر گفت. گفتم: فکر کنم در این جنگ احزاب تنها راه پیروزی اطاعت از ولی است. گفت: آری، اگر دنبال سعادت و پیروزی هستی امروز تنها راه همین است. گفتم: با این جنگی که دشمن در فضای مجازی راه انداخته و باطل را حق جلوه می‌دهد و هر دروغی را راست نشان می‌دهد چکنم؟ گفت: در حد توانت روشنگری کن و راه حق را به مردم نشان بده. گفتم: به امید یاری خداوند تمام توانم را برای این کار خواهم گذاشت. چهارم آبان اولین سالگرد شهدای تروریستی حرم مطهر شاهچراغ علیه السلام گرامی باد.💔 «حسن تقی‌زاده بهبهانی » 🌷@shahedan_aref
| دعا کنید شهیـد بشم... | یه روز آقا آرمان بهمون گفت: بچه‌ها همه‌تون فردا روزه بگیرید بیاید حوزه، قراره افطاری بدیم. فرداش همه موقع اذان مغرب سر سفره نشسته بودیم. آقا آرمان رو کرد به بچه‌ها گفت: خب ان‌شاءالله که نماز و روزه‌هاتون قبول باشه؛ شما دل‌هاتون پاکه و چیزی به افطار نمونده، ازتون می‌خوام برام یه دعا کنید. همه گفتیم: آقا چه دعایی کنیم؟ آقا آرمان گفت: دعا کنید شهید بشم... همه‌مون دستامون رو گرفتیم بالا دعا کردیم؛ اصلا انگار نمی‌دونستیم داریم چه دعایی می‌کنیم؛ شاید بعضی‌ها معناش رو هم‌ نمی‌دونستند... • یکی از متربی‌های شهید شهید 🕊🌹 🌷@shahedan_aref
سرهنگ دوم پاسدار امیر کمندی، یکی از پاسداران نیروی زمینی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، ۴ آبان ماه در حین مقابله با اغتشاش‌گران در خیابان ستارخان، توسط یکی از مخلان نظم و امنیت بر اثر اصابت نارنجک دستی از ناحیه سر به درجه رفیع شهادت نائل آمد. سالروز شهادت 4 آبان ماه❣ شهید مدافع امنیت🕊🌹 🌷@shahedan_aref
🌴رفتندتامادرآرامش بمانیم🌴 🔻‏این ۵ نفر آخرین نفراتی هستند که از پُل خرمشهر گذشتند تا در برابر تانک‌های عراقی بایستند. نامشان در جایی ثبت نیست اما تکاوران شهید؛ داریوش باقری،منصور پوراحمد،جهانریز دهقان،علی‌اکبر رجبی،علیرضا صناعی سده،سیدمصطفی طباطبایی،محمدباقر ارجمند و محمد علی سیدمومنی؛ روی همین خاک افتادند. به یاد همه شهدای دلاور،صلوات❣ 🌷@shahedan_aref
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸بسمِ رَبِّ الشُهَدا و الصِدّیقین🌸 ❣هر روز هدیه ❣به روح پاک و مطهر همه شهدا ❣برای تعجیل در فرج آقا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف انشاءالله هدیه به روح پاک و مطهر شهید شهید 🌷@shahedan_aref
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 شهید: ▫️ اگر در جست‌و‌جوی هستی او را در میان سربازانش بجوی... 🌷@shahedan_aref
هر روز با شهدا
فصل دهم: آقای معلم قسمت سوم علی مرتب نامه می‌فرستاد و من هم جوابش را می‌دادم. کنار اسمش یک جان می‌
فصل یازدهم: روز وداع قسمت اول خواهرانم به‌همراه شوهرهایشان برای عیادت به خانه‌ی ما آمدند. قبلا با هم هماهنگ کرده بودند علی را از اعزام مجدد به جبهه منصرف کنند. رجب گوشه‌ای نشسته بود و به حرف‌هایشان گوش می‌داد. گفتند: «علی جان! داداشت شهید شده، بابات دست‌تنهاست. مادرت هم بهش سخت می‌گذره. هر چقدر جبهه رفتی کافیه. تو به تکلیفت عمل کردی؛ خدا ان‌شاءالله ازت قبول کنه. بمون پیش پدر و مادرت عصای دستشون باش...» علی صبر کرد تا همه حرف‌هایشان را زدند، بعد گفت: «من کوچیک بابامم هستم، کمکش هم می‌کنم. از زیر کار شونه خالی نمی‌کنم، اما اوضاع جنگ الان خرابه، نیرو کم داریم. من نمی‌تونم قول بدم و بگم جبهه نمیرم؛ چون تکلیف شرعی بر عهده منه، قیامت باید جواب خدا و خون شهدا رو بدم. چرا روز عاشورا علی‌اکبر امام حسین و حضرت قاسم رفتن میدون جنگ؟! مگه حضرت زینب ناموس اهل‌بیت نبود؟! مگه حضرت سکینه و رقیه دخترای امام حسین نبودن؟! پس چرا با امام رفتن کربلا؟! نمی‌دونستن آخر این راه چی در انتظارشونه؟! همه از سرنوشتشون باخبر بودن و با روی باز به استقبالش رفتن؛ چون تکلیفشون بود. مثل حضرت قاسم که فرمود: مرگ برای من از عسل شیرین‌تره. چرا؟! چون بحث حفظ اسلام بود. وقتی پای دین خدا در میون باشه، امام معصوم هم جونش رو می‌گیره کف دستش و میاد وسط معرکه، زن و بچه‌ش رو هم میاره! حالا شما به من میگید کافیه؟! دیگه جبهه نرم؟! یعنی امامم رو تنها بذارم؟! چشمم رو روی فرمان ولی‌فقیه ببندم؟! شرمنده شما هستم! ممنون زحمت کشیدید و این‌همه راه اومدید منو ببینید. ان‌شاءالله قیامت جبران کنم. من نمی‌تونم بی‌غیرت باشم و خون ریخته شده داداش امیر رو با خونه نشستن پایمال کنم.» روایت زندگی زهرا همایونی؛ مادر شهیدان 📙 🌷@shahedan_aref
💬 | متن پیام: سلام صبح جمعه بخیر و شادی اسامی شهدا ک من فرستادم برا ختم صلوات نمیزارین سلام مخاطب گرامی تعداد اسامی شهدایی که برای ما فرستادند بسیار زیاد است لیست بزرگی از اسامی را تهیه کردیم و به ترتیب برای ختم صلوات بارگذاری میکنیم از همه دوستانی که نام شهید را ارسال کردند خواهش میکنم صبور باشید چندماه طول میکشد تا اسامی همه شهدا بارگذاری شود ممنون از صبر و شکیبایی شما 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹