eitaa logo
هر روز با شهدا
70.9هزار دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
2.3هزار ویدیو
19 فایل
🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/Ut6.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹وصیت شهید حمید رستمی: به پهلوی شکسته‌ی‌ فاطمه زهرا قسم‌تان میدهم که حجاب را ، حجاب را ، حجاب را رعایت کنید. شهید 🌷@shahedan_aref
❤️ به علیه (عج) علاقه زیادی داشت. 🌸 فخرالدین حجازی توی یکی از ملاقات هایش اسم او را گذاشت 《 》. 🌹 گفت: به به! چه اسمی زیباتر از مهدی؟ اسم مولای غریب و غائبمان‌. خیلی بهتر از اسم ادواردو است. اصلا از این به بعد، من ادواردو نیستم. من هستم. 💥آن اواخر یک رساله هم نوشت با موضوع " منجی موعود از نگاه ادیان". روز شهادتش‌هم ایام ولادت امام زمان (عج) بود. 💠 قسمتی از کتاب "من‌ادواردو نیستم." شهید 🌷@shahedan_aref
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 روایتی از دیدار همسر شهید همت با پیکر بی‌سر شهید شهید 🌷@shahedan_aref
🌷شهید سیدعباس اسکندری🌷 شهید والامقام سیدعباس اسکندری فرزند سیدمحمد در اولین روز از آذر ماه سال 1345 در روستای شهابیه(امیریه) از توابع شهرستان خمین، در خانواده‌ای ساده و روستایی دیده به جهان گشود، در دوران جنگ تحمیلی به فرمان امام(قدس سره شریف) لبیک گفت و به عنوان بسیجی گردان روح‌الله(قدس سره شریف) به سوی جبهه راهی شد و در بیست و یکم دی ماه سال 1365 به فیض شهادت نائل آمد. پیکر مطهر شهید در زادگاهش به خاک سپرده شد. یک هفته بعد برادرش نصرالله نیز در همان عملیات به شهادت رسید. 📝بخشی از وصیت نامه شهید: ⚪️ قدری بیندیشیم که هدف از تشکیل پایگاه مقاومت در روستاها و شهرها چه بوده است و ما‌ها در قبال آن چه مسئولیتی بر عهده داریم، ما باید به هر نحوی که شده حضور خودمان را در صحنه اعلام داریم و یکی از اهداف تشکیل این پایگاه‌ها، همان در صحنه بودن مردم می‌باشد و فرد فرد ما باید با حضور خودمان در پایگاه‌ها آمادگی خود را اعلام داریم وسعی کنیم که هر یک از ما عضوی از پایگاه‌های شهر و روستای خود بوده و باشیم که با عضو بودن خود در پایگاه‌ها در حقیقت در صحنه بودن خود را اعلام نموده‌ایم. شهید 🌷@shahedan_aref
♥️ پس از اسارت بر عرشه ناو آمریکایی یو. اس. اس. چندلر USS Chandler، آماج شکنجه‌های بسیار سخت و توان‌سوز سربازان آمریکایی قرار گرفت و سینه‌های او را با میخ‌های بلند آهنین سوراخ کردند. وی پس از اصابت تیر‌هایی به بازو، قلب و پیشانی به شهادت می‌رسد و پس از شهادت پیکر مطهر شهید نادر مهدوی با دست‌های بسته به نیرو‌های ایران تحویل داده شد شهید 🌷@shahedan_aref
تک خوان گروه سرود روستا بود. برای اوّلین اجرای گروه قرار بود سر مزار شهید محمود یوسفی سرود بخوانیم. آن روز با تک خوانی محمّد کاظم این سرود را خواندیم:((شهیدم من ،شهیدم من ...)). 📙 کتاب با این ستاره ها شهید 🌷@shahedan_aref
کتاب زندگی و خاطرات شهید احمد علی نیری قسمت ششم راوی : دکتر محسن نوری ( دوست شهید ) رفتار و عملکرد احمد با بقیه فرق چندانی نداشت. در داخل جمع همیشه مثل افراد بود با آنها می خندید و حرف می زد و... هیچگاه خودش رو برتر از بقیه نمی دانست درحالی که همه می دانستیم او از بقیه به مراتب بالاتر است. از همان دوران راهنمایی که درگیر انقلاب شدیم احساس کردم که از احمد خیلی فاصله گرفتم! احساس می کردم که احمد، خداوند را به گونه ای دیگر می شناسد و به گونه ای دیگر بندگی می کند! ما نماز می خواندیم تا رفع تکلیف کرده باشیم، اما دقیقا می دیدم که احمد از نماز خواندن و مناجات با خدا لذت می برد. شاید لذت بردن از نماز برای یک انسان عالم و عارف، طبیعی باشد اما برای یک پسر بچه ۱۲ ساله عجیب بود. من سعی می کردم بیشتر با او باشم تا ببینم چه می کند اما رفتارش خیلی عادی بود. فقط می دیدم ، وقتی کسی راه را اشتباه می رفت خیلی آهسته و مخفیانه به او تذکر می داد. او امر به معروف و نهی از منکر را ترک نمی کرد. فقط زمانی برافروخته می شد که می دید کسی در جمع غیبت می کند. در این شرایط او با قاطعیت از شخص غیبت کننده می خواست که ادامه ندهد. من در آن دوران نزدیکترین دوست احمد بودم. ما راز دار هم بودیم. یک روز به او گفتم: احمد، من و تو از بچگی با هم بودیم اما یک سوالی ازت دارم! من نمی دونم چرا تو این چند سال اخیر، شما در معنویات رشد کردی اما من.... لبخندی زد و خواست بحث را عوض کند اما من دوباره سوالم را تکرار کردم و گفتم حتما یه علتی داره. باید برام بگی! بعد از کلی اصرار سرش را بالا اورد و گفت: طاقتش رو داری؟ با تعجب گفتم: طاقت چی رو؟ گفت: بشین تا بهت بگم. ادامه دارد ... با کسب اجازه از ناشر کتاب ( انتشارات شهید هادی ) امام و شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم شهید 🌷@shahedan_aref
⭕️ شهید محمد تقی افلاکیان فرزند غلامحسین (نفر اول از راست)، 18 تیر 60 در 20 سالگی در جبهه فیاضیه به شهادت رسید و پیکرش در قطعه دو گلزار شهدای نجف آباد به خاک سپرده شد. به نظر می رسد این تصویر، در اوایل پیروزی انقلاب و در مقطعی گرفته شده که تامین امنیت سد زاینده رود به نیروهای سپاه و کمیته واگذار شده بود. شهید 🌷@shahedan_aref
✍تصویر کمتر دیده شده از سردار شهید سید علی اکبر صابری به همراه فرزندش سید حمزه صابری در کنار سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی 🔹کپسول سردار شهید سید علی اکبر صابری برای پسرش سید حمزه 🔸پسرم حمزه ناراحتی تنفسی داشت و خیلی حالش بد بود. 🟢شب شهید سید علی اکبر را در خواب دیدم گفتم: خیلی ناراحت حمزه هستم. ⭕️هرچه او را دکتر می برم خوب نمی شود. 🔹گفت: این کپسول را به او بده بخورد خوب می شود. 🔸من هم دفعه آخر که او را یزد بردم دکتر نسخه ای را که نوشت وقتی داروها را گرفتم دیدم همان کپسولی است که شهید به من داده بود. 🟢کسپول همان کپسول سفارش شده سیدعلی اکبر بود. 🔹از آن موقع به بعد حال فرزندم رو به بهبودی رفت. ✅راوی همسر سردار شهید سید علی اکبر صابری شهید 🌷@shahedan_aref
در بهشت زهرای تهران قطعه ۵۰، شهیدی خوابیده است که قول داده برای زائرانش دعا کند. سنگ قبر ساده او، حرفهای صمیمانه اش و قولی که به زائرانش می دهد دل آدم را امیدوار میکند. 📜بخشی از : ✔️شما چهل روز دائم الوضو باشید. خواهید دید که درهای رحمت خداوند چگونه یک به یک در مقابل شما باز خواهد شد. ✔️نمازهای خود را دقیق و اول وقت بخوانید، خواهید دید درهای به روی شما باز میشود. ✔️سوره را هر شب یک مرتبه بخوانید. خواهید دید که چگونه فقر از شما روی برمی گرداند. از شما بزرگواران خواهشی دارم. بعد از نمازهای یومیه فراموش نشود و تا قرائت نکردید از جای خود بلند نشوید. زیرا امام منتظر دعای خیر شما است. ✔️اگر درد دل داشتید و یا خواستید مشورت بگیرید بیایید سر مزارم. به لطف خداوند حاضر هستم. من منتظر همه شما هستم. دعا می کنم تا هرکسی لیاقت داشته باشد شود. خداوند سریع الاجابه است پس اگر می خواهید این دعا را برای شما انجام دهم شما هم من را با خوشی یاد کنید. خواندن فاتحه و یاد شما بسیار موثر است. 🌷شهید مدافع حرم 🌷@shahedan_aref
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شُڪر ڪه در قلبمان مویرگے هست متصل به خون گرم شهیـدان .. و از همان خون است ڪه گاه قلبمان به یادشان مے تپد.. سلام صبحتون شهدایی❤️ 🌷@shahedan_aref
🕊🕊کـــــــــــــلام‌شهـــید🕊🕊 🕊شهـــید علی باغیانی: حسود نباشید که حسود سه نشانه دارد؛ پشت سر، بدى مى‌گوید پیش رو چاپلوسى مى‌کند. در وقت مصیبت شماتت مى کند. خنده بى جهت نکنید. سخن غیر لازم نگویید که در آن نفع نیست. غیبت مردم را نگویید که این کار معیوبان است. عیب جویى شیوه عیب داران است و در پایان هر کدام از شما که نمازش غلط است هر چه زودتر آنرا درست کند و در نماز خواندن سریع و بى مفهوم و سبک نخوانید. شهید 🌷@shahedan_aref
🌹 بعد از تیر خوردنش بچه ها اومدن به کمکمون  خیلی خون ازش رفته بود فقط برگشت به یکی از رفقا گفت: بلندم کن رو زانوهام بشينم برگشتم بهش گفتم: واسه چی..؟! خون زیادی ازت رفته که  آقا سجاد گفت: اربابم اومده میخوام بهش سلام بدم.. شهید 🌷@shahedan_aref
🌷🌷 شهید محمد سعید کناری تاریخ تولد: ۲۴ اسفند ۱۳۴۷ محل تولد: خوزستان – خرمشهر سن: ۱۸ سال تاریخ شهادت: ۵ بهمن ۱۳۶۵ محل شهادت: شلمچه – شلحه صالحیه عملیات: مرحله سوم کربلای ۵ یگان: لشکر ۱۰ سیدالشهدا – گردان علی اکبر مزار: کرج – امامزاده محمد خاطرات 🌷راوی ← شهید سعید کناری از بچه های خرمشهر بود که بعد از جنگ به کرج و محله کارخانه قند مهاجرت کرده بود. سن و سالش کم بود ولی همیشه آرزوی حضور در جبهه را داشت. زمانی که سنش بالا رفت و اجازه حضور به ایشان داده شد، با وجود مشکلات مالی فراوان خانواده در جبهه حضور پیدا کرد و به فیض عظمای شهادت نائل شد.🕊 شهید 🌷@shahedan_aref
سالگرد شهادت شهید روح الله کافی زاده 🌱 آقا روح الله راز رفتنش را برای من فاش نکرد. قبل از رفتنش یک بار از من پرسید: اگر من بروم ماموریت و شهید شوم تو چه کار می‌کنی؟ گفتم: حالا که از جنگ خبری نیست، بهتر است در موردش حرف نزنیم. زمانی‌ که فتنه در سوریه آغاز شد مدام اخبار سوریه را دنبال می کرد در حالی‌که من از اعزام نیرو به سوریه بی خبر بودم. ۲۷ فروردین سال ۹۲ بود که گفت: برای یک ماموریت عازم تهران است. یکی دو روز بعد تماس گرفت و گفت: سوریه است و من از شدت ناراحتی زدم زیر گریه و گفتم: چرا رفتی؟ در جوابم گفت: نترس گریه نکن، حضرت زینب هوای ما را دارند. صدا مرتب قطع و وصل می ‌شد و فقط آخرین حرفی که در آن تماس شنیدم این بود که گفت: مواظب خودت و بچه ها باش خداحافظ... راوی: همسر شهید 💜 تاریخ شهادت: ۹۲/۲/۱۵ 🥀 شهید 🌷@shahedan_aref
🌹شب عقد کلی سنت‌شکنی کردیم. سفره نینداختیم، یک سجاده پهن کردیم رو به قبله، و یک جلد قرآن هم مقابلش. 🍃|• مهریه را هم بر خلاف آن زمان سنگین نگرفتیم؛ اما مراسم‌مان شلوغ بود. همه را دعوت کرده بودیم؛ البته نه برای ریخت و پاش! برای اینکه سادگی ازدواج‌مان را ببینند؛ این که می‌شود ساده ازدواج کرد و خوشبخت بود. 🌱|• عروسی‌مان هم از این ساده‌تر بود. اصلا مراسمی نبود. شب نیمه شعبان، خانواده علی آمدند خانه ما، دورهم شام خوردیم، بعد هم من و علی رفتیم خانه‌ بخت. 🌷شـهـیـد 🌷@shahedan_aref
سالروز شهادت اولین شهید مدافع حرم استان اصفهان مکانیک تانک شهید روح الله کافی زاده روح‌الله کافی‌زاده متولد بیست و هفتم شهریور ماه سال ۵۹ در نجف‌آباد اصفهان است. سه خواهر و سه برادر دارد. بچه‌گی و نوجوانی‌اش پسری مظلوم و خجالتی بود. عاشق شغل نظامی بود. ‌روزی که در آزمونهای سپاه قبول می‌شود خدا را شکر میکند که لباس سرباز امام زمان را بر تن میکند و به رهبر و نظام و اسلام خدمت میکند خیلی گلستان شهدا می‌رفت. بیشتر اوقات سوار موتورش می‌شد و می‌رفت گلستان و بعد هم تخت فولاد. ارادت عجیبی به شهید حاج احمد کاظمی داشت. هر بار می‌رفت گلستان، می‌رفت سر مزار شهید کاظمی و برایش نماز می‌خواند. روح‌الله خیلی نماز شب می‌خواند. اواخر سعی می‌کرد نماز شبش ترک نشود. توسل‌هایش دیدنی بود. عاشق امام زمان (عج) بود، می‌گفت خیلی ناراحتم که تا حالا برای خشنودی آقا نتوانستم کاری انجام دهم یادش گرامی وراهش پررهرو هدیه کنیم صلواتی نثار ارواح مطهر شان شهید مدافع حرم 🌷@shahedan_aref
برای مرخصی به شهرضا آمد. مادرش برای ناهار نان و کباب برایش فراهم کرد. چند لقمه ای بیشتر نخورد و کشید کنار. به او تعارف و اصرار کردم که غذایش را بخورد. ولی در حالی که اشک در چشمانش داشت، در پاسخم گفت: «پدر! من چگونه می توانم در این سفره ی پر محبت و گرم، نان تازه و کباب صرف کنم، در حالی که نمی دانم یارانم، همسنگرانم بسیجیان عزیز چه غذایی می خورند!» راوی : پدر شهید شهید 🌷@shahedan_aref
کتاب زندگی و خاطرات شهید احمد علی نیری قسمت هفتم راوی : دکتر محسن نوری ( دوست شهید ) یه روز با رفقای محل رفته بودیم دماوند. یکی از بزرگترها گفت احمد آقا برو کتری رو آب کن بیار… منم راه افتادم راه زیاد بود کم کم صدای آب به گوش رسید. از بین بوته ها به رودخانه نزدیک شدم. تا چشمم به رودخانه افتاد یه دفعه سرم را انداختم پایین و همان جا نشستم بدنم شروع کرد به لرزیدن نمیدانستم چه کار کنم. همان جا پشت درخت مخفی شدم … می توانستم به راحتی گناه بزرگی انجام دهم. پشت آن درخت و کنار رودخانه ، چندین دخترجوان مشغول شنا بودند همان جا خدا را صدا زدم و گفتم: " خدایا کمک کن. خدایا الان شیطان به شدت من را وسوسه می کند که من نگاه کنم هیچ کس هم متوجه نمی شود اما خدایا من به خاطر تو ازین گناه میگذرم" از جایی دیگر آب تهیه کردم و رفتم پیش بچه ها و مشغول درست کردن آتش شدم.... خیلی دود توی چشمم رفت و اشکم جاری بود ... یادم افتاد حاج آقا حق شناس گفته بود هرکس برای خدا گریه کند خداوند او را خیلی دوست خواهد داشت. گفتم ازین به بعد برای خدا گریه میکنم .. حالم منقلب بود و از آن امتحان سخت کنار رودخانه هنوز دگرگون بودم واشک میریختم و مناجات می کردم خیلی باتوجه گفتم؛ یا یاالله ک یالله به محض تکرار این عبارات صدایی شنیدم که از همه طرف شنیده می شد به اطراف نگاه کردم صدا از همه سنگریزه های بیابان و درختها و کوه می آمد همه می گفتند سبوح القدوس و رب الملائکه و الروح از آن موقع کم کم درهایی از عالم بالا به روی من باز شد…” احمد این را گفت و برگشت به سمتم: " محسن، این ها رو برای تعریف از خودم نگفتم، گفتم که بدانی انسانی که گناه رو ترک کنه چه مقامی پیش خدا داره" بعد گفت: تا زنده ام برای کسی از این ماجرا حرفی نزن! ادامه دارد ... با کسب اجازه از ناشر کتاب ( انتشارات شهید هادی ) امام و شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم شهید 🌷@shahedan_aref
وقتی همسر شهید چمران فکر کرد مصطفی به او ظلم کرده ✍در بخشی از کتاب «چمران به روایت همسر شهید»، می‌خوانیم: از لبنان که آمدیم هر چه داشتیم گذاشتیم برای مدرسه. در ایران هم که هیچ چیز. بعد یکدفعه مصطفی رفت و من ماندم که کجا بروم؟ شش ماه اینطور بود تا امام فهمیدند این جریان را. خدمت امام که رفتیم به من گفتند: «مصطفی برای دولت هم کار نکرد. هر چه کرد به دستور مستقیم خودم بود و من مسئول شما هستم». 🪵__بعد بنیاد شهید به من خانه داد. خانه هیچی نداشت. «جاهد»- یکی از دوستان دکتر- از خانه خودش برای من یک تشک، چند بشقاب و ... آورد تا توانستم با پدرم تماس بگیرم و پول برایم فرستادند. به خاطر این چیزها فکر می‌کنم مصطفی به من ظلم کرد. البته نفسانی بود این حرفم. بعد که فکر کردم، می‌دیدم مصطفی چیزی از دنیا نداشت، اما آنچه به من داد یک دنیا است. شهید 🌷@shahedan_aref
همیشہ با محاسݩ شاݩہ ݣشیدهـ وݪباس هاےټمیزومرتب در اجتماع حاضـرمےشدومےگــفـت🌱 ایݩ فݣر غلط اسټ ݣہ ما نبایڋ آراستگےظاهـر داشټہ ݕاشیݦ حزب الهےݕودݩ یعݩے؛😍 نظم وانضباط باطݩ وظاهر شهید 🌷@shahedan_aref
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پشت این چشم ها ابر ها در گیرند و من کنار خنده هایت می مانم در این دقایق دلتنگی صبحتون شهدایی شهید 🌷@shahedan_aref