☘ سلام بر ابراهیم ☘
💥قسمت پنجاهم: زیارت
✔️ راوی : جبار ستوده ، مهدی فریدوند
🔸سال اول جنگ بود. به همراه بچه هاي گروه اندرزگو به يكي از ارتفاعات در شمال منطقه گيلا نغرب رفتيم. صبح زود بود. ما بر فراز يكي از تپه هاي مشرف به مرز قرار گرفتيم. پاسگاه مرزي در دست عراقيها بود. خودروهاي عراقي به راحتي در جاده هاي اطراف آن تردد ميكردند.
🔸ابراهيم كتابچه دعا را باز كرد. به همراه بچه ها زيارت عاشورا خوانديم. بعد از آن در حالي كه با حسرت به مناطق تحت نفوذ دشمن نگاه ميكردم گفتم:
ابرام جون اين جاده مرزي رو ببين. عراقيها راحت تردد ميكنند. بعد با حسرت گفتم: يعني ميشه يه روز مردم ما راحت از اين جاده ها عبور كنند و به شهرهاي خودشون برن!
🔸ابراهيم انگار حواسش به حر فهاي من نبود. با نگاهش دوردستها را ميديد! لبخندي زد و گفت: چي ميگي! روزي مياد كه از همين جاده، مردم ما دسته دسته به كربلا سفر ميكنند!
در مسير برگشت از بچه ها پرسيدم: اسم اين پاسگاه مرزي رو ميدونيد؟
يكي از بچه ها گفت: «مرز خسروي »
🔸بيست سال بعد به كربلا رفتيم. نگاهم به همان ارتفاع افتاد. همان كه ابراهيم بر فراز آن زيارت عاشورا خوانده بود!
گوئي ابراهيم را ميديدم كه ما را بدرقه ميكرد. آن ارتفاع درست روبروي منطقه مرزي خسروي قرار داشت. آن روز اتوبوسها به سمت مرز در حركت بودند. از همان جاده دسته دسته مردم ما به زيارت كربلا ميرفتند!
🔸هر زمان که تهران بوديم برنامه شبهاي جمعه آقا ابراهيم زيارت حضرت عبدالعظيم بود. ميگفت: شب جمعه شب رحمت خداست. شب زيارتي آقا اباعبدالله است. همه اولياء و ملائك ميروند كربلا، ما هم جايي ميرويم كه اهل بيت گفته اند: ثواب زيارت كربلا را دارد.
🔸بعد هم دعاي كميل را در آنجا ميخواند. ساعت يك نيمه شب هم برميگشت . زماني هم كه برنامه بسيج راه اندازي شده بود از زيارت، مستقيماً مي آمد مسجد پيش بچه هاي بسيج. يك شب با هم از حرم بيرون آمديم.
من چون عجله داشتم با موتور يكي از بچه ها آمدم مسجد. اما ابراهيم دو سه ساعت بعد رسيد. پرسيدم: ابرام جون دير كردي!؟
گفت: از حرم پياده راه افتادم تا در بين راه شيخ صدوق را هم زيارت كنم.
چون قديميهاي تهران ميگويند امام زمان شبهاي جمعه به زيارت مزار شيخ صدوق مي آيند. گفتم: خب چرا پياده اومدي!؟
جواب درستي نداد. گفتم: تو عجله داشتي كه زودتر بيائي مسجد، اما پياده آمدي، حتماً دليلي داشته؟!
🔸بعد از كلي سؤال كردن جواب داد: از حرم كه بيرون آمدم يك آدم خيلي محتاج پيش من آمد، من دسته اسكناس توي جيبم را به آن آقا دادم. موقع سوار شدن به تاكسي ديدم پولي ندارم. براي همين پياده آمدم!
٭٭٭
🔸اين اواخر هر هفته با هم ميرفتيم زيارت، نيمه هاي شب هم بهشت زهرا ، سر قبر شهدا. بعد، ابراهيم براي ما روضه ميخواند.
بعضي شبها داخل قبر ميرفت. در همان حال دعاي كميل را با سوز و حال عجيبي ميخواند و گريه ميكرد.
📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 👉
شهید#ابراهیم_هادی🕊🌹
🌷@shahedan_aref
#شهیدوالامقام
عبدالحسین ربیعیان
فرزند : رجبعلی
تاریخ تولد : 11/5/1335
محل تولد : نجف آباد
وضعیت تأهل : مجرد
تاریخ شهادت : 2/3/1361
محل شهادت : خرمشهر
نام عملیات : بیت المقدس
مزار شهید : جنت الشهدای نجف آباد
شهید عبدالحسین ربیعیان ، اولین شهید هسته ای ، جوانی که مدرک کارشناسی ارشد انرژی هستهای خود را از دانشگاه فلوریدای آمریکا اخذ کرده است.
شهید#عبدالحسین_ربیعیان🕊🌹
🌷@shahedan_aref
١۴ تیر ماه ١٣۶١ سردار بزرگ حاج احمد متوسلیان در جایی از تاریخ گم شد.
سرداربزرگ اسلام حاج احمدمتوسلیان
(فرمانده وقت سپاه مریوان)
شهید بزرگوار رضا آقاباباگلی
(مسئول آموزش وقت سپاه سنندج)
شهیدبزرگوار ابراهیمی
(اعزامی ازسپاه لنجان)
رزمنده چهارمی گمنام..
رزمنده حجت الاسلام و المسلمین سید هاشم محمدی وانانی
🌷@shahedan_aref
#حاج_احمد_متوسلیان :🕊
اگر بنا باشد برای من اتفاقی بیفتد
مطمئن باشید در جبههی جنگ
با اسراییلیها خواهد بود..!
چون من با خدای خود عهد بستهام
به دست شقیترین اشقیای عالم
یعنی اسراییلیها شهید بشوم.
۱۴ تیرماه ؛ سالروز ربوده شدن
حاج احمد متوسلیان و یارانش
توسط نیروهای فالانژ وابسته به
رژیم صهیونیستی در خاک لبنان
🌷@shahedan_aref
کار کردن برایش عیب نبود. از جوانهایی که دنبال کار و تلاش نبودند بدش میآمد. میگفت من حتی حاضرم برم بار بزنم، حمالی کنم و ... اما مهم برای من اینه که فقط روزیام حلال باشه. مدتی توی کار خرید و فروش محصولات کشاورزی وارد شد. یک بار تخمه کدو معامله کردیم. به خاطر مشکلی که پیش آمد از حقش گذشت. میگفت: پول حلال ارزش داره، شُبهه که توش باشه بیبرکت میشه.
شهید#سید_میلاد_مصطفوی🕊🌹
🌷@shahedan_aref
10.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 نماهنگ | نبرد با دشمن اصلی
🔻 ۱۴ تیرماه سالروز ربوده شدن #حاج_احمد_متوسلیان به دست ایادی رژیم صهیونیستی است.
🔺️ آنچه مشاهده خواهید کرد بخشهایی از بیانات رهبر انقلاب است که در بهمن ۱۳۹۸ در دیدار جمعی از خانواده شهدای مدافع حرم ایراد شده است.
#رهبر_انقلاب
🌷@shahedan_aref
ابراهیممیگفت؛
چادریادگارحضرتزهرا(س)است
ایمانیکزنوقتےکاملمےشود
کهحجابراکاملرعایتکنید.
شهید#ابراهیم_هادی🕊🌹
🌷@shahedan_aref
❣ #عــند_ربـهم_یــرزقون
🌱وقتی درونت پاک باشد، خدا چهرهات را گیرا میکند
این گیرایی از زیبایی و جوانی نیست، این گیرایی از نورِ ایمانی است که در ظاهر نمایان میشود!
🌹شهید ابراهیم هادی
عاقبتتون شهدایی🕊🌹
🌷@shahedan_aref
هفدهمین روز #چله به نیت
شهید#ابراهیم_هادی🕊🌹
❤️ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ ❤️
❤️ وَ عَلى عَلىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ❤️
❤️ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ ❤️
❤️ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ ❤️
برای همه گرفتارا دعا کنید🙏
🌷@shahedan_aref
🌷 شهید همت:
🌿 خون شهیدان راه خدا، هشداری است تکان دهنده که مرا به سنگینیِ بار مسئولیتم توجه بیشتری میدهد.
📚 کتاب طنین همت
🌷@shahedan_aref
🌷 #هر_روز_با_شهدا
#پدر_و_پسر
🌷سعید و پدرش حاج حسین در گروه ما بودند. یه شب داوطلب برا مین میخواستند، سعید تخریب بلد بود، داوطلب شد. موقع خداحافظی گفت: بچهها حواستان به بابام باشه و رفت. چند شب بعد، در مدرسهای در شوش نشسته بودیم. یکی از دوستان آمد. داشت از عملیات چند شب قبل در شلمچه 🌷 میگفت. بعد گفت: راستی چند تا بچههای شیراز هم شهید شدند. بعد یکی یکی اسم برد و گفت سعید خسرو زاده....
🌷رنگ از همه پرید. با ایما و اشاره گفتیم: نگو! حاجی حسین که ساکت به آتش خیره شده بود با آرامش سرش را بلند کرد و گفت: الحمد لله.... بچهها اذیتش نکنین. الحمد لله. خبر شهادت سعید در گردان پیچید. همه جمع شدند و عزاداری مفصلی به پا شد و کسی آرامتر از حاج حسین نبود!! در آن عزاداری چند نفر از بچهها بيهوش شدند. بعدها شیخ نجفی (شهید نجف پور) میگفت: آنها چیزهایی دیدند....
🌷آن شب گذشت. هرچه به حاج حسین اصرار کردیم که برا مراسم خاکسپاری و دفن سعید برگرد. نرفت. گفت: پسرم راه خودش را رفت، من هم دوست ندارم از راه خودم برگردم.... (مادر سعید خواب دیده بود عروسی سعید است، برایش خانه را چراغانی کرده بود.)
🌷عملیات رمضان بود. حاج حسین افتاده بود یه گردان دیگه. قبل از عملیات آمد پیش من. گفت: کو غلامحسین (شهید بغدادپور)؟ گفتم: رفت اهواز زنگ بزنه. با لبخند گفت: علی شماها همتون برام، مثل سعید هستین؛ کمی مکث کرد و ادامه داد: امشب من میرم و شهید میشم، از غلامحسین هم خداحافظی کن.... جلو چشمان متحیر من رفت. روز بعد از هر کس میپرسیدم: گلی گم کردهام میجویم او را.... یکی میگفت: دیدم افتاد زخمی بود. یکی گفت: شهید شد...
🌷مراسم چهلم حاج حسین و چهار ماه و ده روز سعید را با هم گرفتند....
🌹خاطره اى به یاد شهیدان معزز سعید و جلال (حاج حسین) خسرو زاده
شهادت پسر: ۷/۱۲/۱۳۶۰
شهادت پدر: ۲۲/۴/۱۳۶۱
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
❤️اَلّلهُمَّـ؏عَجِّللِوَلیِّڪَالفَرَج❤️
🌷@shahedan_aref