🕊دهم تیرماه سال ۱۳۴۹، روزی است که نوجوانی غیور و تاریخ ساز در روستای روح آباد از توابع شهرستان زرند ـ استان کرمان در خانواده ای مذهبی چشم به جهان گشود.
او کسی بود که با وجود سن کم با دستکاری کردن شناسنامه در ۱۳ سالگی به جبهه رفت و پس از ۶ نوبت حضور در جبهه و گذشت ۳ سال و ۳ماه در عملیات کربلای ۱ به درجه رفیع شهادت نائل شد.
روزخوش در تشریح رشادت های این شهید افزود: شهید علی عرب که به ققنوس دفاع مقدس معروف است، آرپی جی زن بود و در ماموریتها همیشه جزء نفرات اولی بود که به خط می زد.
عبدالرضا روزخوش در تشریح نحوه شهادت این شهید بزرگوار افزود: در آخرین حضورش در منطقه ی مهران مورخه 10/4/65 شب عملیات کربلای 1 در گردان 412 در حالی که کوله ی آرپی جی بر پشت بسته بود و به طرف خاکریز دشمن می رفتند بر اثر اصابت گلوله به کوله اش و وجود خرجی آرپی جی و گلوله، کوله پشتی و خودش آتش می گیرد و از آنجا که می دانسته اگر فریاد کند عملیات لو می رود و دشمن بقیه ی رزمندگان را وسط میدان به گلوله می بندد لذا به پشت می خوابد و نارنجک ها را به دور می اندازد و از فرمانده خود می خواهد که چفیه اش را در دهانش بگذارد تا عملیات لو نرود و شهید در آتش عشق به خدا سوخت.
شادی روح همه شهدا صلوات...❣
شهید#علی_عرب🕊🌹
🌷@shahedan_aref
🌹🍃 #چله_شهدایی
بیست و دومین روز از چله زیارت عاشورا به نیت شهید #علی_عرب و شهید#محمد_علی_پور🕊🌹
❤️ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ ❤️
❤️ وَ عَلى عَلىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ❤️
❤️ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ ❤️
❤️ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ ❤️
برای همه گرفتارا دعا کنید🙏
🌷@shahedan_aref
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 شهیدی که کودتایی به اشتباه بهنام او خورد!
🌷@shahedan_aref
6.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🧡 #استوری_کلیپ | سر نوکر به فلک!
📹 واکنش رهبر انقلاب به یکی از اشعار شهید محمدخانی (عمار) که توسط مادر بزرگوار وی در حضور رهبر انقلاب خوانده شد...
🌷@shahedan_aref
هر روز با شهدا
☘ سلام بر ابراهیم ☘ 💥 قسمت هشتاد و سوم : عملیات زین العابدین علیه السلام ( بخش اول) راوی :جواد مج
☘ سلام بر ابراهیم ☘
💥 قسمت هشتاد و سوم : عملیات زین العابدین علیه السلام( بخش دوم )
راوی :جواد مجلسی
گفتم:آقا ابراهیم برو از بالاتر بیا، اینجا گیر میکنی.
گفت: وقتش رادارم. ازهمین جا رد می شیم. گفتم:اصلا نمیخواد بیایی، تا همین جا دستت دردنکنه من بقیه اش را خودم می رم.
گفت:بشین سرجان، من فرمانده ی شما رو میخوام ببینم. بعد حرکت کرد. با خودم گفتم:چه طورمیخواداز این همه آب رد بشه! تو دلم خندیدم و گفتم :چه حالی می ده گیر کنه. یه خورده حالش گرفته بشه! اما ابراهیم یک اللّه اکبر بلند و یک بسم اللّه گفت. بعد با دنده یک از آنجا رد شد!!!
به طرف مقابل که رسیدیم گفت:ماهنوز قدرت اللّه اکبر را نمی دانیم، اگه بدانیم خیلی از مشکلات حل می شود.
***
گردان برای عملیات جدید آمادگی لازم را به دست آورد. چندروز بدموقع حرکت به سمت سومارشد. من رفتم اولِ سه راهی ایستادم!
ابراهیم گفته بود قبل از غروب آفتاب پیش شما می آیم. من هم منتظرش بودم. گردان ماحرکت کرد. من مرتب به انتهای جاده خاکی نگاه می کردم. تااینکه چهره ی زیبای ابراهیم از دور نمایان شد.
همیشه باشلوار کردی و بدون اسلحه می آمد. امااین دفعه برخلاف همیشه، با لباس پلنگی و پیشانی بند و اسلحه کلاش آمد.رفتم جلو و گفتم :آقا ابراهیم اسلحه دست گرفتی!؟
خندید گفت :اطاعت از فرماندهی واجبه. من هم چون فرمانده دستور داده این طوری آمدم. بعد گفتم:آقا ابراهیم اجازه می دی من هم با شما بیام؟
گفت:نه، شمابابچه های خودتان حرکت کن. من دنبال شما هستم. همدیگررا می بینیم.
چند کیلومتر راه رفتیم. درتاریکی شب به مواضع دشمن رسیدیم. من آرپی جی زن بودم. برای همین به همراه فرمانده ی گردان تقریباً جلوتر از بقیه راه بودم.
حالت بدی بود.اصلاً آرامش نداشتم! سکوت عجیبی درمنطقه حاکم بود.
📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 👉
شهید#ابراهیم_هادی🕊🌹
🌷@shahedan_aref
5.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 روز اول صفر؛ ورود اسرای کربلا به شهر شام در سال ۶۱ هجری قمری
آه، یاران روزگارم شام شد
نوبت شرح ورود شام شد💔😭
هر روز با شهدا
کتاب #عارفانه زندگی و خاطرات شهید احمد علی نیری قسمت نود و سوم ( هدایت ) راوی : جمعی از دوستان شه
کتاب #عارفانه
زندگی و خاطرات شهید احمد علی نیری
قسمت نود و چهارم
مدتی از شهادت احمد آقا گذشته بود.قرار بود روز بعد با تعدادی از دوستان به تفریح برویم.
هرچند میدانستم دوستان خوبی نیستند و ممکن است پای گناه و...در میان باشد.
خدا شاهد است همان شب در عالم رویا دیدم که احمد آقا با عصبانیت و ناراحتی آمده و به من میگوید:با اینها بیرون نرو،با این دوستانت جایی نرو!
فردا صبح هر طور بود به مادرم گفتم که انها را رد کند.اما خیلی در فکر فرو رفته بودم که این چه خوابی بود؟!
بعد ها از همان افراد شنیدم که به گناه افتاده بودندو...
احمد آقا نه تنها در موقع حضور ظاهری در دنیا به فکر تربیت ما بود بلکه حالا هم از ما جدا نیست و به فکر هدایت ماست.
یکی دیگر از دوستان میگفت:در ایام فتنه88 ذهن و فکر ما درگیر بود.
یک شب در عالم رویا دیدم که احمد آقا به مسجد امین الدوله آمده.اما به نماز نرسید!
گفتم:احمدآقا نبودی دیر اومدی؟!
احمد آقا جمله ای گفت و رفت:سرما خیلی شلوغه!
بلا فاصله به ذهنم خطور کرد که این مشکلات را شهدا حل میکنند.یاد کلام نورانی امام راحل افتادم.انجا که میفرمایند:مسلم خون شهیدان اسلام و انقلاب را بیمه کرده است...
ادامه دارد ...
با کسب اجازه از ناشر کتاب ( انتشارات شهید هادی )
امام و شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
شهید#احمدعلی_نیری🕊🌹
🌷@shahedan_aref
🕊شهید"منصور سعادت بخش"، یکم فروردين 1348، در شهرستان دزفول به دنيا آمد
🌹هر چند كه ایشان سن کمی داشت اما روح بزرگ او علاقه زيادي به شركت درجبهه هاي حق عليه باطل داشت و بدين منظور در سال 1364 به همین منظور اقدام کرد و درخواست خود را تقدیم مسئولین ذیربط نمود ولي به علت کمی سن از اعزام او ممانعت به عمل آمد.
🌹ایشان با حضور در مراکز انتقال خون و اهدای خون سعی در اثبات آمادگی برای اهدای جان خویش داشت و هر بار كه مقداري خون هديه مي كرد آن روز را با سرور و شادي می گذراند ولی اين مقدار را كافي نمي دانست و در حقیقت مي خواست تا همه وجود خود را در راه به اهتزاز در آمدن پرچم لا اله الا الله اهداءكند.
🌹در تاريخ بیست وپنجم اسفندماه 1364جهت فراگرفتن فنون نظامي به شهرستان بهبهان اعزام و پس از گذراندن دوره آموزشي به طور كامل موفق به شركت در جبهه گردید و بعد ازمدتی به خانه باز گشت. براي دومين بار در سال 1365 با انصار الحسين(ع) به جبهه اعزام شد كه پس از چند ماه در جبهه و پادگان با عشق و علاقه زياد در عمليات پيروزمندانه كربلاي چهار شركت نمود و با شجاعت و حماسه ای که از خود نشان داد، لیاقت خویش را برای شهادت ثابت کرد.
🕊سرانجام در روز پنج شنبه چهارم دی ماه 1365 در منطقه عملياتي كربلاي 4 به آرزوي ديرينة خود كه همان شهادت در راه خدا بود رسيد. روحش شاد و راهش پر رهرو باد.
شادی روح همه شهدا صلوات...❣
شهید#منصور_سعادت_بخش🕊🌹
🌷@shahedan_aref