eitaa logo
کانال سردار شهید حسین تختی بهراد نصر
582 دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
6.2هزار ویدیو
10 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰 زمانی که فرمانده بود یک عده پشت سر او حرف میزدند. یک روز به او گفتم بعضی ها پیش دیگران بد شما را می گویند. خیلی تو هم رفت. از اینکه این موضوع را با او در میان گذاشتم خیلی پشیمان شدم. رو به او کردم و گفتم: محمد جان به این قضیه زیاد فکر نکن... گفت: من از اینکه پشت سر من حرف میزنن ناراحت نیستم، من که چیزی نیستم؛ از این ناراحت هستم که چرا آدمهای به این خوبی غیبت یک آدم بی ارزشی مثل من رو میکنند، از این ناراحتم که چرا باعث گناه برادرانم شدم. سرم را پایین انداختم و با خودم گفتم: خدایا این کجاست و من کجا...! 🕊 ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ‌‌ ‌‌ ‌‌ ‌‌ ‌‌  کانال سردار شهید حسین تختی بهراد نصر 🌷 @shahedbhradnasr ‌‌ ‌‌ ‌‌ ‌‌‌ ‌‌‌ ‌‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌‌ ‌‌ ‌‌‌ ‌‌‌ ‌‌ ‌‌
🌷 🌷 بلافاصله پس از رسیدن خبر شهادت به پادگان، محمد بروجردی هم با هلی‌کوپتر، خودش را رساند. نمی‌دانم قصدش بازدید بود یا چیز دیگری. دویدم جلو، سلام کردم. تا چشمش به من افتاد، گفت: علیک سلام. رضا خودرو، تویی؟ جواب دادم: بله! حاج آقا، یه خبری برایتان دارم. گفت: چیه؟ بگو! گفتم: برادر کاظمی شهید شده. دیدم خم به ابرو نیاورد؛ طوری که خیال کردم خودش از پیش خبر داشته؛ ولی تا آن لحظه اطلاعی از شهادت ناصر بهش نرسیده بود؛ یا این‌که نخواسته بودند بگویند. همین‌طوری که راه می‌رفتیم، بچه‌های پادگان هم از دور و نزدیک پیدا شدند. داشتند از دور می‌دویدند تا دوره‌اش کنند. ادامه دادم: ملکیان هم رفت. باز هم تغییری توی چهره‌اش ندیدم؛ تا این‌که گفت: ما برای شهادت آمده‌ایم اینجا. تقدیر، همین است. جایی برای دل‌شوره زدن نیست. ساده‌تر و رساتر از این نمی‌توانست معنی شهادت را بهم تفهیم کند. هنگامی که دیدم دارد ارتباطی گرم میان ما شکل می‌گیرد، همان‌طور کنارش ماندم تا بیشتر قانع‌ام کند که جنگ و سرنوشت زندگی، همان است که دارم با چشمان خودم می‌بینم. پرسید: دانش آموزی؟ پاسخ دادم: بله، حاج آقا! درس می‌خواندم. تند گفت: می‌خوندی؟! نه؛ بخون. جنگ، درس رو تعطیل نمی‌کنه. جنگ، مرد می‌سازه؛ ولی درس رو تعطیل نمی‌کنه. گفتم: چشم، حاج آقا! ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ‌‌ ‌‌ ‌‌ ‌‌ ‌‌  کانال سردار شهید حسین تختی بهراد نصر 🌷 @shahedbhradnasr ‌‌ ‌‌ ‌‌ ‌‌‌ ‌‌‌ ‌‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌‌ ‌‌ ‌‌‌ ‌‌‌ ‌‌ ‌‌
🔰 زمانی که فرمانده بود یک عده پشت سر او حرف میزدند. یک روز به او گفتم بعضی ها پیش دیگران بد شما را می گویند. خیلی تو هم رفت. از اینکه این موضوع را با او در میان گذاشتم خیلی پشیمان شدم. رو به او کردم و گفتم: محمد جان به این قضیه زیاد فکر نکن... گفت: من از اینکه پشت سر من حرف میزنن ناراحت نیستم، من که چیزی نیستم؛ از این ناراحت هستم که چرا آدمهای به این خوبی غیبت یک آدم بی ارزشی مثل من رو میکنند، از این ناراحتم که چرا باعث گناه برادرانم شدم. سرم را پایین انداختم و با خودم گفتم: خدایا این کجاست و من کجا...! 🕊 ‌‌ ‌‌ ‌‌ ‌‌ ‌‌  کانال سردار شهید حسین تختی بهراد نصر 🌷 @shahedbhradnasr ‌‌ ‌‌ ‌‌ ‌‌‌ ‌‌‌ ‌‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌‌ ‌‌ ‌‌‌ ‌‌‌ ‌‌ ‌‌