eitaa logo
ستاد تبلیغات و فرهنگی شهیدسلیمانی ۱
139 دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
2.2هزار ویدیو
10 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از خاطرات شهداء
🌷🌷 اول وقت🌷🌷 🌷🌷سیره 🌷🌷 همسر شهيد حاج محمد ابراهيم مي گويد:« ابراهيم بعد از چند ماه عمليات به خانه آمد. سر تا پا خاكي بود و چشم هايش سرخ شده بود. به محض اينكه آمد، وضو گرفت و رفت كه نماز بخواند. به او گفتم: حاجي لااقل یه خستگي دَر كُن، بعد نماز بخوان. سر سجاده اش ايستاد و در حالي كه آستين هايش را پايين مي زد، به من گفت: من باعجله آمدم كه اول وقتم از دست نرود. اين قدر خسته بود كه احساس مي كردم، هر لحظه ممكن است موقع نماز از حال برود» وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ 🇮🇷 ای با شهدا 💐اللهم عجل لولیک الفرج به حق زینب کبری سلام الله علیها 🤲💐
‍ الله اکبر روایتی خواندنی از شهید کاظم نجفی رستگار 🌹مادر در خواب پسر شهیدش را مے‌بیند . پسر به او مےگوید : «توی بهشت جام خیلے خوبہ . چے مے‌خواے برات بفرستم ؟». ✨مادر مے‌گوید : «چیزے نمے‌خوام ؛ فقط جلسہ قرآن ڪہ میرم همہ قرآن مےخونن و من نمے‌تونم بخونم خجالت مےڪشم . مے‌دونن من سواد ندارم ، بهم میگن همون سوره توحید رو بخون .». 🌹پسر مے‌گوید : «نماز صبحت رو ڪہ خوندے قرآن رو بردار و بخون !». ✨بعد از نماز یاد حرف پسرش مے‌افتد . قرآن را بر مے‌دارد و شروع مےڪند بہ خواندن . 🌹خبر مےپیچد . پسر دیگرش این ‌را بہ عنوان ڪرامت شهید محضر آیت اللہ نوری همدانی مطرح مےڪند و از ایشان مےخواهد مادرش را امتحان ڪنند . قرار گذاشتہ مے‌شود . ✨حضرت آیت‌اللہ نزد مادر شهید مے‌روند . قرآنے را به او مے‌دهند ڪہ بخواند . بہ راحتے همہ جاے را مےخواند ؛ اما بعضے جاها را نہ . مےفرمایند : «قرآن خودت رو بردار و بخوان !». 🌹مادر شهید شروع مے‌ڪند بہ خواندن ؛ بدون غلط . آیت اللہ نورے گریہ مےڪنند و چادر مادر شهید را مے‌بوسند و مے‌فرمایند : «جاهایے ڪہ نمےتوانست بخواند متن غیر از قرآن قرار داده بودیم ڪہ امتحانش ڪنیم.»😭 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
هدایت شده از خاطرات شهداء
نمازمیرزا جوادآقا طهرانی مرحوم آیت الله میرزا جواد آقا تهرانی، جبهه زیاد تشریف می‌آوردند، شبی که برای سخنرانی به تیپ امام جواد (ع) آمده بودند؛ موقع نماز که شد، قبول نمی‌کردند امام جماعت باشند، خیلی اصرار کردیم که دلمان می‌خواهد یک نماز به امامت شما بخوانیم اما قبول نمی‌کردند. شهیدبرونسی عرض کرد: حاج آقا جلو بایستید، ایشان فرموند: اگر شما دستور دهید ، می روم، شهید برونسی گفت: من کوچک‌تر از آنم که دستور بدهم، از شما خواهش می‌کنم فرمودند: نه خواهش شما را نمی‌پذیرم. بچه‌ها به برونسی گفتند بگو دستور می‌دهم تا ما به آرزویمان برسیم، شهید برونسی به ناچار با خنده گفت: حاج آقا دستور می‌دهم شما بایستید جلو! میرزا جواد آقا فرمودند: چشم فرمانده عزیزم! نماز با سوز و حال عجیبی همراه با اشک خوانده شد بعد از نماز با چشمان اشک‌آلود خطاب به شهید برونسی فرمودند: مرا فراموش نکنی! جواد را فراموش نکنی! شهید برونسی ایشان را در آغوش گرفت و گفت: حاج آقا شما کجا و ما کجا؟ شما باید به فکر ما باشید و ما را فراموش نکنید! میرزا متواضعانه فرمودند: تعارفات را کنار بگذارید، فقط من این خواهش را دارم که جواد یادتان نرود؟! حتما مرا شفاعت کن. 📎 📎 📎 📎 در نشر معارف فرهنگی اسلامی سهیم باشیم. •┈••••✾•🌿🌺سفیر امین🌺🌿•✾•••┈• ✏️https://eitaa.com/safiramin
🌹شهید : 🌹هر کس در شب جمعه را یاد کند،شهدا هم او را نزد اباعبدالله یاد می کنند. 🌹 را یاد کنید ولو با ذکر یک صلوات. 🌹شادی روح صلوات... 🇮🇷 اللهم صل علی محمد وآل محمدو عجل فرجهم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 ﷽ خواهرم  این  که  می بینی  در هست هر جور میخوای  می گردی  میگی  به  کسی  مربوط  نیست  به  اینها مربوط میشه 😔👆 این  امنیتش و آزادیش که  تو  می بینی  و  باز هم  انکار  می کنی  نتیجه  رشادتها  و از خود گذشتگی این عزیزان است.😔 لطفا به خاطر انتشار دهید ـ ـ ـ ـ ــــــــــ✾ــــــــــ ـ ـ ـ ـ   ✍️ من انقلابی‌ام 💠 @manenqelabiam💠
باشد که روزگار بچرخد به کام دل... ❤️ ╭🦋 ╰┈➤ 🇮🇷🇮🇷🇮🇷
هدایت شده از کانال نواهای شهدایی
هنوز خاک شلمچه جنون به دل دارد.mp3
6.35M
🎧 | هنوز خاک شلمچه جنون به دل دارد 👤 مهدی سلحشور 🔻 🎙کانال‌نواهای‌شهدایی @navaye_shohada
هدایت شده از کانال نواهای شهدایی
ماه اسفند می‌دهد بوی شیرمردان بیشه خیبر.mp3
4.99M
🎧 | ماه اسفند می‌دهد بوی، شیرمردان بیشه خیبر 👤 مهدی رسولی 🔻 🎙کانال‌نواهای‌شهدایی @navaye_shohada
یه بزرگی‌ میگفت: ما قراره با امام‌حسین(ع) محشور بشیم نه مشهور... - محبوب حسین باش نه مشهور جماعت را یاد کنیم با ذکر شبتون شهدایی 🇮🇷🇮🇷🇮🇷
⭕️ . ▪️یکی تعریف می‌کرد وقتی دشمن خمپاره می‌زنه، قبل از این که صدای سوتش برسه، عبدالمطلب کر و لال اشاره می‌کنه بقیه دراز بکشند!- عجب!- دست کم نگیریدش. . ▪️اسمش عبدالمطلب اکبری بود. کرولال بود.زمان جنگ توی محل بنایی می‌کرد و چون کر و لال بود، خیلیا جدی اش نمی گرفتند. یه روز رفتند سر قبر پسر عموی شهیدش ”غلامرضا اکبری“. عبدالمطلب کنار قبر پسر عموش با انگشت یه چارچوب قبر کشید و توش نوشت ”شهید عبدالمطلب اکبری“! دوستاش خندیدند و مسخره بازی درآوردند! هیچی نگفت فقط یه نگاهی به سنگ قبر کرد و با دست، نوشته‌‌ اش رو پاک کرد و سرش رو انداخت پایین و آروم از کنارمون رفت… فردای اون روز عازم جبهه شد و دیگه ندیدینش. ۱۰ روز بعد شهید شد و پیکرش رو آوردن. جالب اینجا بود که دقیقا جایی دفن شد که با دست قبر خودش رو کشیده بود! . 📩 تو وصیت نامه ش نوشته بود : یک عمر هرچی گفتم به من می‌خندیدند... یک عمر هرچی می‌خواستم به مردم محبت کنم، فکر کردند من آدم نیستم و مسخره‌ام کردند... یک عمر هرچی جدی گفتم شوخی گرفتند، یک عمر کسی رو نداشتم باهاش حرف بزنم. خیلی تنها بودم. اما مردم! حالا که ما رفتیم بدونید، هر روز با آقام امام زمان عج حرف می‌زدم.آقا خودش بهم گفت: تو شهید می‌شی. جای قبرم رو هم بهم نشون داد." . 🌷شادی روح ... 🇮🇷🇮🇷🇮🇷