هر سال ده شب روضه خوانی داشتند.
اصرار داشتند که اعلامیه ها ساده و محدود چاپ شود .
یکبار که پایین اعلامیه (بنر)روضه بعد از آدرس نوشته بودند «منزل عبداللهی»،
ناراحت شدند وگفتند:
باید پاک شود ،مگر قراراست مردم برای عبداللهی روضه بیایند؟!!
هیچ وقت دوست نداشتند اسمی از ایشان برده شود ،نه در کارهای فرهنگی و هزینه هایی که کمک میکردند ،نه در تعلیم قرآن به بچه ها ،نه در کمک به نیازمندان.
حتی بارها در مناسبتهای مختلف ، صداوسیما درخواست تهیه فیلم و مستند از ایشان داشتند ،ولی قبول نمیکردند.
#شهیدجانبازاصغرعبدالهی
#اخلاص
#سیره
#خاطرات
کانال جانبازشهیدحاج اصغرعبدالهی درایتا (خاطرات،سیره زندگی،عکس هاوفیلم ها..) @shaheedasqareabdollahy
بسم رب الشهدا
دقت وتقید شهید به نماز اول وقت و جماعت به حدی بود که در مسافرت ها برنامه را طوری تنظیم می کردند که نماز بموقع وبه جماعت خوانده شود
دریکی از مسافرت ها گفتندبرای نماز برویم در روستا در مسجد وقتی وارد مسجدشدیم نماز تمام شده بود و امام جماعت درحال خروج از مسجد بودند ایشان مقداری پول به من دادند و گفتند هدیه کنید به روحانی و تقاضا کنید یک بار دیگر نماز جماعت بخوانند و انجام شد
#سیره
#سبک زندگی
#نمازاول وقت
کانال جانبازشهیدحاج اصغرعبدالهی درایتا(خاطرات،عکس،فیلم...) eitaa.com/shaheedasqareabdollahy
بسم رب الشهدا
در ایام نوجوانی یک روز با پدرم(جانبازشهیدحاج اصغرعبدالهی) رفتیم جایی نزدیکه کوه آتشگاه اصفهان،
قطعه زمینی خالی بود پدرم گفتند در دورانی که کوچک بودم من به اینجا آمده و میوه ای از یکی از درختان این زمین،که زمانی باغ بوده خورده ام
دنبال این بودند که صاحب باغ را پیدا کرده و از اوحلالیت بطلبند
اما گویا این زمین فروخته شده بود ومالک آن شخص دیگری بود
نهایتا بااینکه چه بسا یک میوه ،آنهم سهوی خورده بودند،ایشان انقدرجستجو کردندتااینکه موفق شدندمکان صاحب باغ را در خیابان فردوسی اصفهان پیدا کرده و از او حلالیت بطلبند
(قریب به مضمون)
فرزندشهید
#سیره
#سبک زندگی
#حق الناس
#تقوی
#شهیدعبدالهی
کانال جانبازشهیدحاج اصغرعبدالهی درایتا(خاطرات،عکس،فیلم...) eitaa.com/shaheedasqareabdollahy
یکی از زمان هایی که شهید عزیز بسیار،دغدغه داشتند که این فرصت گرانقدر را از دست ندهند، احیای شب های نیمه شعبان بود،
شایدحتی ازچندروز قبل از شب نیمه شعبان، دغدغه مند بودن چطوری برنامه خود را تنظیم کنند که از بعد از ظهر روز قبل از نیمه شعبان در تخت فولاد باشند
از بعد از ظهر نیمه شعبان در تخت فولاد مشغول عبادت و تفکرو... می شدند
آنگاه شب نیمه شعبان که میشد بعد از استراحتی،مناجات واحیاءشب نیمه شعبان ایشان،درتخت فولاداصفهان ،شروع میشد
#سیره
#سبک زندگی
#شهید_عبدالهی
کانال جانبازشهیدحاج اصغرعبدالهی درایتا(خاطرات،عکس،فیلم...) eitaa.com/shaheedasqareabdollahy
نماز جمعه(۱)
✅ هر هفته مقید به شرکت در نماز جمعه بودندمگردرشرایط خاص
چیزی که شاید ما که سالم هستید اینقدر به آن مقید نیستیم
✅ ردیف اول جایگاهی برای جانبازان بود ولی ایشان حتی یکبار هم آنجا ننشستند
صف اخر و جایی دور از چشم
✅ تمام خطبه را با دقت گوش میدادند و اگر نکته یا تذکر لازم بود به امام جمعه یا دفتر شان تذکر میدادند
✅ برای گوش دادن جوانان به خطبه ها بجای غر زدن و نقد بیجا ،خودشان وارد عمل شدند: مسابقه ای هر هفته طراحی میکردند و به دفتر برگزاری نماز جمعه میدادند سوال بین خطبه ها در بلندگو اعلام میشد و به برنده جایزه میدادن
✅پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم ضمن خطبه ای طولانی که سنی و شیعه آنرا نقل نموده اند فرمود:
خداوند نماز جمعه را بر شما واجب فرموده است، هر کس در حیات و یا در ممات من بخاطر سبک شماری و یا انکار، آنرا ترک نماید خداوند کار او بسامان نکند و بر زندگی او برکت ندهد. آگاه باشید نماز او، زکات او، حج او و روزه و اعمال خیر او مقبول نیست مگر اینکه توبه کند.
«وسائل الشیعه/ج 5/ ص 7»
#نمازجمعه
#سیره
#سبک زندگی
#شهیدعبدالهی
کانال جانبازشهیدحاج اصغرعبدالهی درایتا(خاطرات،عکس،فیلم...) eitaa.com/shaheedasqareabdollahy
بسم رب شهدا
یکی از مسئولین سابقه بنیاد جانبازان می گوید
خاطره ای ازشهیددارم که بعداز سال هانمیتوانم فراموش کنم
شایدباورش برای عده ای سخت باشد
امامن خودم ازنزدیک شاهداین اتفاق عجیب بودم
یک روز آمدم به دیدن شهیدجانباز حاج اصغر عبداللهی
تابه ایشان خبر مهمی را بگویم
خبری که شاید آرزوی بسیاری از ماها و بسیاری از انسان هاست
گفتم:بنیادتصمیم دارد یک ماشین صفرکیلومتر به شما بدهد
هنگامی که خبر را به ایشان گفتم
منتظر بودم ایشان از این خبر مهم استقبال فراوانی کندوشگفت زده شود
اما ناگهان با یک سوالی مواجه شدم که مرا در تعجب فروبرد
حاج اصغر پرسید
آیا این ماشینی که به من می خواهید بدهید به همه جانبازان مثل من می دهید
جواب دادم،خیر فعلا فقط شما هستید که مشمول این ماشین شده اید
باکمال تعجب دیدم، جواب این مرد بزرگ،منفی بود
ایشان گفت:حالا که این هدیه شامل دیگران نمی شود بنده هم آن را قبول
نمی کنم
باز اصرار کردم،گفتم اشکالی ندارد این از طرف بنیاد برای شماست
اما اصرارهای من بی فایده بود
اصرارازمن و امتناع ازحاج اصغر
نهایتاً ایشان حاضر به قبول ماشین اهدایی بنیاد نشدومن ناامیدخداحافظی نمودم
وچه مصداق زیبایی بودحاج اصغربرای این جمله زیبای سردار دلها شهید سلیمانی
که میگوید:شهدا قبل از شهادتشان شهید شدندودر مناجات شعبانیه میخوانیم الهی هب لی کمال انقطاع الیک خدایا به دل کندن هر آنچه که از غیرتوست راهدیه فرما
و حاج اصغرشهیدوار زندگی نمودویکی از زیباترین نمونه های انقطاع از دنیا بود
(قریب به مضمون)
#شهیدعبداللهی
#سیره
#سبک زندگی
#زهد
کانال شهیدعبدالهی
eitaa.com/shaheedasqareabdollahy
بسم رب الشهدا
ارسالی از یکی ازشاگردان قدیمی
شهید جانباز حاج اصغر عبداللهی
جناب آقای دکتر....👇
شهید حاج اصغر عبداللهی مردی بود که با اخلاق و برخورد لطیفش در دل همه جا باز کرده بود. او نه فقط مرد میدان جنگ بود، بلکه مرد میدان اخلاق، مرد میدان ادب و معرفت نیز بود. همیشه با متانت و لبخند، دیگران را به سمت خیر و نیکی راهنمایی میکرد. نگاهش آرام بود، اما در آن نگاه، حکمتی پنهان بود که هر کسی را نرم و بیهیاهو متأثر میکرد.
از نوجوانی، من توفیق داشتم در مسجد ملک توفیق قرائت قرآن و دعاخوانی کنم. صدای خوشی داشتم و از شور و شوق عبادت، مکبری نمازها و خواندن دعاها را با صدای بلند و پرطنین انجام میدادم. تصورم این بود که این شور و صدا، خدمت به نماز جماعت و فضای مسجد است. اما یک روز، شهید عبداللهی بعد از نماز نگاهی به من انداخت و با همان آرامش همیشگی صدایم زد:
"فلانی، یه لحظه بیا."
نگاهش نه تند بود، نه سرد. چهرهاش پر از لبخند و آرامش بود. با صدایی مهربان و دلنشین گفت:
"ببین، صدای خوب داشتن و با صوت زیبا دعا خوندن خیلی خوبه، مستحب هم هست. ولی حواسمون باشه که اگر حتی یه نفر از این صدا اذیت بشه، دیگه نمیشه گفت عبادته. چون آزار رسوندن به دیگران حرامه."
در لحظهای کوتاه، با جملهای ساده و بیسر و صدا، دریچهای از فهم تازه را به رویم باز کرد. از آن روز به بعد، هر بار که پشت بلندگو میرفتم، قبل از شروع دعا و تکبیر، در دل از خدا میخواستم که صدام نه فقط شنیدنی، که شنودنی باشه؛ نه مزاحم، که مایهی آرامش دیگران.
این نوع تذکر دادن، این هنرِ نصیحت با محبت، خصلت ویژه شهید عبداللهی بود. با همان آرامش، با همان لبخند، کاری میکرد که آدم نه فقط اصلاح بشه، بلکه با جان و دل بخواد بهتر باشه.
سالها گذشت. مشغلههای زندگی زیاد شد و از مسجد ملک فاصله گرفتم، مخصوصاً بعد از اینکه به منزل جدیدی رفتیم. توفیق شرکت در نمازهای جماعت و محافل دعا کمتر شد. اما حاج اصغر فراموشم نکرد. ماه رمضان که میرسید، سراغم را میگرفت.
گاهی که در کوچه و خیابان میدیدماش، با همان لبخند آشنا میگفت: "فلانی، ماه رمضونهها... نمیای مسجد؟ دلمون برات تنگ شده."
نه با سرزنش، نه با فشار. بلکه با یک جملهی ساده که انگار دستی بر شانهی دل آدم میکشید و دعوتی میکرد به خانه خدا.
و اگر چند روزی غیبت میکردم، وقتی دوباره میدیدماش، با چشمانی پر از محبت میگفت: "نیومدی... ما منتظرت بودیم."
در آن جملهی ساده "ما منتظرت بودیم"، چیزی بیش از دعوت به مسجد بود. آن جمله، یادآور این بود که آدم هر چقدر هم از عبادت و مسجد فاصله بگیره، هنوز یه نفر هست که دلتنگ بندگیاشه. هنوز یه کسی هست که دعا میکنه دوباره برگرده.
حاج اصغر نه تنها دعوتگر به مسجد و نماز بود، که خودش مسجدِ مهربانی و ستون محبت بود. حالا که نیست، جایش خالیتر از آن است که بشود با کلمهها پرش کرد. اما یادش، لبخندش، تذکرهای آرام و پدرانهاش، هنوز در گوش دلم زنده است.
خداوندا، حاج اصغر را با شهیدان راهت، با اهل بیتت، محشور فرما. و ما را اهل آن مسجدی کن که در دل بندگانت ساختهای..
#سبک زندگی
#سیره
#شهیدعبدالهی
#شهید_جانباز_حاج_اصغر_عبدالهی
کانال جانبازشهیدحاج اصغرعبدالهی درایتا(خاطرات،عکس،فیلم...) eitaa.com/shaheedasqareabdollahy