eitaa logo
مشکوه
89 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
3.5هزار ویدیو
292 فایل
جهت ارتباط با ادمین /قربانخانلو @s_khanloo این کانال به یادشهید چمران وموضع دشمن شناسی اینجانب می باشد
مشاهده در ایتا
دانلود
‏فیلم از طرف قربانخانلو
جنجال نامه آیت‌الله موسوی خوئینی‌ها به رهبری و انتقادش از وضع کنونی جمهوری اسلامی سیدمحمد موسوی خوئینی‌ها یکی از شناخته شده‌ترین یا به بیان دقیق‌تر ازجمله مهم‌ترین بزرگان در قید حیات نظام جمهوری اسلامی است، در سکوت روزگار گذرانیده و حالا از قرار معلوم این روزها قصد شکستن این روزه سکوت را دارد؛ چنان‌که در 2 هفته گذشته با 2 نامه سرگشاده دوباره به صفحه اصلی اخبار رسانه‌ها بازگشته؛ بازگشتی که برای او بی‌جنجال هم نبود. روزنامه «اعتماد» نوشت: نماینده بنیانگذار جمهوری اسلامی در ماجرای اشغال سفارت ایالات متحده در تهران، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام، نماینده مجالس خبرگان رهبری و شورای اسلامی و حالا دبیرکل مجمع روحانیون مبارز است. سیدمحمد موسوی خوئینی‌ها یکی از شناخته شده‌ترین یا به بیان دقیق‌تر ازجمله مهم‌ترین بزرگان در قید حیات نظام جمهوری اسلامی است، در سکوت روزگار گذرانیده و حالا از قرار معلوم این روزها قصد شکستن این روزه سکوت را دارد؛ چنان‌که در 2 هفته گذشته با 2 نامه سرگشاده دوباره به صفحه اصلی اخبار رسانه‌ها بازگشته؛ بازگشتی که برای او بی‌جنجال هم نبود چنان‌که روز گذشته و 24 ساعت پس از انتشار نامه‌اش به رهبری، کنشگران و البته مطبوعات و رسانه‌های متعلق به منتهی‌الیه راست سیاست ایران، یکی پس از دیگری دست به کار تخطئه او و کارنامه‌اش در انقلاب شدند؛ به‌ طوری که مهم‌ترین روزنامه این جریان سیاسی، عملا او و کلاس‌های درسش را عامل ترور شهیدان مطهری و مفتح معرفی کرد! موسوی‌خوئینی‌ها در جریان نامه خود به رهبری که درست 16 روز پس از نامه‌اش به مهدی کروبی و درخواست رفع حصر از «خداوند» تدوین شده، انتقادهایی اساسی به وضع فعلی ایران مطرح و خواستار «درنگ» در این ملاحظات شده است. او در بند دوم نامه خود صراحتا از وضع امروز جامعه گلایه کرده و می‌نویسد: «آنچه از مسموعات و مشاهدات و مطالعه گزارش‌ها و تحلیل‌ها دریافت کرده‌ام آشکارا حاکی از آن است که آنچه در ذهن و زبان بسیاری از مردم و در زندگی آنان می‌‌گذرد، زیبنده نظامی نیست که با پرچم اسلام به دنیا معرفی می‌شود.»  او سپس به مساله‌ای اشاره می‌کند که چند سالی است ازسوی تحلیلگران چپ و راست تحت‌ عنوان «بحران مشروعیت» از آن یاد شده و می‌نویسد: «در ذهن این مردم باورهایی که پشتوانه استحکام و نیز مقبولیت و مشروعیت نظام اسلامی بود، به گونه‌ای روزافزون آسیب دیده و می‌بیند.»  این چهره تاثیرگذار نظام جمهوری اسلامی، اشاره به مشکلات اقتصادی و معیشتی موجود در جمهوری اسلامی را از یاد نبرده و در ادامه این مرقومه آورده است: «تورم روزافزون، همراه با کاهش درآمد اقشار گسترده، نه‌تنها زندگی امروز مردم را گرفتار دشواری‌های طاقت‌فرسا کرده که ناهنجاری درون بسیاری از خانواده‌ها را گسترش داده و آنان را نگران آینده نامعلوم خود و فرزندان‌شان ساخته است. علاوه بر این مردم گرفتار در تلاطم زندگی و مشکلات طاقت‌سوز معیشتی، بسیارند انسان‌های ناراضی از اوضاع فرهنگی و سیاسی که گرفتار بی‌عدالتی‌های غیرقابل ‌انکار شده‌اند.»   انتظار از عالی‌ترین مقام موسوی خوئینی‌ها در ادامه خطاب به رهبری آورده است: «البته هنوز کم نیستند کسانی که اصلاح امور و تغییر وضع نامطلوب کنونی را از عالی‌ترین جایگاه مدیریت کشور انتظار می‌کشند. در چشم این خیل عظیم، اوضاع غیرقابل‌ دوام‌ امروز صرفا معلول تصمیمات مدیرانی که می‌آیند و می‌روند، نیست (که البته این آمدن‌ها و رفتن‌ها هم خارج از چارچوب اراده عالی و حاکم بر کل مقدرات کشور نیست). از نگاه مردم، شیوه مدیریت در بالاترین سطح، و قدرت نافذ آن، نقش‌آفرین اصلی در تمام یا اکثر مهام امور کشور است. مردمی که چنین انتظاری دارند هرگز الزامات و محدودیت‌های پس از پیروزی انقلاب اسلامی (که البته 40 سال از آن گذشته است) و نیز کینه‌توزی دشمنان انقلاب، به‌ویژه امریکا و رژیم غاصب صهیونیستی را نادیده نمی‌گیرند.» موسوی خوئینی‌ها، دبیرکل مجمع روحانیون مبارز همچنین در ادامه این نامه نوشته است:« همچنین آنان از پیامدهای دفاع مقدس غافل نیستند و به شهیدان و مجاهدان و نقش‌آفرینان آن حماسه ملی و اسلامی - که فرزندان همین ملت بودند - سپاس و درود بی‌پایان تقدیم می‌کنند. اما همین مردم بر این باورند که مدیریت کشور، به‌ویژه عالی‌ترین سطح آن باید با ملاحظه همین مشکلات و چالش‌ها شیوه‌ای در مدیریت امور به کار می‌بست که امروز گرفتار این آشفتگی‌های فرهنگی و اقتصادی و اجتماعی و... نمی‌شدیم.»   سرنوشتی محتوم یا ... مهم‌ترین بخش نامه موسوی خوئینی‌ها به عالی‌ترین مقام جمهوری اسلامی شاید بخش پایانی آن باشد. آنجا که خطاب به رهبری، از شیوه اداره کشور بر اساس «محاسبات متعارف» یا «مبادی غیرمتعارف» طرح پرسش می‌کند: «اگر شیوه‌ای که تاکنون به کار رفته، نتیجه محاسبات متعارف و بر اساس آرا و تحلیل‌های شناخته‌ شده در حکمرانی است، پس هستند پرشمار صاحب‌نظرانی که ح
ق دارند و باید مجاز باشند تا زبان و قلم به نقد بگشایند و درست و نادرست این روش را تذکر دهند و اصلاح آن را با تاکید درخواست کنند و نگران پیامدهای ناگوار بهره‌مندی از این حق طبیعی و الهی نباشند.»موسوی خوئینی‌ها بر این اساس در ادامه این نامه می‌نویسد:«  اما اگر مبنای تصمیمات این چند دهه دانسته‌هایی از مبادی غیرمتعارف است که تنها در اختیار خواصی از بندگان خدای متعال است که بنده و امثال بنده هیچ حظّی از آن نداریم و در نتیجه، آنچه بر کشور و مردم و جمهوری اسلامی می‌گذرد سرنوشتی محتوم و گریزناپذیر است؛ پس همگان تسلیم امر محتوم و مشیت الهی خواهیم بود.» چپی‌ها و موضع دوگانه آنچه در این میان کمی غیرقابل پیش‌بینی بود، حمله و انتقاد برخی چهره‌های اصلاح‌طلب یا نزدیک به این جریان سیاسی به نامه موسوی‌خوئینی‌ها به عالی‌ترین مقام جمهوری اسلامی بود. صادق زیباکلام در همین رابطه در اظهاراتی که «فردا» آن را منتشر کرده، درباره این نامه گفته است: «اگر قرار باشد در دادگاهی متهمان به وجود آمدن وضع کنونی احضار شوند؛ نخستین فردی که باید در آن دادگاه حاضر و محاکمه شود خود آقای موسوی‌خوئینی‌هاست.» احمد زیدآبادی نیز در همین راستا و درباره تاثیر این نامه به «انصاف‌نیوز» گفته است: «حوزه تاثیر بر نظام تصمیم‌گیری این نامه‌ها به خصوص از طرف فردی مانند آقای خوئینی‌ها، اگر معکوس نباشد، صفر است.» اظهارنظری که این پرسش را به ذهن متبادر می‌کند که منظور زیدآبادی از «تاثیرگذاری سیاسی» چیست؛ چه آنکه هر چه نباشد، نامه موسوی‌خوئینی‌ها دست‌کم واکنش‌هایی گسترده به همراه داشته که از جمله می‌توان به اظهارنظر خود زیدآبادی اشاره کرد. در نقطه مقابل اما محمدصادق جوادی‌حصار، عضو ارشد حزب «اعتماد ملی» نه‌تنها سخنی در انتقاد از این نامه به زبان نیاورده که برعکس به‌ نوعی از آن استقبال کرده و در تفسیر چرایی نگارش آن به یک شبکه تلویزیونی فارسی‌زبان مستقر در لندن گفته است: «آقای خوئینی‌ها در این نامه گفته که آنان به عنوان یاران امام نیز نسبت به روندهای اخیر که مردم را از گذشته و آینده جمهوری اسلامی ناامید کرده، انتقاد داریم.» این فعال سیاسی اصلاح‌طلب همچنین در بخش دیگری از اظهارات خود موسوی‌خوئینی‌ها را چهره‌ای معرفی می‌کند که همواره رابطه بهتری با جوانان داشته و برای نمونه به سال‌های فعالیت او در روزنامه «سلام» اشاره می‌کند. این روزنامه‌نگار اصلاح‌طلب همچنین درباره چرایی نگارش بند پایانی نامه توسط خوئینی‌ها خطاب به رهبری به برخی عقاید و باورهای جامعه مبنی بر «ارتباط رهبری با امام زمان» و «ممنوعیت انتقاد از ایشان» اشاره کرده است. مطبوعات؛ آن‌سو فریاد این‌سو سکوت کنار اظهارات فعالان سیاسی و رسانه‌ای، نامه موسوی‌خوئینی‌ها که ظهر شنبه منتشر شد؛ واکنش‌هایی را در رسانه‌های منتهی‌الیه راست و چپ سیاست ایران برانگیخت، واکنش‌هایی که بیشتر به رسانه‌های جریان اصولگرا و فریاد اعتراض آنان از این نامه انتقادی اختصاص داشت؛ چراکه دست‌کم روز گذشته رسانه‌های جریان سیاسی اصلاح‌طلب، از خبرگزاری‌های معتبر این جریان گرفته تا روزنامه‌های‌شان، خواسته یا ناخواسته در قبال این نامه به سکوت محض اکتفا کنند؛ هرچند در این میان برخی پایگاه‌های خبری نزدیک به این جریان سیاسی، به انتشار نامه موسوی‌خوئینی‌ها پرداختند. اعتراض اصولگرایان به این نامه از همان روز شنبه و با گزارش پایگاه خبری «مشرق» آغاز شد. این پایگاه خبری به نوعی نگارش نامه به رهبری را «جرم» تلقی کرده و نوشته که «فرماندهان فتنه جدید» فضا را «مساعد» دیده و «حتی به نامه‌نگاری علنی به رهبر انقلاب روی آورده‌اند.» برخلاف «مشرق»، خبرگزاری تسنیم، «انتقاد» از شیوه «مدیریت کلان» کشور را بلامانع دانسته ولی درباره نامه موسوی‌خوئینی‌ها نوشته است: «از فردی همچون موسوی‌خوئینی‌ها و اصلاح‌طلبانی که استخوان‌بندی و شاکله تسخیر لانه جاسوسی امریکا را برعهده داشتند، ورود به نقد مدیریت کلان کشور، آن‌ هم در شرایطی که مهم‌ترین نقدشان در این حوزه است، مصداق یک تناقض و پررویی است.» نقطه اوج این واکنش‌ها اما احتمالا به روزنامه «کیهان» و یادداشت حسین شریعتمداری، اختصاص داشت؛ آنجا که این روزنامه‌نگار اصولگرا نه‌تنها مواضع سیاسی موسوی‌خوئینی‌ها، بلکه مواضع اعتقادی او را به شدیدترین شکل ممکن به باد انتقاد گرفت و در حالی نوشته که «نگارنده قصد داشت به آقای خوئینی‌ها بگوید قسم حضرت عباست را باور کنیم یا دم خروس را ولی پشیمان شدم زیرا احترام ایشان برای حضرت عباس علیه‌السلام به جِد مورد تردید است!» که نمی‌توان به ‌سادگی از یاد برد که آیت‌الله موسوی‌خوئینی‌ها از جمله روحانیون مورد وثوق بنیانگذار جمهوری اسلامی بود. راستی‌ها و «تئوری توطئه» نامه موسوی‌خوئینی‌ها به عالی‌ترین مقام جمهوری اسلامی و انتقادش از وضع کنونی ایران و افزایش مشکلات اقتصادی، مطابق انتظار با انتقادهای تند و تیز اصولگ
رایان و رسانه‌های متعلق به این جریان سیاسی در ایران مواجه شد. عبدالله گنجی، مدیرمسوول روزنامه «جوان» در همین رابطه در صفحه شخصی خود در شبکه اجتماعی توییتر نوشت که «روح کلی نامه موسوی‌خوئینی‌ها به رهبری همانند نامه‌های دیگر اصلاح‌طلبان است. می‌دانند کدام مشکلات ریشه نگرشی، مدیریتی و کدام به‌ خاطر اصرار بر اصول انقلاب است، اما گویی هیچ نمی‌دانند اما تلاش کرده به سیاق طیف مدرن فحش‌نامه و نفاق‌نامه جلوه نکند. موقعیت زمانی صدور نامه مهم‌تر از متن است.» او درباره «زمان» نگارش نامه نیز نوشته است: «زمانی نامه نوشته می‌شود که وزن‌کشی درون جریانی برای تصاحب سطوح عالی تشکیلات شروع شده است.» اینکه منظور گنجی از رقابت بر سر تصاحب «سطوح عالی» چیست، پرسشی است بی‌پاسخ ولی محمد مهاجری، روزنامه‌نگار اصولگرا درباره این نامه، به «انصاف‌نیوز» می‌گوید: «امثال آقای خوئینی‌ها که از این دست نامه‌های سرگشاده می‌نویسند، به ‌دنبال تاثیر و تعامل نیستند. به ‌نوعی دنبال گروکشی‌اند یا به‌ دنبال این هستند که فضای جامعه را تحریک کنند.» علی خضریان، عضو جبهه پایداری تهران در مجلس یازدهم نیز در همین رابطه نوشته است: «اینکه امثال آقایان تاجزاده و موسوی‌خوئینی‌ها تلاش دارند تا نوک مطالبات اقتصادی جامعه را همزمان با رهاشدگی مشکوک بازار و بدون بازخواست از دولت، به ‌سمت رهبری سوق دهند، حکایت از طراحی اتاق‌ فکر جریان غرب‌گرا جهت گروگان‌گیری معیشت مردم و بازتولید ظرفیت اجتماعی بستن با کدخدا دارد.» در همین راستا، کیان عبداللهی، مدیرمسوول خبرگزاری «تسنیم» هم در توییتر خود به انتقاد از موسوی‌خوئینی‌ها پرداخته و نوشته است: «خلاصه نامه موسوی‌خوئینی‌ها به رهبری: ما و دوستان‌مان 40 سال هر کاری برای نابودی ملت از دست‌مان برمی‌آمد انجام دادیم؛ دیروز که چپ بودیم از آن‌ سوی بام و سپس از این سوی بام افتادیم. دیگر بامی باقی نگذاشتیم، شما بیا اوضاع را درست کن
⭕️ چه کسانی در داخل ایران پشت حادثه سایت نظنز هستند؟ ✍️صورت مساله اولیه حادثه در سایت هسته‌ای نطنز به این شکل است: 🔻 حادثه در یکی از سوله‌های در حال تکمیل در محوطه باز سایت نطنز که احتمالا در آن تجهیزات فنی وجود داشته یا در حال ساخت بوده اتفاق افتاده است. 🔻 علت حادثه برای ایران طبق اظهارات رسمی سخنگوی شورای عالی امنیت ملی کاملا مشخص هست و بیان رسمی آن به دلایل امنیتی با کمی تاخیر در آینده نه چندان دور اتفاق خواهد افتاد. 🔻 هیچ کشور و رژیمی به صورت رسمی مسئولیت این حادثه را نپذیرفته است. برخی منابع آمریکایی و صهیونیستی البته مقداری از اطلاعات این حادثه را منتشر و عوامل خارجی را دلیل حادثه بیان کرده‌اند. اطلاعات منابع غربی به نظر می‌رسد بیشتر از رصد و تجزیه و تحلیل داده های شبکه‌های ماهواره‌ای بیان شده است. در این میان بی‌بی‌سی فارسی نیز بیانیه گروهی از داخل ایران را منتشر کرده که مدعیست این خرابکاری هسته‌ای را انجام داده است. 👈درصورتی که حادثه نطنز یک حادثه ضدامنیتی بوده باشد؛ ارزیابی‌ها و فرضیه‌های اطلاعاتی ذیل را می‌توان درباره آن بیان کرد: 1️⃣در حادثه نطنر هیچ علائمی از بمباران با هواپیما و یا موشک نظامی شلیک شده خارج از مرزهای ایران وجود ندارد. همچنین این حادثه در محیط و سوله‌ای اتفاق افتاده که در آن شکستن خط قرمزهای سخت هسته‌ای و نظامی اتفاق نیافتاده و عوامل احتمالی خرابکاری ظاهرا بیشتر به دنبال صدور پیام‌های صرفا سخت نظامی نبوده و القای محاسبات و اهداف دیگری را نیز در نظر داشته‌اند. 2️⃣ مکان و ویژگی محل حادثه یک چیز را مشخص می‌کند و آن اینکه ضربه به رشد فنی هسته‌ای ایران مدنظر بوده است. توقف رشد فنی هسته‌ای ایران نیز در حالی که جمهوری اسلامی در ریل کاهش تعهدات هسته‌ای است، معنای آشکاری جز کند کردن روند خروج ایران از برجام و دور نشدن از ادامه مذاکرات هسته‌ای نمی‌تواند، داشته باشد. با این وجود با یک گزاره قطعی روبه رو هستیم : «هم در داخل و هم در خارج از کشور انگیزه سیاسی و امنیتی برای ایجاد خلل در تعهد کاهش تعهدات هسته‌ای وجود دارد.» 3️⃣ عدم بیان علت حادثه امنیتی از طرف ایران؛ به معنای این است که باید علت حادثه را در فرضیه‌های دیگر ضدامنیتی نیز جستجو کرد که در آن پای اقدامات پنهان اطلاعاتی و خرابکاری در میان است. بدین معنا که در عملیات نیمه سخت نظنز، نقش عوامل انسانی و نفوذ جایگاه ویژه پیدا می‌کند. 4️⃣ حال اگر ماجرای نطنز یک حادثه ضدامنیتی باشد،چه کسانی این حادثه را بوجود آورده‌اند؟! در این صورت این حادثه بدون کمک عوامل داخلی صورت نمی‌گرفته است. البته سطح این عوامل داخلی به زودی مشخص خواهد شد که این افراد فقط افراد اجیر شده ضد امنیتی از طرف خارجی بوده اند یا با برخی از عوامل سطح سیاسی و امنیتی در داخل ایران نیز در ارتباط بوده اند. 5️⃣پس از وقوع حادثه نطنز با یک عملیات روانی پیچیده نیز همراه بودیم؛ اینکه بلافاصله برخی منابع غربی از رژیم صهیونیستی و عوامل خارجی در خرابکاری هسته‌ای در نطنز گزارش منتشر کردند، می‌تواند یک عملیات فریب برای دور کردن ذهن‌ها از عوامل داخلی و تثیبت یک آدرس غلط در محیط امنیتی در ایران باشد. حتی وارد کردن به یکباره بیانیه یک گروه زیرزمینی و ناشناخته با نام "یوزپلنگان وطن" توسط بی‌بی‌سی فارسی در افکار عمومی به عنوان عامل حادثه نطنز خود یک آدرس غلط می‌تواند باشد. 6️⃣ دستگاه امنیتی ایران اما در آرامش جالبی در حال طی کردن رمز گشایی امنیتی ماجرا است. هرچند مساله حتما قطعی است؛ اول اینکه ایران در تشخیص ابعاد حادثه بسیار زود موفق بوده؛ دوم نیز اینکه ایران طی چند سال اخیر ابایی از معرفی مجرم و مجرمان و تنبیه داخلی و خارجی ماجراهای ضدامنیتی و نظامی خود ندارد. مساله بعدی نیز که احتمالا برای طرف مقابل گیج کننده خواهد بود، ابعاد پاسخ ایران است. کافیست بدانیم برخلاف تصور بسیاری ایران به برخی اقدامات رژیم صهیونیستی پاسخ‌های دردآوری تاکنون داده که گرچه برخی تاکنون رسانه‌ای هم نشده ولی صهیونست‌ها خود می‌دانند از کجا خورده‌اند! در کنار همه فرضیه‌های گفته شده، دستگاه امنیتی ایران به زودی ابعاد حقیقی و تبعات این حادثه را برای دوست و دشمن مشخص خواهد کرد. @mahdi_jahantighi
⭕️ دلیل عدم حمله نظامی آمریکا به ایران به روایت جدیدترین اطلاعات محرمانه ✍️«جان بولتون» مشاور سابق امنیت ملی کاخ سفید در بخشی از کتاب بحث‌برانگیزش به نام «اتفاقی که در آن اتاق افتاد» به افشاگری‌های متعددی از دوران خدمت خود در دولت دونالد ترامپ دست زده و همچنین به پشت پرده مسائل در کاخ سفید نیز می‌پردازد. ✔️مساله بسیار مهم درباره این کتاب این است که کاخ سفید معتقد است که بولتون در این کتاب اطلاعات طبقه بندی و محرمانه امریکا را برملا کرده است. 👈بولتون در بخشی از این کتاب، دلیل حمله نکردن ترامپ به ایران در پاسخ به انهدام پهپاد گلوبال هاوک به دست نیروهای ایرانی را نیز روایت کرده که حاوی نکات بسیار مهمی است: 1️⃣ بولتون در روایت خود از دلیل حمله نکردن آمریکا به ایران به صراحت از ترس مقامات نظامی ارشد آمریکا و افرادی همچون پاتریک شاناهان و ژنرال جوزف در جایگاه هدایت و فرماندهی پنتاگون و ستاد مشترک ارتش آمریکا از جنگ با ایران سخن گفته است. روایت بولتون یکبار دیگر اثبات می‌کند که نظامیان و متولیان امور دفاعی و جنگی در آمریکا بیش از سیاسیون این کشور از مواجه نظامی با ایران هراس دارند. این موضوعی است که در تمام سالهای قبل و دولت‌های گذشته آمریکا نیز تکرار شده و مصادیق آن فراوان است. خلاصه این معادله عجیب این است که در محاسبات کارشناسان نظامی آمریکا رغبتی برای جنگ با ایران دیده نمی‌شود. جالب تر نیز این است که در سالهای اخیر سیاستمدران جنگ طلبی همانند بولتون در آمریکا نیز حتی در دوران ریاست جمهوری فردی مثل ترامپ نیز در عرصه سیاست داخلی و خارجی آمریکا نیز خریداری ندارند. یعنی قدرت نظامی ایران آنقدر معتبر شده که علاوه بر نظامیان آمریکا، بخش زیادی از سیاست مدران این کشور را نیز دچار تغییر محاسبه در مواجه با جمهوری اسلامی کرده است. 2️⃣ نظامیان در ایران علاوه بر معتبر سازی روزانه قدرت نظامی کشور، بارها از ترس ارتش آمریکا از مواجه با ایران و عدم تمایل شان برای جنگ سخن گفته‌اند و درست برعکس آنها، برخی سیاسیون اصلاح طلب و اعتدالی در چند سال اخیر در ایران از جنگ مردم را ترسانده‌اند. خیلی ساده می توان نتیجه گیری کرد که اگر همین تعداد از سیاسیون با محاسبات غلط در ایران نیز اگر از دایره قدرت،تصمیم گیری، اعلام مواضع کلان رسمی و آدرس دادن‌های غلط از کشور حذف شوند، روزنه امیدواری برای اثربخش بودن جنگ حتی برای همان اقلیت تندرو سیاسی آمریکا نیز بسیار کمرنگ خواهد شد. 3️⃣ در استراتژی‌های نظامی اعلامی و آشکار رژیم صهیونیستی در سالهای اخیر به صراحت آمده است که اسرائیل به تنهایی قادر به حمله نظامی به ایران نیست و هر نوع حمله ایران بدون کمک گرفتن از آمریکا برای اسرائیل فاجعه خواهد بود. اما در خاطره منتشر شده بولتون دو نکته بسیار استراتژیک وجود دارد. اول اینکه فردی همانند پوتین که خود یکی از آگاه ترین افراد حداقل دو دهه اخیر به محاسبات نظامی در دنیا است؛ معتقد است که توان و منابع نظامی اسرائیل در حمله یکطرفه به ایران ضعیف است و به تعبیر دیگر اسرائیل در صورت راه انداختن جنگ نظامی با ایران، حتما نتیجه آن جنگ پیروزی این رژیم نخواهد بود. اما خاطره منتشرشده بولتون یک نکته استراتژیک تر را نیز بیان می‌کند، مشاور سابق امنیت ملی آمریکا در بخشی از روایت خود از حمله نکردن ترامپ به ایران در پاسخ به انهدام پهپاد گلوبال هاوک اشاره می کند که مسئول وزارت دفاع آمریکا و ریس ستاد مشترک ارتش آمریکا علاوه بر اینکه دچار ترس شدید از حمله به ایران شده بودند، تلاش می‌کردند که حتی با خرید زمان و اطلاعات غلط ، انگلیس را نیز برای حمله احتمالی با خود همراه و شریک کنند. این موضوع نشان می دهد که مقامات نظامی آمریکا نیز همانند کارشناسان نظامی اسرائیل به یک محاسبه جدی و استراتژیک معتقد هستند و آن اینکه حمله تنهایی به ایران هیچ تضمینی برای گرفتن نتیجه برای آمریکا در پی نخواهد داشت. تعبیر استراتژیک تر آن است که: هیچ کشوری در سطح جهان اینک در خود توان و تمایلی برای درگیری یک طرفه نظامی با ایران را نمی‌بیند. @mahdi_jahantighi
💠بیانات امام خمینی ره 📝 عکس_نوشته_پوستر 🔸سازش با ظالم، ظلم بر مظلومین است ...
هدایت شده از کانال مشرق
💎گزارش مشرق 🔴فرار از پاسخگویی به مردم با نامه‌نگاری/ چرا موسوی خوئینی‌ها متهم ردیف اول وضع موجود است؟ 🔵در این هفت سال، هیچگاه موسوی خوئینی ها از روحانی، خاتمی، جهانگیری، زنگنه، آخوندی، ربیعی، نعمت زاده، نوبخت و دیگر دولتمردان و فعالین اصلاح طلب سوال نکرد که سرانجام وعده های آنها چه شد!؟ ⏩⏩ mshrgh.ir/1091639
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 هاشمی رفسنجانی توی یکی از سخنرانی‌هاش داره ویژگی‌های بنی صدر رو میگه... ❗️اگر به جای واژه‌های بنی صدر، نام چه کسی را بذارید هیچ تفاوتی نمیکنه! ▫️‏هاشمی: بنی صدر هر کاری که می‌کرد، اگه خوب میشد می‌گفت من بودم، اگه بد میشد می‌گفت اینا نمی‌ذارن!! 🆘 @roshangari_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 | رصد خبری، تحلیلی 💠 آخرین تحولات هفته دوم تیرماه 99 ویژه_هادیان_و_مسئولان_سیاسی نشستهای_بصیرتی 🆔 https://sapp.ir/meyar.
جنگ شهری در روز استقلال آمریکا با 34 کشته همزمان با جشن‌های سالروز استقلال آمریکا خشونت‌های مسلحانه نیز در این کشور به شدت افزایش پیدا کرده طوری که ترامپ تهدید کرد اگر ایالت‌ها قادر به جلوگیری از این وضع نباشند دولت وارد عمل می‌شود.   سرویس خارجی- بر اساس گزارش رسانه‌های آمریکایی، بیش از270 تا 300 میلیون قبضه سلاح گرم در آمریکا وجود دارد؛ یعنی تقریباً به ازای هر نفر یک اسلحه و مردم آمریکا روزانه با این سلاح‌ها همدیگر را مثل آب خوردن می‌کشند. هیلاری کلینتون یکبار گفته بود سالانه33 هزار نفر در آمریکا با اسلحه به قتل می‌رسند که به معنای کشته شدن 90 نفر در هر روز است. اما لابی سلاح در این کشور به‌اندازه‌ای قدرتمند است که تاکنون کنگره آمریکا حاضر نشده اقداماتی را برای محدود کردن حمل سلاح در این کشور به تصویب برساند. کرونا و شرایط بد اقتصادی، بیکاری بیش از 50 میلیون آمریکایی طی سه ماه گذشته، اعتراضات اخیر و ناامیدی مردم از بهبود شرایط خشونت‌های مسلحانه را در بسیاری از شهرهای بزرگ آمریکا به شدت افزایش داده است. جشن‌های استقلال آمریکا که همراه با اعتراضات شدید علیه نژادپرستی و سوزاندن پرچم آمریکا همراه است فرصتی را نیز به افراد مسلح و ناراضی در آمریکا داده که شهرهای این کشور را به صحنه درگیری مسلحانه و کشت و کشتار تبدیل کنند. به نوشته روزنامه دیلی میل، در جریان این درگیری‌ها ده‌ها تن زخمی شده و دست‌کم ۳۴ تن هم جان باخته‌اند. شیکاگو شاهد بدترین خشونت‌ها با زخمی شدن ۷۷ تن و کشته شدن ۱۴ تن در نتیجه تیراندازی‌ها بوده است. در نیویورک نیز ۴۱ تن زخمی شده و ۹ تن دیگر نیز کشته شدند. ممفیس، اوماها، کلیولند، کارولینای شمالی و چند شهر دیگر نیز شاهد درگیری‌های مسلحانه بودند. بر اساس این گزارش، در حادثه تیراندازی در یک باشگاه شبانه در کارولینای جنوبی در ساعات اولیه یکشنبه صبح، 2 نفر کشته و هشت نفر دیگر نیز زخمی شدند.در حادثه‌ای دیگر، یک دختربچه هفت ساله و یک مرد در یک تیراندازی مرگبار که روز یکشنبه در شیکاگو به وقوع پیوست هدف گلوله قرار گرفتند و جان خود را از دست دادند. دیلی میل درباره تیراندازی‌های نیویورک و شیکاگو این طور نوشت که: «فقط در شهر نیویورک ۹ نفر در آخر هفته کشته و ۴۱ نفر زخمی شدند که نسبت به سال پیش تیراندازی‌ها ۱۴۰ درصد افزایش داشته است در شیکاگو هم ۶۳ نفر هدف تیراندازی قرار گرفتند که ۱۷ نفر از آنها کشته شدند. پلیس نیویورک شهردار نیویورک را مقصر می‌داند که با کاهش ۱ میلیاردی بودجه پلیس باعث افزایش چنین اقداماتی شده است. در «آتلانتا» و در روز استقلال آمریکا اما، دست‌کم دو فرد مسلح ناشناس از داخل یک خودرو به سمت جمعیت تیراندازی کردند و یک دختر هشت ساله جان خود را از دست داد. پلیس آتلانتا گزارش داده که علاوه‌بر این دختر هشت ساله، دو نفر دیگر نیز در این حادثه جان خود را از دست دادند و ۲۰ نفر دیگر نیز زخمی شدند. خشم ترامپ خشونت‌های مسلحانه روز شنبه در آمریکا به قدری شدید بود که دونالد ترامپ رئیس‌جمهور این کشور را وادار به واکنش کرد. ترامپ در یک پیام توئیتری نوشت: «تعداد جرایم شیکاگو و نیویورک سیتی رو به افزایش است. ۶۷ نفر در شیکاگو مورد اصابت گلوله قرار گرفتند، ۱۳ نفر کشته شدند. تیراندازی‌ها در نیویورک نیز به طرز چشمگیری افزایش یافته است طوری که مردم تقاضا کرده‌اند‌اندرو کومو فرماندار نیویورک و شهردار نیویورک همین الان وارد عمل شوند. دولت فدرال آماده است و تمایل دارد و قادر است که در صورت تقاضا کمک کند».  سرکوب اعتراض‌ها همزمان با افزایش خشونت‌های مسلحانه سرکوب اعتراضات در آمریکا نیز همچنان ادامه دارد. بر اساس گزارش منابع رسانه‌ای تاکنون بیش از 17 هزار نفر طی 40 روز گذشته بازداشت و بیش از 23 نفر نیز از معترضان کشته شده‌اند. برخی معتقدند، این آمار بسیار کمتر از آمار واقعی است. روز یکشنبه در ادامه این اعتراض‌ها مردم در آتلانتا به مقر پلیس حمله کردند. شهر پورتلند آمریکا نیز که در یک ماه گذشته صحنه درگیری‌های شدید پلیس و معترضان به نژادپرستی بود، یکشنبه شب شاهد حضور گسترده نیروهای ارتش و پلیس در خیابان‌های شهر بود. در فیلادلفیا نیز مردم برای مقابله با پلیس برخی خیابان‌ها را مسدود کردند. فوکویاما: مردم آمریکا به خودشان هم اعتماد ندارند فرانسیس فوکویاما ‌اندیشمند برجسته آمریکایی در جدیدترین مصاحبه خود درباره تحولات اخیر آمریکا گفت: در آمریکا نوعی فرهنگ سیاسی وجود دارد که به دولت اعتماد ندارد. در تاریخ آمریکا‌، پرچمی با نقش مار وجود دارد که روی آن خطاب به دولت نوشته شده است به ما خیانت نکنید! تاریخ این مسئله به قرن هجدهم بازمی گردد و نشان می‌دهد مردم آمریکا از دولتمردان خود اصلا خوششان نمی‌آید. پس بی‌اعتمادی به دولت، فقط در کشورهای آسیایی وجود ندارد. فوکویاما در مصاحبه با سی ان ان افزود: در عین حال باید به مسئله دیگری هم در داخل آمریکا تو
جه داشت که عبارتست از دوقطبی بودن جامعه. این دو قطبی، بزرگترین ضعفی است که در داخل جامعه آمریکا وجود دارد. به همین علت، شهروندان آمریکایی به یکدیگر اعتماد ندارند و درعین حال به دولت خود نیز اعتمادی ندارند و تفاوتی ندارد که مقام مسئول از حزب دموکرات و در سطح ایالتی باشد یا اینکه مقامی جمهوری خواه همانند دونالد ترامپ باشد که دولت فدرال را اداره می‌کند. همین مسئله بر توانایی دولت آمریکا برای اقدام در دوران بیماری همه گیر تاثیرگذار است
قربانخانلو: ۱۰نکته از سخنان مهم امام خامنه‌ای درباره ترامپ و برجام جهت اطلاع کذابینی که قصد دارند شکست برجام را به گردن رهبری بیاندازند،: سخنان مهم امام خامنه‌ای درباره ترامپ و برجام، حاوی نکات بسیار مهمی بوده است. در این گزارش، مهمترین نکات را می‌توانید بخوانید. به گزارش خبرنگار سیاسی خبرگزاری تسنیم، حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی صبح امروز (چهارشنبه) به‌مناسبت هفته معلم در دانشگاه فرهنگیان حضور یافتند و در دیدار هزاران نفر از دانشجویان و معلمان، سخنان بسیار مهمی را درباره اظهارات ترامپ و برجام بیان کردند. متن کامل سخنان مهم رهبر انقلاب فرماندهان عالی‌رتبه نظامی درباره خروج آمریکا از برجام چه گفتند + متن سخنان روز گذشته، دونالد ترامپ رئیس جمهوری آمریکا طی سخنان رسماً خروج آمریکا از برجام را اعلام و بلافاصله، فرمان اجرایی اعمال تحریم‌های جدید را نیز امضا کرده بود. حسن روحانی رئیس جمهوری اسلامی ایران نیز شب گذشته پس از خروج آمریکا از برجام، در یک گفت‌وگوی زنده تلویزیونی اعلام کرد: از این لحظه توافق بین ایران و 5 کشور‌ است. 1+5 دیگر یکی را از دست داده و از این پس باید منتظر باشیم که 6 کشور چگونه به تعهد خود عمل می‌کنند. به وزارت خارجه دستور دادم ظرف هفته‌های آینده با 5 کشور مذاکرات را ادامه دهد اگر به این نتیجه رسیدیم با همه این کشورها به نتایج برجام می‌رسیم علی‌رغم خواسته آمریکا برجام پایدار می‌ماند اما اگر ببینیم منافع ما تضمین نمی‌شود تصمیمات نظام را اعلام می‌کنم. (لینک) در ذیل می‌توانید، 10 نکته مهم از سخنان امروز امام خامنه‌ای را می‌خوانید: 👈 "به 3 کشور اروپایی اعتماد نکنید" 1- بارها گفته بودیم «به آمریکا اعتماد نکنید»، این هم نتیجه‌اش. درباره مذاکره با سه کشور اروپایی هم می‌گوییم به اینها هم نباید اعتماد کرد و برای هر قرارداد باید تضمین‌های واقعی و عملی بگیرید وگرنه نمی‌شود به این شکل حرکت را ادامه داد. 👈 "بعید است اروپایی‌ها تضمین قطعی و قابل اعتماد به ما بدهند" 2- اگر توانستید تضمین قطعی و قابل اعتماد [از اروپایی‌ها] بگیرید که البته بسیار بعید است، اشکالی ندارد و حرکت را ادامه دهید، وگرنه نمی‌شود به این شکل حرکت را ادامه داد. 👈"مسئولان در معرض آزمون بزرگ؛ آیا عزت و اقتدار این ملت را حفظ خواهند کرد یا نه؟" 3- مسئولان در معرض «آزمون بزرگ» قرار دارند که آیا عزت و اقتدار این ملت را حفظ خواهند کرد یا نه. باید عزت و منافع ملت به معنی واقعی کلمه تأمین شود. 👈 "شما غلط می‌کنید" 4- علاوه بر بیش از ده دروغ آشکار، ملت ایران و جمهوری اسلامی را هم تهدید کرد که بنده از طرف ملت ایران به او می گویم «شما غلط می کنید». 👈 "برخی چهره‌های شناخته شده می‌گفتند چرا بر روی مسئله هسته‌ای می‌ایستید" 5- وقتی مسئله هسته‌ای و تحریم‌ها شروع شد، برخی چهره‌های شناخته شده به اینجانب می‌گفتند «چرا بر روی مسئله هسته‌ای می‌ایستید»، این مسئله را کنار بگذارید تا آمریکایی‌ها خباثت و دشمنی نکنند. 👈 "دشمنی آمریکا و بهانه‌گیری آنها تمام نشد" 6- مسئله هسته‌ای را به شکلی که مخالفان ایران می‌خواستند قبول کردیم و زیر بار رفتیم اما دشمنی آمریکا و بهانه‌گیری آنها تمام نشد. 👈 "آمریکا با اصل جمهوری اسلامی مخالف است" 7- اگر فردا اعلام کنید که دیگر موشک تولید نمی‌کنیم یا برد آنها را محدود می‌کنیم این مسئله تمام می‌شود، اما حتماً یک بهانه و قضیه دیگر را مطرح می‌کنند چرا که دعوای آنها با ما بنیادی است و آمریکا با اصل جمهوری اسلامی مخالف است. 👈 "ترامپ هم روزی بدنش زیر خاک می‌رود اما جمهوری اسلامی همچنان ایستاده" 8- رفتار زشت و سخیف ترامپ را قابل انتظار خواندند و با اشاره به استمرار خباثت همه مسئولان مختلف آمریکایی در همه سال‌های پس از انقلاب: کسانی که آن خصومت‌ها را نسبت به ملت ایران انجام می‌دادند، اکنون استخوان‌های‌شان زیر خاک است اما جمهوری اسلامی ایستاده است، این آقا هم روزی بدنش زیر خاک می رود اما جمهوری اسلامی همچنان ایستاده و سرافراز خواهد بود. 👈 "مسئولان محترم تلاش کردند اما نتوانستند" 9- یکی از این شروط، تضمین کتبی و امضای رئیس‌جمهور وقت امریکا مبنی بر برداشته شدن تحریم‌ها بود، البته مسئولان محترم تلاش کردند اما نتوانستند و نتیجه‌اش این شد که بعد از دو سال و نیم عمل کردن ایران به همه تعهدات، رئیس‌جمهورآمریکا ضمن خروج از برجام، ملت ایران را تهدید هم می‌کند! 👈 "خصومت با مجموعه نظام اسلامی و ملت" 10- دشمنی مستمر، عمیق و براندازانه آمریکایی‌ها، دشمنی با اینجانب یا دیگر مسئولان کشور نیست بلکه خصومت با مجموعه نظام اسلامی و ملتی است که این نظام را انتخاب کرده و در راه آن حرکت می‌کند.
پیشنهاد برجام۲"؛ نظر مسئولان نظام درباره مذاکره موشکی چیست؟ طرح مذاکره بر سر توان دفاعی و موشکی ایران از سوی مقامات غربی همواره از طرف مسئولان عالی‌رتبه نظام با موضع‌گیری‌های قاطعانه رد شده است. به گزارش خبرنگار دفاعی خبرگزاری تسنیم، پس از انجام مذاکرات هسته‌ای و انعقاد برجام بین ایران و 1+5، مقامات اروپایی و آمریکایی بارها به‌بهانه‌های مختلف موضوع مذاکره بر سر توان دفاعی و موشکی جمهوری اسلامی ایران را با هدف اعمال فشار و تضعیف قدرت دفاعی ایران به‌میان کشیده‌اند. 10 دلیل در رد "مذاکره موشکی" این ادعای مقامات غربی اما همواره با موضع‌گیری‌های قاطعانه از سوی مسئولان و فرماندهان ارشد نظامی جمهوری اسلامی مبنی بر رد هرگونه مذاکره بر سر توان دفاعی و موشکی کشورمان همراه بوده است. در ادامه می‌توانید نظر رسمی مقامات عالی‌رتبه کشورمان درباره ادعای مذاکرات موشکی را بخوانید: 👈 قدرت دفاعی کشور "قابل معامله و مذاکره" نیست 🔰 امام خامنه‌ای ــ فرمانده معظم کل قوا: راه مقابله‌ی با دشمن این است که ما به‌عکس و برخلاف خواسته‌ی او، روی عناصر اقتدار خودمان تکیه کنیم. اعلام کردیم، باز هم اعلام می‌کنیم که امکان دفاعی و قدرت دفاعی کشور قابل مذاکره و چک‌وچانه نیست. 👈 هرقدر که بخواهیم سلاح و موشک تولید می‌کنیم 🔰 حسن روحانی ــ رئیس جمهور: خطاب به آمریکایی‌ها و اروپایی‌ها و دنیا می‌گویم؛ ملت ایران به عهد خود وفادار است اما به‌صراحت به همه دنیا می‌گوید ما راجع به سلاح و دفاع کشورمان با کسی مذاکره نخواهیم کرد. ما هر مقدار سلاح و امکانات و هر مقدار موشک مورد نیاز کشور باشد، می‌سازیم و انبار می‌کنیم. به کسی ربطی ندارد که ملت ایران برای دفاع خود چه تصمیمی را اتخاذ کرده و راجع به قدرت دفاعی و بنیه دفاعی با کسی مذاکره نخواهیم کرد. 👈 توانمندی دفاعی ایران به‌هیچ‌وجه قابل مذاکره نیست 🔰 آیت‌الله آملی لاریجانی ــ رئیس قوه قضائیه:‌ جمهوری اسلامی بر سر برجام هیچ مذاکره جدیدی نخواهد کرد و مسائل اساسی نظیر توانمندی دفاعی از جمله مباحث مربوط به فناوری موشکی را نیز که برای دفاع از کیان کشور است به هیچ عنوان قابل مذاکره نمی‌داند. 👈 اجازه نزدیک‌شدن دشمن به حریم موشکی را نمی‌دهیم 🔰 سرلشکر باقری ــ رئیس ستاد کل نیروهای مسلح: با رصد نگاه خصمانه فرعون آمریکا و رژیم صهیونیستی و دنباله‌های منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای آنان به حوزه‌های راهبردی قدرت نظام، اجازه نزدیک شدن به حریم اقتدار دفاعی و موشکی کشور را نخواهند داد. 👈 درباره قدرت دفاعی ایران با هیچ‌کس مذاکره نمی‌کنیم 🔰 سرلشکر رشید ــ فرمانده قرارگاه خاتم الانبیا(ص): ایران درباره آنچه مبانی و شاکله موجودیت و قدرت دفاعی کشور و همچنین حمایت از مظلومین را ایجاد کرده، با هیچ‌کس مذاکره و معامله نخواهد کرد. 👈 توانمندی موشکی قابل معامله و مذاکره نیست 🔰 سرلشکر جعفری ــ فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: توانمندی موشکی به هیچ عنوان قابل معامله و حتی مذاکره نیست. ما از توان موشکی همان‌گونه دفاع می‌کنیم که مردان غیرتمند از ناموس خود دفاع می‌کنند. توان موشکی ایران در هوا، دریا و زمین به‌سرعت در حال رشد است و این برای ما یک اصل مسلم است. 👈واکنش فرمانده ارتش به درخواست غرب درباره "برجام موشکی" 🔰 سرلشکر موسوی ــ فرمانده کل ارتش جمهوری اسلامی ایران: اظهارات آمریکا و اروپا درباره مذاکرات موشکی یک معادله روشن است و حرف جدیدی نیست؛ فقط روش‌ها و تاکتیک‌های آن‌ها تغییر می‌کند. آنها یک روز موضوع مذاکره هسته‌ای را مطرح می‌کنند، روزی حرف از حقوق بشر می‌زنند و امروز از مذاکره بر سر توانمندی‌های دفاعی و موشکی کشور سخن می‌گویند که این موضوع جدیدی نیست. 👈 با تمام توان قدرت دفاعی را حفظ می‌کنیم 🔰 امیر حاتمی ــ وزیر دفاع: راهی جز مقاومت وجود ندارد و ما با تمام توان، قدرت دفاعی را حفظ کرده و به حرف هیچ کس هم گوش نخواهیم کرد. 👈خود را از بازدارندگی موشکی خلع سلاح نمی‌کنیم 🔰 سردار سلامی ــ جانشین فرمانده کل سپاه: موشک‌ها سرمایه‌های دفاعی و عناصر اصلی قدرت بازدارندگی ما هستند و ما هرگز نمی‌توانیم بپذیریم که خودمان را از توانمندی بازدارنده خلع سلاح کنیم. 👈 توان دفاع ایران غیر قابل مذاکره است 🔰 سردار جزایری: مسئله انرژی هسته‌ای با مسئله موشکی و دفاعی تفاوت دارد و این دو مقوله از هم جدا هست؛ در حوزه موشکی ریشه توانمندی‌های ما توقف‌پذیر نیست و پیشرفت‌های موشکی در همه سطوح و بردهای مختلف صورت گرفته است و محدودیتی در این حوزه را نمی‌پذیریم. مذاکره بر سر توان دفاعی کشور، خط قرمز جمهوری اسلامی است. 👈 اگر دور تا دور کشور را دیوار بکشند، تولید موشک متوقف نخواهد شد
بخش اول : آمريکاى اولي چــــکيـــده تــــاريــــخ آمــريـکا "هرگز آسمان و زمين بيش از اين براى سکنى گزيدن نوع بشر در توافق نبوده اند. "جان اسميت) -(John Smith1607 اولين آمريکائيان در اوج عصر يخ، بين 34000 و 30000 سال قبل از ميلاد، اکثريت آبهاى زمين در قعر قاره هاى عظيم يخى نهفته بود. در نتيجه درياى برينگ (Bering Sea) صدها متر از سطح کنونى خود پايين تر بود و يک پل خشکى، بنام برينجيا (Beringia) بين آسيا و آمريکاى شمالى پديدار شده بود. تخمين زده مى شود برينجيا، در منتهى اليه خود، عرضى نزديک به 1500 کليومتر داشته است. يک تندرا(دشتئ هموار) مرطوب و بى درخت پوشيده شده از سبزه زارهائ فراوان و نباتات باعث جلب حيوانات غول آسا شد که انسانهاى اوليه جهت بقا به شکار آنها مى پرداختند. اولين انسانهايى که پا به آمريکاى شمالى گذاشتند بدون آنکه بدانند قدم به قاره اى نوين مى گذاشتند. آنها رسم اجداد خود را طى هزاران سال پيش دنبال ميکردند و از سواحل سيبرى عبور کرده و از فراز پل خشکى گذ شتند. پس از رسيدن به آلاسکا، هزاران سال دگر نيز سپرى شد تا اين نخستين اتباع آمريکاى شمالى راه خود را به دهانه کوههاى يخى عظيم جنوب باز کرده تا به نقطه اى که اکنون ايالات متحده (United States ) ناميده ميشود برسند. امروزه نيز شواهد زندگى نخستين و بدوى در آمريکاى شمالى يافت مى شود. مقدار کمى از اين شواهد را ميتوان بطور موثق به پيش از 12000 سال قبل از ميلاد مربوط ساخت؛ اخيرأ يک برج ديده بانئ درشمال آلاسکا کشف شده که قد مت آن تقريبأ به همان دوره ميرسد. نيزه هايى نيز در نزديکى کلاويس (Clovis) نيومکزيکو يافت شده است. علاوه بر آن مصنوعات مشابهى نيز در برخى نقاط ديگر آمريکاى شمالى و جنوبى کشف شده که دال بر اين است که حيات احتمالأ در اکثر نيمکره غربى تا قبل از 10000 سال پيش از ميلاد کاملا شکل گرفته بود. آن زمان، ماموت ها شروع به انقراض کرده و بايسون ( گاو ميش وحشى آمريکاى شمالى ) منبع اصلى تغذ يه و پوست خام اين آمريکائى هاى اوليه شدند. به مرور زمان، گونه هاى بيشتر و بيشترى - - چه از طريق شکار بيش از حد و يا بدلايل طبيعي- - منقرض مى شد ند. گياهان و دانه ها بخش مهمى ازخوراک روزانه آمريکائى هاى اوليه را تشکيل مى دادند. بتدريچ، گله ها و نخستين آثار کشاورزى پد يدار گشت. سرخ پوستان حدود 8 هزار سال قبل از ميلاد، در آنچه که اکنون مکز يک مرکزى خوانده ميشود، پيشرو اين کار شدند و شروع به کشت ذرت، کد و و لوبيا کردند. بتدريج، اين مهارت ها به سوى شمال کشيده شد. تا حدود 3000 سال قبل از ميلاد، نوع ابتدايى ذرت در دره هاى نيومکزيکو و آريزونا رشد يافت. سپس اولين نشانه هاى آبيارى پديدار شد و تا سال 3000 قبل از ميلاد، نخستين اثر حيات روستايى پديدار گشت. تا قرن اول ميلا دى، هوهوکومها (Hohokum) در حوالى آنچه که امروز فينيکس (Phoenix) ، آريزونا ناميده مى شود، سکنى گزيده بودند. مشغله آنها ساختن تلنبارهاى هرم شکل به فرم آنچه که در مکزيک يافت مى شد و تاسيس سيستم هائ آبيارى و کانال هاى آب بود. تلنبار سازان و دهکده هاى سرخپوستى اولين گروه سرخ پوستان که به ساختن تلنبارهاى هرم شکل در آنچه که اکنون ايالات متحده ناميده ميشود پرداختند آدنانها Adenans)) بودند. اين گروه حدود 600 سال قبل از ميلاد ساختن نقاط خاکى زير زمينى و سنگر را آغاز نمودند. بعضى از اين تلنبارهاى باقيمانده از آن دوره به شکل پرند گان و يا مارها هستند که احتمالا معناى مذهبى داشته ولى تا کنون کسى به آنها پى نبرده است. آدنانها (Adenans) ظاهراً جذب قبايل ديگر که هوپ ويليانها (Hopewellians) خوانده ميشوند، شده و يا به نقاط ديگر نقل مکان کردند. يکى از مهم ترين مراکز فرهنگى آنها در جنوب اوهايو ( Ohio) يافت شده که آثار هزاران مورد از اين تلنبارها هنوز پا برجاست. هوپ ويليان ها (Hopewellians) که بازرگانان ماهرى بودند به داد و ستد کالا و اجناس گوناگون در منطقه اى که شعاع آن به صدها کيلومتر مى رسيد مى پرداختند. تا حوالى قرن پنجم هوپ ويليانها (Hopewellians)، نيز ناپد يد شده و بتدريج راه براى تشکيل قبايل گوناگون ديگر که مرسوم به مى سى سى پى ها ( (Mississippiansيا تمدن تمپل موند(Temple Mound) مى باشند، گشوده شد. شهر کاهوکيا (Cahokia) که در سمت شرق سنت لوييز (St. Louis) ايالت ميسورى واقع است، به گفته اى در اوايل قرن دوازده ميلادى جمعيتى قريب به بيست هزار نفر داشته است. در مرکز اين شهر، تنلبارخشتى عظيمى که نوک آن مسطح بود قرار داشته که ارتفاع آن سى متر و بنياد آن سى وهفت هکتار بوده است. هشتاد تلنبار ديگر نيز در همان حوالى کشف شده است. شهرهايى همچون کاهوکيا جهت تامين غذا و آذوقه خود، به شکار، دامدارى، بازرگانى و کشاورزى متکى بودند. اين افراد تحت تاثير جوامع پيشرفته تر جنوبى، بشکل جوامع
سلسله مراتبه اى قبيله اى در آمده که برده دارى در آنها رايج و به قربانى کردن انسان مى پرداختند. حدود سال 900 ميلادى، آناسازيها( Anasazi)، نياکان سرخپوستان هوپى (Hopi Indians ) امروزى در آنچه که امروزه ايالات متحده جنوبى خوانده مى شود، شروع به ساختن دهکده هاى سرخپوستى خشتى و سنگى نمود ند. اين بناهاى آپارتمان گونه عجيب ويکتا اغلب در نوک صخره ها ساخته مى شد. معروف ترين آنها " قصر صخره" (Mesa Verde) در ايالت کلرادو است که حدود 200 اتاق داشت. از بناهاى ديگر، خرابه هاى پوئبلو بونيتو(Pueblo Bonito) در نوار مرزى رودخانه چاکو (Chaco) نيو مکزيکو است که 800 اتاق داشت. شايد دولت مند ترين سرخ پوستان آمريکايى پيش از کلمبوس در منطقه شمال غربى پاسيفيک زندگى مى کردند. حدود 1000 سال قبل از ميلاد تهيه آذوقه و مسکن از طريق وفور ماهى و مواد خام ميسر ميشد. سرشارى پاتلاچ (Potlatch) اين جامعه بعنوان معياری براى زياده روى، جشن وسرور هنوز نيز پابرجاست و نظير آن در تاريخ آمريکاى اوليه يافت نمى شود. فرهنگ آمريکاى بومى آمريکايى که به اولين اروپايى ها خوش آمد گفت بسيار بيشتراز يک بيابان خشک و خالى بود. امروزه اعتقاد بر اين است که جمعيت نيمکره غربى حدودأ اندازه جمعيت اروپاى غربى آن زمان بوده – قريب به چهل ميليون نفر. تعداد آمريکاييهاى بومى ساکن در آنچه که امروزه آمريکا خوانده مى شود در آغاز مستعمره سازى هاى اروپاييان بين 2 تا 18 ميليون تخمين زده مى شود که از اين ميان بيشتر تاريخ نويسان به تخمين کمتر متمايل هستند. آنچه مسلم است همانا تأثير مخرب و جبران ناپذ ير بيمارى اروپا بود که از همان تماس اول با اين افراد بومى ، بر آنها وارد شد. بويژه مرض آبله باعث ويرانى بسيارى از قبايل شد و گمان برده مى شود که علت بيشتر کاهش سريع جمعيت سرخپوستان در قرن 16 ميلادى اين مرض بوده تا جنگ ها و زد و خوردهاى گوناگون ديگر با مهاجرين اروپايى . سنت ها و آداب و رسوم سرخ پوستان آن زمان با توجه به وسعت زمين و محيط هاى گوناگونى که هر يک از آنها به آن خو گرفته بودند، بشکل زيادى با يکديگر متفاوت بود. با اين حال وجوه مشترکى را نيز مى توان يافت. بيشتر قبايل بويژه در مناطق جنگلى شرق وميانه، از شکار، درو، کشت ذرت و محصولات ديگر جهت تهيه آذوقه استفاده مى کردند. در بسيارى از موارد، زنان مسئول ذراعت و توزيع غذا بوده و مردان به شکار پرداخته و يا در جنگ ها شرکت مى کردند. از هر جنبه اى جامعه سرخ پوستان آمريکاى شمالى بسيار وابسته به زمين بود. شناخت طبيعت و عناصر آن بخش اساسى اعتقادات مذهبى آنها راتشکيل مى دا د. روش زندگى سرخ پوستان اساسأ قبيله اى و اشتراکى بود به شکلى که بچه ها در مقايسه با آداب و رسوم اروپائى آن زمان از آزادى هاى بيشترى بر خوردار بودند. با وجود اينکه برخى از قبايل آمريکاى شمالى نوعى خط هيروگليفى را جهت نوشتن بکار مى بردند، ولى فرهنگ سرخ پوستان اساسأ گفتارى بوده و تاکيد زيادى بر تکرار مجد د افسانه ها و قصه هاى کهن مى شد. ميان قبايل و گروه هاى مختلف داد و ستد رايج بود و شواهد بر آن است که قبايل همسايه روابط جامع و رسمى با يکديگر داشتند که هم بسيار دوستانه و هم خصمانه بوده است. اولين اروپائيها اولين اروپائى هايى که وارد آمريکاى شمالى شد ند- لااقل تا آنجايى که شواهد در دسترس است- نورسها ( Norse) -- اسکانديناوييها -- بودند که از گرين لند ( Greenland)بسمت غرب مى رفتند. اريک سرخ ( Eric The Red) حدود سال 985 در آنجا سکنى گزيد. گفته مى شود که در سال 1001 ، پسر او، ليف (Leif) ، کرانه ساحلى شمال شرقى که اکنون کانادا گفته مى شود را کاوش کرده و لااقل يک زمستان را در آنجا بسر برده است. با اينکه نوشته هاى باقيمانده از نورس ها(Norse) حاکى بر آن است که دريا نوردان وايکينگ Viking) ( ساحل آتلانتيک آمريکاى شمالى را تا حد باهاماس (Bahamas) کشف کرده اند، چنين ادعاهايى هنوز به اثبات نرسيده است. در سال 1963 ، خرابه هاى برخى از خانه هاى نورس(Norse) که قدمت آنها به همان زمانها مى رسد درDanse-adx-Meadow درNew Foundland شمالى کشف شد که خود تا حدى ادعاهاى ذکر شده در کتيبه هاى نثرهاى نورس (Norse) را به اثبات مى رساند. در سال 1497 ، درست 5 سال پس از آنکه کريستوفر کلمبوس در جستجوى راه عبورى از سمت غرب به آسيابود به سواحل کارائيب (Caribbean) رسيد، يک دريا نورد اهل ونيز بنام جان کابوت (John Cabot)در راه انجام مأموريتى براى پادشاه انگليس به سواحل نيوفاند لند (New foundland) رسيد. گرچه کار او بسرعت به فراموشى سپرده شد ولى سفر کابوت ( Cabot) اساسى شد بر ادعاهاى انگليس بر آمريکاى شمالى. اين سفرهمچنين باعث گشايش راهى نوين براى صيد غنى ماهى در درياچه جورج بنکس (George Banks) شد که ماهى گيران اروپائى بويژه پرتغالى ها را مرتبأ به آنجا مى آورد. لمبوس گرچه سرزمين اصلى ايالات متحده را هرگز ن
يافت، ولى سفراو نخستين مستعمرات اسپانيانى ايالات متحده را بنياد گذاشت. اولين اين اکتشافات در 1513 زمانى بوقوع پيوست که گروهى از مردان تحت فرماندهى خوآن پانس دى لئون (Juan Ponce de Leon ) در ساحل فلوريدا نزديکى شهر فعلى سنت آگوستين (St. Augustine ) پا به خشکى گذاشتند. اسپانيائى ها با پيروزى بر مکزيک در سال 1522 موقعيت خود را در نيمکره غربى مستحکم تر نمودند. اين کشفيات پس از چاپ نوشته هاى آمريگو وسپوچي(Amerigo Vespucci) ايتاليائى که مجموعه اى از خاطرات سفر او، بنام " دنياى جديد" بشمار مى رفت، به دانش اروپائيان درباره آنچه آمريکا ناميده مى شود افزود. تا سال 1529 ، نقشه هاى معتبرسواحل آتلانتيک از لبرادور ((Labrado تا تيرادل فيگو ( Tierra del Fuego) مشخص شده بود. گرچه حدود يک قرن ديگر طول کشيد تا اينکه اميد کشف يک " راه عبور شمال غربي" به آسيا کاملأ به کنار گذاشته شود. در ميان برجسته ترين کشفيات اوليه اسپانيا ئى ها ، کشف همند ود سوتو (Hemando Desoto)بود. او کاشفى کهنه کار بود که در زمان کشف پرو(Peru) به همراه فرنسيسکو پيزارو(Francisco Pizzaro) مسافرت مى کرد. دسوتو (Desoto) پس از ترک هاوانا در سال 1539 ، به فلوريدا رسيد و در جستجوى غنايم از کرانه جنوب شرقى آمريکا گرفته تا رودخانه مى سى سى پى را سفر نمود. فرانسيسکو کورونادو (Francisco Coroonado) اسپانيائى ديگرى بود که در سال 1540 از مکزيک روانه شده و در جستجوى هفت شهر افسانه اى سيبولا (Cibola) به راه افتاد. سفرهاى کورونادو به سر حد گراند کنيون (Grand Canyon) و کانزاس انجاميد ولى در پايان با عدم يافتن طلا و غنايم ديگرى که همراهانش بد نبال آن بودند، به شکسـت انجاميد. با اين وجود، همراهان کورونادو هديه اى استثنايى براى اهالى آن منطقه بر جا گذاشتند: انبوهى از اسبهاى اين گروه صاحبان خود را رها کرده و باعث تغيير شکل زندگى در گريت پلينز( (Great Plains شدند. چند نسلى نگذشت که سرخ پوستان اين مناطق در تربيت و پرورش اسب مهارت کافى يافته و حدود فعاليتهاى خود را به حد زيادى گسترش دادند. در عين حالى که اسپانيائيها از سمت جنوب به بالا در حرکت بودند، قسمتهاى شمالى آمريکاى فعلى بتدريج در طول سفرهاى اکتشافى مردانى چون جيووانى دا ورازانو Giovanni da Verrazano) ( کشف شد. ورازانو (Verrazanno) که يک کاشف اهل فلورانس بود از فرانسه حرکت کرده و در سال 1524 در سواحل کارولينای شمالى به خشکى رسيد و سپس سواحل کناره آتلانتيک را رد کرده و به بندر فعلى نيويورک رسيد. ده سال بعد، يک مکتشف فرانسوى بنام ژاک کارتيه ((Jacques Cartier (همچون اروپائى هاى پيش از خود ) به اميد يافتن گذرگاهى آبى به آسيا راهى سفر اکتشافى دريايى خود شد. سفرهاى اکتشافى او در کناره رودخانه سنت لورنس (St. Lawrence) بنيادى بر ادعاى مالکيت فرانسه بر شمال آمريکا شد که تا حوالى سال 1763 نيز بطول انجاميد. هوگونت هاى (Huguenots)فرانسوى در پى سقوط اولين مستعمره خود در کبک (Quebec) در طول دهه 1540 حدود 20 سال بعد در صدد دست يابى به کناره شمالى ايالت فلوريدا برآمدند. اسپانيائى ها که به فرانسوى ها به چشم تهديدى براى مسير بازرگانى خود در کناره خليج (Gulf) مى نگريستند، تمام مستعمره را در سال 1565 ويران نمودند. با اين حال، فرمانده نيروهاى اسپانيانى ، پدرو منندز (Pedro Menendez) شهرى را در همان نزديکى ها بر پا نمود – سنت آگوستين (St. Augustine) . اين شهر اولين محل استقرار اروپائيان در ايالات متحده کنونى محسوب مى شود. غنايم سرشارى که از مستعمرات اسپانيا در مکزيک، سواحل کارائيب و پرو به اسپانيا سرازير شد، قدرتهاى اروپائى ديگر را نيز بخود جلب نمود. با مرور زمان، کشورهايى همچون بريتانيا، با قدرت دريائى خود که تا حدى حاصل هجومات موفقيت آميز فرا نسيس دريک (Francis Drake) به کشتى هاى محمولاتى اسپانيا مى بود، آهسته آهسته به " دنياى جديد" علاقمند گشتند. در سال 1578 هامفرى گيلبرت (Humphrey Gilbert) ، نويسنده رساله اى در مورد گذرگاه شمال غربى (Nothwest Passage) از سوى ملکه اليزابت حق امتياز تشکيل مستعمره " سرزمينهاى وحشى و دور افتاده" را در نقاطى از" د نياى جد يد" که اروپائى هاى ديگر هنوز بر آن ادعايى نداشتند دريافت نمود. 5 سال طول کشيد تا سفرهاى او آغاز شود. پس از مفقودالاثر شدن او در دريا، برادرناتنی او، والتر رالى (Walter Raleigh) به اين ماموريت ادامه داد. در 1585 ، رالى نخستين مستعمره بريتانيا در آمريکاى شمالى را در جزيره روآنوک (Roanoke) در سواحل کاروليناى شمالى بنا نهاد. بعدها اين تلاش بى اثر ماند و تلاش مجد د آن در دو سال پياپى به شکست انجاميد. و سپس 20 سال بطول انجاميد تا انگليسيها مجد دأ اقدام به آن ورزيدند. اين بار در سال 1607، مستعمره در جيمزتان (Jamestown) بر پا شد و آمريکاى شمالى وارد دوران جد يدى گشت. مستعمره نشينان اوليه اوايل
قرن شانزدهم شاهد آغاز موج عظيم مهاجرت ها از اروپا به سمت آمريکاى شمالى بود. اين حرکت عظيم که بيش از 3 قرن به طول انجاميد، از يک مشت مستعمره نشين انگليسى آغاز و به سيل ميليونها تازه وارد انجاميد. تازه واردين با انگيزه هاى قوى، تمد نى نوين را در بخش شمالى قاره پابرجا ساختند. اولين مهاجرين انگليسى به آمريکاى کنونى مد ت زيادى پس از آنکه مستعمرات اسپانيا درمکزيک،هند غربى (West Indies) و آمريکاى جنوبى مستقر شده بودند، از آتلانتيک عبور کردند. همچون تمامى مسافرين اوليه به د نياى جد يد ، مهاجرين انگليسى نيز در کشتى هاى کوچک و پر از ازدحام وارد شد ند. آنها در طول سفر 6 تا 12 هفته اى خود، نحيف ولاغر شده و بسيارى نيز از بيمارى جان سپردند. برخى از کشتى ها دستخوش طوفان شده و بسيارى نيز در دريا مفقود شدند. بسيارى از اروپائيان مهاجر بدليل فشار سياسى ، در پى آزادى مذهبى، و يا موقعيتهاى بهتر که همگى آنها در کشورشان ممنوع ويا محدود بود خانه و کاشانه خود را در وطن رها مى کردند. بين سالهاى 1620 و 1635 ، فشار اقتصادى عظيمى بر انگلستان مستولى شد. افراد زيادى بيکار گشتند. حتى افراد ماهر نيز به سختى نان روزانه خود را بدست مى آورند. محصول کم نيز به اين نابسامانى افزود. به علاوه ، انقلاب صنعتى صنعت نوپاى پارچه بافى را به ارمغان آورده بود که خود نياز به تهيه هر چه بيشتر پشم و نخ داشت تا بتواند چرخهاى اين صنعت را بچرخاند. صاحبان زمين، مزارع را بسته و روستا نشينان را اخراج کرده تا به ترويج و پرورش گوسفند بپردازند. گسترش مستعمراتى روزنه اى بود براى اين جمعيت انبوه از روستانشينان جابجا شده . اولين نگاه مستعمره نشينان به اين سرزمين نوين چيزى غير از يک دور نماى پر از درختان انبوه نبود. مهاجرين به احتمال زياد بدون کمک سرخ پوستان مهمان نواز هرگز جان سالم به در نمى بردند. اين سرخپوستان به آنها طريق کشت و رشد گياهان بومى از قبيل کدو ، کدو تنبل ، لوبيا و ذرت را ياد داد ند. بعلاوه، جنگل هاى وسيع و دست نخورده ساحل شرقى به امتداد 2100 کيلومتر نيز منبع سرشار هيزم بشمار ميرفت. آنها همچنين مواد خام بيشمارى را که بمصرف خانه سازى ، اثاثيه، کشتى و کالاهاى سود ده براى صادرات بکار ميرفت در اختيارشان قرار دادند. گرچه اين قاره جديد از برکات طبيعى سرشار بود ولى داد و ستد با قاره اروپا تا حد زيادى براى مستعمره نشينان بويژه براى اقلامى که قادر به توليد آن نبودند حياتى بود. سواحل کشور بخوبی به استفاده اين مهاجرين رسيدند و سراسراين سواحل راه هاى ورود آبی و بندرگاههاى فراوان در اختيار آنها گذاشت. تنها دو منطقه، کاروليناى شمالى و نيوجرسى جنوبى ، فاقد اسکله براى کشتى هاى اقيانوس پيما بودند. رودخانه هاى عظيمى چون – کنبک (Kennebec) ، هودسون (Hudson) ، دلاور (Delaware)، ساسکوانا (Sasquehanna) ، پوتوماک (Potomac) وبسيارى ديگر- خشکى هاى بين سواحل و همچنين کوههاى آپالاچى (Appalachian) را به دريا متصل مينمود ند. تنها يک رودخانه ، سنت لورنس (St. Lawrence) که تحت سلطه فرانسويان در کانادا بود، آب را به گريت ليکز ( Great lakes) و بسوى مرکز قاره سرازير مى ساخت. جنگل هاى انبوه و نيز مقاومت بعضى از قبايل سرخ پوست وهمچنين حائل دشوار کوههاى آپالاچى (Appalachian) باعث عدم نقل و انتقال افراد به ماوراى سواحل شد. تنها صيادان و برخى از بازرگانان به اين مناطق وحشى مى رفتند. براى چند صد سال اول، مستعمره نشينان، مقر خود را در جوار مرزهاى آبى بر پا ساختند. دلايل سياسى تاثير زيادى بر مهاجرت افراد به آمريکا داشت. در دهه 1630 ، قانون اختيارى چارلز اول (Charles I) انگيزه بزرگى به مهاجرين داد تا به سوى د نياى جديد حرکت کنند. شورش هاى بعدى و پيروزى مخالفين چارلز تحت رهبرى آليور کروم ول (Oliver Cromwell) در دهه 1640 باعث فرار بسيارى از کاواليرها-اسب سواران مسلح - (مردان پادشاه) به سمت ويرجينيا شد. در مناطق آلمانى زبان اروپا در اواخر قرن 17 و اوايل قرن 18، خط مشى هاى استبدادى برخى پرنس ها -- بويژه در مورد مذهب -- و همچنين خرابى هايى که بدنبال جنگ هاى گوناگون پد يد آمده بود، به مهاجرت افراد به آمريکا افزود. آمدن مستعمره نشينان در قرن 17 مستلزم برنامه ريزى و مديريت دقيق ، هزينه و ريسک فراوان بود. مستعمره نشينان مى بايست حدود 5000 کيلومتر را در دريا طى مى کردند و در اين مدت نياز به لوازم آشپزخانه ، لباس، دانه هاى گوناگون، حيوانات اهلى، ابزار آلات، مواد ساختمانى ، تسليحات و مهمات داشتند. برخلاف سياست هاى مستعمره سازى کشورها و دوره هاى ديگر، مهاجرت از انگليس مستقيمأ تحت سرپرستى و اداره دولت وقت نبود بلکه توسط گروه هاى مختلف مردم بود که تنها انگيزه شان منفعت بود. جيمز تاون ( JAMESTOWN) نخستين مستعمره انگيس در آمريکا، جيمز تاون (Jamestown) بود. بر اساس منشورصادر شده از سوى پادشاه جيمز اول (King Jame
s I )به کمپانى ويرجينيا ( يا لندن) (Virginia or London Company )، قريب 100 مرد در سال 1607 به سوى خليج چسپيک (Chesapeake Bay) عازم شدند. اين افراد به عزم اجتناب از رويارويى با اسپانياهى ها ، بر آن شدند که محلى حدود 90 کيلومترى رودخانه جيمز (James) دور از خليج را براى خود برگزينند. اين گروه از افراد، که متشکل از شهر وندان و مکتشفينى مى شدند که بيشتر به يافتن طلا علا قه داشتند تا مزرعه دارى، هيچ گونه آمادگی و تجهيزات لازم جهت زندگى در اين مناطق را نداشتند . در ميان آنها، کاپيتان جان اسميت (John Smith ) بعنوان شخصيتى برجسته سربلند کرد. عليرغم زدو خورد، گرسنگى و قحطى و حملات گوناگون سرخ پوستان ، توانايى او در تحميل انضباط بر خدمه خود باعث انسجام اين مستعمره کوچک در اولين سال خود شد. در 1609 اسميت به انگلستان باز گشت و در غياب او، مستعمره به هرج و مرج و بى قانونى تنزل کرد. در طى زمستان 1610- 1609 ، اکثريت مستعمره نشينان در اثر بيمارى از پا در آمدند. تا ماه مه 1610 فقط 60 نفر از 300 مستعمره نشينان اصلى هنوز زنده بودند. در همان سال، شهر هنريکو (Henrico) يا ريچموند (Richmond ) کنونى کمى بالاتر از رود خانه جيمز(James) تاسيس شد. مدتى نگذشت که گسترش و توسعه آن منطقه باعث دگرگونى اقتصاد ويرجينيا گشت. در سال 1612 ، جان رولف (John Rolfe) شروع به کشت مخلوطى از تخم تنباکو وارد شده از هند غربى و گياهان بومى نمود و محصول اين کشت بسيار مورد علا قه اروپائيان قرار گرفت. اولين محموله اين محصول در سال 1614 به لندن رسيد و در عرض ده سال بعنوان منبع اصلى در آمد ايالت ويرجينيا در آمد. اين موفقيت به سرعت بدست نيامد و ميزان مرگ و ميرناشى از بيمارى هاى گوناگون و حمله سرخ پوستان به طرز فوق العاده اى بالا بود . بين سال هاى 1607 و 1624، حدود 14000 نفر به مستعمره کوچ کردند در حاليکه در سال 1624 فقط 1132 نفراز آنان هنوز در آنجا زندگى ميکردند. بر طبق حکم صادره از دربار سلطنتى، پادشاه در آن سال، کمپانى ويرجينيا Virginia Company) ( را منحل و آنرا يک مستعمره پادشاهى ناميد. ماساچوست (MASSACHUSETTS) در طى آشوبهاى مذهبى قرن 16 ، گروهى از زنان و مردان که خود را پيورتن Puritans)) مى ناميد ند بر آن شدند که کليساى سازمان داده شده بريتانيا(Established Church of England ) را از درون اصلاح و باز سازى کنند. در اصل تقاضاى آنها اين بود که رسوم پرستشى و اعتقادى بسيار ساده تر پروتستانى مى بايست جايگزين آداب و رسوم و تشريفات مذهبى و سازماندهى منسوب به تشکيلات کاتوليکى روم شود. اعتقادات بنيادى و اصلاح گونه آنها، از طريق تخريب وحدت کليسا تهديدى بر از هم گسيختگى مردم و همچنين تخليل اقتدار خاندان سلطنتى شد. در سال 1607 ، گروه کوچکى از تجزيه طلبان (Separatist) -- فرقه متعصبى ازپيورتن ها که اعتقاد بر اين داشتند که کليساى سازمان داده شده هرگز اصلاح پذير نيست -- از شهر لايدن (Leyden) هلند، جايى که هلندى ها به آنها پناه داده بودند، خارج شدند. با اين وجود هلندى هاى کالوين گرا (Calvinist) به آنها فقط کارهاى سطح پائين و با در آمد کم محول مى کردند، بسيارى از افراد اين فرقه که از اين وضعيت تبعيض نژادى ناراضى بودند کم کم تصميم گرفتند تا بسوى دنياى جديد مهاجرت کنند. در سال 1620 ، گروهى از پيورتن هاى اهل لايدن يک امتياز زمين ازکمپانى ويرجينيا (Virginia Company) کسب کرده و بدين شکل 101 زن ، مرد و بچه بر عرصه کشتى مى فلاور Mayflower) (عازم ويرجينيا شدند. در طول راه، در اثر يک طوفان، مسير آنها به سوى شمال سوق داده شد و در ايالت نيوانگلند در کيپ کاد ( (Cape Cod به خشکى رسيدند. اين افراد با اعتقاد به اينکه در خارج حوزه قضائى وقلمرو هر دولت تثبيت شده اى قرار دارند، در ميان خود عهد نامه اى را به اجرا گذاشتند که بر طبق آن از " قوانين مساوات و عادلانه اي" که توسط رهبران منتخب خودشان نوشته شده بود اطاعت کنند. اين عهد نامه به پيمان مى فلاور (Mayflower) شهرت دارد. در دسامبر همان سال، مى فلاور به بندر پليموت (Plymouth) رسيد و مهاجرين در طول فصل زمستان به ساختن مسکن براى خود پرداختند. نزديک نيمى از مهاجرين در اثر محيط و بيمارى هاى گوناکون جان سپردند ولى سرخ پوستان وامپانوگ (Wampanoag) مجاور با ارائه اطلاعات مفيدى همچون تعليم کشت ذرت به بقاى آنها کمک نمودند. تا پاييز سال بعد، مهاجرين مقدار زيادى از ذرت جمع آورى کرده و داد و ستد خود را که بر اساس چرم و الوار بود آغاز نمودند. در سال 1630موج تازه اى از مهاجرين پس از دريافت امتياز تاسيس يک مستعمره جديد از کينگ چارلز اول به سواحل بندر ماساچوست رسيدند. بسيارى از آنها پيورتن ها بودند که آداب و رسوم مذهبى شان تا حد زيادى در انگليس ممنوع اعلام شده بود. سرپرست آنها، جان و ينتروپ (John Winthrop)، اعلام تاسيس " شهرى در بالاى تپه" در دنياى جديد نمود
. منظور اواز اين اعلام اين بود که پيورتن ها قادر خواهند بود که در اين منطقه آزادانه به آداب و رسوم مذهبى خود بپردازند. مستعمره خليج ماساچوست نقش مهمى را در توسعه تمامى منطقه نيو انگلند ايفا نمود و اين تا حدى به علت آن بود که وينتروپ و همراهان پيورتن اوتوانسته بودند اين امتياز را با خود همراه آورند. از اين رو اختيار اداره و دولت اين مستعمره در ماساچوست قرار داشت و نه در بريتانيا. بر طبق برخى از تبصره هاى اين امتياز، قدرت تحت اختيار يک دادگاه عمومى (General Court) بود که از "آزادگان" تشکيل مى شد و لازم بود از اعضاى کليساى پيورتن باشند. اين امر تضمين مى نمود که پيورتن ها يگانه شاخه پر نفوذ سياسى ، مذهبى مستعمره مى باشند. دادگاه عمومى ، فرماندار را ا نتخاب مينمود. وينتروپ براى اکثريت دوران نسل بعد، اين پست را بعهده داشت. عقايد سخت و مقرراتى پيورتن ها خوشايند همگان نبود. يکى از نخستين کسانى که آشکارآ نفوذ و اقتدار دادگاه عمومى را زير سئوال برد، کشيش جوانى بود بنام راجر ويليامز(Roger Williams) ، که با ضبط زمين هاى سرخپوستان و مناسبات آن با کليساى بريتانيا مخالفت داشت. او پس از اخراج از خليج ماساچوست، زمينى را در سال 1636 از سرخ پوستان ناراگانست (Narragansett) خريد که امروزه همان پروويدنس (rovidenceP) رود آيلند (Rhode Island) مى باشد. در آنجا ، او نخستين مستعمره آمريکا را بنا نهاد که در آن جدايى کامل کليسا و سياست، و همچنين آزادى مذهب اجرا مى شد. بدعت گذارانى همچون ويليامز تنها کسانى نبودند که ماساچوست را ترک کردند. پيوريتن هاى ارتد کس نيز که بد نبال زمين هاى بهتر و موقعيت هاى مناسبت ترى بودند نيز کم کم عزم به ترک ماساچوست نمودند. خبر حاصل خيزى و تازگى دره رود خانه کنتيکات Connecticut River Valley))، براى مثال ، توجه بسيارى از کشاورزانى را که با زمينهاى غير حاصل خيز کنونى مشکل داشتند جلب نمود. تا اوايل دهه 1630 ، بسيارى از افراد، خطر حمله سرخ پوستان را به جان خريده تا به خاکهاى حاصل خيز و زمين هاى مستعد ترى دست يابند. اين جوامع نوين ، اغلب عضويت در کليسا را بعنوان شرط لازم رأى منسوخ نموده و راه را براى قبول جوامع و افراد ديگر باز نمودند. در همان زمان، مهاجران بيشترى که به دنبال زمين و آزادى بودند بسوى دنياى جديد سرازير شدند و محل هاى ديگرى در سواحل نيو همپشاير ( New Hempshire) و مين (Maine) ساخته شد . هلند تازه (NEW NETHERLAND)و مريلند (MARYLAND) در سال 1609هنرى هودسون (Henry Hudson) ، تحت استخدام شرکت هند شرقى هلند (Dutch East India Company) شروع به اکتشاف منطقه اى نمود که شامل شهر نيويورک امروزى و رودخانه اى به اسم خود او مى شد. اکتشاف او تا نقطه اى در شمال آلبانى نيويورک را در بر ميگرفت . سفرهاى اکتشافى بعدى هلندى ها اساس ادعا هاى هلنديها بود. اولين علاقه هلندى ها، همچون فرانسوى ها در شمال، تجارت پوست بود. ازاين رو، هلندى ها مناسبات نزديکى را با 5 طايفه ايروکيز (Iroquois) که کليد ورود به قاره اصلى که پوست از آن وارد مى شد را داشتند، بر قرار نمودند. در سال 1617 ، هلندى هاى مهاجر، برجى را در سر حد رود خانه هاى هودسون و موهاک (Mohawk) ساختند که همان آلبانى امروز بشمار مى رود. سکنى گزينى در جزيره مانهاتان (Manhattan) در اوايل دهه 1620 آغاز شد. در سال 1624 اين جزيره از سرخ پوستان محلى به قيمت 24 دلار خريدارى شد و فورأ نام نيو آمستردام (New Amsterdam)بر آن گذاشته شد. هلندى ها جهت جذب هر چه بيشتر مهاجرين به منطقه هودسون يک سيستم فئودالى اشرافى بنام سيستم پترون يا " تشويق" (Patroon) را براه انداختند. اولين سرى از اين املاک عظيم در سال 1630 در کرانه رودخانه هودسون گشايش يافت. بر طبق اين سيستم ، به هر سهام دار يا پترون، که قادر به آوردن 50 نفر بالغ به ملک خود در طى 4 سال مى شد، 25 کيلومتر زمين کنار رودخانه داده شد. اين زمين ها به صاحب ملک اجازه کامل جهت ماهى گيرى ، شکار وهمچنين قلمرو دادرسى و مد نى در حوزه خود را مى داد. در عوض، او مى بايست حيوانات اهلى، ابزار ومسکونات را فراهم مى ساخت. مستاجرين به صاحب ملک اجاره مى دادند و همچنين حق اختيارنخست در برداشت محصول اضافى از آن صاحب ملک مى بود. 3 سال بعد کمى بطرف جنوب، يک شرکت داد و ستد سوئدى که با هلندى ها کار مى کرد شروع به تأسيس نخستين قرارگاه در کناره رودخانه دلاور (Delaware) نمود. نيو سوييدن (New Sweden) بتدريج در اثر فقدان منابع لازم جهت تثبيت خود، جذب هلند تازه (New Netherland) شده و بعد ها جذب پنسيلوانيا و دلاور(Delaware) شد. در سال 1632 خانواده کالورت (Calvert) موفق با اخذ امتياز زمينى در نوار شمالى رودخانه پوتوماک (Potomac) ازسوى کينگ چارلز اول (King Charles I) شد که همان مريلند (Maryland) امروزى است. از آنجائى که در اجازه نامه سخنى از ممنوعيت تاسيس کلي
ساهاى غير پروتستان برده نشده بود، اين خانواده شروع به تشويق کاتوليک ها براى استقرار در آن منطقه شدند . اولين شهر ايالت مريلند بنام سنت مرى (St. Mary) در سال 1634 نزديک منطقه اى که رودخانه پوتوماک به خليج چسپيک (Chesapeake Bay) مى ريزد تأسيس شد. کالورت ها (Calvert) در حينى که مشغول تاسيس مقرى براى کاتوليک هاى وقت که مواجه بااذيت و آزار دائمى انگلستان انگليکى (Anglican England) – وابستگان به کليساى انگليس -- بود ند، علاقه به تشکيل املاک سود ده نيز داشتند. از اين رو جهت دورى از درگيرى با دولت انگلستان، آنها پروتستان ها را نيز تشويق به مهاجرت مى نمودند. امتياز سلطنتى اعطا شده به خانواده کالورت مخلوطى از عناصر فئودالى و مدرن را دارا بود. از يک سو، آنها اقتدار تشکيل املاک ارباب منشى را داشته و از سوى ديگر قادر بودند که فقط قانونهايى راکه مورد رضايت آزادگان (صاحب ملکان) است را به تصويب برسانند. اين افراد بزودى به اين امر پى بردند که جهت جذب مهاجرين بيشتر -- وجهت کسب سود از متعلقاتشان -- نياز بر اين است که آنها به افراد، مزرعه ارائه کنند و نه فقط جاى سکونت در ملک ارباب. در نتيجه، تعداد مزارع مستقل افزايش يافت و صاحبان آنها تقاضاى ارائه نظر در امورات مستعمره را کردند. اولين پارلمان مريلند در سال 1635 تشکيل شد. مناسبات مهاجرين - سرخ پوستان ( COLONIAL – INDIANS) تا سال 1640 ، انگليسى ها مستعمرات ثابتى را در کناره نيو انگلند (New England) و خليچ چسپيک بر قرار ساخته بودند. بين اين دو منطقه، سوئدى ها و هلندى ها قرار داشتند. به سمت غرب،آمريکائيان اوليه يعنی سرخ پوستان بودند. قبايل شرقى، گاهى دوست و گاهى دشمن ، ديگر نسبت به اروپائيان غريبه نبودند. گرچه آمريکائيان بومى از دسترسى به تکنولوژى جديد و داد و ستد بهره بردارى کردند ولى بيمارى و قحطى زمين که مستعمره نشينان اوليه بهمراه آوردند، مشکلاتی جدى بر نحوه زندگى تثبيت شده سرخ پوستان وارد آورد. در شروع، داد و ستد با مستعمره نشينان اروپائى پرفايده بود: چاقو، تبر، اسلحه هاى گوناگون، وسايل پخت و پز ، قلاب ماهى گيرى و يک سرى چيزهاى ديگر. سرخ پوستان اوليه اى که اين داد وستد را براه انداختند برترى ويژه اى بر رقباى خود داشتند. درطى قرن 17 در پاسخ به نيازهاى اروپائيان، قبايلى همچون ايروکيز توجه بيشترى به پوست و تجارتهاى شبيه آن نمودند. پوست خز و چرم خام براى اين قبايل وسيله اى شد تا بتوانند از آنطريق کالا هاى مستعمراتى را تا اوايل قرن 18 تهيه نمايند. مناسبات اوليه مستعمره نشينان و سرخ پوستان ، مخلوطى از همکارى و کشمکش بود. از يک سو، مناسبات يکتايى بود که در طول نيمه اول قرن بوجود آمدن پنسيلوانيا در ميان آنها حکمفرما بود. از سوى ديگر ، يک سرى شکست ها، زد و خوردها و جنگ ها ى طولانى در ميان آنها رخ داد که تقريبآ بطور يکنواخت به شکست سرخ پوستان و در نتيجه به از دست دادن زمين هاى آنها منجر شد. اولين شورش مهم سرخ پوستان در سال 1622 در ايالت ويرجينيا بوقوع پيوست در آن 347 سفيد پوست کشته شدند که در ميان آنها ميسيونرهايى بودند که اخيرآ به جيمزتاون آمده بودند. جنگ پکو (tPequo) در سال 1637 وقتى که قبيله هاى محلى سعى در جلوگيرى از تشکيل منطقه رودخانه کانتيکات داشتند، بوقوع پيوست. در سال 1675، فيليپ، پسر رئيس قبيله اى که اولين پيمان صلح را در سال 1621 با مهاجرين بسته بود بر آن شد تا قبايل نيوانگند جنوبى را بر عليه تجاوز بيشتر اروپائيان به سرزمين هاى آنها متحد سازد. در اين تاخت و تاز، فيليپ جان خود را از دست داد و بسيارى از سرخ پوستان به بردگى رفتند. حدود 5 سال بعد تقريبـأ 5000 کيلومتر بسمت غرب، سرخ پوستان پوئبلو (Pueblo)، بر عليه ميسيونرهاى اسپانيائى در منطقه اى نزديک تاوو (Taos) در نيو مکزيکو بپا خاستند. بمدت12 سال پس از آن واقعه، سرخ پوستان کنترل سرزمين هاى خود را دوباره بدست آوردند تا اينکه مجد دآ اسپانيائى ها آن را پس گرفتند. 60 سال بعد، سرخ پوستان مجددأ شورش کرده و سرخ پوستان پيما (Pima) با اسپانيائى ها در منطقه اى که آريزوناى کنونى است در افتادند. رخنه پيوسته مهاجرين بسوى مناطق مستعمره اى شرقى ، زندگى سرخ پوستان را مختل مى نمود. هرچه جانوران بيشترى شکار مى شدند، قبايل مواجه با انتخاب مشکل گرسنه ماندن، جنگيدن و يا مواجهه با قبايل مجاور غربى مى شدند. ايروکيز (Iroquois ) ها که در مناطق پائينى درياچه اونتاريو (Lake Ontario) و ارى (Erie) در نيويورک شمالى و پنسيلوانيا سکنى گزيده بودند در جلوگيرى از پيشرفت اروپائيان موفق تر بودند. در سال 1570 ، 5 قبيله به اتفاق يکديگر دموکراتيک ترين قوم و سيستم حکومتى زمان خود را بنام هو-د-نو-سا-ني(Ho-De-No-Sau-Nee) يا ليگ ايروکيز هارا تشکيل دادند . اين ليگ توسط شورايى متشکل از 50 نماينده از هر يک از 5 قبيله اداره مى شد. اين شورا به امورى که در ميان تم
امى قبايل مشترک بود رسيد گى مى کرد ولى در مورد اينکه قبايل چگونه امور روزانه خود رابا آزادى ومساوات اداره مى کردند، دخالت وقدرتى نداشت. هيج قبيله اى به تنهايى اجازه آغاز جنگ را نداشت. شورا در مورد جرائمى چون قتل ، قوانين لازمه را به تصويب مى رساند. ليگ در قرن 16 و 17 ميلادى به قدرتى بزرگ تبديل شد. داد و ستد بزرگ پوست با بريتانيا داشته و در کنار آن در جنگ براى تسلط و غلبه آمريکا بر عليه فرانسه بين سالهاى 1754 و 1763ايستاد. بريتانياى کبير احتمالآ بدون پشتيبانى ليگ قادر به پيروزى در جنگ نبود. ليگ تا زمان انقلاب آمريکا در قدرت ماند. ولى از آن پس، براى اولين بار، شورا قادر به اتخاذ يک تصميم متفق در مورد اينکه کدام طرف را بگيرد نشد. قبايل عضو شورا براى خود تصميم گيرى کردند و برخى با انگليسى ها جنگيده، برخى با مستعمره گران و برخى ديگر بى طرف ماند ند. در نتيجه، همه بر عليه ايروکيز ها جنگيدند. شکست هاى آنها عظيم بود بشکلى که ليگ هرگز نتوانست از اين وقايع دوباره سازى و احيا شود. نسل دوم مستعمرات انگليس منازعات داخلى و مذهبى در انگليس در اواسط قرن 17 ميلادى مهاجرت را محدود ساخت و از اينرو توجه کشور ما در به مستعمرات آمريکائى تازه پرورده اش کاهش يافت. مستعمرات خليج ماساچوست، پليموت ، کانتيکات (Connecticut) و نيو هيون (New Haven)، در جهت تهيه تاسيسات دفاعى منطقه که انگليس از آنها سر باز زده بود، در سال 1643 کنفدراسيون نيو انگلند (New England) را تشکيل دادند. اين نخستين کوشش مستعمره گران اروپائى در اتحاد منطقه اى شان بشمار ميرفت. تاريخ اوليه مهاجرين انگليسى تا حد زيادى با ستيزه جوئى -- مذهبى و سياسى -- ادغام بود. وقتى که گروههاى مختلف در صدد دستيابى به قدرت و مقام در بين خود و همسايه- هايشان برخاستند. بويژه مريلند، متحمل رقابتهاى مذهبى تلخى که انگليس را در طى دوره اوليور کرامول (Oliver Cromwell) رنجاند شد. يکى از حوادث اين دوره الغاى قانون روادارى (Toleration Act) بود که در سالهاى دهه 1650لغو شد ولى بزودى مجددأ بر قرار شد و در آن آزادى هاى مذهبى نيز تضمين گشت. در سال 1675 ، شورش بيکن (Bacon) ، اولين شورش سراسرى مهم بر عليه اختيارات سلطنتى بريتانيا بر مستعمرات در اقصى نقاط مناطق تحت مستعمره آغاز شد. اولين جرقه اين شورش، زد و خورد بين مرزنشينان ويرجينيا و سرخ پوستان ساسکوهانک (Susquehannock) بود ولى ديرى نپائيد که اختلاف ريشه گرفت و کشاورزان بر عليه ثروت و برترى کشت کاران بزرگ منطقه و فرماندار ايالت ويرجينيا، ويليام برکلي(William Berkeley) بر خاستند. زارعين کوچکتر به نارضايتى از قيمت هاى پائين تنباکو و شرايط سخت زندگى دور ناتانيل بيکن ( Nathaniel Bacon) ،که يک تازه وارد از انگليس بود احاطه کرد ند. بر کلى از دادن اجازه اختيار به بيکن مبنى بر اداره کردن تهاجمات سرخ پوستان امتناع ورزيد، ولى با انتخابات جديد مجلس برگس(House of Burgesses) ، که از سال 1661 عوض نشده بود موافقت نمود. بيکن با تخطى از دستورات بر کلى، برعليه قبيله صلح جوى اوکانچى (Ocaneechee) دست به حمله زد و تقريبأ تمامى قبيله را از بين برد. در بازگشت به جيمزتاون درسپتامبر سال 1676 شهر را سوزاند و برکلى را مجبور به فرار از شهر نمود. کنترل بيشتر ايالت تحت نظربيکن قرار گرفت. پيروزى او مد ت کوتاهى بيشتر بطول نيانجاميد و ماه بعد در اثر يک تب در گذشت. شورش بدون بيکن ، حيات خود را از دست داد و فرو کشيد. برکلى حاکميت خود را مجد دأ تثبيت نمود و 23 نفر از پيروان بيکن را بدا ر آويخت. با استقرار حکومت کينگ چارلز دوم در سال 1660 ، بريتانيا مجددأ توجه خود را به آمريکاى شمالى دوخت. در طى مدتى کوتاه، نخستين قرارگاههاى اروپائى در کارولينا برپا شد. هلندى ها از هلند تازه (New Netherland) رانده شدند. مستعمره هاى تازه اى در نيويورک ، نيو جرسى، دلاور و پنسيلوانيا تشکيل شد. مستعمرات هلند، بطور کلى، توسط فرمانداران مستبد منتخب شده در اروپا اداره مى شد و در طول سالها، جمعيت محلى نسبت به آنها کاملأ بيگانه مى شدند. در نتيجه، وقتى که مستعمره نشينان انگليسى شروع به تخطى و تجاوز به سرزمين هاى هلند يها در لانگ آيلند (Long Island) و مانهاتان (Manhattan) نمودند، فرماندار غير مردمى قادر به تجديد قواى مردم براى دفاع از خودشان نشد. نيوناترلند در سال 1664 سقوط کرد. با اين وجود مفاد کاپيتولاسيون يا تسليم چندان قوى نبود: مهاجرين هلندى مى توانستند که املاک خود را نگه داشته و به شکل دلخواهشان مراسم مذهبى خود را انجام دهند. در اوايل دهه 1650 ، منطقه ايبل مارل ساند (Ablemarle Sound) که نزديک سواحل کاروليناى شمالى فعلى بود توسط مستعمره نشينانى که از ويرجينيا به سمت پايين سرازير شده بودند پر شد. اولين فرماندار منتسب در سال 1664 گمارده شد. اولين شهر ايبل مارل ساند، که حتى امروز نيز دور افتاده بشمار مير
ود ، پس از ورود گروه هوگونتهاى فرانسوى در 1704 تأسيس يافت. در سال 1670، اولين مهاجرين که، از نيو انگلند (New England) و جزاير بارابادوس کارائيب به سمت چارلستون (Charleston) کنونى ، در کاروليناى جنوبى سرازير شدند. سيستم دولتى پيچيده اى که فيلسوف نامى بريتانيائى جان لاک (John Locke) در آن سهم داشت براى اين مستعمره جديد وضع شد. يکى از برجسته ترين ويژگى هاى اين سيستم، کوشش شکست خورده درجهت تشکيل يک نظام اصيل وراثتى بود. و يکى از کم جذاب ترين جنبه هاى مستعمره همانا داد و ستد اوليه برده هاى سرخ پوست بود. گرچه بامرور زمان تجارت چوب، برنج، ونيل به مستعمره يک ارزش اقتصادى با ارزش ترى را اعطا نمود. خليج ماساچوست تنها مستعمره اى نبود که با شور و هيجان مذهبى همراه بود. در سال 1681، ويليام پن (William Penn) ، يک کويکر(Quaker) ثروتمند و دوست چارلز دوم، زمين هاى بزرگى را در کنار غرب رودخانه دلآور (Delaware) ، که بعدها پنسيلوانيا (Pennsylvania) ناميده شد بدست آورد. پن در جهت کمک به پر کردن آن از سکنه ، شروع به پذيرفتن و جمع آورى مخالفين مذهبى از انگليس و بقيه جاها – کويکرها، اعضاى فرقه مسيحى منونيت (Mennonites) ، آميش ها (Amish) ، موراويان (Moravians) و باپتيست ها (Baptists) کرد. پس از آنکه پن يک سال بعد از آن وارد مستعمرات شد، مستعمره نشينان هلندى ، سوئدى و انگليسى ها در کناره رودخانه دلآور (Delaware) سکنى گزيده بودند و در همان جا بود که او شهر فيلا د لفيا (Philadelphia)، که معناى " شهر محبت برادرانه" را دارد بنياد نهاد. پن همگام با اعتقادات خود، فريفته يک احساس مساواتى که در هيچيک از مستعمرات آمريکائى وقت يافت نمى شد، گرديد. مدت مديدى پيش از آنکه زنا ن در نقاط ديگرآمريکا حقى داشته باشند، اين حقوق را در پنسيلوانيا دارا بودند. پن و همکارانش مخصوصأ توجه عميقى به مناسبات مستعمره با سرخ پوستان دلاور(Delaware) داشتند تا از اين طريق در آنها اين اعتماد را ايجاد کنند که هزينه هر زمينى را که اروپائيان در آن سکنى گزيده اند، به آنها پرداخت خواهد شد. جورجيا(Georgia) بعنوان آخرين مستعمره از ميان 13 مستعمره در سال 1732 تشکيل شد. اين منطقه، گرچه در حوزه مرزهاى فلوريداى اسپانيا قرار نداشت ولى بسياربدان نزديک بود و بعنوان سپرى در مقابل تهاجمات اسپانيا بشمار مى رفت. ولى در عين حال يک کميت بسيار واحدى نيز داشت: فردى که باعث استحکام منطقه شده بود، ژنرال جيمز اوگل تورپ(James Oglethorpe) بود ، اصلاح طلبى که از قصد ، پناهگاهى براى فقيران و زندانيان سابق ساخته بود تا براى آنها موقعيت هاى نوينى ايجاد کند. مهاجرين، بردگان و خادمين مردان و زنان با اندک علاقه اى به زندگى در دنياى نوين اغلب براى کوچ کردن به دنياى جديد از طريق تشويقات زبردستانه و ماهرانه مروجين وادار به اين کار مى شدند. براى مثال ويليام پن موقعيتهايى را که انتظار تازه واردين به مستعمره پنسيلوانيا را مى کشيد در برابرشان قرار داد. قضات و مقامات زندان ها به مجرمين اين شانس را مى دادند تا عوض اينکه مدت زندانى خود را در زندان سپرى کنند به مستقلا تى چون جورجيا مهاجرت کنند. ولى تعداد کمی از مهاجرين قادر به تقبل مخارج عبور براى خود و خانواده شان براى زندگى در سرزمين نوين بودند. در برخى موارد، کاپيتان هاى کشتى ها دستمزدهاى هنگفتى در عوض فروش قراردادهاى خد متکارى براى مهاجرين فقير، که نوکر ملزم به خدمت ناميده مى شد ند، دريافت مى کردند. هر روشى ، از وعده و وعيدهاى غير معقول گرفته تا آدم ربائى بکار برده مى شد تا به اندازه لازم مسافر در کشتى پر شود. در موارد ديگر، هزينه هاى حمل و نقل و نگهدارى توسط آژانسهاى مستعمره چون کمپانى هاى خليج ماساچوست يا ويرجينيا پرداخت مى شد. در عوض نوکران ملزم به خدمت توافق ميکردند که بعنوان کارگران مقاطعه کار به مدت بين 4 تا 7 سال براى اين آژانس ها کار کنند. به اين مستخدمين در پايان مدت قرار دادشان " مقرره آزادى " داده مى شد که بعضى مواقع قطعه اى از زمين را نيز شامل ميشد. حدود نيمى از مهاجرين که در مستعمرات جنوب نيو انگلند زندگى مى کردند از طريق اين سيستم وارد آمريکا شدند. گرچه بيشتر آنها براى مدت قرارداد ايستاده و خدمات خود را وفادارانه به اتمام رساندند ولى برخى نيز کارفرماى خود را رها کرده و فرار مى کردند. با اين حال، برخى از آنها در عاقبت قادر بودند به تهيه يک تکه زمين و يا قطعه اى کشاورزى ، يا در مستعمراتى که در آن خدمت مى کردند و يا در جاهاى مجاور ، براى خود تهيه کنند. هيچگونه عيبى به خانواده هايى که اين چنين زندگى خود را تحت اين سيستم نيمه اسارت در آمريکا آغاز نمودند وصل نمى شد. هر مستعمره اى براى خود، حتى رهبرانى داشتند که قبلأ نوکران ملزم به خدمت محسوب مى شدند. به يک استثنأ بسيار مهم در اين روند بايد اشاره کرد: بردگان آفريقائى . اولين سياهان در سال 1619