فتح خون
برگرفته از کتاب فتح خون شهید آوینی
بخوان قل اعوذ برب الفلق ، که اين سرخي از خون فرزند رسول خدا ، حسين بن علي (ع) رنگ گرفته است و امام حسن مجتبي نيز با زهري به شهادت رسيد که از انبان دغل بازي معاويه بن ابي سفيان بيرون آمده بود ، اگر چه با دست «جعده » دختر «اشعث بن قيس ».
آه از شفقي که روز را به شب مي رساند و آه از دهر آن گاه که بر مراد سفلگان مي چرخد !
نيم قرني ببش از حجه الوداع نگذشته است و هستند هنوز ده ها تن از صحابه اي که در غدير خم دست علي ار در دست پيامبر خدا ديده اند و سخن او را شنيده ، که :
من کنت مولاه فهذا عل مولاه …
اما چشمه ها کور شده اند وآينه را غبار گرفته است . بادهاي مسموم نهال ها را شکسته اند و شکوفه ها را فرو ريخته اند و آتش صاعقه را در همه وسعت بيشه زار گسترده اند . آفتاب ، محجوب ابرهاي سياه است و آن دود سنگيني که آسمان را از چشم زمين پوشانده … و دشت ، جولانگاه گرگ هاي گرسنه اي است که رمه را بي چوپان يافته اند .
عجب تمثيلي است اين که علي مولود کعبه است …
يعني باطن قبله را در امام پيدا کن !
اما ظاهر گرايان از کعبه نيز تنها سنگ هايش را مي پرستند . تماميت دين به امامت است ، اما امام تنها مانده و فرزندان اميه از کرسي خلافت انسان کامل تختي براي پادشاهي خود ساخته اند .
۰نیم قرني ببش از حجه الوداع و شهادت آخرين رسول خدا نگذشته ، آتش جاهليت که در زير خاکستر ظواهر پنهان مانده بود بار ديگر زبانه کشيد و جنات بهشتي لااله الا الله را در خود سوزاند .
جسم بي روح جمعه و جماعت همه آن چيزي بود که ازحقيقت دين بر جاي مانده بود ، اگر چه امام جماعت اين مساجد «وليد » ، برارد مادري خليفه سوم باشد که از جانب وي حاکم کوفه بود ؛ بامدادان مست به مسجد رود و نماز صبح را سه رکعت بخواند و سپس به مردم بگويد : «اگر مي خواهيد رکعتي چند نيز بر آن بيفزايم ! » … اما عدالت که باطن شريعت است و زمين و زمان بدان پا بر جاست ، گوشه انزوا گرفته . نه عجب اگر در شهر کوران خورشيد را دشنام دهند و تاريکي را پرستش کنند !
آن گاه که دنيا پرستان کور والي حکومت اسلام شوند ، کار بدينجا مي رسد که در مسجد هايي که ظاهر آن را بر مذاق ظاهر گرايان آراسته اند ، در تعقيب فرايض ، علي را دشنام مي دهند ؛و اين رسم فريب کاران است : نام محمد را بر مأذنه ها مي برند ، اما جان او را که علي است ، دشنام مي دهند .
تقدير اينچنين رفته بود که شب حاکميت ظلم و فساد با شفق عاشورا آغاز شود و سرخي اين شفق ، خون فرزندان رسول خدا باشد .
جاهليت بلد ميتي است که در خاک آن جز شجره زقوم ريشه نمي گيرد . اگر نبود کوير مرده دل هاي جاهلي ، شجره خبيثه امويان کجا مي توانست سايه جهنمي حاکميت خويش را بر جامعه اسلام بگستراند ؟
جاهليت ريشه در درون دارد و اگر آن مشرک بت پرست که در درون آدمي است ايمان نياورد ، چه سود که بر زبان لا اله الا الله براند ؟ آن گاه جانب عدل و باطن قبله را رها مي کند و خانه کعبه راعوض از صنمي سنگي مي گيرد که روزي پنج بار در برابرش خم و راست شود و سالي چند روز گرداگردش طواف کند …
فرزندان ابوسفيان که به حقيقت ايمان نياورده بودند ، همواره فرصتي مي جستند که انتقام «بدر » را از تيره بني هاشم باز ستانند ؟ اگر اينچنين بادش ، چه زود آن فرصت به دست آمد !
آيا خلافت ، مسند خليفه اللهي انسان کامل است در خدمت اقامه عدل و استقرار حق ، يا اريکه قدرت دنيا پرستان دغل باز است که چون ميراثي از پدران به فرزندان منتقل شود ؟ چه رفته بود بر امت محمد (ع) که نيم قرن بعد از رحلت او ، زنازاده دغل باز ملحدي چون يزيد بن معاويه بر آنان حاکم شود ؟مگر نه اينکه خدا فرموده است :
ان الله لا يغير ما بقوم حتي يغيروا ما بانفسهم ؟
چه بود آن تغيير انفسي که اين امت را سزاوار چنين فرجامي ساخته بود ؟ … معاويه بن ابي سفيان که اين رجعت انفسي را با عقل شيطاني خويش به خوبي دريافته بود ، آنچه را که در نهان داشت آشکار کرد و يزيد را به جانشيني خويش بر گزيد و از آن ديار مردگان جولانگاه کفتار ها و لاشخورهاي مرده خوار ، سخني به اعتراض بر نخاست .
اينجا ديگر سخن از خليفه اللهي و حکومت عدل نيست ، سخن از شيخوخيت موروثي قبيله است که بعد از مرگ پدر به فرزند ارشد مي رسد از کوخ کاهگلي پيامبر اکرم (ع) تا کاخ خضراي معاويه ، از دنيا تا آخرت فاصله بود … با اين همه ، اگر پنجاه سال پس از آن بدعت نخستين در سقيفه بني ساعده ، اين بدعت تازه پديد نمي آمد ، کار هرگز بدانجا نمي رسيد که خورشيد تاريخ در شفق سرخ عاشورا غروب کند و خون خدا بريزد … اما دل به تقدير بسپار که رسم جهان اين است ! ساحل را ديده اي که چگونه در آيينه آب وارونه انعکاس يافته است ؟ سر آنکه دهر بر مراد سفلگان مي چرخد اين است که دنيا وارونه آخرت است .
عجبا ! «مروان بن حکم بن عاص » که پيامبر خدا درباره پدرش فرموده بود : لعنک الله و لعن ما في صلبک – لعنت خدا بر تو و آن که در صلب توست – اکنون به امر معاويه از مردم مدينه براي يزيد بيعت مي گيرد . عجبا ، کار امت محمد به کجا کشيده است !
مروان بن حکم به دروغ مي گويد : «معاويه در اين کار بر سنت ابوبکر رفته است . » و تنها واکنشي که اين سخن در مسجد مدينه بر مي انگيزد اين است که «عبد الرحمن بن ابي بکر » فرياد مي کند : «دروغ مي گويي ! ابوبکر فرزندان و خويشاوندان خود را کنار گذاشت و مردي از بني عدي را به زمامداري مسلمانان برگزيد . » … و ديگر هيچ . مروان بن حکم در برابر اين سخن چه بگويد ؟
مورخي که اين سخن را از او نقل کرده ايم نوشته است : نه عجب اگر مروان بن حکم بن عاص در آنچنان جمعي دروغي اينچنين بگويد ، چرا که در آن روز چهل سال بيش از مرگ ابوبکر مي گذشت و مردمي که مروان براي آنان سخن مي گفت در آن روز يا به دنيا نيامده و يا کودکاني نوخاسته بودند که در اين باره چيزي به خاطر نداشتند …
راوي
آيا آنان نمي دانستند که خلافت امتيازي موروثي نيست که از پدر به فرزند ارشد انتقال يابد ؟
غبار غفلت بر همه چيز فرو مي نشيند و آيينه هاي طلعت نور کور مي شوند و رفته رفته ياد خورشيد نيز از خاطره ها مي رود ، و نه عجب اگر در ديار کوران بوزينگان را انسان بينگارند !
اکثريت کامل مردم سنه شصت و يک هجري قمري کساني بودند که در دوره عثمان به دنيا آمده ، در پايان عهد علي (ع) رشد يافته بودند . اکنون ، در دوره معاويه ، اينان حتي از تاريخچه زمامداري معاويه در دمشق خاطره اي روشن نداشتند . معاويه بن ابي سفيان ولايت شام را از خليفه اول گرفته بود و اکنون نزديک به چهل سال از آن روزها مي گذشت .
در کتاب «پس از پنجاه سال » در اين باره آمده است : پنجاه ساله هاي اين نسل پيغمبر را نديده بودند و شصت ساله ها هنگام مرگ وي ده ساله بودند . از آنان که پيامبر را ديده و صحبت او را دريافته بودند ، چند تني باقي بود که در کوفه ، مدينه ، مکه و يا دمشق به سر مي بردند … اکثريت مردم ، به خصوص طبقه جوان که چرخ فعاليت اجتماع را به حرکت در مي آورد يعني آنان که سال عمرشان بين بيست و پنج تا سي و پنج بود ، آنچه از نظام اسلامي پيش چشم داشتند ، حکومتي بود که «مغيره بن شعبه » ، «سعيد بن عاص »، «وليد » ، «عمر و بن سعيد » و ديگر اشراف زاده هاي قريش اداره مي کردند ، مردماني فاسق ،ستمکار ، مال اندوز ، تجمل دوست و از همه بدتر نژادپرست . اين نسل تا خود و محيط خود را شناخته بود ، حاکمان بي رحمي بر خود مي ديد که هر مخالفي را مي کشتند و يا به زندان مي افکندند … آشنايي مردم اين سرزمين با طرز تفکر همسايگان و راه يافتن بحثهاي فلسفي در حلقه هاي مسجد ها راه را براي گريز از مسئوليتهاي ديني فراخ تر مي کرد … [ و بالاخره ]، هر اندازه مسلمانان از عصر پيامبر دور مي شدند ، خويها و خصلتهاي مسلماني را بيشتر فراموش مي کردند و سيرتهاي عصر جاهلي به تدريج بين آنان زنده مي شد :
برتري فروشي نژادي ، گذشته خود را فراياد رقيبان خود آوردن ، روي در روي ايستادن تيره ها و قبيله ها به خاطر تعصب هاي نژادي و کينه کشي از يکديگر …
يک سال پيش از آنکه معاويه بميرد ، حضرت حسين بن علي ( ع) در ايام حج بني هاشم را از مردان و زنان و مواليان آنها ، پسر خواندگان و هم پيمانانشان و نيز آشنايان ، انصار و اهل بيت خويش را گرد آوردند و آن گاه رسولاني اعزام داشتند که: «يک نفر از اصحاب رسول خدا را که معروف به زهد و صلاح و عبادت است فرو مگذاريد . مگر آنکه همه آنها را در سرزمين مني نزد من گرد آوريد .
در سرزمين مني ، در خيمه بزرگ و افراشته ، آن حضرت ، دويست نفر از اصحاب رسول خدا که هنوز حيات داشتند و پانصد نفر از تابعين گرد آمدند . پس حسين بن علي در ميان آنان به پا خاست و پس از حمد و ثناي خدا فرمود : «اين طاغي با ما و شيعيان ما آن کرد که شما ديده ايد و دانسته ايد و شاهديد … اينک من با شما سخني دارم که اگر بر صدق آن باور داريد مرا تصديق کنيد و اگرنه ، تکذيب ؛ و از شما به حقي که خدا را و رسول خدا را بر شماست و به قرابتي که با رسول شما دارم ، مي خواهم که اين مقام و مجلس را و آنچه از من شنيده ايد ، به شهرهاي خويش باز بريد و در ميان قبايل و عشاير و امانتداران و موثقين خويش بازگو کنيد و آنان را به حقي که براي ما اهل بيت مي شناسيد دعوت کنيد که من مي ترسم اين امر فراموش شود و حق از ميان برود و باطل غلبه يابد… و الله متم نوره و لو کره الکافرون – اگر چه خداوند تحقق نور خويش را هر چند کافران نخواهند ، به اتمام مي رساند ».
آن گاه همه آياتي را که در شأن اهل بيت نازل شده است فرا خواند و تفسير کرد و از گفتار رسول خدا نيز آنچه را که در شأن ايشان بود سخني فرو مگذاشت مگر آنکه روايت کرد وبر اين همه ، سخني نبود مگر آنکه صحابه رسول خدا مي گفتند : «اللهم نعم ، آري خدايا ما اين همه را شنيده ايم و بر آن شهادت مي دهيم . » و تابعين نيز مي گفتند : «آفريدگارا ، ما نيز اين سخنان را از صحابه اي که مورد وثوق و مطمئن ما بوده اند شنيده ايم ».
«سليم بن قيس هلالي کوفي » مي گويد : « و از جمله آن مناشدات اين بود که پرسيد : خدا را ، مگر نه اينکه علي بن ابي طالب برادر رسول خدا بود و آن گاه که او بين اصحابش عقد اخوت مي بست ، او را برادر خويش قرار داد و گفت : انت اخي وانا اخوک في الدنيا و الاخره – تو برادر من هستي و من نيز برادر تو در دنيا و آخرت . آنان حسين بن علي ( ع) را تصديق کردند و گفتند :اللهم نعم ». …
«خدا را ، مگر نه اينکه رسول خدا (ع) او را در روز غدير خم نصب فرمود و بر ولايت او ندا در داد و گفت که اين سخن مرا شاهدين براي غايبين بازگو کنند ؟ گفتند : اللهم نعم ؛ آفريدگارا ، آري ».
«و باز حسين بن علي (ع) پرسيد : خدا را ، مگر نه اينکه رسول خدا مي گفت هر که مي پندارد که مرا دوست مي دارد و علي را مبغوض ، بداند که دروغ مي گويد ؟ و از ميان جمع کسي پرسيد : يا رسول الله و کيف ذلک – چگونه اين تلازم وجود دارد ؟ - و رسول خدا جواب گفت : زيرا که علي از من است و م از او هستم ؛ هر آن که حب او را در دل دارد ، به حقيقت من را دوست مي دارد و آن که مرا دوست مي دارد ، به حقيقت حب خدا در دل اوست و آن که با علي بغض مي ورزد ، به حقيقت مرا مبغوض داشته است و آن که با من بغض ورزد ، به حقيقت بغض خدا راست که در دل دارد . و آنها گفتند : آري آفريدگارا ، شنيده ايم و بر آنها شهادت مي دهيم . و بر همين پيمان ، پيماني که با حسين بن علي بسته بودند ، پراکنده شدند تا اين همه را در ميان قبايل و عشاير و امانتداران و موثقين خويش بازگو کنند .»
يک سال بعد معاويه مرد و يزيد بر سلطنت خويش از مردم بيعت گرفت.
راوي
کجا رفتند آن تابعين و صحابه اي که با حسين بن علي (ع) در مني بر اداي امانت ، پيمان تبليغ بستند ؟
آيا اين هفتصد تن حق اين مناشدات را آن گونه که با حسين (ع) عهد بسته بودند ، در شهرها و در ميان قبايل خويش ادا کرده اند ؟ اگر اينچنين بوده پس آن احرار حق پرست کجا رفته اند ؟ آيا در ميان آن فراموشيان عالم اموات جز آن هفتاد و چند تن ، زنده اي نمانده است که امام را پاسخ دهد ؟ آيا جز آن هفتاد و چند تن در آن ديار ، مردي که مردانه بر حق پاي فشارد باقي نمانده است ؟
معاويه در شب نيمه رجب سال شصتم هجري مرد و خلافت مسلمين همچون ميراثي قبيله اي به فرزند ارشدش يزيد بن معاويه انتقال يافت . او «وليد بن عتبه بن ابي سفيان » را که از جانب معاويه حاکم مدينه بود مأمور داشت تا براي او از حسين بن علي (ع) «عبدالله بن عمر » و «عبدالله بن زبير » بيعت بگيرد .
«ابن شهر آشوب »نام «عبدالرحمن بن ابي بکر » را نيز بر اين نام ها افزوده است ، حال آنکه در منابع ديگر ، نامي از او به ميان نيامده .
عمر بن خطاب و زبير دو تن از مشهورترين صحابه رسول خدا بودند ، اما سرپيچي فرزندان آنان از بيعت با يزيد نه از آن جهت بود که آن دو داعيه دار حق و عدالت باشند ؛ اگر اينچنين بود ، مي بايست که در وقايع بعد ، آن دو را در کنار حسين بن علي (ع) بيابيم . اما عبدالله بن عمر و عبدالله بن زبير هيچ يک نگران عدالت و انحراف خلافت از مسير حقه خويش نبودند ؛ آن دو داعيه دار نفس خويش بودند ، و امام نيز با آگاهي از اين حقيقت ، حتي براي لحظه اي با آنان در يک جبهه واحد قرار نگرفت ، حال آنکه عقل ظاهري اينچنين حکم مي کند که امام حسين (ع) براي مبارزه با يزيد ، مخالفين سياسي او را در خيمه حمايت خويش گرد آورد … و آنان که عقل شيطاني معاويه و شيوه هاي سياسي او را مي ستودند ، پر روشن است که حسين بن علي را نيز همانند پدرش به باد سرزنش خواهند گرفت . اما چه باک ، سرزنش و يا ستايش اصحاب زمانه ما را به چه کار مي آيد ؟ اگر راه روشن سيدالشهدا به اينچنين شائبه هايي از شرک آلوده مي شد ، چگونه مي توانست باز هم طلايه دار همه مبارزات حق طلبي در طول تاريخ باقي بماند ؟
وليد بن عتبه که از جانب فرزند خليفه دوم اضطرابي نداشت ، کار را بر او چندان سخت نگرفت . تقاعد عبدالله بن عمر نمی توانست خطرناک باشد ، چرا که او با علي بن ابي طالب نيز بيعت نکرده بود … اما عبدالله پسر زبير ، او از آن جربزه شيطاني که براي فتنه انگيزي لازم است بهره مند بود ، اگر چه او هم داعيه دار حق و عدالت نبود و براي کسب قدرت مبارزه مي کرد .
مورخين درباره وليد بن عتبه گفته اند که او دوستدار عافيت و سلامت بود و از جنگ پرهيز داشت و بر مقام و منزلت امام حسين (ع) بيش از آن واقف بود که بتواند با ايشان آنچنان رفتار کند که يزيد بن معاويه مي خواست . يزيد نيز ولايت مدينه را به جاي او به «عمر و بن سعيد بن عاص » سپرد . عبدالله بن زبير شب شنبه ، بيست و هفتم رجب ، از مدينه گريخت و هر چند وليد مردي از بني اميه را همراه با هشتاد سوار در تعقيب او گسيل داشت ، اما عبدالله توانست که از راه هاي غير متعارف خود را به مکه برساند و از بيعت با يزيد سر باز زند .
عبدالله بن زبير که بود ؟
عبدالله فرزند زبير و «اسماء » (دختر ابوبکر ،خواهر زاده عايشه ) است
و عايشه در ميان اقوام و عشيره خويش عبدالله را بيش از همه دوست مي داشت . همان او بود که در جنگ جمل عايشه را از مراجعت باز داشت و باز هما او بود که زبير (پدر خويش ) را به وادي تاريک و ناامن دشمني با علي بن ابي طالب کشاند …
حسين بن علي (ع) ، آنچنان که مي دانيم ، براي حفظ حرمت حرم امن خدا را مکه خارج شد ، اما عبدالله بن زبير ، بالعکس ، از خانه کعبه مأمني براي جان خويش ساخته بود . يزيد بن معاويه هر چند براي کشتن عبدالله بن زبير خانه کعبه را ويران کرد و به آتش کشاند ، اما نتوانست عبدالله را از بين ببرد و يا او رابه بيعت با خويش وادار کند . عبد الله تا سال هفتاد و دوم هجري ، يعني يازده سال بعد نيز در مکه ماند . در آن سال «حجاج بن يوسف ثقفي » که از جانب خليفه وقت (عبدالملک مروان ) مأمور بود ، پس از پنج ماه محاصره ، بار ديگر کعبه را مورد تهاجم قرار داد و ديوارها و سقف آن را ويران کرد و به آتش کشاند و در نيمه جمادي الآخر ، ابن زبير را در داخل مسجد الحرام کشت .
روز شنبه بيست و هفتم رجب ، فرداي آن شبي که وليد امام حسين (ع) را به بيعت با يزيد فرا خوانده بود ، ايشان در کوچه هاي مدينه با مروان بن حکم رو به رو شدند . مروان کيست ؟ و چرا بايد به اين پرسش پاسخ دهيم که مروان کيست ؟ ارزش تاريخي اين ديدار در گرو شناخت مروان بن حکم و هويت سياسي اوست ، وگرنه ، چرا بايد از اين واقعه سخني به ميان آيد ؟
مروان بن حکم به «وزغ بن وزغ » مشهور است و اين شهرت به حديثي باز مي گردد که در جلد چهارم «مستدرک » از رسول خدا نقل شده است . چشم باطن نگر رسول خدا در همان دوران کودکي مروان ، صورت حشريه او را ديده بود که فرمود : «او قورباغه فرزند قورباغه است و ملعون پسر ملعون . » حکم بن عاص ، پدر مروان ، کسي است که رسول خدا درباره او فرموده است : لعنک الله و لعن ما في صلبک . به راستي آن مهربان ، مظهر کامل رحمت عام و خاص خداوند چه ديده بود از حکم بن عاص و مروان که درباره آنان سخني اينچنين مي فرمود ؟ … چه کرده بود اين وزغ منفور زشت که نبي رحمت ، او را و فرزندش را از مدينه به طائف تبعيد نموده بود ؟
مروان تا دوران حکومت خليفه سوم در تبعيد بود ، اما «عثمان بن عفان » او را باز گرداند و به مشاورت خاص خود بر گزيد … او در جنگ جمل از آتش گردانان جنگ و جزو اسيران جنگي بود که مورد عفو امير مؤمنان قرار گرفت ، اما پس از جنگ بصره ، در شام به معاويه پيوست و بعد از آنکه معاويه بر مسلمين سلطنت يافت ، از جانب معاويه به حکومت مدينه و مکه و طائف دست يافت و در اواخر عمر نيز آنچه علي (ع) درباره اش پيش بيني کرده بود به وقوع پيوست و براي دوراني بسيار کوتاه به خلافت رسيد ؛ آن همه کوتاه که سگي بيني خود را بليسد .
حال ، اين مروان بن حکم است که در برابر امام حسين (ع) در کوچه هاي مدينه ايستاده و او را به سازش با يزيد پند مي دهد ، و چگونه مي توان پند اينچنين کسي را پذيرفت ؟ امام حسين (ع) در جواب او فرمود : «انا لله و انا اليه راجعون و علي الاسلام السلام … واي بر اسلام آن گاه که امت به حکمروايي چون يزيد مبتلا شود ! و به راستي از جدم رسول الله شنيدم که مي فرمود خلافت بر آل ابي سفيان حرام است … پس آن گاه که معاويه را ديديد که بر منبر من تکيه زده است ، شکمش را بدريد . اما وا اسفا که چون اهل مدينه معاويه را بر منبر جدم ديدند و او را از خلافت باز نداشتند ، خداوند آنان را به يزيد فاسق مبتلا کرد .»
امام شب بيست و هشتم رجب چون عزم کرد که از مدينه به جانب مکه خارج شود ، همه اهل بيت خويش را جز «محمد بن حنفيه » - برادرش – و «عبدالله بن جفعر بن ابي طالب » - شوي زينب کبري (ع) با خود برداشت و پس از زيارت قبور ، در تاريکي شب روي به راه نهاد در حالي که اين مبارکه را بر لب داشت : فخرج منها خائفا يترقب قال رب نجني من القوم الظالمين … و اين آيه در شأن موسي است (ع) ، آن گاه که از مصر به جانب مدين هجرت مي کرد .
راوي
و اينچنين بود که آن هجرت عظيم در راه حق آغاز شد و قافله عشق روي به راه نهاد . آري آن قافله ، قافله عشق است و اين راه، راهي فراخور هر مهاجر در همه تاريخ . هجرت مقدمه جهاد است و مردان حق را هرگز سزاوار نيست که راهي جز اين در پيش گيرند ؛ مردان حق را سزاوار نيست که سر و سامان اختيار کنند و دل به حيات دنيا خوش دارند آن گاه که حق در زمين مغفول است و جهال و فساق و قداره بندها بر آن حکومت مي رانند .
امام در جواب محمد حنفيه (رحمه الله ) که از سر خير خواهي راه يمن را به او مي نمود ، فرمود : «اگر در سراسر اين جهان ملجأ و مأوايي نيابم ، باز با يزيد بيعت نخواهم کرد .»
قافله عشق روز جمعه سوم شعبان ، بعد از پنج روز به مکه وارد شد .
راوي
گوش کن که قافله سالار چه مي خواند : و لما توجه تلقاء مدين قال
عسي ربي ان يهديني سواء السبيل … آيا تو مي داني که از چه امام آياتي که در شأن هجرت نخستين موسي است فرا مي خواند ؟ عقل محجوب من که راه به جايي ندارد … اي رازداران خزاين غيب ، سکوت حجاب را بشکنيد و مهر از لب فرو بسته اسرار بر گيريد و با ما سخن بگوييد . آه از اين دلسنگي که ما را صم بکم مي خواهد …
آه از اين دلسنگي !
سر آنکه جهاد في سبيل الله با هجرت آغاز مي شود در کجاست ؟ طبيعت بشري در جست و جوي راحت و فراغت است و سامان و قرار مي طلبد . ياران ! سخن از اهل فسق و بندگان لذت نيست ، سخن از آنان است که اسلام آورده اند اما در جست و جوي حقيقت ايمان نيستند . کنج فراغتي و رزقي مکفي … دلخوش به نمازي غراب وار و دعايي که بر زبان مي گذرد اما ريشه اش در دل نيست ، در باد است . در جست و جوي مأمني که او را از مکر خدا پناه دهد ؛ در جست و جوي غفلت کده اي که او را از ابتلائات ايماني ايمن سازد ، غافل که خانه غفلت پوشالي است و ابتلائات دهر ، طوفاني است که صخره هاي بلند را نيز خرد مي کند و در مسير دره ها آن همه مي غلتاند تا پيوسته به خاک شود .
اگر کشاکش ابتلائات است که مرد مي سازد ، پس ياران ، دل از سامان بر کنيم و روي به راه نهيم . بگذار عبدالله بن عمر ما را از عاقبت کار بترساند . اگر رسم مردانگي سر باختن است ، ما نيز چون سيدالشهدا او را پاسخ خواهيم گفت که :«اي پدر عبدالرحمن ، آيا ندانسته اي که از نشانه هاي حقارت دنيا در نزد حق اين است که سر مبارک يحيي بن زکريا را براي زني روسپي از قوم بني اسرائيل پيشکش برند ؟ آيا نمي داني که بر بني اسرائيل زماني گذشت که مابين طلوع فجر و طلوع شمس هفتاد پيامبر را مي کشتند و آن گاه در بازار هايشان به خريد و فروش مي نشستند ، آن سان که گويي هيچ چيز رخ نداده است ! و خدا نيز ايشان را تا مؤاخذه مهلت داد . » اما واي از آن مؤاخذه اي که خداوند خود اينچنين اش توصيف کرده است : اخذ عزيز مقتدر .
آه ياران ! اگر در اين دنياي وارونه ، رسم مردانگي اين است که سر بريده مردان را در تشت طلا نهند و به روسپيان هديه کنند … بگذار اينچنين باشد . اين دنيا و اين سر ما !
هدایت شده از کانال خبری تحلیلی بصیرت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 اینقدر طرف غرب سجده نکنید
🔸 تذکر امام خمینی به امثال تاجزاده و زیباکلام
هدایت شده از کانال خبری تحلیلی بصیرت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سخنان طوفانی حجت الاسلام سید هاشم الحیدری (معاون حشدالشعبی) در مورد رهبر انقلاب
هدایت شده از کانال خبری تحلیلی بصیرت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زیارت عاشورایی که حاج قاسم بخواند چه بشود
✅کانال بصیرت
را به بهترین دوستان و همکاران خود سفارش کنید.💐
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
🇮🇷 @basirat_fa
🇮🇷www.basirat.ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 زمانه_مدیا| این چند نفر جلویی که ادای نماز خوندن در میارن، سفیران فرانسه انگلیس و آمریکا هستند که بعد از پیروزی بر شاه ایران و فراری دادنش از کشور در صف اول نماز جمعه تهران برای رقابت با یکدیگر در مسیر ایجاد رابطه با حکومت جدید
نماز جمعه ۴ابان ۵۸ یعنی ۹روز قبل از تسخیر سفارت آمریکا
پینوشت_زمانه
ای جماعت نه اگر بیش، کمی عار کنید
کی شما روزه گرفتید که افطار کنید؟
شادمان چه نمازند؟ وضو باطل بود
آب این جوی همان از ده بالا گل بود
کانال زمانه
مفهوم شناسی تحریف در قرآن و نسبت کار ویژه آن با انقلاب اسلامی
بررسی جریان تحریف در قرآن کریم می پردازیم تا ببینیم آیات الهی در خصوص این جریان خطرناک چگونه سخن می گوید و پس از آن به نقش کار ویژه این جریان در شرایط امروز انقلاب اسلامی می پردازیم.
پایگاه بصیرت / گروه سیاسی / ابوالحسن سلطانی زاده
اساساً تحریف از نظر لغوی یعنی گردانیدن ، تغییر دادن اصل کلام ، دگرگون کردن ، قلب کردن و در اصطلاح ، معلم شهید استاد مطهری در جلد دوم کتاب حماسه حسینی تحریف را چنین تعریف می کند: تحریف از ماده حرف در زبان عربی است یعنی متمایل کردن یک چیزی از آن مسیر اصلی و وضع اصلی که داشته است یا باید داشته باشد .
پس از مطرح شدن این واژه توسط مقام معظم رهبری به عنوان جریانی که نقش کلیدی برای به ثمر رساندن تحریم ایفا می کند اهل قلم و بیان از زوایای مختلف به تبیین این موضوع پرداختند . در این مقاله نیز به بررسی جریان تحریف در قرآن کریم می پردازیم تا ببینیم آیات الهی در خصوص این جریان خطرناک چگونه سخن می گوید و پس از آن به نقش کار ویژه این جریان در شرایط امروز انقلاب اسلامی می پردازیم.
مفهوم شناسی تحریف در قرآن
به طور مشخص در چهار آیه از آیات الهی قرآن کریم به موضوع تحریف اشاره شده و در تمامی موارد قوم یهود به عنوان اولین تحریف گران مطرح شدهاند که البته تا دوران حاضر نیز این خصلت خود را در قالب تفکر صهیونیستی ادامه داده اند همچنین دربررسی این آیات به دو بخش تحریفات لفظی و معنوی اشاره شده است که البته تحریف معنوی بسیار خطرناک تر از تحریف ظاهری و لفظی می باشد .
1-سوره بقره آیه 75 : قد کان فریق منهم یسمعون کلام الله ثم یحرفونه من بعد ما عقلوه . عدهای از آنها سخنان خدا را می شنیدند و پس از فهمیدن ، آن را تحریف می کردند منظور از عده ای در اینجا قوم بنی اسرائیل می باشد و تحریف در این آیه یعنی کلام خدا را طبق میل و رای خود معنا و تفسیر می کردند این تحریف ، تحریف لفظی است یعنی کلام خدا را درک می کنند و می فهمند اما با این وصف از معنای حقیقی منصرف شده و کلام خدا را طبق میل و خواسته خود معنا می کنند .
2-سوره نساء آیه ۴۶ : من الذین هادوا یحرفون الکلم عن مواضعه . بعضی از افراد سخنان را از جای خود تحریف می کنند و می گویند شنیدیم و مخالفت کردیم . این آیه شریفه نیز در مورد قوم یهود است که تورات و انجیل را طوری تفسیر می کردند که با معنای واقعی تطبیق نداشت بلکه به پسند و میل خود تفسیر می کردند . علامه طباطبایی در تفسیر ارزشمند المیزان در مورد تحریف در این آیه می نویسد: خداوند متعال طایفه یهود را چنین توصیف نموده که کلمات پروردگار را تحریف می کردند به این طریق که یاجای آنها را تغییر میدهند ( مثلاً پس و پیش می کنند) و یا اینکه اصلا برخی از کلمات را به کلی ساقط میکنند از پیش خود ، به کتاب خدا اضافه میکنند همانطور که تورات موجود به این سرنوشت دچار گردید .
3- سوره مائده آیه ۱۳ : و جعلت قلوبهم قاسیه یحرفون الکلم عن مواضعه . در اثر کفر و ناسپاسی قوم بنی اسرائیل قلوب آنان را قسی و سخت قرار دادیم و همین قساوت قلب موجب شد تا کلام خدا را از جایگاه اصلی اش منحرف ساختند . در این آیه شریفه نیز تحریف به معنای تفسیر به رای کردن و کلام را بر غیر مقصود تاویل کردن است که قوم یهود در کتاب تورات و انجیل در موارد فراوان دست به تحریف و تغییر حقایق زدند و بشارت های حضرت موسی و حضرت عیسی علیهما السلام را نادیده گرفته و مردم را گمراه و سرگردان ساختند.
۴- سوره مائده آیه ۴۱ : من الذین هادوا سماعون للکذب سماعون لقوم آخرین لم یاتوک یحرفون الکلم من بعد مواضعه . برخی یهودیان سخنان دروغ را خوب گوش می دهند و شنوای سخنان دیگران هستند که خودشان نزد تو نیامده اند آنان سخنان را از معنا و مفهوم اصلی خود تحریف می کنند . در اینجا نیز واژه تحریف به همان معنای تغییر دادن لفظ از معنا و مفهوم واقعی به کار رفته است زیرا یهود حکم رجم را تغییر داده و می خواستند حکم زناکاران را از رجم به شلاق تنزل دهند ولی به هدف خود نرسیدند و رسوا شدند .
بنابراین در لسان دین گاهی تحریف لفظی و گاهی تحریف معنوی است که باید در برابر هر دو شکل تحریف مقاومت و روشنگری کرد .
کار ویژه جریان تحریف در ارتباط با انقلاب اسلامی ایران
بدون تردید امروز الگوی عملیات روانی دشمنان و در راس آنان امریکا در قالب پروژه تحریف دنبال می شود که این پروژه مبتنی بر تصویر سازی غلط و منفی از جمهوری اسلامی ایران و در ذیل آن تصویرسازی مثبت از آمریکا و دشمنان انجام می شود در واقع جریان تحریم با پیروزی انقلاب اسلامی ایران در بهمن ۱۳۵۷ عملاً به عنوان همزاد انقلاب متولد شده و در طول مسیر ۴۱ ساله انقلاب همواره حرکت صعود و فرود خود را به اقتضای شرایط انجام داده است جریان تحریم واقعیات را مورد دستبرد و جابجایی قرار می دهد .
رهبر معظم انقلاب اسلامی در همین رابطه بیانات ارزشمندی دارند که می فرمایند : امروز نقشه دشمن این سه چیز است فشار اقتصادی فشار روانی و فشار عملی هدف هر ۳ نوع فشار هم سیطره بر کشور عزیز ما ایران است ..... فشار روانی خیلی نکته حائز توجه و مهمی است نقاط قوت جمهوری اسلامی ایران را نقاط چالش آفرین معرفی میکنند برای اینکه ملت را نسبت به آنها دلسرد کنند .( ۱۴/3/ ۹۷)
در جای دیگر می فرمایند : یک مسئله تصویرسازی دشمن هست با امکانات وسیع ، مهمترین کاری که میخواهند بکنند تصویر سازی غلط از وضع کشور است برای اغوای افکار عمومی یعنی چیز دیگری را فرض کنیم ، غیر از آن واقعیتی که وجود دارد ( /۲۵/ ۷/ ۹۹) .
و یا در جای دیگر می فرمایند:
یک نقطه دیگر از از عرصههای درگیری ، فهم درست واقعیتهای ایران و جهان است این که شما فهم درستی از واقعیتهای کشور تان داشته باشید به ضرر آنها است با این مخالف اند با این مبارزه می کنند با چه ابزاری ؟ با ابزار بسیار خطرناک رسانه . با تصویر سازی غلط در مورد ایران درباره خودشان و هم درباره اوضاع منطقه ، سعی می کنند افکار ملت ایران را منحرف کنند. 12/7/99
اهداف جریان تحریف
این اهداف را میتوان در سه بخش کوتاه مدت ، میان مدت و بلند مدت تقسیم کرد
1- اهداف کوتاه مدت : ناکارآمد نشان دادن نظام جمهوری اسلامی ایران
2- میان مدت : ایجاد ناامیدی و بی اعتمادی در مردم نسبت به انقلاب و مخدوش کردن الگوی حکومت اسلامی در نگاه مردم منطقه و دنیا
3- بلندمدت : مجبور کردن نظام اسلامی به تغییر رفتار در داخل و خارج
محور های محتوایی جریان تحریف
1- ولایت فقیه . با ادعای دیکتاتوری و فرمایشی بودن سایر مناصب حکومتی و مخالف آزادی انسان ها بودن 2-مردم سالاری . با ادعای صوری بودن نقش مردم در انتخابات مهندسی شده برای ایجاد عدم مشارکت
3-امنیت . با دوگانه سازی های کاذب مثل امنیت یا اقتصاد
4-ثبات سیاسی کشور . با تعمیم سیستمی شدن فساد در کلیت ساختار کشور
5- وحدت ملی . با برجسته سازی اختلافات قومیتی و مذهبی
6- توان دفاعی کشور . با دو قطبی سازی های دروغین مثل موشک یا معیشت
7- قدرت منطقهای ایران . با ادعای دخالت در امور کشورهای منطقه
8- حمایت از جنبش های آزادیبخش . با ادعای حمایت ایران از تروریسم
9- قدرت علمی و فناوری ایران با ادعای دروغ بودن و آمارهای مطرح شده
10- نهادها و چهره های انقلابی . با ارائه تصویری خشن و غیر واقعی از آن ها
11- دین داری جوانان . با ادعای گسترش لاابالی گری و بی دینی در جوانان
12- عدالت خواهی ایران . با قرار دادن ایران در لیست کشور های مخاطره آمیز
برجسته سازی نقاط ضعف داخلی توسط جریان تحریف
این موارد به شرح ذیل می باشد
1-وضعیت اقتصادی و معیشت مردم ، تورم ، رکود ، گرانی
2- فضای مجازی کنترل نشده و سامان نیافته در داخل
3تعمیم وجود فساد در بخشی از ساختار به تمامی ساختار نظام
4-آسیبهای اجتماعی با ارائه آمارهای غلط و ضعف نظام در حل آنها
5- تعمیم ناکارآمدی در بخش اداری و اجرایی به نظریه ولایت فقیه
6- بزرگنمایی مشکلات و مفاسد اخلاقی
راهکار مقابله با جریان تحریف
نقطه مقابل تحریف ، تصحیح و تبیین درست از واقعیات است اساس کار دشمن تحریف و اساس کار ما باید تبیین باشد باید تصویر سازی درست و صحیح از واقعیات هم در نظام اسلامی و از وضعیت دشمنان نظام ارائه کنیم این تصویر سازی شامل :
1- تبیین تقویت روح امید در جامعه و مقابله با امواج ناامیدی و یاس
2- تبیین صادق بودن وعده خداوند در آیات الهی مبنی بر نصرت جریان حق در برابر جریان باطل
3- تبیین ضرورت واقعبینی و تعدیل انتظارات و آرمان خواهی واقع بینانه در آحاد جامعه و انقلابیون
4- تبیین حصول پیروزی در گرو بصیرت و موقعیت شناسی و اطاعت از رهبری در قول و عمل
۵- تبیین صحیح و عالمانه دستاوردها و پیشرفتهای کشور در ۴۱ سال گذشته
6-تبیین دقیق ریشههای وجود مشکلات و آسیب ها در کشور ( عوامل داخلی و عوامل خارجی)
۷ -تبیین نتیجه بی توجهی به راهبرد اقتصاد مقاومتی در اثر نگاه به بیرون و الگوگیری از لیبرالیسم
8- تبیین مشکلات فرهنگی و علمی در اثر ترویج علوم انسانی غربی در دانشگاه های کشور
9- تبیین وجود مشکلات سیاسی و بروکراسی در اثر انفعال و وادادگی
۱۰- تبیین فقدان انقلابی و جهادی نبودن انگیزه ها و روحیات و در نتیجه فشل بودن کارها
11- تبیین ظرفیتهای عظیم انسانی ، معدنی ، جغرافیایی و دانش بنیانی در کشور
12-تبیین شکست فلسفه سیاسی و لیبرال دموکراسی غرب در موضوع کرونا و شعارهای دروغین حقوق بشر
13- تبیین و افول تدریجی و موریانه وار نظام سلطه در شکست های پی در پی جهانی و منطقه
14- تبیین شکست طرح جهانی سازی
15- تبیین خروج امریکا از عمده معاهدات بین المللی بر اساس روحیه استکباری و عدم توجه به خرد جمعی در مجامع جهانی
16- تبیین فروپاشی ساختار خانواده در غرب
17- تبیین شکست کامل امریکا در طراحی و سناریوی تجزیه کشورهای منطقه غرب آسیا
18- تبیین تبعیض نژادی شدید در امریکا و غرب علیرغم شعاهای حقوق بشر
در پایان این مقاله اشاره میکنیم که آنچه بیان شد فقط زوایایی از بخشهای پروژه تحریف بود که به اقتضاء بیان شد انشاالله در فرصت های آتی بخشهای دیگری از این پروژه بسیار خطرناک ارائه خواهد شد.
بخش دوم : فتح خون
اي تشنگان کوثر ولايت ! بياييد … من سر چشمه را يافته ام . وا اسفا ! باطن قبله را رها کرده ايد و بر گرد ديوارهايي سنگي مي چرخيد ؟ بياييد … باطن قبله اينجاست . به خدا ، اگر نبود که خداوند خود اينچنين خواسته ، مي ديدي کعبه را که به طواف امام آمده است و حجر الاسود را مي ديدي که با او بيعت مي کند . مگر نه اينکه انسان کامل ، غايت تکامل عالم است ؟ … اي امت آخر ! بر شما چه رفته است ؟ مگر تا کجا مي توان در محاق غفلت و کوري فرو شد که خورشيد را نشناخت ؟
معاويه مرده است و يزيد بر خلافت خويش از مردم بيعت مي گيرد . آيا مي توان دست بيعت به يزيد داد و آن گاه باز هم به جانب قبله نماز گزارد ؟ يزيد که قبله نمي شناسد ، يزيد که نماز نمي گزارد . چه رفته است شما را اي امت آخر ؟
… مکه ، مدينه ، بصره … دمشق . آيا در اين ديار خاموشان زنده اي باقي نمانده است که سحر شيطان او را از خويشتن نربوده باشد ؟ آيا کسي هست که روح خويش را به شيطان نفروخته باشد ؟ وا محمدا ! چرا هيچ دستي و علمي از هيچ جا به ياري حق بلند نمي شود ؟ آيا همه دست ها را بريده اند ؟ زبان ها را نيز ؟ پس چرا هيچ فريادي به دادخواهي بر نخاسته است ؟
حضرت امام حسين (ع) از روز جمعه سوم شعبان که قافله عشق به مکه رسيده است تا هشتم ذي الحجه که مکه را ترک خواهد کرد ، چهار ماه و چند روز در اين شهر توقف داشته است … چهار ماه و چند روز . نه ، واقعه آن همه شتاب زده روي نداده است که کسي فرصت انديشيدن در آن را نيافته باشد … و با اين همه ، از هيچ شهري جز کوفه ندايي بر نخاست . ما کوفيان را بي وفا مي دانيم ، مظهر بي وفايي ، و اين حق است ؛ اما آيا نبايد پرسيد که از کوفه گذشته ، چرا از مکه و مدينه و بصره و دمشق نيز دستي به ياري حق از آستين بيرون نيامد جز آن هفتاد و چند تن که شنيده ايد و شنيده ايم ؟ اگر نيک بينديشيم ، شايد انصاف اين باشد که بگوييم باز هم کوفيان ! که در آن بينديشيم ، شايد انصاف اين باشد که بگوييم باز هم کوفيان !
فصل انجماد رسيده و قلب ها نيز يخ زده بود . حيات قلب در گريه است و آن «قتيل العبرات » کشته شد تا ما بگرييم و … خورشيد عشق را به ديار مرده قلب هايمان دعوت کنيم و برف ها آب شوند و فصل انجماد سپري شود .
مدينه ، سرزمين انصار و مقصد هجرت رسول اکرم ، رضا به هجرت فرزند رسول خدا داد و خاموش ماند . آيا راست است که چون مرکز خلافت از مدينه به کوفه انتقال نيافت ، مدينه الرسول آسوده از دغدغه خاطر ، تن به تن آسايي و عافيت طلبي سپرد ؟ و اگر حق جز اين است ، چرا آن گاه که حسين (ع) مدينه را به قصد مکه ترک گفت ، واکنشي آنچنان که شايسته است از مردم ديده نشد ؟
… مکه نيز خود را به تغافل سپرد و کناره گرفت و منتظر ماند تا کار به پايان رسد .
در بصره نيز جز دو قبيله از قبايل پنجگانه شهر ، امام را پاسخي شايسته نگفتند و آن دو قبيله نيز تا خود را به صحراي کربلا برسانند ، کار از کار گذشته بود .
اما دمشق ، از آغاز ، قلمرو معاويه بن ابي سفيان و والياني از زمره او بود و آنان در طول اين سال ها با دغل بازي کار را بدانجا کشيده بودند که عداوت مردم شام با علي بن ابي طالب صبغه اي ديني يافته بود .
… و بالاخره کوفه – چه آهنگ ناخوشايندي دارد اين نام ، و چه بار سنگيني از رنج با خود مي آورد ! باري به سنگيني همه رنج هايي که علي (ع) از کوفيان کشيد … بگذار رنج هاي زهرا و حسن و حسين را نيز بر آن بيفزايم ؛ باري به سنگيني همه رنجي که در اين آيه مبارکه نهفته است : لقد خلقنا الانسان في کبد . آه چه رنجي !
در کتاب «پس از پنجاه سال » درباره کوفه و کوفيان آمده است :
چون معاويه از ابن کوا پرسيد مردم شهرهاي اسلامي چگونه خلق و خويي دارند ، وي درباره مردم کوفه گفت : «آنان باهم در کاري متفق مي شوند ، سپس دسته دسته خود را از آن بيرون مي کشند . » از سال سي و ششم هجري تا سال هفتاد و پنجم که عبد الملک بن مروان ، حجاج را بر اين شهر ولايت داد و او با سياست خشن و بلکه وحشتناک خود نفسها را در سينه صاحبان آن خفه کرد ، سالهاي اندکي را مي توان ديد که کوفه از آشوب و درگيري و دسته بندي بر کنار بوده است . به خاطر همين تلون مزاج و تغيير حال آني است که معاويه به يزيد سفارش کرد اگر عراقيان هر روز عزل عاملي را از تو بخواهند بپذير ، زيرا برداشتن يک حاکم ، آسان تر از رو به رو شدن با صد هزار شمشير است و گويا پايان کار اين مردم را به روشني تمام مي ديد که وقتي درباره حسين (ع) به او وصيت مي کرد ، گفت : «اميدوارم آنان که پدر او را کشتند و برادار او را خوار ساختند گزند وي را از تو باز دارند . » مي توان گفت : بشتر مردم کوفه که علي را در جنگ بصره ياري کردند ، سپس در نبرد صفين در کنار او ايستادند براي آن بود که مي خواستند مرکز خلافت اسلامي از حجاز به عراق منتقل شود تا با بدست آوردن اين امتياز بتوانند ضرب شستي به شام نشان دهند . رقابت شامي و عراقي تازگي نداشت … همين که معاويه مرد ، کوفه دانست که فرصتي مناسب براي اقدامي تازه بدست آمده است .
بدون شک در اين هنگام گروهي نه چندان اندک از مسلمانان پاکدل در اين شهر زندگي مي کردند که از دگرگون شدن سنت پيامبر به ستوه آمده بودند و در دل رنج مي بردند و مي خواستند امامي عادل بر خيزد و بدعتهاي چندين ساله را بزدايد ، اما اکثريت قوي اگر هم چنين ادعايي داشتند سرپوشي بود براي انتقام از شکستهاي گذشته و از جمله شکست در نبرد صفين ، و کينه کشي يماني از مضري …
بخش سوم:
فتح خون
در همين روزها که دمشق نگران بيعت نکردگان حجاز بود ، در کوفه حوادثي مي گذشت که از طوفاني سهمگين خبر مي داد . شيعيان علي که در مدت بيست سال حکومت معاويه صدها تن کشته داده بودند و همين تعداد و يا بيشتر از آنان در زندان بسر مي برد ، همين که از مرگ معاويه آگاه شدند ، نفسي براحت کشيدند . ماجراجوياني هم که ناجوانمردانه علي را کشتند و گرد پسرش را خالي کردند تا دست معاويه در آنچه مي خواهد باز باشد – و به حکم من اعان ظالما سلطه الله عليه همين که معاويه به حکومت رسيد و خود را از آنان بي نياز ديد به آنها اعتناي درستي نکرد ؛ از فرصت استفاده کردند و در پي انتقام بر آمدند ، تا کينه اي که از پدر در دل دارند ، از پسر بگيرند . دسته بنديها شروع شد . شيعيان علي در خانه سليمان بن صرد خزاعي گرد هم آمدند ، سخنراني ها آغاز شد . ميزبان که سرد و گرم روزگار را چشيده و بارها رنگ پذيري همشهريان خود را ديده بود گفت : «مردم ! اگر مرد کار نيستيد و برجان خود مي ترسيد ، بيهوده اين مرد را مفريبيد ! » از گوشه و کنار فريادها بلند شد که : ابداً ابداً ما از جان خود گذشتيم ، با خون خود پيمان بستيم که يزيد را سرنگون خواهيم کرد و حسين را به خلافت خواهيم رساند !» سرانجام نامه نوشتند : «سپاس خدا را که دشمن ستمکار ترا در هم شکست . دشمني که نيکان امت محمد را کشت و بدان مردم را بر سر کار آورد . بيت المال مسلمانان را ميان توانگران و گردنکشان قسمت کرد. اکنون هيچ مانعي در راه زمامداري تو نيست . حاکم اين شهر (نعمان بن بشير ) در کاخ حکومتي بسر مي برد . ما نه با او انجمن مي کنيم و نه در نماز او حاضر مي شويم.»
تنها اين نامه نبود که چندين تن از شيعيان پاک دل و يک رنگ حسين براي او فرستادند . شمار نامه ها را صدها و بلکه هزار ها گفته اند . اما در همان روزها که پيکي از پس پيکي از کوفه به مکه مي رفت و چنانکه نوشته اند گاه يک پيک چند نامه با خود همراه داشت ، نامه براني هم ميان کوفه و دمشق در رفت و آمد بودند و نامه هايي با خود همراه داشتند که در آن به يزيد چنين نوشته شده بود «اگر کوفه را مي خواهي بايد حاکمي توانا و با کفايت براي آن شهر بفرستي چه نعمان بن بشير مردي ناتوان است ، يا خود را به ناتواني زده است .»
متأسفانه تاريخ متن همه آن نامه ها را که به مکه و دمشق فرستاده شده و نيز نام امضا کنندگان آن را ، براي ما ضبط نکرده است . اگر چنين اسنادي را در دست داشتيم يا اگر آن نامه ها تا امروز مانده بود ، مطمئنا مي ديديم که گروهي بسيار به خاطر محافظه کاري و ترس از روز مبادا زير هر دو دسته از نامه ها را امضا کرده اند .
شمار نامه ها تا آنجا افزايش يافت که امام از پاسخ ناگزير شد . اما م حسين (ع) بر همان پيماني عمل کرد که خداوند از انبيا و اوصياي ايشان و علما در امر به معروف و نهي از منکر ستانده است . آري ، حضور ياران حق حجت را تمام مي کند … اما آيا امام مردم کوفه را نمي شناخته است ؟ آيا او فراموش کرده بود که پدرش از مردم کوفه چه کشيده است ؟
آن کدام رنج طاقت فرسايي است که چاه ها را راز دار ناله هاي علي (ع) کرده است ؟ هيچ ديده اي که نخل ها بگريند ؟ … هرگز غروب هنگام در نخلستان هاي کوفه بوده اي ؟
گويي هنوز صداي بغض آلود امام علي (ع) از فاصله قرن ها تاريخ به گوش مي رسد که با مردم کوفه مي گويد : «يا اشباه الرجال و لارجال … - اي نامردمان مردم نما ، اي آنان که همچون اطفال در عالم رؤياهاي خويش غرقه ايد و عقلتان همچون نو عروسان تازه به حجله رفته است ! دوست داشتم که شما را هرگز نمي ديدم و نمي شناختم که مرا از آن جز ندامت و اندوه نصيبي نرسيده است . خداوند مرگتان دهد که قلبم را سخت چرکين کرده ايد و سينه ام را از غيظ آکنده ايد … چون در ايام تابستان شما را به جنگ فراخواندم ، گفتيد اکنون در بحبوحه خرماپزان است ، بگذار تا گرما کمي پايين افتد ! و چون در زمستان شما را گسيل داشتم ، گفتيد اکنون چله زمستان است ، بگذار تا سوز سرما فرو نشيند ! و اين بهانه ها همه تنها براي فرار از سرما و گرماست . شما که از سرما و گرما اينچنين مي گريزيد ، از شمشير دشمن چگونه خواهيد گريخت ؟…
مگر امام فراموش کرده بود که کوفيان با برادرش امام حسن مجتبي چه کردند ؟از يک سو گرداگرد او را گرفتند و از ديگر سو براي معاويه نامه نوشتند که اگر مي خواهي ، حسن را دست بسته نزد تو مي فرستيم !
آري ، امام کوفيان را مي شناخت . اما امام در اداي آن عهد ازلي . هرگز مأذون نيست که حجت ظاهر را رها کند . چگونه مي توان همه آن هزاران نامه را ناديده انگاشت و حکم بر تأويل کرد ؟ و از آن گذشته ، اگر امام به دعوت کوفيان اعتماد نکند چه کند ؟ آيا مي توان با يزيد دست بيعت داد و باز هم به جانب قبله نماز گزارد ؟ مفهوم صلح با يزيد چه مي توانست باشد ؟ معاويه بن ابي سفيان خلافت را با حکم شوراي حکميت غصب کرده بود . اما يزيد چه ؟ با اين بدعت تاز که خلافت را به سلطنتي موروثي تبديل مي کرد چه بايد کرد ؟ آيا امام خود را به يمن برساند و آنجا ، ايمن از شر يزيد ، دل به حيات دنيا خوش دارد و امت محمد را به بني اميه واگذارد ؟ چاره چيست ؟ معاويه بن ابي سفيان يزيد را توصيه کرده است که امام حسين (ع) را به خودش وا نگذارد . يا بايد با يزيد بيعت کرد و بر اين بدعت تازه در حاکمتي اسلام مهر تأييد نهاد و تاريخ آينده را سراسر به بي راهه اي ظلماني و بي سرانجام کشاند ، و يا از بيعت با يزيد سر باز زد ؛ و در اين صورت ، آيا بايد رمه را به گرگي که خود را به چهره شبانان آراسته است واگذاشت و گريخت ؟
خون حسين و اصحابش کهکشاني است که بر آسمان دنيا راه قبله را مي نماياند . بگذار اصحاب دنيا ندانند . کرم لجن زار چگونه بداند که بيرون از دنيايي که او تن مي پرورد ، چيست ؟ زمين و آسمان او همان است ، و اگر او را از آن لجن زار بيرون کشند ، مي ميرد .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴معرفت امام حسین(علیه السلام)
✔️به صورت صدا و نوشتاری.
⏰زمان: ۳ دقیقه.
🎤استاد شهید مطهری(ره)
🚩پیروزی و عزت یعنی این.
♻️در این ایام در فضای مجازی برای راه و هدف امام حسین (علیه السلام)خوب تبلیغ کنیم.
از حاج پرک