#شهیدانه ♥️↓
گفتم: ماشينم بنزين تموم كرده، يك ليتر بنزين بهم بده تا به پمپ بنزين برسم، گفت: چند لحظه صبر كن... مي رم از پمپ بنزين مي گيرم.
چند دقيقه بعد كه برگشت، پانزده ليتر بنزين با خودش آورده بود، توي ماشين نشسته بودم كه چشمم به آمپر بنزين افتاد باكش پر بود، گفتم: ازت دل خور شدم، باك ماشينت پر بود، اون وقت به من بنزين ندادي و رفتي از پمپ بنزين گرفتي.
خنديد و گفت: بنزين ماشين من مال بيت المال مسلمين بود اگه يه ذره از اونو به تو مي دادم نه تو خير مي ديدي، نه من...!!
سرباز روحلله
#شهیدمهدیطیاری
═🍃🕊🍃════
ثوابیهویۍ
رفیق!🚶🏻♂️
چندسالتہ؟!👀
همونتعدادصلوات📿
نذرڪنواسہآقا...
اَجرَڪمعِندَالله
#ثواب_یهویی
#حدیث_روز
رسول اکرم ﷺ فرمودند :
اگر مردی یک ساعت در خدمت خانواده باشد ، از عبادت هزار سال برایش بهتر است .
🌹چرا گاهی حال عبادت نداریم؟
📆 ۱۴۰۲/۰۱/۱۶
🌹حضرت علی علیه السَّلام میفرمایند:
✨ إِنَّ لِلْقُلُوبِ إِقْبَالاً وَ إِدْبَاراً فَإِذَا أَقْبَلَتْ فَاحْمِلُوهَا عَلَى اَلنَّوَافِلِ وَ إِذَا أَدْبَرَتْ فَاقْتَصِرُوا بِهَا عَلَى اَلْفَرَائِضِ✨
⚡️قلبها گاهی به سوی خدا رو میکنند و گاهی پشت. آنگاه که روی کردند مستحبات را بر آن تحمیل کنید و آنگاه که پشت کردند بر انجام واجبات کفایت کنید. (مستحبات انجام ندهید)⚡️
⁉️ چه زمانی قلبها به خدا پشت میکنند؟
📜 بر اساس حدیثی، امام صادق (ع) میفرمایند:
🌘 تأثیر کار بد بر روح انسان سریع تر از اثر چاقو بر گوشت است. یعنی اگر کار بدی و گناه کبیرهای انجام دادیم، مطمئن شویم که قلبمان از خدا روی برگردانده یا سریع برخواهد گرداند.
هدایت شده از اعشاق الرضا
* 📚داستان
❤️ #عاشقــانه_دو_مدافــع❤️
#قسمت_پنجم
در اتاق به صدا در اومد...
مامان بود...
اسماء جان❓❓❓
ساعت و نگاه کردم اصلا حواسمون بہ ساعت نبود یڪ ساعت گذشتہ بود
بلند شدم و درو اتاق و باز کردم
جانم مامان
حالتون خوبہ عزیزم آقاے سجادے خوب هستید چیزے احتیاج ندارید
از جاش بلند شد و خجالت زده گفت
بلہ بلہ خیلے ممنون دیگہ داشتیم میومدیم بیرون
〰️❤️〰️❤️〰️❤️🌹🕊
ایـن و گفت و از اتاق رفت بیرون
ب مامان یه نگاهے کردم و تو دلم گفتم اخہ الان وقت اومدن بود❓❓
چرا اونطورے نگاه میکنے اسماء❓❓
هیچے آخہ حرفامون تموم نشده بود
نه به ایـن کہ قبول نمیکردے بیان نه به ایـن ک دلت نمیخواد برن
اخمے کردم و گفتم واااااا مامان من کے گفتم...
صداے یا اللہ مهمونارو شنیدیم
رفتیم تا بدرقشون کنیم
مادر سجادے صورتمو بوسید و گفت چی شد عروس گلم پسندیدے پسر مارو❓❓
〰️❤️〰️❤️〰️❤️🌹🕊
با تعجب نگاهش کردم نمیدونستم چی باید بگم که مامان به دادم رسید حاج خانم با یہ بار حرف زدن که نمیشہ انشااللہ چند بار همو ببینن حرف بزنـن بعد
سجادے سرشو انداختہ بود پاییـن
اصـلا انگار آدم دیگہ اے شده بود
قــرار شد ک ما بهشون خبر بدیم که دفہ ے بعد کے بیان
بعد از رفتنشون نفس راحتے کشیدم و رفتم سمت اتاق که بوے گل یاس و احساس کردم
〰️❤️〰️❤️〰️❤️🌹🕊
نگاهم افتاد به دستہ گلے که با گل یاس سفید و رز قرمز تزئین شده بود عجب سلیقہ اے
من و باش دستہ گل شب خواستگاریمم ندیده بودم...
شب سختے بود انقد خستہ بودم که حتے به اتفاقات پیش اومده فکر نکردم و خوابیدم
صب که داشتم میرفتم دانشگاه
خدا خدا میکردم امروز کلاسے که با هم داشتیم کنسل بشہ یا اینکہ نیاد نمیتونستم باهاش رودر رو بشم
داشتم وارد دانشگاه میشدم ک یہ نفر صدام کرد سجادے بود بدنم یخ کرد فقط تو خونہ خودمون شیر بودم
خانم محمدی.......❓*
*نویسنده✍️"#السیدةالزينب"
ادامــه.دارد....
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•