eitaa logo
پایگاه سید الشهدا خیراباد
238 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
3.1هزار ویدیو
8 فایل
اطلاع رسانی وتبیین مسائل روز برای اعضا بسیج
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از 🇮🇷 ابوحسین / abuhossein
چنگیزخان نتوانست بخارا را تسخیر کند نامه ای نوشت که هرکس با ما باشد، در امان است! اهل بخارا دو گروه شدند، یک گروه مقاومت کردند و گروه دیگر با او همراه شدند. چنگیزخان به آن ها نوشت: باهمشهریان مخالف بجنگید، و هر چه غنیمت به‌دست آوردید، از آن شما باشد و حاکمیت شهر را نیز به شما می‌دهیم! ایشان پذیرفتند و آتش جنگ بین این دو گروه مسلمان شعله‌ور شد... و در نهایت، گروه مزدوران چنگیز خان پیروز شدند. اما شکست بزرگ آن بود که او دستور داد گروه پیروز خلع سلاح و سربریده شوند! چنگیز گفته‌ی مشهورش را گفت: اگر اینان وفا می‌داشتند، به خاطر ما بیگانگان، به برادرانشان خیانت نمی‌کردند! *این عاقبت خود فروشان است* الكامل فی التاريخ عزالدین بن اثیر @abuhossein
💢 سد راه 🔰 پادشاهی تخته سنگی را وسط جاده قرار داد تا عکس‌العمل مردم را ببیند. 🔹بازرگانان و ثروتمندان از کنار آن بی‌تفاوت میگذشتند بسیاری هم غر می‌زدند که این چه شهری است که نظم ندارد؛ حاکم این شهر عجب مرد بی‌عرضه‌ای است. 🔸هیچکس تخته سنگ را از وسط راه بر نمی‌داشت. نزدیک غروب پیرمرد روستایی روی دوشش بار میوه و سبزیجات گرفته بود و نزدیک سنگ شد. 🔹بارهایش را زمین گذاشت و با هر زحمتی بود تخته سنگ را از وسط جاده برداشت و آن را کناری قرار داد. 🔸ناگهان کیسه‌ای را دید که زیر تخته سنگ قرار داده شده بود. کیسه را باز کرد و داخل آن سکه‌های طلا و یک یادداشت پیدا کرد. 🔹پادشاه در آن یادداشت نوشته بود: هر سد و مانعی می‌تواند یک شانس برای تغییر زندگی انسان باشد. 📎 📎 📎 📎
هدایت شده از 🇮🇷 ابوحسین / abuhossein
چوپان گله گوسفندان را به آغل برد و همه د‌رهای آن را بست چون گرگ‌های گرسنه سررسیدند ؛ درها را بسته یافتند و از رسیدن به گوسفندان نا امید شدند ؛ برگشتند تا نقشه ای برای بیرون آمدن گوسفندان از آغل پیدا کنند.!!! سرانجام ، گرگ‌ ها به این نتیجه رسیدند که راه چاره ...برپایی تظاهراتی جلوی خانه چوپان است که در آن آزادی گوسفندان را فریاد بزنند !!! گرگ‌ها تظاهرات طولانی را برپا کردند و به دور آغل چرخیدند *چون گوسفندان فریاد گرگ‌ها را شنیدند* *که از آزادی و حقوق شان دفاع می‌کنند...!!!**برانگیخته شدند و به آنها پیوستند...!!!* آنها شروع به انهدام دیوارها و درهای آغلشان کردند تا این که دیوارها شکسته شد و درها باز گردید و همگی آزاد شدند گوسفندان به صحرا گریختند و گرگ‌ها پشت سرشان دویدند چوپان صدا می زد و گاهی فریاد می کشید و گاهی عصایش را پرتاب می‌کرد تا بلکه جلوی شان را بگیرد اما هیچ فایده ای دستگیرش نشد گرگ‌ها گوسفندان را در صحرایی بدون چوپان و نگهبان یافتند آن شب ... شبی تاریک برای گوسفندان آزاد و رها بود و شبی اشتها آور ... برای گرگ‌های به کمین نشسته !!! روز بعد ... *چون چوپان به صحرایی که گوسفندان ؛ در آن آزادی خود را بدست آورده بودند رسید ...* *جز لاشه های پاره پاره واستخوان های به خون کشیده شده چیزی نیافت* @Abuhossein
💢آخوند کاشی 💠 شیخ حسین روی منبر نشسته بود و با لحنی شمرده شمرده می‌گفت: خدا نماز آخوند کاشی را از شما جوانان نمی‌خواهد. 🔸آخوند شصت سال در مدرسه صدر اصفهان، نماز می‌خواند و توی نمازش به قدری گریه‌ می‌کرد که بعد نماز باید پیراهن خیسش را عوض می‌کرد. 🔹نصف شبی یکی از طلبه‌های مدرسه برای نماز شب بیدار شد و دید که وقتی آخوند کاشی نماز شب می‌خواند و ذکر می‌گوید، تمام آجرها، دیوارها، برگ‌ها و درخت‌های مدرسه هم به دنبال او ذکر را تکرار می‌کنند. 🔸آن طلبه از ترس غش کرد و بیهوش شد. 🔹شیخ حسین کمی جا به جا شد و ادامه داد: جوان‌ها! شما حداقل نمازتان را بی‌عیب، صحیح و به موقع به جا بیاورید. 📚 استادانصاریان ، نماز الهی و شیطانی ، خلاصه‌ای از صفحه ۲۳ و ۲۹. 📎 📎 📎 📎