eitaa logo
شهید مهدی باکری
146 دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
6.3هزار ویدیو
35 فایل
امده ام از انقلاب و امامین انقلاب و شهدای انقلاب بگم پس وصف العشق نصف العشق...... لینک کانال https://eitaa.com/shahid5714
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺🍃 ✍ بدان که سفرت در این دنیا کوتاه است 🔹شخص جوانی در اتوبوس نشسته بود. 🔸در ایستگاه بعدی شخصی مسن با ترش‌رویی و سروصدا وارد اتوبوس شد و کنار او نشست و خود را به‌همراه کیف‌هایش با فشار و زور بر روی صندلی نشاند. 🔹کسی که در طرف دیگر آن جوان نشسته بود، از او پرسید که چرا چیزی نمی‌گوید.  🔸جوان با لبخندی پاسخ داد:  سفر ما با یکدیگر بسیار کوتاه است، من ایستگاه بعدی پیاده می‌شوم. 🔹اگر تک‌تک ما این موضوع را درک می‌کردیم که وقت ما بسیار کم است، آن‌وقت متوجه می‌شدیم که پرخاشگری، بحث و جدل‌های بی‌نتیجه، نبخشیدن دیگران، ناراضی‌بودن و عیب‌جویی‌کردن، تلف‌کردن وقت و انرژی است.
👤 در تنهایی مراقب افکارت؛ 👥 در خانواده مراقب رفتارت و 🗣 در جامعه مراقب گفتارت باش... ‌
🔅 ✍ راه‌های زندگی انسان 🔻‏انسان سه راه دارد: 1⃣ راه اول از اندیشه می‌گذرد؛ این والاترین راه است. 2⃣ راه دوم از تقلید می‌گذرد؛ این آسان‌ترین راه است. 3⃣ و راه سوم از تجربه می‌گذرد؛ این تلخ‌ترین راه است.
✅ﻫﺮﮔﺰ ﺍﯾﻦ ﭼﻬﺎﺭ ﭼﯿﺰ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯿﺖ ﻧﺸﮑﻦ ﺯﯾﺮﺍ ﺍﯾﻨﻬﺎ ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯽ ﺷﮑﻨﻨﺪ ﺻﺪﺍ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ ﺍﻣﺎ ﺩﺭﺩ ﺑﺴﯿﺎﺭﯼ ﺩﺍﺭﻧﺪ ...
عالمی زنان را به پوشیدن حجاب و ترک بدحجابی دعوت می‌کرد،زنی به او اعتراض کرد و گفت: چرا مردان، چشمان خود رانمی‌بندند؟ عالم به او گفت: اگر ظرفی از عسل داشته باشی و زنبورها و مگس‌ بر آن جمع شوند، چگونه آن ها را دور می‌کنی؟ زن پاسخ داد: روی ظرف را می پوشانم. عالم گفت: زن نیز این گونه است، زیرا اگر زیبایی‌هایش را بپوشاند، افراد مگس‌صفت از او روی می‌گردانند. خیلی خوشم از این پند اومد گفتم بزارم گروه
🔅 ✍ پرنده‌‌های زندگی‌ات را آزاد کن! ‌‌‌‌‌‌‌ 🔹پسربچه‌ای پرنده زيبايی داشت و به آن پر‌نده بسيار دلبسته بود. 🔸حتی شب‌ها هنگام خواب، قفس آن پرنده را كنار رختخوابش می‌گذاشت و می‌خوابید. 🔹اطرافيانش كه از اين همه عشق و وابستگی او به پرنده باخبر شدند، از پسرک حسابی كار می‌كشیدند. 🔸هر وقت پسرک از كار خسته می‌شد و نمی‌خواست كاری را انجام دهد، او را تهديد می‌کردند كه الان پرنده‌اش را از قفس آزاد خواهند كرد. 🔹پسرک با التماس می‌گفت: نه، كاری به پرنده‌ام نداشته باشيد، هر كاری گفتيد انجام می‌دهم. 🔸تا اينکه یک روز صبح برادرش او را صدا زد كه برود از چشمه آب بياورد و او با سختی و كسالت گفت: خسته‌ام و خوابم مياد. 🔹برادرش گفت: الان پرنده‌ات را از قفس رها می‌کنم. 🔸پسرک آرام و محكم گفت: خودم ديشب آزادش كردم رفت. حالا برو بذار راحت بخوابم، كه با آزادی او خودم هم آزاد شدم. 💢 اين حكايت همه ماست. تنها فرق ما، در نوع پرنده‌ای است كه به آن دلبسته‌ایم. 🔺پرنده بسياری پولشان، بعضی قدرتشان، برخی موقعيتشان، پاره‌ای زيبایی و جمالشان، عده‌ای مدرک و عنوان آكادمیک و... است. 🔺شيطان و نفس، هركسی را به چيزی وابسته‌ کرده‌اند و ترس از رهاشدن از آن، سبب شده تا ديگران و گاهی نفس خودمان از ما بيگاری كشيده و ما را رها نكنند. ‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌@zendagibazendagishohada