#خاطره_شهید 🎙✨
مصطفے به مادرش می گفت:
شما دعا کن من مؤثر باشم!
شهید شدم یا نشدم مهم نیست🖐🏻♥️🕊
#شهید_مصطفے_صدرزاده
#خاطره_شهید🎙🌿
یک بار که دیگران درباره علت رفتنش به سوریه پرسیدند ، جواب داد که برای چی ۱۴۰۰ ساله داریم روضه میگیریم؟!
برای اینکه به ائمه و شیعیان توهین نشه!🖐🏻 برای اینکه اصالت اسلام بایدحفظ بشه✨🖇
کاری که امام حسین در عاشورا کرد زنده نگه داشتن دین پیغمبر بود و با اسلامی که معاویه علم کرده بود جنگید
پس وظیفه ی شرعی من اینه که برم، من که هیچ زن و بچه و تمام جد و آبادم فدای یک کاشی حرم حضرت زینب :)♥️
من و پدرش به راهش اعتقاد داشتیم و هیچ وقت نمی گفتیم نرو!
حتی چند بار که برای سر زدن آمد به او گفتم:"من و بابات از حق خودمون گذشتیم تو باید سمیه جان رو راضی کنی!"
#شهید_مصطفے_صدرزاده
#توصیه_شهید 🌱
آدم باید هیݘ بشہ تا بہ خدا برسہ...✨
توے شعرِ یہ توپ دارم قلقلیه ے خودمون هم میگہ
"اوݪ توپ زمین میخوره بعد میره آسمون!"🕊
ما هم باید مثل توپ باشیم🍃
اوݪ باید پیش خدا زمین بخوریم تا بتونیم بریم آسمون پیش خودش!♥️🙃
#خاطره_شهید ❣
#شهید_مصطفے_صدرزاده
#خاطره_شهید♥️🎙
مصطفے روزی برای عمه اش خوابی تعریف میکند که گویا خواب دیده بوده مسجد ساخته شده...🍃
آن هم با چه عظمتی و آنجا شهید آوردند تابوت را وسط مسجد گذاشتند و از این تابوت نور در آسمان میرود.✨
جالب اینجاست که اولین شهیدی که در این مسجد تشییع شد خود مصطفے بود بعد از او هم سجاد عفتے :)
#شهید_مصطفے_صدرزاده
#خاطره_شهید ♥️🎙
یکی از ویژگی های مصطفے این بود که، همین طوری حرف کسے را قبول نمی کرد...
مگر اینکه در موردش تحقیق و بحث می کرد!🖐🏻
خیلی باحوصله چه با بزرگترها و یا کوچیکترها رفتار می کرد.✨
رعایت ادب را هیچ وقت فراموش نمی کرد...
حواسش بود که خدایی نکرده دل کسی را نشکند،🍃
اگراحساس می کرد کسے از او رنجیده خاطر شده، تا ازدلش در نمی آورد آرام و قرار نمی گرفت...
#شهید_مصطفے_صدرزاده
#خاطره_شهید ♥️🎙
مدتی در هتل المپیک مشغول شد...
موقع امتحانات اگر فرصت داشت می آمد پیش من وگرنه من میرفتم پیش او...
با وجود پشتوانه ای مقل دایے اش ، او را پله ای براے پیشرفت و کارش نمیدانست🖇
گاهی فقط درباره ی کار با او مشورت مےکرد...
اوایل یکے دو بار که رفتم آنجا نمیدانستم جریان از چه قرار است ، گفتم :
"اگه بخوای یه موقعیت کاری بهتر برات جور میکنم که از اینجا بیاے بیرون!"
گفت : " اینجا براے دایےمه... بابامم همین جا مشغوله ، عمومم اینجا رفت و آمد داره.
خودشون میخواستن برام یه کار بهتر درست کنن اما اگه من قبول میکردم ،
باید یه نفر که کار کشته تر و باسابقه تر از من بود ، جایے که حقش نبود مشغول میشد...💯"
#شهید_مصطفے_صدرزاده
#خاطره_شهید ♥️🎙
مادرم هر سال دهه اول محرم را روضه می گرفت...
روز تاسوعا بود و من هم مثل هر روز به خانه مادرم رفته بودم. مصطفے را که ۴سال داشت به برادر بزرگش سپردم و گفتم مواظب باشد که مصطفے بیرون نرود.
اواخر روضه و نزدیکی اذان ظهر بود که صدای ترمز شدیدی از خیابان آمد
و بلافاصله بعد یکی از همسایه ها خطاب به مادرم با صدای وحشت زده ای داد زد و گفت:
بی بی بچه ات مرد!!😰
من با سابقه بازیگوشی و شیطنتی که از مصطفے دیده بودم می دانستم این بچه کسی نیست جز مصطفے... 💔
مثل همیشه از ترس خشکم زده بود و نمیتوانستم حرف بزنم!
به دیوار تکیه دادم. درست روبروی کتیبه یا اباالفضل العباس بودم :)
همین که چشمم به کتیبه افتاد گفتم: "یا اباالفضل العباس این پسر نذر شما! سرباز فدایی شما!🙃♥️🍃"
یک ربع به اذان بود. مصطفے از در وارد شد و همین که مرا دید برای اینکه از استرس و اضطراب من کم کند امد و روی پایم نشست و گفت:
"مادر ببین من حالم خوبه!🌸"
صورتش خونی بود و رنگ به رخسار نداشت! پهلویش زخم شده بود ، اما به من نگفت...!🥀
برایش اب قند اوردند.
مدت ها از آن خاطره می گذرد...
بعد ها فهمیدم زمان شهادت پسرم دقیقا همان زمان نذر شدنش برای حضرت اباالفضل بوده :)🕊💔
#شهید_مصطفے_صدرزاده
راوی مادرشهید
#خاطره_شهید ♥️🎙
مصطفے خیلی مبادی آداب بود ...
نسبت به بزرگترها مخصوصا پدربزرگ و مادربزرگ ها🍃✌️🏻
اگر در روز ده بار می رفت خدمت پدربزرگ یا مادربزرگ ،مقید بود دستشون ببوسه و قربون صدقشون بشه♥️
و همیشه می گفت خداوند سایه این بزرگان از ما نگیره که مایه ی خیر و برکت هستند✨
مصطفی از کودکی با پدربزرگش صمیمی بود...
هروقت کوچکترین فرصتی پیش میومد، خدمت بی بی و بابا می رسید🖐🏻🌸
و بهفاطمه ، از کودکی یاد داده بود مثل خودش احترام بذاره به بزرگترها.
#شهید_مصطفے_صدرزاده
راوی مادرشهید
@shahid8626
#خاطره_شهید🎙✨
سختیهای زیادی را تحمل میکرد.
ما یک ماشین پاترول سفید داشتیم و هر کس که این ماشین را میدید به ما خرده میگرفت که الان زمان پاترول نیست، بنزین زیاد مصرف می کند، خرج دارد و کلی مشکلات دیگر.
وقتی این حرفها را شنید گفت که این پاترول توانسته چند نفر را که در جاده مانده بودند نجات دهد. گفت ماشینی در جوی آب افتاده بود و او با این پاترول آن را بیرون کشیده است. ماشین یکی از همسایههایمان در مسیر شمال خراب شده بود. مصطفی با همین پاترول این ماشین را حدود 90 کیلومتر بکسل کرد تا بجای مطمئنی برسند. وقتی گفتم که چرا هنوز از این ماشین استفاده میکنی، گفت که میخواهد با این ماشین به بقیه کمک کند.
گفت خدا این را به ما داده تا بتوانیم برای کمک به دیگران استفاده کنیم.
#شهید_مصطفے_صدرزاده🌿
ـ
@shahid8626
#خاطره_شهید ♥️🎙
یکی از ویژگی های مصطفے این بود که، همین طوری حرف کسے را قبول نمی کرد...
مگر اینکه در موردش تحقیق و بحث می کرد!🖐🏻
خیلی باحوصله چه با بزرگترها و یا کوچیکترها رفتار می کرد.✨
رعایت ادب را هیچ وقت فراموش نمی کرد...
حواسش بود که خدایی نکرده دل کسی را نشکند،🍃
اگراحساس می کرد کسے از او رنجیده خاطر شده، تا ازدلش در نمی آورد آرام و قرار نمی گرفت...
#شهید_مصطفے_صدرزاده
#خاطره_شهید ♥️🎙
یکی از ویژگی های مصطفے این بود که، همین طوری حرف کسے را قبول نمی کرد...
مگر اینکه در موردش تحقیق و بحث می کرد!🖐🏻
خیلی باحوصله چه با بزرگترها و یا کوچیکترها رفتار می کرد.✨
رعایت ادب را هیچ وقت فراموش نمی کرد...
حواسش بود که خدایی نکرده دل کسی را نشکند،🍃
اگراحساس می کرد کسے از او رنجیده خاطر شده، تا ازدلش در نمی آورد آرام و قرار نمی گرفت...
#شهید_مصطفے_صدرزاده
#خاطره_شهید🎤
#دلتنگی_شهدایی ❤️
🔹یادگیری #قرآن برایش خیلی اهمیت داشت.
🔹تا جایی که، دنبال یکی از بهترین اساتیدِ زمان شهر رفت و با زحمت فراوان برای آموزش قرآن به نوجوانها ایشون رو به مسجد آورد.
گاها میشد زمانی که استاد براش کاری پیش میومد، #سیدابراهیم پیش نوجوانها مینشست و از عمد قرآن رو اشتباه میخوند تا بچهها اشتباهش رو بگیرن و امیدوار بشن به ادامه یادگیری قرآن...
✍🏻 راوی : دوست شھید
#شهید_مصطفی_صدرزاده ♥️