eitaa logo
شهید مدافع حرم احمدرضا افشاری
451 دنبال‌کننده
28 عکس
30 ویدیو
0 فایل
شهدا در قهقه ی مستانه شان و در شادی وصولشان عند ربهم یرزقون اند کانال رسمی شهید احمدرضا افشاری زیر نظر خانواده مزار شهید:گلستان شهدای اصفهان_ قطعه مدافعان حرم خادم کانال @AhmadrezaAfshari68
مشاهده در ایتا
دانلود
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
انسان همواره میزان و معیار خویش را از آرمانش ڪسب می‌ڪند و آرمان ما ڪربلاست …🌱 اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج🌱 @shahidAfshari
🇮🇷مختصری از زندگینامه اولین شهید مدافع حرم هوافضای سپاه اصفهان احمدرضا افشاری تاریخ تولد : ۱۳۶۸/۱/۲۴ محل تولد : شهرضا تاریخ و محل مجروحیت : ۱۴۰۳/۵/۱۰ در سوریه (شب شهادت اسماعیل هنیه در تهران) تاریخ شهادت : ۱۴۰۳/۵/۲۵ محل شهادت : بیمارستان شهید چمران تهران مزار شهید : گلستان شهدای اصفهان_ قطعه مدافعان حرم 🌹این شهید والا مقام طی ۱۵ روز تحمل جراحات شدید دعوت حق را لبیک گفت و به یاران شهیدش پیوست شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات 🌱 ✅لطفا رسانه باشید https://eitaa.com/shahidAfshari
تاج زیباۍ ولایت به شما مے‌نازد علے آن شاه هدایت به شما مےنازد مهدۍ فاطمه اۍ منتقم خون حسین تو امامے و امامت به شما مے‌نازد..💐 @shahidAfshari
29.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اربعین 1403 - مرز مهران هم قدم شدن زوار اباعبدالله الحسین با شهید جبهه مقاومت شهید 🌹 از شهدای نیروی هوافضای سپاه ✅به کانال رسمی شهید احمدرضا افشاری بپیوندید و آن را به دیگران معرفی کنید @shahidAfshari
هدایت شده از خط حزب‌ اللّه
🌷 این شماره‌ هفته‌نامه خط‌ حزب‌الله به روح مطهر شهید احمدرضا افشاری تقدیم میشود. 📜 khl.ink/khat |
می‌دانستی و می دانستم شهید میشوی اما در خیالم به‌این زودی ها نبود یادت می آید سفر کربلا من زیارت اولی بودم و تو به من التماس دعای شهادت داشتی و من برایت شهادت را خواستم ولی حالا نه گفتم همچون حبیب ابن مظاهر شهادت روزی ات شود و تو سکوت کردی ولی انگار دعایم به نیمه نرسیده اجابت شده بود و حالا سهم من در این دلتنگی هایِ فراق تو خاطراتی شده که تکرارش برایم حسرتی دارد جانسوز @shahidAfshari
شهید احمد رضا افشاری : خدایا نمی‌دانم شهادت مسیر است یا یک نقطه (لحظه) هر چه هست مرا در وقت و مکان مناسبش شهید کن ✨دست خط ✅لطفا انتشار دهید @shahidAfshari
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دلنوشته ای به رسم ادب هدیه به محضر به قلم سرکارخانم مریم زمانی دیروز نزدیک به ظهر از دنده ی چپ بلند شدم. ازهمان اول که چشم باز کردم دلم میخواست یک عده را بزنم. چند وقتی بود لباس محمدامین را گذاشته بودم پشت در حمام. بالاخره امروز صبحانه نخورده گفتم تا بچه ها بیدار نشده اند بروم ترتیب لباس را بدهم. همین طور که دامستوس را اسپری می کردم روی لکه های خون روی لباس محمدامین معده ام شروع به سوختن کرد. هم از بوی شوینده هم بخاطر اینکه نزدیک ظهر بود و صبحانه نخورده بودم. هم به خاطر فکرهای توی سرم. لکه ها چغر بودند. دندان هام را فشار دادم و لباس را محکم تر چنگ زدم. خیر، لکه ها چرک مرده شده بودند و هرچه قدر هم محکم لباس را روی هم می کشیدم پاک نمی شدند. با خودم گفتم اولین کاری که بعد از شستن لباس میکنم این است که پیام میدم به مامان حسنا و میگویم: «آن روز توی باغ، حسنا، محمدامین را از ایوان یک متری هل داد پایین و دماغ و کل صورت و لباس هاش پر خون شد. حالا که بهتر شده و خدا رحم کرد، فقط گفتم که اطلاع داشته باشید این اتفاق دسته گل دختر شمابود.» یکی دونفر دیگر هم بودند که توی هیئت بچه هاشان بچه های من را زده بودند. حرف هام را توی سرم یک کاسه کردم که در اولین فرصتی که دیدمشان به مادر هایشان بگویم. اما دلم باز آرام نمیشد. آشوب بودم. الکی...سر چیزهای بیخودی. به‌خودم گفتم: هی! چته؟ چرا میخوای بپری به این و اون؟ زنگ زدم به همسرم با این انگیزه که یک بهانه ای پیدا کنم و گیر الکی بدهم و خودم را تخلیه کنم. از آن طرف خط پشت زمینه صدای سلام علیک همسرم صدای مداحی می آمد. گفتم کجایی؟ گفت: نماز جمعه. گفتم: ظهر جمعه است زودتر بیایید پسرها بهانه می گیرند. گفت: داریم شهید تشییع می کنیم. این را که گفت، گفتم باشد تشییع کنید نمیخواهد عجله کنی. چند دقیقه بعد دوباره همسرم زنگ زد این بار با صدای لرزان. گفت: بزن شبکه اصفهان. گفت: شناختی شهیدرو؟ همونی که سپاهی بود. که تو هییت جوادالائمه می اومد. گفتم:خدا مرگم. لبم را گاز گرفتم. محمدامین گفت:چی شده مامان؟ گریه مان گرفت تماس را قطع کردیم. شاید دو سه سال بود که همسرم نماز جمعه های مصلی را نرفته بود. امروز اتفاقی برای کمک به همکارش رفته بود بار خواجو را برساند. بعدش سر راه رفته بود نماز جمعه و بعدش خورده بود به تشییع شهید و بعد دیده بود چهره ی شهید آشناست و بعد آقای مهدویان را اتفاقی تو شلوغی جمعیت دیده بود و بعد مهدویان گفته بود این شهید همان است که هیئت های خانگی جوادالائمه را می آمد و بعدش همسرم به من زنگ زده بود و بعد.... بعدی وجود ندارد تمام اتفاق های بیرونی همین ها هستند. تمام اتفاق هایی که ظاهرا به صورت کاملا اتفاقی می افتند برای منی که دیشب را تا اذان پای بچه ها بیدار بوده ام و حالا لنگ ظهر خسته و عصبانی و پریشان و طلبکار از عالم و آدم بیدار شده ام تا زندگی ریخت و پاشم را شروع کنم و بدو بدو بدوم دنبال شستن رخت و غذا و جارو و.... یک روز معمولی با فکر و ذکرهای همیشگی و اخلاقیات همیشگی ام.... تند تند یک سری ماجراهای معمولی برایم قطار می شوند پشت سر هم ومرور می کنم با خودم: کلافگی من، تماس اول، تماس دوم ، خبر شهادت... امروز دوباره من از خواب بیدار شده بودم و خبر شهادت شنیده بودم. یکهو متوجه شدم ادامه ی این ماجراهای بیرونی جایی در دنیای درون من دارد ادامه پیدا می کند... یک آدم معمولی که فکر می کردیم یک سپاهی معمولی است و صبح می رود سر کار و ظهر برمی‌گردد می نشیند سر سفره ی ناهار کنار خانواده اش حالا فرمانده ازآب درآمده بود که مدت هاست یمن و سوریه و... می رفته برای جنگ.... حدود هشت سالی بود یک هیئت خیلی کوچک خانگی داشتیم به نام جوادالائمه، با پنج شش خانواده. این هیئت مهریه ی دوستم لیلا بود که کمی بعد از عروسی شان شروع شد. چند تا خانواده بودیم. اکثرا همدیگر را نمیشناختیم وبه مرور به واسطه ی این جمع شدن ها بیشتر آشنا شدیم. هرکدام یک جایی با لیلا دوست بودیم. یکی در مدرسه، یکی در دانشگاه، یکی فامیل یکی همسایه یکی در جامعه القرآن... اوایل دوهفته یکبار بود و بعد تاریخش مناسبتی شد. یکی از خانواده ها هم آقای افشاری بود و همسر و خواهر زن و مادرزن. ابتدای شروع هیئت یک دختر کوچک داشتند. دو بار آخر پسر کوچکی هم به خانواده شان اضافه شده بود و آخرین بار که توی هیئت دیدمشان مثل همیشه که خانم های باردار را تشخیص نمی دهم، اصلا حدس هم نزدم که همسرش باردار است. آخرین بار کمی راستین را بغل کرد. پسر خودش چند ماهی از راستین بزرگتر بود. هی می آمد سمت بچه ی من و از روی کنجکاوی میخواست دست بزند به صورتش. آقای افشاری هی از دور به دخترش و همسرش اشاره می کرد که حواسشان باشد پسرش، پسر من را نزند... @shahidAfshari ادامه👇
شهید مدافع حرم احمدرضا افشاری
دلنوشته ای به رسم ادب هدیه به محضر #شهید_مدافع_حرم_احمدرضا_افشاری به قلم سرکارخانم مریم زمانی د
...برای مادری مثل من که دل خوشی ندارند از بچه هایی که بچه های دیگران را می زنند و پدر مادرهایشان عین خیالشان نیست، این رفتار خیلی پسندیده بود و توجهم را جلب کرد... اما نه آنقدر که حدس بزنم صاحب این منش، که همیشه توی هیئت با دقت حرف های حاج آقا را گوش میداد و سوالات حاج آقا را جواب میداد، چند ماه بعد، روز قبل از شهادت هنیه با حمله ی اسراییل تنش می سوزد و یکی دوهفته بعد هم به شهادت می رسد. ✅شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات 🌱 @shahidAfshari
📸 گزارش تصویری 🔻حضور مهندس صیرفی نژاد مدیر منطقه ۱۰ شهرداری اصفهان 🔸جناب سرهنگ نصر فرمانده ناحیه امام صادق (علیه السلام) 🔹جناب آقای فروغی نماینده بنیاد شهید اصفهان 🔹به همراه جمعی از معاونین و مسئولین شهرداری منطقه ۱۰ 🌷در منزل پاسدار مدافع حرم https://eitaa.com/shahidAfshari
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برگرد و تنها یک بغل بابای من باش... 🇮🇷کانال رسمی شهید احمدرضا افشاری @shahidAfshari
شهید احمد رضا افشاری : عزیزان آثار محبت اهل بیت(ع) در خلق و خوی شما نمایان می شود و چنانچه اطرافیانتان در حضور شما احساس امنیت کنند بدانید صراط ، صراط مستقیم است . ✨دست خط ✅لطفا انتشار دهید @shahidAfshari
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خانمت رو با یک بچهٔ نوزاد تنها می ذاری، میری سوریه؟ هدیه محضر شهید افشاری و شهید صدر زاده صلوات 🌱 @shahidAfshari
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▶️ در فتنه‌ها و شدائد آخرالزمانی؛ می‌توانید منتظران واقعی را از میزان آرامش و امیدشان، از مدعیان انتظار تفکیک کنید! @shahidAfshari
🔹با حضور فرزند شهید مدافع حرم احمدرضا افشاری از پوستر سی و ششمین جشنواره بین اللملی فیلم های کودکان و نوجوانان رو نمایی شد ✅شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات @shahidAfshari
سعدی اگر عاشقی کنی و جوانی عشق محمد بس است و آل محمد @shahidAfshari
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا