آشنایی من با شهید خیلی جالب بود. سر جلسه ی امتحان پایانی بودم که یهو سوالی ذهنم و درگیر کرد و من و از نوشتن جواب سوالات باز داشت. سوال این بود:" صدای شهید علی آقای خلیلی چطوری بود؟!" انقدر این سوال ذهنم و درگیر کرده بود که پنج دقیقه فقط به دیوار رو به رویم خیره شده بودم و زمان امتحان به سرعت می گذشت و من همچنان در فکر بودم که با صدای مسئول آموزش که میگفت :" کجایی؟! اصلا حواست اینجا نیست، به چی فکر میکنی؟!" به خودم امدم. انقدر پیدا کردن جواب این سوال یهویی ،برایم مهم بود که سریع جواب تمام سوالات امتحانم و نوشتم و جوابیه ام را تحویل دادم. بعد از اینکه از سالن امتحان بیرون آمدم با سرعت و بدون اینکه با دوستانم حرف بزنم راهی خانه شدم و بدون معطلی به سراغ اینترنت رفتم و عنوان :"صدای شهید علی آقای خلیلی." را جستجو کردم. و گزینه های مصاحبه ی ایشان آمد.منم با شوق فراوان مصاحبه را دیدم. جمله ی نابی را از زبان شنیدم که برایم ملموس و محسوس بود و آن اینکه:" هیچکس پشت آدم نیست جز خدا." همین یک جمله و لبخند دلنشین شیرین داداش حاج علی آقا نقطه ی عطفی شد برای آشنایی بیشتر من با شهید . تمام ان روز را ، به دنبال تحقیق درباره ی شهید و آشنایی بیشتر با صفاتشان بودم و هر چه بیشتر از اخلاق و مرام علوی ایشان می دانستم ، بیش از پیش مشتاق دانستن میشدم. و جواب سوالم را خوب خوب گرفتم و آن اینکه:" صدای داداش حاج علی آقا، از جنس آرامش است ، آرامشی از جنس خدا.. آرامش و طمانینه ای که تنها در تصاحب مردان خدا هست " این واقعه در سال ۱۳۹۸ برایم اتفاق افتاد. @ShahidAliKHalilii

🎙#حرف_لازم 🔻‏حادثه بنزینی دولت #رئیسی : روز اول بخشی از مشکل بنزین آزاد حل شد؛ روز دوم اکثر جایگاه‌ها راه افتادن؛ تا روز چهارم هم کلا مشکل حل شد؛ 🔻حادثه بنزینی دولت #روحانی : «خودم جمعه صبح فهمیدم مشکل پیش اومده» + آره اینطوریاس . . 😊

•﷽• از ما مشھد رو نگیرید🥀 #دلتنگ_حرم🕌 #استورے📲 @ShahidAliKhalili

لطفا یکی سلام مارو به امام مهربونی ها برسونه 🍃

#نفتکش_آمریکایی #ایران_قوی😎🤞 @shahidalikhalili

#بدون_شرح😂👋 #ایران_قوی @shahidalikhalili

ماهیت ارتش آمریکا؛تصویر های هالیوودی که نشان میدهند نیست😏! #ایران_قوی @shahidalikhalili

#مقام‌معظم‌دلبری:)) @shahidalikhalili

#رزق‌معنوی‌طور😍🌱 #ارسالی @shahidalikhalili

#داستان_زندگی امید بودن علی و آینده‌ی او در دل مادر شعله ور شده بود. مثل اینکه افکار مختلفی را توی ذهنش مرور می‌کرد از حالت لب‌ها و برق چشمانش می‌شد فهمید. فکر کنم یاد حرف‌های علی افتاده بود. - مامان پیر شدما کی برام زن می‌گیری؟ - حیا کن بچه!اِ! ان‌شاءالله ۲۳سالت بشه بعد - اُ اَه! تا اون موقع کی زنده‌اس، کی مرده؟ - نترس مادر چشم بهم بزنی میشه ۲۳ سالت، بزار یه کم پخته و عاقل بشی. پشت چشمش را نازک کردو در حالیکه لبخند ریزی می‌زد صورتش را آرام و با ناز از پسر برگرداند صدای خنده‌ی مردانه علی در ذهن مادر پیچید. 🍃🍃🍃🍃🍃🍃 #شهیدعلی_خلیلی @shahidAliKhalili