اولین پزشک ایرانی
دکتر ابوالقاسم بختیار اولین پزشک ایرانی
که تا سن ٣٩ سالگی تحصیلات ابتدایی داشت
و خدمتکار یکی از خوانین بزرگ بختیاری بود
او هر روز فرزندان خان را به مدرسه میبرد
و همانجا میماند تا مدرسه تعطیل میشد
و دوباره آنها را به منزل میبرد
دبیرستانی که فرزندان خان در آن تحصیل
میکردند یک کالج آمریکایی (دبیرستان البرز)
بود که مدیریت آن بر عهده دکتر جردن بود
دکتر جردن از پنجره دفتر کارش میدید که
هر روز جوانی قوی هیکل چند دانش آموز
را به مدرسه میآورد
یک روز که این جوان در شکستن و انبار
کردن چوب به خدمتگذار مدرسه کمک کرد
دکتر جردن از کار او خوشش آمد و او را
به دفتر فرا خواند و از او پرسید
که چرا ادامه تحصیل نمیدهد!؟
جوان (دکتر ابولقاسم بختیار) گفت:
که به علت سن بالا و نداشتن هزینه تحصیل
و همچنین با داشتن سه فرزند قادر به اینکار نیست
دکتر جردن پذیرفت که خود شخصاً
آموزش او را در زمانی که باید منتظر
بچههای خان باشد بر عهده بگیرد
او به علت استعداد بالا ظرف چند سال
مؤفق به اخذ دیپلم شد و با کمک دکتر جردن
برای ادامه تحصیل به آمریکا رفت
و سرانجام در سن ۵۵ سالگی مدرک دکترای
پزشکی خود را از دانشگاه نیویورک گرفت
دکتر بختیار چهار فرزند داشت
که همگی آنها پزشک بودند
دکتر ساموئل مارتین جردن معلم
از سال ١٨٩٩ تا١٩۴٠ ریاست کالج آمریکایی در تهران را بر عهده داشت
و به پاس خدماتش خیابانی در تهران
بنامش نامگذاری شد
اینم دلیل نامگذاری خیابان جردن
گاهی یک خدمت ما میتواند سرنوشت فرد
و حتی اجتماعی را تغییر دهد
خوبی خوبیست با هر مذهب و یا هر ملیتی
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65
۲ شهریور ۱۴۰۲
۲ شهریور ۱۴۰۲
❣ #عــند_ربـهم_یــرزقون
🌱ترکشی به پهلویش اصابت کرد
وقتی بر زمین افتاد
از ما خواست که بلندش کنیم
روی پاهایش که ایستاد..
رو به سمت کربلا
دستش را روی سینه نهاد
و آخرین کلمات را بر زبان جاری کرد
گفت: السلام علیڪ یا اباعبدالله...
موقع خاکسپاری
با اینکه ۶روز از شهادتش گذشته بود
ولی دستش هنوز به نشانه ادب
بر سینهاش قرار داشت..
#شهید_احمد_علی_نیری🌷
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65
۲ شهریور ۱۴۰۲
مرد جوانی کنار نهر آب نشسته بود و غمگین و افسرده به سطح آب زل زده بود.
استادی از آنجا میگذشت.
او را دید و متوجه حالت پریشانش شد و کنارش نشست.
مرد جوان وقتی استاد را دید بی اختیار گفت: «عجیب آشفتهام و همه چیز زندگیام به هم ریخته است. به شدت نیازمند آرامش هستم و نمیدانم این آرامش را کجا پیدا کنم؟
استاد برگی از شاخه افتاده روی زمین کند و آن را داخل نهر آب انداخت و گفت:
به این برگ نگاه کن.
وقتی داخل آب میافتد خود را به جریان آن میسپارد و با آن میرود.
سپس استاد سنگی بزرگ را از کنار جوی آب برداشت و داخل نهر انداخت.
سنگ به خاطر سنگینیاش داخل نهر فرو رفت و در عمق آن کنار بقیه سنگ ها قرار گرفت.
استاد گفت: این سنگ را هم که دیدی به خاطر سنگینیاش توانست بر نیروی جریان آب غلبه کند و در عمق نهر قرار گیرد.
حال تو به من بگو آیا آرامش سنگ را میخواهی یا آرامش برگ را؟
مرد جوان مات و متحیر به استاد نگاه کرد و گفت:
«اما برگ که آرام نیست!!!
او با هر افت و خیز آب نهر بالا و پائین میرود و الان معلوم نیست کجاست!؟
لااقل سنگ میداند کجا ایستاده و با وجودی که در بالا و اطرافش آب جریان دارد اما محکم ایستاده و تکان نمیخورد. من آرامش سنگ را ترجیح می دهم!
استاد لبخندی زد و گفت:
پس چرا از جریانهای مخالف و ناملایمات جاری زندگیات مینالی؟
اگر آرامش سنگ را برگزیدهای پس تاب ناملایمات را هم داشته باش و محکم هر جایی که هستی آرام و قرار خود را از دست مده.
استاد این را گفت و بلند شد تا برود.
مرد جوان که آرام شده بود نفس عمیقی کشید و از جا برخاست و مسافتی با استاد همراه شد.
چند دقیقه که گذشت موقع خداحافظی، مرد جوان از استاد پرسید:
«شما اگر جای من بودید آرامش سنگ را انتخاب میکردید یا آرامش برگ را؟
استاد لبخندی زد و گفت:
من در تمام زندگیام، با اطمینان به خالق رودخانه هستی، خودم را به جریان زندگی سپردهام و چون میدانم در آغوش رودخانهای هستم که همه ذرات آن نشان از حضور یار دارد از افت و خیزهایش هرگز دلآشوب نمیشوم.
من آرامش برگ را میپسندم.
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65
۲ شهریور ۱۴۰۲
۲ شهریور ۱۴۰۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آدمها دوگروهند...
و۳ راه بیشتر ندارند؟؟!!
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65
۲ شهریور ۱۴۰۲
ﺍﺯ ﺗﻞ ﺯﯾﻨﺒﯿﻪ که ﻭﺍﺭﺩ ﺣﺮﻡ ﺣﻀﺮﺕ
ﺳﯿﺪﺍﻟﺸﻬﺪﺍء علیهالسلام ﻣﯽﺷﻮﯼ
ﺍﻭﻝ ﺑﺎﯾﺪ ﻗﺒﺮ ﺍﺑﺮﺍﻫﯿﻢ ﻣﺠﺎﺏ ﺭﺍ ﺯﯾﺎﺭﺕ ﮐﻨﯽ
ﺍﻣﺎ «ابراهیم مجاب» ﮐﻴﺴﺖ!؟
ﻣﯽﮔﻮﯾﻨﺪ ﺍﺑﺮﺍﻫﯿﻢ ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭﯼ ﺩﺍﺷﺖ
ﭘﯿﺮ ﻭ ﻓﺮﺗﻮﺕ، ﻫﺮ ﻫﻔﺘﻪ شبهای ﺟﻤﻌﻪ
ﺑﻪ ﺭسم ﺍﺩﺏ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻧﻮﺑﺖ ﺑﺮ ﺩﻭﺵ
ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺯﯾﺎﺭﺕ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﯿﻦ علیهﺍﻟﺴﻼﻡ ﻣﯽﺑﺮﺩ
ﺍﮔﺮ ﭼﻪ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺭﺍﻩ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺍﺫﯾﺖ ﻣﯽﺷﺪ
ﯾﮏ ﺷﺐ ﺟﻤﻌﻪ که ﭘﺪﺭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺯﯾﺎﺭﺕ ﺑﺮﺩ
ﺩﺭ ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﻔﺖ ﺍﺑﺮﺍﻫﯿﻢ ﭘﺴﺮﻡ
ﺑﻪ ﺩﻟﻢ ﺑﺮﺍﺕ ﺷﺪﻩ که ﻫﻔﺘﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﺩﺭ ﺩﻧﯿﺎ
ﻧﺨﻮﺍﻫﻢ ﺑﻮﺩ ﺑﯿﺎ ﻭ ﻣﺮﺍ ﻫﻢ ﻫﻤﯿﻦ ﻫﻔﺘﻪ ﺑﻪ
ﺯﯾﺎﺭﺕ ﻣﻮﻻﻳﻢ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﯿﻦ علیهﺍﻟﺴﻼﻡ ﺑﺒﺮ
ﻭ ﺍﺑﺮﺍﻫﯿﻢ که ﺍﺯ ﺷﺪﺕ ﺩﺭﺩ ﮐﻤﺮ ﺭﻧﺞ میبرد
ﺑﻪ ﺭﺳﻢ ﺍﺩﺏ ﻣﺎﺩﺭ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺩﻭﺵ ﮔﺮﻓﺘﻪ
ﻭ ﺭﺍﻫﯽ ﺣﺮﻡ میشود ﻭ ﺩﺭ ﻣﺴﯿﺮ ﺍﺯ ﺷﺪﺕ ﺩﺭﺩ
ﺑﻪ ﻧﺠﻮﺍﯼ ﺑﺎ ﺍﻣﺎﻡ ﻣﺸﻐﻮﻝ میشود که
ﺁﻗﺎ ﺁﯾﺎ ﺍﯾﻦ ﺧﺪﻣﺖ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻣﻦ ﻗﺒﻮﻝ ﻣﯿﮑﻨﯽ!؟
ﺁﯾﺎ ﺍﻳﻦ ﺧﺪﻣﺖ ﺟﺒﺮﺍﻥ ﮔﻮشهﺍﯼ ﺍﺯ ﺯﺣﻤﺎﺕ
ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺑﻮﺩ؟
ﺁﯾﺎ ...!!!؟؟
ﻭ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﻧﯿﺰ ﺁﺭﺍﻡ ﺑﺮ ﺩﻭﺵ ﺍﺑﺮﺍﻫﯿﻢ
ﻭ ﺩﺭ ﺑﯿﺦ ﮔﻮﺵ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺍﯾﻦ ﮔﻮﻧﻪ ﺑﺎ ﺧﺪﺍﯼ
ﺧﻮﯾﺶ ﺭﺍﺯ ﻣﯽﮔﻮﯾﺪ که
ﺍﻟﻬﯽ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﯿﻦ ﺟﻮﺍﺏ ﺍﯾﻦ ﺯﺣﻤﺖ
ﻭ ﺧﻮﺑﯽ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﺪﻫﺪ ﻣﺎﺩﺭ
ﺍﺑﺮﺍﻫﯿﻢ ﻣﺎﺩﺭ ﺑﺮ ﺩﻭﺵ ﻭﺍﺭﺩ ﺣﺮﻡ ﺷﺪﻩ
ﻭ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﻣﻀﺠﻊ ﺷﺮﯾﻒ ﻋﺰﯾﺰ ﺩﻝ
ﻓﺎﻃﻤﻪ ﺳﻼﻡ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﯿﻬﻤﺎ ﻣﯽﮔﻮید:
#ﺍﻟﺴﻼﻡﻋﻠﯿﮏﯾﺎﺍﺑﺎﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ💚
ﺍﻣﺎ همه ﺁنهائی که ﺩﺭ ﺣﺮﻡ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺑﻪ ﮔﻮﺵ
ﺧﻮﺩ ﻣﯽﺷﻨﻮﻧﺪ که ﺍﺯ ﺩﺍﺧﻞ ﺿﺮﯾﺢ ﻣﻄﻬﺮ
ﺻﺪﺍئی ﺑﺲ ﺩلﻧﻮﺍﺯ ﭘﺎﺳﺦ ﻣﯽﮔﻮﯾﺪ:
✨ﻭ ﻋﻠﯿﮏ ﺍﻟﺴﻼﻡ ﯾﺎ ﺍﺑﺮﺍﻫﯿﻢ✨
ﺍﺯ ﺁﻥ ﭘﺲ ﺑﺮﺧﯽ ﻋﻠﻤﺎء ﻭ ﺑﺰﺭﮔﺎﻥ ﻭ ﻣﺮﺩﻡ
ﺩﺭ ﺣﺮﻡ ﺑﻪ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺍﺑﺮﺍﻫﯿﻢ ﻣﯽﻧﺸﺴﺘﻨﺪ
ﺗﺎ ﺍﻭ ﻭﺍﺭﺩ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺳﻼﻡ ﺩﻫﺪ
ﻭ ﺟﻮﺍﺏ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺍ ﺑﺸﻨﻮﻧﺪ
ﻭ ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺩﻟﯿﻞ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺍﺑﺮﺍهیم ﻣﺠﺎﺏ
ﯾﻌﻨﯽ ﺍﺟﺎﺑﺖ ﺷﺪﻩ ﺍﺯ ﺳﻮﯼ آﻗﺎ ﻧﺎﻣﻴﺪند
سالها ﺑﻌﺪ ﻫﻢ که ﺍﺑﺮﺍﻫﯿﻢ ﺍﺯ ﺩﻧﯿﺎ ﺭﻓﺖ
به ﻫﺪﺍﯾﺖ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﯿﻦ علیهﺍﻟﺴﻼﻡ ﺩﺭ ﻣﺤﻞ
ﻓﻌﻠﯽ به ﺧﺎﮎ ﺳﭙﺮﺩﻩ ﺷﺪ ﻭ ﺍﻳﻨﮏ ﻫﺮ ﮐﺲ
ﺍﺯ ﺗﻞ ﺯﯾﻨﺒﯿﻪ ﻭﺍﺭﺩ ﺣﺮﻡ ﺷﻮﺩ
ﻻﺟﺮﻡ دوﺑﺎﺭ ﺍﺑﺮﺍﻫﯿﻢ ﺭﺍ ﺯﯾﺎﺭﺕ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﮐﺮﺩ
ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﺍﮔﺮ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﯿﺪ ﻣﻮﺭﺩ ﺗﻮﺟﻪ
ﺍﺋﻤﻪ ﻣﻌﺼﻮﻣﯿﻦ ﻋﻠﯿﻬﻢ ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﯿﺮﯾﺪ
ﺍﺩﺏ ﻧﺴﺒﺖ به ﻭﺍﻟﺪﯾﻦ
ﺯﻧﺪﻩ ﯾﺎ متوفی ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻧﮑﻨﻴﺪ
ﺑﺮﺍﯼ ﺳﻼﻣﺘﯽ ﻭ ﻋﺎﻗﺒﺖ ﺑﺨﯿﺮﯼ
ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭﻣﻮﻥ
ﻭ ﺍﮔﺮ ﺩﺭ ﻗﯿﺪ ﺣﯿﺎﺕ ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ
ﺑﺮﺍﯼ ﺷﺎﺩﯼ ﺭﻭﺣﺸﻮﻥ ﺻﻠﻮﺍﺕ
🍃اَللهُمَّ صَلِّ عَلىٰ مُحَمَّد وَ آل مُحَمَّد🍃
وَ عَجِّل فَرَجَهُم
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65
۲ شهریور ۱۴۰۲
۲ شهریور ۱۴۰۲
6.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شیفتگان دنیا....؟!
رهرو آن نیست که گَه تندوگَهی خسته رَوَد
رهرو آن است که آهسته وپیوسته رَوَد
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65
۲ شهریور ۱۴۰۲
۲ شهریور ۱۴۰۲
ﻫﻤﻪ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﭘﻮﻟﺪﺍﺭ ﺷﻮﻧﺪ،
ﻭﻟﯽ ...
ﻫﻤﻪ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ "ﺑﺨﺸﻨﺪﻩ "ﺷﻮﻧﺪ؛
ﭘﻮﻟﺪﺍﺭﯼ ﯾﮏ ﻣﻬﺎﺭﺗﻪ ﻭ
ﺑﺨﺸﻨﺪﮔﯽ ﯾﮏ ﻓﻀﯿﻠﺖ!
ﻫﻤﻪ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﺩﺭﺱ ﺑﺨﻮﺍﻧﻨﺪ،
ﺍﻣﺎ ﻫﻤﻪ " ﻓﻬﻤﯿﺪﻩ " ﻧﻤﯽ ﺷﻮﻧﺪ؛
ﺑﺎﺳﻮﺍﺩﯼ ﯾﮏ ﻣﻬﺎﺭﺗﻪ
ﺍﻣﺎ ﻓﻬﻤﯿﺪﮔﯽ ﯾﮏ ﻓﻀﯿﻠﺖ!
ﻫﻤﻪ ﯾﺎﺩ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﻧﺪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﻨﺪ،
ﺍﻣﺎ ...
ﻫﻤﻪ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﺯﯾﺒﺎ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﻨﺪ؛
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﯾﮏ ﻋﺎﺩﺗﻪ ﺍﻣﺎ ...
ﺯﯾﺒﺎ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﺮﺩﻥ يك ﻓﻀﯿلت
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65
۲ شهریور ۱۴۰۲
🌇#داستان_تشرفات
گریه برای #امام_حسین (ع) راهی برای ملاقات با #امام_زمان ارواحنا فداه
مرحوم سید عبدالکریم کفاش چندین سال در جستجوی امام زمان ع بود. بعد از مدتی حضرت رسول ص را در خواب دید و عرض کرد: یا رسول الله! من دنبال امام زمان (عج) می گردم. چه کنم؟
حضرت فرمودند: اگر می خواهی فرزندم را ببینی روزی دو مرتبه برای حسینم گریه کن
لذا عبدالکریم کفاش هر روز که از خواب بیدار می شد، به امام حسین ع سلام می داد و گریه می کرد.
آنقدر به محضر امام زمان ع مشرف شد 🥺 که روزی حضرت مهدی از ایشان پرسیدند: عبدالکریم! اگر یک روزی ما را نبینی چه می کنی؟
عرض کرد: یابن الحسن اگر شما را نبینم میمیرم! 😭
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65
۲ شهریور ۱۴۰۲