eitaa logo
کانال شهید محمدعلی برزگر
8.3هزار دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
5.6هزار ویدیو
1 فایل
ارتباط با ما و سفارش کتاب از قفس تا پرواز (زندگینامه شهید محمدعلی برزگر): @ShahidBarzgar ولادت:۵'۳'۱۳۴۵ شهادت ومفقودیت:۱۰'۶'۱۳۶۵ عملیات:کربلای۲ فرمانده:شهیدکاوه منطقه شهادت:حاج عمران عراق تبلیغات @Mahya6470 لینک کانال https://eitaa.com/24375683/10791
مشاهده در ایتا
دانلود
‌ شهیدی که سر بی تنش سخن گفت 💠 در جاده بصره خرمشهر شهید "علی اکبر دهقان" همین طور که می دوید از پشت از ناحیه سر مورد اصابت قرار گرفت و سرش از پیکر پاکش جدا شد. در همان حال که تنش داشت می دوید، سرش روی زمین غلتید. سر مبارک این شهید حدود پنج دقیقه فریاد " یاحسین، یا_حسین" سر می داد. همه رزمندگان با مشاهده این صحنه شگفت گریه می کردند... چند دقیقه بعد از توی کوله پشتی اش وصیتنامه اش را برداشتند، نوشته بود: 🦋ألسلام علی الرأس المرفوع خدایا من شنیده ام که امام حسین (ع) با لب تشنه شهید شده است، من هم دوست دارم این‌گونه شهید بشوم… خدایا شنیده ام که سر امام حسین (ع) را از پشت بریده اند، من هم دوست دارم سرم از پشت بریده بشود. خدایا شنیده ام سر امام حسین (ع) بالای نیزه قرآن خوانده، من که مثل امام اسرار قرآن را نمی دانم، ولی به امام حسین (ع) خیلی عشق دارم، دوست دارم وقتی شهید می‌شوم سر بریده ام به ذکر " یا_حسین" باشد... "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
🌿🌺﷽🌿🌺 🦋 دو برادر بودند كه يكي از آنها لات و ديگري مردي متشخص و موفق بود. براي همه معما بود كه چرا اين دو برادر كه هر دو در يك خانواده و با يك شرایط بزرگ شده اند، سرنوشتي متفاوت داشته اند؟ 👌 از برادرِ لات، علت را پرسيدند. پاسخ داد: علت اصلي شكست من، پدرم بوده است. او هم يك لات بود. خانواده اش را كتك مي زد و زندگي بدي داشت. چه توقعي از من داريد؟ من هم مانند او شده ام.😔 ✅از برادر موفق دليل موفقيتش را پرسيدند. در كمال ناباوري او گفت: علت موفقيت من پدرم است. 😳 👏👏من رفتار زشت و ناپسند پدرم با خانواده و زندگي اش را مي ديدم و سعي كردم كه از آن رفتارها درس بگيرم و كارهاي شايسته اي جايگزين آن ها كنم. 🌿طرز نگاه هر کس به زندگی، دنیای او را می سازد. "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برای سعادت و آرامش خودمون... واسه دیگران طلب خوشبختی کنیم... اینطورآدمهای نسل بعدِ دنیا؛ محبت روفراموش نمیکنند.... "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
🍃🌺🍃🌺 در ٤٠ سالگی افراد با تحصیلات کم و زیاد مثل همند (حتی افراد با تحصیلات کمتر پول بیشتری در می آوردند)؛ در ٥٠ سالگی زشت و زیبا مثل همند (مهم نیست چقدر زیبا باشین. توی این سن چروک ها و لک هاي تیره رو نمیشه مخفی کرد)؛ در ٦٠ سالگی مقام بالا و پایین مثل همند (بعد از بازنشستگی حتی یه پادو هم از نگاه کردن به رییسش اجتناب می کنه)؛ در ٧٠ سالگی خونه‌ی بزرگ و کوچک مثل همند (تحلیل مفاصل، سختی حرکت، فقط یه محیط کوچیک برای نشستن لازمه)؛ در ٨٠ سالگی پول داشتن و نداشتن مثل همند (حتی موقعی که بخواین پول خرج کنین نمی دونین کجا خرجش کنین)؛ در ٩٠ سالگی خواب و بیداری مثل همند (بعد از بیداری نمیدونين چیکار كنين)؛ 👈 زندگی رو آسون بگیرین. همه معماهای زندگیو نمیشه حلش کنیم. در طولانی مدت همه ی ما مثل همیم. پس تمام فشارهای زندگی رو فراموش کن و ازش لذت ببر....!!!! "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یکی از شاگردان مرحوم شيخ انصاری می‌گوید: در زمانی که در نجف در محضر شيخ به تحصيل علوم اسلامی اشتغال داشتم يک شب شیطان را در خواب ديدم که بندها و طناب‌های متعددی در دست داشت از شيطان پرسيدم: اين بندها برای چيست؟ پاسخ داد: اينها را به گردن مردم می‌افکنم و آنها را به سوی خويش می‌کشانم و به دام می‌اندازم روز گذشته یکی از این طناب‌های محکم را به گردن شيخ مرتضی انصاری انداختم و او را از اتاقش تا اواسط کوچه‌ای که منزل شيخ در آنجا قرار دارد کشيدم ولی افسوس که عليرغم تلاش‌های زيادم شيخ از قيد رها شد و رفت وقتی از خواب بيدار شدم در تعبير آن به فکر فرو رفتم پيش خود گفتم: خوب است تعبير اين رؤيا را از خود شيخ بپرسم از اين رو به حضور معظم له مشرف شده و ماجرای خواب خود را تعريف کردم شيخ فرمود: آن ملعون (شيطان) ديروز می‌خواست مرا فريب دهد ولی به لطف پروردگار از دامش گریختم جريان از اين قرار بود که ديروز من پولی نداشتم و اتفاقاً چیزی در منزل لازم شد که بايد آن را تهيه می‌کردم با خود گفتم: يک ريال از مال امام زمان عج در نزدم موجود است و هنوز وقت مصرفش فرا نرسيده است آن را به عنوان قرض برمیدارم و ان شاءالله بعداً ادا می‌کنم يک ريال را برداشتم و از منزل خارج شدم همين که خواستم جنس مورد احتياج را خریداری کنم با خود گفتم: از کجا معلوم که من بتوانم اين قرض را بعداً ادا کنم؟ در همين انديشه و ترديد بودم که ناگهان تصميم قطعی گرفته و از خريد آن جنس صرف نظر نمودم و به منزل بازگشتم و آن یک ريال را سرجای خود گذاشتم "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دو شهید با پلاک های ۵۵۵ و ۵۵۶ 🍁🕯خاطره ای تکان دهنده از یکی از اعضای تفحص شهدا طی عملیات تفحص در منطقه چیلات، پیکر دو شهید⚘️پیدا شد... یکی از این شهدا نشسته بود و با لباس و تجهیزات کامل به دیوار تکیه داده بود. لباس زمستانی هم تنش بود و سر شهید دیگری را كه لای پتو پیچیده شده بود را بر دامن داشت. ‏معلوم بود که شهيدِ درازکش مجروح بوده است. خوب، پلاک داشتند، پلاک ها را دیدیم که بصورت پشت سر هم است؛ ۵۵۵ و ۵۵۶. فهمیدیم که آنها باهم پلاک گرفته اند. معمولا اینها که باهم خیلی رفیق بودند، باهم می رفتند پلاک می گرفتند. برای یافتن اسامی، مراجعه کردیم به کامپیوتر. دیدیم که آن شهیدی که نشسته است، پدر و آن شهیدی که درازکش است، پسر است 💔 پدری سر پسر را به دامن گرفته است... 🥀🕊 شهید سید ابراهیم اسماعیل زاده موسوی پدربود و 🥀🕊 شهید سید حسین اسماعیل زاده موسوی پسر اهل روستای باقر تنگه بابلسر "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یادمه یه روز که با خانومم رفته بودیم خرید، تو شلوغیه بازار یه نفر که داشت باعجله راه می‌رفت محکم بهم برخورد کرد و با اینکه اون مقصر بود شروع کرد به داد و فریاد و فحش دادن!!! ولی من فقط سکوت کردم، همسرم که خیلی ناراحت شد بهم اشاره کرد که تو هم چیزی بگو ولی من سکوت کردم تا اون مرد رفت. رفتار همسرم سرد شد، شاید تو دلش می‌گفت چه شوهر ترسو و بی بخاری دارم!!! شب که رسیدیم خونه شروع کرد به گله و کنایه که شوهر ترسو بدرد نمی‌خوره و آدم باید به مردی تکیه کنه که شجاع باشه!!! وقتی دیدم باسکوتم قانع نمیشه جای یه زخم عمیق که سالهاقبل از یه حادثه درسرکار برام به وجود آمده بود رو بهش نشون دادم و گفتم به نظرت اگه با اون مرد درگیر میشدم صدمه ای عمیق تر از این میتونست بهم بزنه؟!!! گفت: نه گفتم: اگه من اونو میزدم چی؟ کمی باخودش فکر کرد و سکوت کرد!!! گفتم اگه جلوی اون مرد سکوت کردم به این خاطر بود که نمی‌خواستم بجای اینکه تو خونه‌ی گرممون باشیم تو راهروهای دادگاه و زندان باشیم!!! از اون موقع خانومم حتی به زخم دستم هم افتخار می‌کنه... ✍کمی با تفکر رفتار کنیم... "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
. سوال فرشتگان از خداوند وقتی آیات ۱۵ و ۱۶ سوره مباركه اعراف نازل شد برای فرشتگان سوالی پیش آمد : آیه ۱۵: شیطان گفت که چون تو مرا گمراه کردی من نیز بندگانت را از راه راست که آیین توست گمراه گردانم. آیه۱۶: آنگاه از پیش رو و پشت سر و طرف راست و طرف چپ ایشان در می آیم تا بیشتر آنان شکر نعمت به جای نیاورند. فرشتگان از پروردگار سوال کردند: شیطان از چهار سمت بر انسان مسلط است پس چگونه انسان نجات می يابد ؟ خداوند در جواب فرشتگان فرمود : راه بالا و پایین باز است : راه بالا نیایش و راه پایین سجده و بر خاک افتادن است. منبع : بحارالانوار-ج۶-ص "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
┄═﷽═┄ 🍉روزی گروهی از شاگردان مرحوم سید هاشم حداد در سامرا در معیت ایشان به حرم مطهر عسکریین مشرف شدند 🍉بعد از زیارت در صحن مطهر دور هم نشسته سفره ای پهن کردند تا غذایی بخورند چون هوا گرم بود یکی از حضار آنجا میگوید چقدر خوب است که در سفره امروز یک هندوانه هم باشد. 🍉 حضرت استاد مبلغی را به یکی از حاضرین میدهد و میگوید بیرون از حرم در فلان مکان،هندوانه میفروشند آن فرد به آدرسی که آقا فرموده بود میرود و از مغازه هندوانه فروشی یک هندوانه میخرد. 🍉وقتی همه هندوانه را میل میکنند از حلاوت و شیرینی اش تعجب میکنند و متوجه میشوند که مزه این هندوانه غیر از هندوانه هایی است که تا به حال خورده اند. 🍉یکی از حاضرین میگوید چه خوب است یک هندوانه دیگری باشد و میل کنیم. وقتی دوباره به آن محلی که آقای حداد الله گفته بود میرود، نه مغازه ای می بیند و نه هندوانه فروشی "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ِ•💚⃟✨•💚⃟ٖٜٖٜ✨ زیارت اربعین به نیابت از حضرت عشق 💖امام خامنه ای💖 🌹این کار زیبا را هرچقدر میتونید منتشر کنید🙏 "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
☘. عجب جملات قشنگی:☘ 1.گاهی باید فرو ریخته شوی برای ” بنای جدید” 2.بعضی ها آنقدر فقیر هستند که تنها چیزی که دارند پول است 3.همیشه خودت باش… دیگران به اندازه کافی هستند… 4.روی بالشی که از مرگ پرنده ها پر است نمی توان خواب پرواز دید… 5.انسانهای خوب همانند گلهای قالیند، نه انتظار باران را دارند و نه دلهره ی چیده شدن، دائمی اند! 6.بعضی آدما نقش صفر رو بازی میکنن تو زندگی، اگه ضرب بشن تو زندگیت همه چیزت رو از بین میبرن! .7.ﭘﻮﻝ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺟﺎﯾﯽ ﺑﻠﻨﺪﺗﺮ ﺍﺯ ﻗﺪ ﻣﺎﺳﺖ… ﺑﺮﺍﯼ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻣﻮﺍﻇﺐ ﺑﺎﺷﯿﻢ ﭘﺎﯾﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﺭﻭﯼ ﭼﻪ ﭼﯿﺰﻫﺎﯾﯽ ﻣﯽ ﮔﺬﺍﺭﯾﻢ… 8.طلا باش تا اگه روزگار آبت کرد...روز به روز طرح های زیباتری از تو ساخته شود… سنگ نباش...تا اگر زمانه خردت کرد، تیپا خورده هر بی سر و پایی بشوی! 9.ای کاش یاد بگیریم واسه خالی کردن خودمون....کسی رو لبریز نکنیم... 10.داشتن مغز دلیل بر انسان بودن نیست، پسته و بادام هم مغز دارند… برای انسان بودن باید شعور داشت... "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اواخر شب بود و على علیه السلام همراه فرزندش حسن علیه السلام كنار كعبه براى مناجات و عبادت آمده بودند. ناگاه على (ع) صداى جانگدازى شنيد. دريافت كه شخص دردمندى با سوز و گداز در كنار كعبه دعا می‌كند و با گريه و زارى خواسته اش را از خدا می‌طلبد. على (ع) به حسن (ع) فرمود: نزد اين مناجات كننده برو و ببين كيست و او را نزد من بياور. امام حسن (ع) نزد او رفت. ديد جوانى بسيار غمگين با آهى پرسوز و جانكاه مشغول مناجات است. فرمود: اى جوان، اميرالمؤمنين على علیه السلام تو را می‌خواهد ببيند، دعوتش را اجابت كن. جوان لنگان لنگان با اشتياق وافر به حضور امیرالمؤمنین آمد. على علیه السلام فرمود: چه حاجت دارى؟ جوان گفت: حقيقت اين است كه من به پدرم آزار می‌رساندم، و او مرا نفرين كرده و اكنون نصف بدنم فلج شده است. امام على (ع) فرمود: چه آزارى به پدرت رسانده اى؟ جوان عرض كرد: من جوانى عياش و گنهكار بودم، پدرم مرا از گناه نهى می‌كرد. من به حرف او گوش نمی‌دادم، بلكه بيشتر گناه می‌كردم؛ تا اينکه روزى مرا در حال گناه ديد. باز مرا نهى كرد، سرانجام من ناراحت شدم. چوبى برداشتم و طورى به او زدم كه بر زمين افتاد. پس با دلى شكسته برخاست و گفت: اكنون كنار كعبه می‌روم و براى تو نفرين می‌كنم. كنار كعبه رفت و نفرين كرد. نفرين او باعث شد نصف بدنم فلج گرديد (در اين هنگام آن قسمت از بدنش را به امام نشان داد) بسيار پشيمان شدم، نزد پدرم آمدم و با خواهش و زارى از او معذرت خواهى كردم و گفتم: مرا ببخش و برايم دعا كن. پدرم مرا بخشيد و حتى حاضر شد كه با هم به كنار كعبه بيائيم و در همان نقطه اى كه نفرين كرده بود، دعا كند تا سلامتى خود را بازيابم. با هم به طرف مكه رهسپار شديم. پدرم سوار بر شتر بود. در بيابان ناگاه مرغى از پشت سر سنگى پراند، شترم رم كرد و پدرم از بالاى شتر به زمين افتاد. بر بالينش رفتم، ديدم از دنيا رفته است. همان جا او را دفن كردم و اكنون خودم با حالى جگر سوز به اينجا براى دعا آمده ام. امام على علیه السلام فرمود: از اين كه پدرت با تو به طرف كعبه براى دعا در حق تو می‌آمد، معلوم می‌شود كه پدرت از تو راضى است. اكنون من در حق تو دعا می‌كنم. امام بزرگوار، در حق او دعا كرد، سپس دستهاى مباركش را به بدن آن جوان ماليد، همان دم جوان سلامتى خود را باز يافت. سپس امام على علیه السلام نزد پسرانش آمد و به آنها فرمود: بر شما باد، نيكى به پدر و مادر 📗جامع النورين، صفحه ۱۸۵ 📒داستان دوستان، جلد پنجم، صفحه 176 - 177 ‌"شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
16.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥مداحی شنیدنی حاج مهدی رسولی به ما گفتن قفس دلباز و پرواز دلگیره؛ «دروغ گفتن» زمین پایان من نیست دلم پرواز میخواد... "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
💫پارت (71)دلیل نامگذاری کتاب جلد دوم کتاب ازقفس تاپرواز خاطرات شهیدمحمدعلی برزگر🌷 📝وصــــال 🌷 یادمه چند روز قبل از حرکتش بدون حرف وسخنی آروم به مهمانسرای منزلم رفت . میشنیدم که صدای خودشو داشت روی نوار کاست ضبط می کرد. وقتی هم ازاتاق بیرون اومد با چهره ای گرفته نوارو بهم ،هدیّه داد. 🌷ازش دلیل کارشو پرسیدم و اون خواب عجیبی رو برام تعریف کرد: محمّد در حالی که مدام جلو چشمام راه می رفت، گفت: داداش جان! به تازگی خواب وصل دیدم انشاءالله .. اگه خوابم محقّق بشه به زودی خدا منو به آرزوی دیرینم می رسونه...😍 🌷محمدمیگفت: شب قدر خواب دیده که دریک دشت وسیع داخل قفسی تنگ زندانی شده و قفسو به شاخۀ درختی که کنارِ دریا روییده آویزون کردند. محمّد در خواب ظاهر خودشو به شکل یک کبوتر دیده بود که هوای پرواز داره ولی درِ قفسو به روش بستند،همین موقع صدایی می شنوه که اگه میل پرواز داری باید برای رهایی از این قفس به میله ها بال و پر بزنی و برای رسیدن به آسمان تلاش کنی. 🌷کبوتربا شنیدن این صدا خودشو به در و دیوار قفس می کوبه، بالاخره هم بعدازچندین ضربه یکی ازمیله های قفس می شکنه .. وراه فرار باز میشه وکبوتربا شوق بیرون میاد. چند قطره خون به دریا می ریزه و با پر و بالی مجروح از ضربه هایی که به قفس خورده به سمت آسمان پرواز می کنه 🌷محمّد گفت: داداش! باید این بار هر طور شده به جبهه اعزام بشم چون دیگه شَکَّم به یقین رسیده... من این دفعه شهیدمیشم... 🌷گفتم: بس کن تو پنج بار دیگه هم جبهه رفتی ولی شهیدنشدی؟! شاید این خوابت تعبیری دیگه ای داشته باشه. محمدلبخندی زدوگفت: خودتم خوب می دونی که قفس همون دنیاست و رهایی ازش فقط با ترک این لجن زار میّسر میشه. دل کندن ازش مثل جون کندن بودبرام... چون هردواز تعبیر این خواب مطمئن بودیم وبااین حرفا فقط همدیگرو قانع می‌کردیم. روایتگر: هیبت الله برزگر "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 بهترین زمان پیوستن به امام 🔵 بعضیا وقت ظهور به امام می‌پیوندند، بعضیا هم بعد از ظهور، اما اینا خیلی فرق دارند با کسانی که قبل از ظهور خودشون رو به امام رسوندند. "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
﷽ 💌روزی دست پسر بچه ای که در خانه با گلدان کوچکی بازی می کرد، در آن گیر کرد و هر کاری کرد، نتوانست دستش را از گلدان خارج کند. به ناچار پدرش را به کمک طلبید. اما پدرش هم هر چه تلاش کرد نتوانستند دست پسر را از گلدان خارج کنند. پدر دیگر راضی شده بود به شکستن گلدان که تصادفا خیلی هم گرانقیمت بود، فکر کند. قبل از این کار به عنوان آخرین تلاش به پسرش گفت: دستت را باز کن، انگشت هایت را به هم بچسبان و آنها را مثل دست من جمع کن. آن وقت فکر می کنم دستت بیرون می آید. پسر گفت: "می دانم اما نمی توانم این کار را بکنم." پدر که از این جواب پسرش شگفت زده شده بود پرسید: "چرا نمی توانی؟" پسر گفت: "اگر این کار را بکنم سکه ای که در مشتم است، بیرون می افتد." شاید شما هم به ساده لوحی این پسر بخندید اما واقعیت این است که اگر دقت کنیم می بینیم همه ما در زندگی به بعضی چیزهای کم ارزش چنان می چسبیم که ارزش دارایی های پرارزشمان را فراموش می کنیم و در نتیجه آنها را از دست می دهیم "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
هیچ‌وقت‌ از‌ گذشته‌ی‌ یک‌ نفر علیه‌‌ش‌ استفاده‌ نکن ؛ چون‌ ممکنه‌ خدا‌ گذشتهٔ‌ اون‌ آدم‌ رو تبدیل‌ به‌ آیندهٔ‌ تو‌ کنه !! اللهم عجل لولیک الفرج بحق حضرت سلام الله علیها "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65 ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
باخداحرف بزن.... خداتنهاکسیه که هیج وقت توروقضاوت نمیکنه خداتنهاکسیه که همیشه کنارته خداتنهاکسیه که توروتوی لحظات سخت تنهانمیزاره "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
☑️ 🥀🕊 ناهید فاتحی کرجو دختری ۱۶ ساله که یازده ماه شکنجهٔ ضد انقلاب، گرداندن با سر تراشیده در روستاها، قطع دست 🍂، زنده به گور شدن را تحمل کرد و شهادت⚘️را به توهین بر امام امت ترجیح داد ✋🏻 "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
حکایتی واقعی و شنیدنی: جوانی از رفیقش پرسید: کجا کار می‌کنی؟ پیش فلانی، ماهانه چند می‌گیری؟ ۵۰۰۰ همه‌ش همین؟ ۵۰۰۰؟ چطوری زنده‌ای تو؟ صاحب کار قدر تو رو نمی‌دونه، خیلی کمه! یواش یواش از شغلش دلسرد شد و درخواست حقوق بیشتر کرد، صاحب کار هم قبول نکرد و اخراجش کرد، قبلا شغل داشت، اما حالا بیکار است. زنی بچه‌ای را به دنیا آورد، زن دیگری گفت: به مناسبت تولد بچه‌تون، شوهرت برات چی خرید؟ هیچی! مگه میشه؟! یعنی تو براش هیچ ارزشی نداری؟! بمب را انداخت و رفت، ظهر که شوهر به خانه آمد، دید که زنش عصبانی است و .... کار به دعوا کشید و تمام. پدری در نهایت خوشبختی است، یکی می‌رسد و می‌گوید: پسرت چرا بهت سر نمی‌زند؟ یعنی آنقدر مشغوله که وقت نمیکنه؟! و با این حرف، صفای قلب پدر را تیره و تار می‌کند این است، سخن گفتن به زبان شیطان. در طول روز خیلی سؤال‌ها را ممکن است از همدیگر بپرسیم؛ چرا نخریدی؟ چرا نداری؟...... چطور این زندگی را تحمل می‌کنی؟ یا فلانی را؟ چطور اجازه می دهی؟ ممکن است هدفمان صرفا کسب اطلاع باشد، یا از روی کنجکاوی یا فضولی و... اما نمی‌دانیم چه آتشی به جان شنونده می‌اندازیم ! واقعا خیلی چیزا به ما ربطی نداره! بایدیادگرفت.... کور، وارد خانه‌ی مردم شد و کَر از آنجا بیرون آمد... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌"شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا