فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#بوقت روشنفکری...
🎥 رنج هاتو دوست داشته باش!
گاهی اوقات نقطه عطف زندگی ... (ادامه در ویدیو)
#مهندس تمسک...
🆔@ShahidBarzegar65
🔸نوازشهای پدرانهات
چشمان آرامش بخشت
حتی لبخند زیبای
روی لبهایت را
از دست دادیم
بگو با این دردها چه کنیم؟
#مرد_میدان
#حاج_قاسم
🆔@shahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نگران نباش خدا اجازه نمیده ک همیشه محتاج بنده هاش بشی.
🆔@ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
درس خیلی قشنگه...
درس منم منم...
درسی که از شیطان باید آموخت
🎤دکتر الهی قمشه ای
🆔@ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پدر...تو آراممان کن...😢
یک جرعه حکمت و آرامش ناب...
سید_علی
🆔@ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این دعا تقدیم بشما 🤲
بار الها
تنها کوچه ای
که بن بست نيست
کوچه ياد توست
الهی...این شبهای پرازدلتنگی...
پناه مردم دل آشوبم باش...
🆔@ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یاصاحب الزمان...
از ظلم این مستکبران دلم شکایت میکند...
اللهم عجل لولیک الفرج...
تشکر ازاینکه کانال رو نشرمیدین.🕊🙏
اجرتون باشهدا...
🆔@ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قرار روزانه...
به نیت نزول رحمت الهی
هدیه به اهلبیت (ع)
تعجیل درفرج امام زمان (عج)
وامام وشهدا مخصوصا شهیدبرزگر...
هرچقدر توان یا وقتش رو دارین صلوات محبت کنید...
ذکرِ تعجیلِ فرج؛ رمزِ نجاتِ بشر است
ما بر آنیم که این ذکر جهانی گردد...
"شهیدبرزگر"💫
🆔@ShahidBarzegar65
#داستان...
یکی از روزهای سال اول دبیرستان بود
من از مدرسه به خانه برمیگشتم که یکی
از بچههای کلاس را دیدم اسمش مارک بود
و انگار همه کتابهایش را با خود به خانه میبرد
با خودم گفتم: کی این همه کتاب رو آخر
هفته به خانه میبره، حتماً این پسر
خیلی بی حالی است!
من برای آخر هفتهام برنامه ریزی کرده بودم
مسابقه فوتبال با بچهها، مهمانی خانه
یکی از همکلاسیها بنابراین شانه هایم را
بالا انداختم و به راهم ادامه دادم
همینطور که میرفتم، تعدادی از بچههارو
دیدم که به طرف او دویدند و او را به زمین
انداختند کتابهایش پخش شد
و خودش هم روی خاکها افتاد
عینکش افتاد و من دیدم چند متر اون
طرفتر، روی چمنها پرت شد
سرش را که بالا آورد در چشمانش
یک غم خیلی بزرگ دیدم
بی اختیار قلبم به طرفش کشیده شد
و به طرفش دویدم در حالی که به دنبال
عینکش میگشت یه قطره درشت اشک
در چشمهایش دیدم
همینطور که عینکش را به دستش میدادم
گفتم: این بچهها درک ندارند !
او به من نگاهی کرد و گفت: متشکرم
و لبخند بزرگی صورتش را پوشاند
از آن لبخندهایی که سرشار از سپاسگزاری
قلبی بود
من کمکش کردم که بلند شود و از لو
پرسیدم کجا زندگی میکند؟ معلوم شد
که او هم نزدیک خانه ما زندگی میکند
ازش پرسیدم پس چطور من تو را ندیده
بودم؟ او گفت که قبلا به یک مدرسه
خصوصی میرفته و این برای من خیلی
جالب بود
پیش از این با چنین کسی آشنا نشده بودم
ما تا خانه پیاده قدم زدیم و من بعضی از
کتابهایش را برایش آوردم
او واقعا پسر جالبی بود من ازش پرسیدم
آیا دوست دارد با من و دوستانم فوتبال
بازی کند؟ و او جواب مثبت داد
ما تمام آخر هفته را با هم گذراندیم
و هر چه بیشتر مارک را میشناختم
بیشتر از او خوشم میآمد
دوستانم هم چنین احساسی داشتند
صبح دوشنبه رسید و من دوباره مارک را
با حجم انبوهی از کتابها دیدم
به او گفتم پسر تو واقعاً بعد از مدت کوتاهی
عضلات قوی پیدا میکنی با این همه کتابی
که با خودت این طرف و آن طرف میبری!
مارک خندید و نصف کتابها را در دستان
من گذاشت
در چهار سال بعد من و مارک بهترین دوستان
هم بودیم وقتی به سال آخر دبیرستان
رسیدیم هر دو به فکر دانشکده افتادیم
مارک تصمیم داشت به جورج تاون برود
و من به دوک
من میدانستم که همیشه دوستان خوبی
باقی خواهیم ماند مهم نیست کیلومترها
فاصله بین ما باشد
او تصمیم داشت دکتر شود و من قصد داشتم
به دنبال خرید و فروش لوازم فوتبال بروم
مارک کسی بود که قرار بود برای
جشن فارغ التحصیلی صحبت کند
من خوشحال بودم که مجبور نیستم
در آن روز روبروی همه صحبت کنم
من مارک را دیدم او عالی به نظر میرسید
و از جمله کسانی به شمار میآمد که
توانستهاند خود را در دوران دبیرستان پیدا کنند
حتی عینک زدنش هم به او میآمد
همه دوستش داشتند
گاهی من بهش حسودی میکردم
امروز یکی از اون روزها بود من میدیدم
که برای سخنرانیاش کمی عصبی است
بنابراین دست محکمی به پشتش زدم
و گفتم: هی مرد بزرگ تو عالی خواهی بود
او با یکی از اون نگاههایش به من نگاه کرد
همان نگاه سپاسگزار واقعی و لبخند زد
گلویش را صاف کرد و صحبتش را اینطوری
شروع کرد: فارغ التحصیلی زمان سپاس از
کسانی است که به شما کمک کردهاند
این سالهای سخت را بگذرانید
والدین شما، معلمانتان، خواهر برادرهایتان
شاید یک مربی ورزش
اما مهمتر از همه دوستانتان
من اینجا هستم تا به همه شما بگویم
دوست کسی بودن بهترین هدیهای است
که شما میتوانید به کسی بدهید
من میخواهم برای شما داستانی را تعریف کنم
من به دوستم با ناباوری نگاه میکردم
در حالیکه او داستان اولین روز آشنائیمان را
تعریف میکرد به آرامی گفت که در آن
تعطیلات آخر هفته قصد داشته خودش را بکشد!
او گفت که چگونه کمد مدرسهاش را خالی
کرده تا مادرش بعداً وسایل او را به خانه نیاورد
مارک نگاه سختی به من کرد
و لبخند کوچکی بر لبانش ظاهر شد
او ادامه داد: خوشبختانه من نجات پیدا کردم
دوستم مرا از انجام این کار غیر قابل بحث
بازداشت
من به همهمهای که در بین جمعیت پراکنده
شد گوش میدادم در حالیکه این پسر
خوش قیافه و مشهور مدرسه به ما درباره
سست ترین لحظههای زندگیش توضیح میداد
پدر و مادرش را دیدم که به من نگاه میکردند
و لبخند میزدند همان لبخند پر از سپاس
من تا آن لحظه عمق این لبخند را
درک نکرده بودم
هرگز تاثیر رفتارهای خود را دست کم نگیرید
با یک رفتار کوچک شما میتوانید زندگی
یک نفر را دگرگون نمائید برای بهتر شدن ...یا بدتر شدن.
🆔@ShahidBarzegar65
هدایت شده از قاصدک
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بدون تعارف با خانوادهای که بیشترین شهید را در انفجار تروریستی گلزار شهدای کرمان دارد
#کرمان_تسلیت
#حاج_قاسم
#ایران_تسلیت
#ما_ملت_شهادتیم
#ما_ملت_امام_حسینیم
دیدم پاهاش زخمی و خونی شده
بهش گفتم کفشهات کو؟؟؟؟
گفت دادم به اون بسیجی که کفشش پاره بود و نمی توانست تو ورزش صبحگاهی
همپای دیگران بدود
گفتم پس خودت چی؟
پاهات رو ببین خونی و زخمی شده
گفت اشکال نداره
گفتم یعنی چی؟
گفت اگه از یک کفش نتونم بگذرم
چطور از جونم بگذرم ...
#شهید_ماشاالله_رشیدی
🆔@ShahidBarzegar65
ملتِ بی سواد ، زاده نمی شود ، ساخته می شود … !
بی سوادی ربطی به معلومات و تحصیلات ندارد !
بی سوادی یعنی ؛ شبکه ی محبوبِ اجتماعی را که باز می کنی ؛
تمامِ صفحات ، پر باشد از روزمرگیِ آدم معروف ها ،
مسخره بازیِ معروف نماها ،
قضاوت هایِ بی سر و ته ،
و توهین هایِ شرم آور … !
نه از مطالبِ آموزشی خبری باشد ،
نه از چهار کلام حرفِ حساب … !
بی سوادی یعنی ؛ تویِ صفحه و روی پروفایلت بنویسی ؛
“به بهشت نمی روم اگر مادرم آن جا نباشد … “
و کمی آنطرف تر ، مادرت از بی توجهی ات بغض کرده باشد …
بی سوادی یعنی ؛ مسیرِ تمامِ لباس فروشی و
آرایشگاه هایِ شهر را از حفظ باشی ،
اما حتی یک بار هم گذرت به کتابفروشی نیفتاده باشد …
این بی سوادیِ مدرن
دارد فرهنگمان را از ریشه می خشکانَد …
حواستان هست ؟!
🆔@ShahidBarzegar65
👌رفتارهایي كه شيطان را ضعيف میڪند
🔥روزى شيطان در گوشه مسجد الحرام ايستاده بود
حضرت رســـــ💚ـــــول هم سرگرم طواف خانه خدا بودند
وقتى آن حضرت از طواف فارغ شد، ديد ابليس ضعيف ورنگ پريده، كنارى ايستاده است، فرمود: تو را چه مى شود كه چنين ضعيف و رنجوری؟
🔥گفت:
از دست امت تو گداخته شدم
فرمود:
مگر امت من با تو چه ڪرده اند؟
🔥گفت:
چند خصلت نيكو در ايشان است، من هر چه تلاش مى كنم اين خوى را از ايشان بگیرم نمى توانم
فرمود:
آن خصلت ها كه تو را ناراحت كرده ڪداماند؟
🔥گفت:
1⃣ اين كه هرگاه به يكديگر مى رسند سلام مى كنند و سلام يكى از نامهاى خداوند است.
2⃣ اين كه وقتى با هم ملاقات كنند به هم دست مى دهند و آن را چندان ثواب است كه هنوز دست از يكديگر برنداشته حق تعالى هر دو را رحمت مى كند.
3⃣وقت غذا خوردن و شروع كارها "بسم الله" مى گويند و مرا از خوردن آن طعام و شركت در آن دور مى كنند.
4⃣ هر وقت سخن مى گويند: "ان شاءالله" بر زبان مى آورند و به قضاى خداوند راضى مى شوند و من نمى توانم كار آنها را از هم بپاشم، آنان رنج و رحمت مرا ضايع مى كنند.
5⃣ از صبح تا شام تلاش مى كنم تا اينان را به معصيت بكشانم
باز چون شام مى شود، توبه مى كنند و زحمات مرا از بين مى برند و خداوند به اين وسيله گناهان آنان را مى آمرزد.
6⃣از همه اينها مهمتر اين است كه وقتى نام تو را مى شنوند با صــــــــــداى بلند "صــــــــــلوات" مى فرستند و من چون ثواب صلوات را مى دانم، از ناراحتى فرار مى كنم؛ زيرا طاقت ديدن ثواب آن را ندارم.
7⃣ ايشان وقتى اهل بيت تو را مى بينند، به ايشان مهر مى ورزند و اين بهترين اعمال است...
📚 انوارالمجالس، صفحه ۴۰
اللهم عجل لولیک الفرج
#علیرضا_ملاعباسی
🆔@ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خیلی قشنگه....🌸
🎥 این حکایت همه ما تو زندگیه!
نذار توجه به چیزی که... (ادامه در ویدیو)
آثار «مهندس مجتبی تمسکی»
🆔@ShahidBarzegar65
💠حاج حسین یکتا
🍃🌸 ما رسیدیم به نقطهای که عقبگرد نداریم و در این نقطه باید کارهایی از جنس شهدا انجام بدهیم.
🆔@ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به خُدا اعتماد کن❤️
برای همدیگه خوب بخواهین
خدا به دلی که دریا باشه کشتی میده ...
🆔@ShahidBarzegar65
☑️در انجیل آمده که، ایران اسرائیل را شکست خواهد داد.
🚨محقق مسیحی سعادة الیازجی در همایش «قدس میراث مشترک ادیان» آستان قدس رضوی:
📌 در کتاب انجیل به ما مسیحیان بشارت داده شده است که ایرانیان در آخرالزمان به حکومت میرسند و بر پلیدیها پیروز میشوند چون از حمایت شمشیر دولبه برخوردارند.
📌 سالها تحقیق کردم در میان شمشیرهای تاریخ تا توانستم رمز گشایی کنم که شمشیر دولبه همان ذوالفقار است و منظور از ایرانیان شیعیان امام علی علیهالسلام است.
📌 طبق مطالبی که در انجیل آمده است ایران، اسرائیل را شکست خواهد داد و تا آن لحظه مدت زمان زیادی نمانده است.
#باذن_الله
🆔@ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آدمهای ساده را بی هیچ دلیلی دوست دارم آدمهایی که خودشان هستند و نقش بازی نمیکنند...
سادگی بهترین ژست دنیاست..
🆔@ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ زیبای «هوای حرمت» با نوای کربلاییمهدی #رعنایی تقدیم نگاهتان
تشکر ازدوستانی که کانال رو نشردادند🙏
🆔@ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قرار روزانه...
به نیت نزول رحمت الهی
هدیه به اهلبیت (ع)
تعجیل درفرج امام زمان (عج)
وامام وشهدا مخصوصا شهیدبرزگر...
هرچقدر توان یا وقتش رو دارین صلوات محبت کنید...
ذکرِ تعجیلِ فرج؛ رمزِ نجاتِ بشر است
ما بر آنیم که این ذکر جهانی گردد...
"شهیدبرزگر"💫
🆔@ShahidBarzegar65
#داستان چادر حضرت زهرا (س) 😍
♦️ روزی امیرالمؤمنین ، علی (ع) مقداری جو از یک یهودی به وام گرفت، یهودی در گرو وام چیزی طلبید،
♦️علی (ع) چادری پشمین متعلق به فاطمه (س) را نزد یهودی به گرو نهاد.
♦️یهودی آن را در اطاقی گذاشت .
♦️ چون شب شد زن او برای کاری به آن اطاق وارد شد و مشاهده کرد نوری در آنجا می درخشد که همه اطاق، از آن روشن است.
♦️نزد شوهر خود بازگشت و خبر داد که در آن اطاق نوری بزرگ و درخشان دیده است،
♦️یهودی از گفتار زنش شگفت زده شد و فراموش کرده بود که در آن اطاق چادر فاطمه (س) است.
♦️ با شتاب برخاست و به آن اطاق آمد و مشاهده کرد نور چادر حضرت زهرا (س) است که از هر سو پرتو افکن است، چنان که گویی ماه درخشانی از نزدیک می تابد!
♦️تعجب کرد و بیش از پیش در محل چادر خیره شد و دریافت که آن نور از چادر فاطمه (س) است.
♦️از خانه بیرون آمد و نزد وابستگانش شتافت و زنش نیز وابستگان خود را خبر کرد و حدود هشتاد تن از یهودیان گرد آمدند و این موضوع را مشاهده کردند و همه به دین اسلام در آمدند.
📚بحار، ج 43، ص 40 و خلاصه ای از این روایت در مناقب شهر آشوب، ج 3، ص 117 و 118 ـ منتهی الآمال، ص 160
┅═✧❁°یازهـــــــــرا°❁✧═
🆔@ShahidBarzegar65