🌹تلنگر عاشقی 🌹
بعضیام فکر میکنن این مشکی همینطوری میاد میره رو تن آدما
نه بابا....این رزقه ...این روزیه...
این سیاه پوش شدن برای محرم حساب کتاب داره
مگه هر چشمی میتونه برای حسین گریه کنه
مگه هرحنجره ای میتونه ازحسین بگه
مگه هر قلبی میتونه برای حسین محزون بشه لیاقت میخواد....
مگه هردستی می تونی سینه بزنه
مگه هرپایی میتونه واسه ارباب قدم برداره
مگه هرکسی میتونه خادم مادی ومعنوی خیمه اش بشه.
سعادت میخاد....
حتی غذای تبرکی نصیب کسی میشه که آقابخواد....
پس هرچیزیوباید آقابخواد...
یادمون باشه
مشکی مارو مادرمون حضرت زهرا برامون میفرسته...
یادمون باشه اون گردوغباری که ازجاروکشی درخونه ارباب رومون میشینه ؛
غبار گناه وبلا رو برمی داره
حواسمون باشه کارایی مثل نصب پرچم؛ ظرفشویی؛ پذیرایی وتدارکات ؛جفت کردن کفش پای عزادارا ؛روزی برامون عیان میشه که فکرشم نمیکنیم این خیرازکجابه دنیا آخرتمون رسیده؟!
خوش بحال کسانیکه توی این راه با جان ومال وقدمشون به مهمونای ارباب خدمت میکنند.
التماس دعاازهمه شماخوبان
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65
آقای سید علی اکبر کوثری از روضه خوانهای قدیم قم و از پیرغلامهای مخلص اباعبدلله علیهالسلام در ظهر عاشورای یک سالی به یکی از مساجد قم برای روضهخوانی تشریف میبرند
بچههای آن محله به رسم کودکانه خود بازی میکردند و به جهت تقلید از بزرگترها با چادرهای مشکی و مقنعههای مشکی مادرانشان حسینیه و تکیه کودکانه و کوچکی در عالم کودکی در گوشهای از محله برای خودشان درست کرده بودند
مرحوم سید علی اکبر میگوید بعد از اتمام جلسه آمدم از درب مسجد بیرون بیایم یکی از دختر بچههای محله آمد جلو و گفت آقای کوثری برای ما هم روضه میخوانی؟
گفتم: دخترم روز عاشوراست و من تا شب مجالس مختلفی وعده کردهام و چون قول دادم باید عجله کنم که تأخیری در حضورم نداشته باشم
هر چه اصرار کرد توجهی نکردم تا عبای مرا گرفت و با چشمان گریان گفت مگه ما دل نداریم!؟
چه فرقی بین مجلس ما و بزرگترها هست؟
میگوید پیش خودم گفتم دل این کودک رو نشکنم و قبول کردم و به دنبالش با عجله رفتم تا رسیدیم
حسینیه کوچک و محقری بود که به اندازه سه تا چهار نفر بچه بیشتر داخلش جا نمیشدند
سر خم کردم و وارد حسینیه کوچک روی خاکهای محله نشستم و بچههای قد و نیم قد روی خاک دور و اطرافم نشستند
سلامی محضر ارباب عالم حضرت سیدالشهداء علیهالسلام عرضه کردم
اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا اَباعَبدالله ...
دو جمله روضه خواندم و یک بیت شعر
از آب هم مضایقه کردند کوفیان
دعایی کردم و آمدم بلند بشوم با عجله بروم
که یکی از بچهها گفت تا چای روضه را نخورید امکان ندارد بزاریم بروی
رفت و در یکی از استکانهای پلاستیکی بچهگانشون برایم چای ریخت
چای سرد که رنگ خوبی هم نداشت
با بیمیلی و اکراه استکان را آوردم بالا و برای اینکه بچهها ناراحت نشوند بی سر و صدا از پشت سر ریختم روی زمین و بلند شدم و رفتم
شام عاشورا، شب شام غریبان امام حسین خسته و کوفته آمدم منزل و از شدت خستگی فوراً به خواب رفتم
وجود نازنین حضرت زهرا صدیقه کبری در عالم رؤیا بالای سرم آمدند طوری که متوجه حضور ایشان شدم
به من فرمود: آسید علی اکبر
مجالس روضه امروز قبول نیست
گفتم چرا خانوم جان!!!
فرمود: نیتت خالص برای ما نبود
برای احترام به صاحبان مجالس
و نیات دیگری روضه خواندی
فقط یک مجلس بود که از تو قبول شد و ما خودمان در آنجا حضور داشتیم و آن روضهای بود که برای آن چند تا بچه کوچک دور از ریا و خالص گوشه محله خواندی
آسید علی اکبر ما از تو گله و خوردهای داریم!
گفتم جانم خانوم
بفرمائید چه خطایی از من سر زده؟
حضرت زهرا سلام الله علیها با اشاره فرمودند: آن چای را من با دست خودم ریخته بودم چرا روی زمین ریختی!!؟
میگوید از خواب بیدار شدم و از آن روز فهمیدم که توجه و عنایت آنها به مجالس با اخلاص و بیریاست
و بعد از آن هر مجلس کوچک و بیبضاعتی بود قبول میکردم و اندک صله و پاکتی که از آنها عاید و حاصلم میشد برکتی فراوان داشت و برای همه گرفتاریها و مخارجم کافی بود
بنازم به بزم محبت که در آن
گدایی و شاهی برابر نشیند
✍برگرفته از خاطرات آن مرحوم
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65
🌹ناگفتههایی از شهادت طلبه بسیجی آرمان علیوردی
🔹روز گذشته یکی از دوستان شهید آرمان علیوردی ناگفتههایی از شهادت وی را بیان کرد؛ ناگفتههایی دردناک که نشان از اوج مظلومیت این شهید دارد. در ادامه این روایت آمده است.
روایت ماجرا از زبان دوست شهید علیوردی:
🔹حالا که داریم به روز عاشورا نزدیک میشویم یک سری از ناگفتههای شهادت آرمان را بهتان میگویم. آرمان را دو مرتبه و دو گروه مختلف زدند. اولین گروهی که آرمان را گیر آوردن تا سرحد مرگ با هرچی که دستشان آمد آرمان را زدند. همان فیلمهایی که از شهادت آرمان منتشر شد یک بخش زیادی مربوط میشود به گروه اول. اما آخرش یک دختر که او هم داشت آرمان را میزد رو به جمعیت میگوید که بس است دیگر کشتینش! بسشه...آنها هم آرمان را رها میکنند.
🔹آرمان از جایش بلند میشود و خونین سمت خیابون اصلی میرود. صدای بسیجیها را میشنود که داشتند حیدر حیدر میگفتند. میرود سمت صدا، اما وقتی میپیچد داخل کوچه میبیند که سر کوچه یک گروهی دختر و پسر ایستادند و دارند شعار مینویسند. آنها تا وضعیت آرمان را میبینند میفهمند بسیجی بوده و کتکش زدند. میروند سمت آرمان. آرمان که دیگر رمقی برایش نمانده خیلی راحت میافتد دست این جماعت. اینها شروع میکنند به قصد کشت آرمان را زدن. گویا چندتاشون حالت عادی هم نداشتند و مواد مصرف کرده بودند.
ادامه در👇
🔹یک دختر بینشان که اسپری دستش بوده با همان میکوبد به صورت آرمان. یکیشان یک میلگرد داشته که نوکش را تیز کرده بوده و به عنوان سلاح از آن استفاده میکرده. با همان میلگرد میکوبد روی جمجمه سر آرمان. وقتی آرمان را رساندن بیمارستان جمجمهاش شکسته بود. اما یکی دیگهشان که واقعاً امیدوارم قیافش را یک روز ببینم میشیند جلوی آرمان و به بقیه میگوید دست نگهدارین. رو به آرمان میکند و همزمان که داشته فیلم میگرفته به آرمان میگوید به امام اولت فحش بده ببينم سریع...به علی فحش بده...به حسین فحش بده، به خامنهای فحش بده... آرمان چیزی نمیگوید.
🔹با ناخونگیر پوست بدنشو آروم آروم میکند و از او میخواهد فحشاشو تکرار کند. اما آرمان هیچی نمیگوید. انقدر آرمان را میزنند تا بیهوش میشود. وقتی آرمان بیهوش میشود شروع میکنند به رقصیدن و لگد زدن به بدن شهید و از اینکارشان فیلم هم میگیرند.
🔹وقتی میروند یک کارگر افغانستانی که گویا نگهبان یکی از ساختمانهای اطراف بوده میآید و زیر سر آرمان بالش میگزارد و روی بدنش پتو میاندازد اما زنگ نمیزند به آمبولانس. البته اگر زنگ هم میزد فرقی نمیکرد توی آن شلوغی آمبولانس به آرمان نمیرسید.
🔹وقتی رساندنش بیمارستان، هوشیاری آرمان سه بوده. یکی از رفقا میگفت وقتی رسیدم بیمارستان دستایش را به تخت بسته بودن، شاید برای اینکه اگر به هوش آمد تشنج نکند و همه صورتش ورم کرده بود. نصف روز توی حالت کما میماند و آخر به شهادت میرسد.
🔹تمام این وقایع توسط خود قاتلها فیلمبرداری شده ولی وقتی از بازپرس پرونده پرسیدیم چرا این فیلمها را قطره چکانی منتشر کردید و فیلمهای اصلی را منتشر نمیکنید گفت که من توی عمر کاری خودم همچین جنایتی تو ایران ندیده بودم. برای مراعات حال خانواده و شایدم متشنج نشدن بيشتر فضا فیلمهای اصلی هنوز هم منتشر نشده. البته شاید بعد دادگاه آرمان منتشر بشوند.
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65
5.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ملت ایران....
حال رقیه را خوب می فهمد....
علمداری که....بیدارماند
تاخواب خوش ملتش برهم نریزد
وقتی چشم گشودیم
مجری با صدایی لرزان
انا لله وانا الیه راجعون را
درگوشمان زمزمه می کرد.
ما در ساعت ۱:۲۰ متوقف شدیم.
واین ازتلخ ترین زمان عمرمان بحساب می آید.
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65
✨امام صادق عليهالسلام ميفرمايد: در آن هنگام که آقا اباعبدالله عليهالسلام به شهادت رسيدند، يک نفر از لشکر عمر سعد، شخصي را ديد که به شدت فرياد مي زند. گفتند:اي مرد! بس کن اين همه ناله و فرياد براي چيست؟
✨آن مرد گفت: چگونه ناله و فرياد نزنم در حالي که پيغمبر خدا را ميبينم که ايستاده و به آسمان نظر ميکند و ميترسم که از خدا بخواهد و در حق ما نفرين کند و هلاک شويم. بعضي از افراد لشکر به همديگر نگاه کردند.
✨گفتند: اين مرد: ديوانه شده و سخن بيهوده مي گويد. گروهي ديگر که به آنها توابين ميگويند از اين کلام متنبه شدند و گفتند: به خدا قسم! ستم بزرگي بر خود کرديم و به خاطر خشنودي ابن زياد، سيد جوانان اهل بهشت را کشتيم، سپس در آن جا توبه کردند و عليه ابن زياد جنگيدند. به امام صادق عليهالسلام عرض شد: صاحب آن ناله چه کسي بود؟
✨حضرت فرمودند: ما او را کسي جز جبرئيل عليهالسلام نميدانيم و اگر خداوند به او اجازه ميداد، فريادي ميزد که روح آنها از بدنشان خارج ميشد و وارد آتش جهنم ميشدند؛ ولي خداوند براي اين که بر گناهانشان بيفزايد و عذابشان بيشتر شود به آنان مهلت داد.
( منتهي الامال، ج 1، ص 727. )
🕋 اللهم عجل لولیک لولیک الفرج
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65
راستگفتہاند ؛
عالمازچهارعنصرتشڪیلشده :
آب،آتش،خاك،هوا🥀
آبۍکہازتودریغڪردند
آتشیکہدرخیمہگاهتافتاد
خاڪۍکہشدسجدهگاه
وطبیبدردها
وهواییکہعمریستافتادهدردلها🍂
ترڪیباینچھارعنصر
مۍشود:ڪربلا💔…!'
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65