eitaa logo
کانال شهید محمدعلی برزگر
8.4هزار دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
5.6هزار ویدیو
1 فایل
ارتباط و سفارش کتاب از قفس تا پرواز (زندگینامه شهید محمدعلی برزگر): @ShahidBarzgar ولادت:۵'۳'۱۳۴۵ شهادت ومفقودیت:۱۰'۶'۱۳۶۵ عملیات:کربلای۲ فرمانده:شهیدکاوه منطقه شهادت:حاج عمران عراق تبلیغات شما👇 @Mahya6470 لینک کانال https://eitaa.com/24375683/10791
مشاهده در ایتا
دانلود
61.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👌دوستان: چله زیارت عاشورا اربعین تموم میشه... "یا صاحب الزمان" آجرک الله فی مصیبت واردک... یارب المهدی...بحق المهدی اشفع صدرالمهدی...بظهورالحجه 🇮🇷‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌💚اللهم عجل لولیک الفرج✨ ˼‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌💌ازحضور وفعالیت شما خوبان همیشه همراه بی نهایت متشکریم. 🕊دوستان جدید:ضمن خیرمقدم💐 👌پُستها هر ۲۴ساعت یکبار بارگزاری می‌شود. هدیه به امام زمان؛شهدا ؛اموات صلوات. التماس دعا.... 🆔@ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قرار روزانه... 💫اللهم عجل لولیک الفرج. هدیه به اهلبیت (ع) سلامتی وتعجیل درفرج امام زمان (عج) امام وشهدا؛شهیدبرزگر.. ۸صلوات محبت کنید... رفقا:حتما دعای فرج امام زمان عج (الهی عظم البلاء و...) روهم شده یکبار در روز بخونید. ذکرِ تعجیلِ فرج؛ رمزِ نجاتِ بشر است ما بر آنیم که این ذکر جهانی گردد... 🆔@ShahidBarzegar65
💞💞💞💞 حکایت .... مالک بن دینار رحمه الله می گوید : روزی وارد بصره شدم و دیدم ڪه مردم در مسجد ڪبیر جمع شده اند. از نماز ظهر تا نماز عشاء در مسجد بودند و دعا می‌ ڪردند و ڪسی مسجد را ترڪ نڪرد. گفتم: اینان را چه شده است؟ گفتند: آسمان آبش را از ما دریغ می‌ ڪند و جوی‌ ها خشڪ شده‌اند. دعا می‌ ڪنیم ڪه خداوند سیرابمان ڪند. من هم همراهشان شدم. نماز ظهر را خواندند و دعا ڪردند. عصر و مغرب و عشا را هم خواندند و دعا ڪردند....اما قطره‌ای باران از آسمان نیامد. دعایشان مستجاب نشد. همگی از مسجد خارج شدند و هر ڪس به خانه ‌اش رفت. اما من ڪه در بصره خانه‌ای نداشتم، همانجا داخل مسجد نشستم. مردی وارد مسجد شد، سیاه بود. با بینی کوچڪ و شکمی بزرگ. دو تا لُنگ داشت. یڪی را بر خود پیچیده بود و دیگری را روی شانه اش انداخته بود. دو رڪعت نماز تحیة المسجد خواند. زیاد طولش نداد. سپس چپ و راست را نگاه ڪرد ڪه ببیند ڪسی هست یا نه. من را ندید. رو به قبله دستانش را بلند ڪرد و گفت: «الهی و سیدی و مولای، آب باران را به روی مُلکت بسته ‌ای ڪه بندگانت را ادب کنی! ای حلیم ِ توبه پذیر، ای آن ڪه بندگانش او را جز به بخشندگی نمی ‌شناسند، آبشان بده، همین الآن، همین الآن، همین الآن.... مالڪ می‌ گوید: هنوز دستانش را پایین نیاورده بود ڪه آسمان سیاه شد و ابرها از هر سوی آمدند و بارانی بارید همچون آب از دهان ڪوزه ! تعجب ڪردم. آن مرد از مسجد خارج شد و من هم تعقیبش ڪردم. ڪوچه ها و ڪوی ‌ها را پشت سر گذاشت تا وارد خانه‌ای شد. چیزی برای نشانه ‌گذاری خانه نیافتم. مقداری گِل برداشتم و بر درِ خانه مالیدم تا علامتی برای شناسایی باشد. صبح فردا بعد از طلوع خورشید ڪوچه ها را پیمودم تا به علامت رسیدم. خانه‌ مردی بود به نام نخاس ڪه تجارت ِ برده می‌ ڪرد. به صاحب خانه گفتم: فلانی، آمده‌ام تا بنده‌ای را از تو خریداری ڪنم. همه را نشانم داد. از قد بلند و ڪوتاه و زیبا روی. گفتم: نه نه ! غیر از این‌ها دیگر بنده‌ای نداری؟ نخاس گفت: به جز این ها ڪسی برای فروش ندارم. مالڪ می ‌گوید: با نا امیدی از خانه بیرون آمدم. دیدم ڪه ڪلبه‌ای چوبی ڪنار در ِ خانه بود. گفتم: ڪسی اینجا هست؟ نخاس گفت: یڪی آنجا هست، اما به درد نمی ‌خورد. تو می ‌خواهی بنده بخری، ولی بنده‌ای ڪه آنجاست به درد بخور نیست. گفتم: ببینمش. بیرونش آورد. تا دیدمش، شناختم. همان مردی بود ڪه دیشب در مسجد بود. گفتم: خریدارم. نخاس گفت: بعدا نگویی سرم ڪلاه رفت. این به هیچ دردی نمی‌خورد. هیچ استفاده‌ای ندارد. گفتم: خریدم. به قیمتی ارزان او را به من داد. وقتی به خانه‌ رفتیم، آن غلام سرش را بلند ڪرد و گفت: سرورم ! چرا من را خریدی؟! اگر غلام ِ قوی می‌ خواهی، آنجا از من قوی ‌تر هم بود، اگر ڪسی را می ‌خواهی صاحب جمال باشد، از من زیباتر هم وجود داشت، و اگر صاحب صنعت و حرفه می ‌خواهی، از من استادتر هم بود...چرا من را خریدی؟ گفتم: ای مرد ! دیروز مردم در مسجد بودند و تمام اهل بصره از ظهر تا عشا نماز خواندند و دعا کردند، اما دعایشان اجابت نشد. اما وقتی تو وارد شدی و دستانت را به آسمان بلند ڪردی و خدا را فراخواندی و برایش شرط گذاشتی، خداوند خواسته ‌ات را آنگونه ڪه می‌ خواستی، اجابت ڪرد. غلام گفت: شاید یڪی دیگر بوده؟ چه می ‌دانی ! شاید نفری دیگر بوده؟ گفتم: نه ! تو بودی. گفت: من را شناختی؟ گفتم: بله. گفت: مطمئنی؟ گفتم: مطمئنم. مالڪ می‌ گوید: به خدا قسم، بعد از آن گفتگو اصلا به من توجه نڪرد. آن غلام به سجده افتاد و سجده‌اش را بسیار طولانی ڪرد خم شدم تا بشنوم چه می ‌گوید. شنیدم ڪه می‌ گفت: ای صاحب سِرّ ! راز آشڪار شد. دیگر زندگی دنیا لذتی ندارد. پس از آن بود ڪه روحش به سوی  خالقش پَر ڪشید. 📚 منبــع :حلیة الأولیاء ابونعیم اصفهانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زیارت بر دل.نمی ماند وقتی ارباب تورا درآغوش خودبگیرد وبه خدا بگوید: این نوکر من است...حسابش بامن🤚 هزینه های سنگینی برای سفر اربعین ما پرداخت شده است خونهای پاک و ارواح بهشتی شهدا راه اربعین را باز کردند...
📷👆عکسی که چند لحظه قبل از شهادت از او گرفته شد! 🌸 تیرماه برای گرفتن عکس از که منجر به آزادسازی مهران شد، عازم ارتفاعات قلاویزان شدیم. 🌻 در آن منطقه صدایی نظرم را جلب کرد. برگشتم، رزمنده‌ای با خنده گفت: برادر، یک عکس هم از ما بگیر. 🌱 گفتم: شرمنده، تعداد کمی فیلم برایم مانده، دنبال سوژه‌ام. 🌾 گفت: حتماً باید شهید یا زخمی بشیم تا سوژه پیدا کنی؟ 🌿 با شرمندگی صورتش را بوسیدم و گفتم: نه برادر، این چه حرفیست؛ من در خدمتم. 🌼 نشست، چفیه‌اش را به سر بست و با زدن عطر «تی رز» به خودش، صدای خنده بچه‌ها بلند شد. 🌱 عکس را که گرفتم کلّی تشکر کرد. 🌷 هنوز چند قدم از او جدا نشده بودم که خمپاره‌ای کنارمان به زمین خورد. با عجله برگشتم که او را ببینم، دیدم شهید شده!! ─ (راوی: عکاس جنگ) ا┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سبحان الله.⁉️شباهت روببین😳😱 کلیپ بسیار جالبی است دو خادم در مسیر پیاده‌روی اربعین هستند که شبیه حاج قاسم سلیمانی و ابو مهدی المهندس هستند هدیه به روح مطهر شهیدان حاج قاسم وابومهدی صلوات✨🕊✨🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥بازی شهید مدافع حرم با فرزندانش🕊🦋 🔹خاطره ‌🍃 ‌یک شب که سوریه بود خواب دیدم ، مقام معظم رهبری به من می‌گوید فرزندی که در راه دارید پسر و اسمش علی اصغر است ‌ وقتی از خواب بیدار شدم تقویم را نگاه کردم دیدم فرزندمان در ماه رمضان به دنیا می آید و وقتی به محمد حسین گفتم خیلی خوشحال شد و گفت پس اسم فرزندمان مشخص شد. ☺️ 🎙نقل از همسر شهید 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگه کارد به استخونت رسید این کلیپ رو ببین ⚠️ خداوند متعال با این 5 جمله به دادت میرسه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کوچکترین ‌خادم اربعین👶🏻 از داخل روروئک شیلنگ گرفته🥰 نشردهنده زیبایی های اربعین باشیم (ع)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خادم عراقی زائری ایرانی دیده که معلول است، نشسته تا او غذایش را میل کند و راهی شود.... 👌نشردهنده زیبایی های اربعین باشیم.
مادرجان! اگر راه کربلا باز شد حتما به آقایم بگو ؛ که خیلی دوست داشتم قبر شش‌گوشه‌اش را بغل بگیرم...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 ازدواج یک پسر ساکن آمریکا با یک دختر ایرانی با واسطه گری یک مسجد! امنِ الهی.. معروف محسنات مسجد کارکردهای مسجد از غربت درآوردن مسجد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خوب زندگی... میخای هر روز حال خوب به زندگیت منتقل بشه... ✨چند راهکار ساده برای افزایش برکت خونه
.... روزقـیامـت انگشتات شهادت میدن 🖐🏻 ‌کدوم‌ سایـت را لـمس‌کردۍ بہ‌کـدوم‌گروه‌ عضو‌شدۍ واردکدوم‌کانالی شدۍ پیوۍ‌کی رفتی و چی‌تایپ‌کردی چه‌استورۍ‌گذاشتی چه‌پستی‌گذاشتی  و... همه‌ےِهمه‌اینها‌رو انگشتات شهادت میدن...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👌خاطره‌ای زیبا از عزاداری درتصویربالا دوتا داداش هستند... عشق عزاداری و زنجیر زنی برای اربابشون امام حسین ع رو دارند ولی.....⁉️ متاسفانه بخاطر شرایط نامساعدمالی فقط یک زنجیر تونستند تهیه کنند. اما اونا یک فکر بکری به ذهنشون رسیده و توافقی برای اینکه هردو به ثواب و خادمی برسند؛نوبتی زنجیرمی زنند. یک داداش بلندمیشه باجمعیت زنجیر میزنه... داداش دیگه تا ۱۰۰میشماره تا نوبتش بشه... عشق با اخلاص ؛توافقی؛نوبتی😍 چقدرقشنگه....خودم کیف کردم گفتم شماهم شریک این حال خوب بشین.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍁‌‎‎‌‎‎‎‌خدایا دستانمان خالیست اما دلمان قرص است چون تو خدای ما هستی🌸🍃 بر تو توکل میکنیم و اطمینان داریم به قدرتت دلخوشیم به بودنت که تنهایمان نمی گذاری بیشتر از همیشه مراقبمان باش!
گفتند: قد بلندی خوش چهره‌ای خوش تیپی ؛ حال دارم لابه لایِ استخوان‌های خاک خورده‌ات دنبالِ حرف مردم می گردم ...
61.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👌دوستان: چله زیارت عاشورا اربعین تموم میشه... "یا صاحب الزمان" آجرک الله فی مصیبت واردک... یارب المهدی...بحق المهدی اشفع صدرالمهدی...بظهورالحجه 🇮🇷‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌💚اللهم عجل لولیک الفرج✨ ˼‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌💌ازحضور وفعالیت شما خوبان همیشه همراه بی نهایت متشکریم. 🕊دوستان جدید:ضمن خیرمقدم💐 👌پُستها هر ۲۴ساعت یکبار بارگزاری می‌شود. هدیه به امام زمان؛شهدا ؛اموات صلوات. التماس دعا.... 🆔@ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قرار روزانه... 💫اللهم عجل لولیک الفرج. هدیه به اهلبیت (ع) سلامتی وتعجیل درفرج امام زمان (عج) امام وشهدا؛شهیدبرزگر.. ۸صلوات محبت کنید... رفقا:حتما دعای فرج امام زمان عج (الهی عظم البلاء و...) روهم شده یکبار در روز بخونید. ذکرِ تعجیلِ فرج؛ رمزِ نجاتِ بشر است ما بر آنیم که این ذکر جهانی گردد... 🆔@ShahidBarzegar65
# داستان بسیار زیبا...❤️دوبرادر💚 دو برادر بودند ... برادر کوچکتر درعرض ۷سال زندگی مشترک صاحب دوفرزند شد. اما برادر بزرگتر ۱۲ سال درانتظار عنایتی از جانب پروردگاربود. این دو برادر در حیاط مشترک همراه با پدر ومادرخود زندگی می‌کردند. متاسفانه علاقه وتوجه بیش از حد والدین به نوه ها موجبات حسادت را فراهم نمود. روزی از روزها پدر بزرگ پسران وعروسها را صدا زد وگفت: میخواهم اموال وداراییم را بصورت قانونی بر فرزندانم تقسیم نمایم. ۸۰درصد برای پسر کوچکتر که دارای فرزنداست؛ منزل و۱۰درصداموال برای همسرم ؛ ۱۰درصد الباقی برای شما که فرزندی ندارید. دل عروس بزرگ از این تقسیم ناعادلانه شکست و همسر برای رهایی از تبعیض و حسادت بیش از حد ابزار کارش را برداشت و به بهانه مسافرت از پدرمادر خداحافظی کرد و همراه همسرش از آنجا برای همیشه به شهری دور کوچ کرد. آنها در لحظه ورودبه شهر صدای اذان را شنیدند و به مسجدرفتند؛ بعداز نماز صدای شخصی را شنید که به امام جماعت مسجد میگفت:قسمتی از دیوار آشپزخانه مسجد نیاز به مرمت دارد باید رفع شود. برادر بزرگتر که به بهانه کفش پوشیدن خودرا معطل کرده بود سراغشان رفت و کار را با دستمزد عادلانه برعهده گرفت. اما باید تا اتمام کار در مسجد به آنها پناه می‌دادند. کار به خوبی انجام شد و همینکه تصمیم گرفتند از مسجد بیرون بروند ؛همان شخص نزد اورفت وگفت: نزدیک پائیز است و منزلم نیاز به بازسازی دارد آیا با فلان مبلغ ساخت را می پذیری؟ مرد گفت:اگر جای خواب و خوراک من وهمسرم را تهیه کنیدقبول. یک ماه بعد دوباره شخص دیگر و همینطور....مرد آنجا بصورت سیار با دستمزد منصفانه کارکرد تا اینکه توانست زمین نزدیک قبرستان را خریداری نماید. روزها در قبرستان قبرمی کند ؛ منازل مسکونی را مرمت می‌کرد تا اینکه پیرزنی بخاطر فوت همسرش تنهاشد و از این زن وشوهر خواست در ازای مراقبت از او در یکی از اتاقهایش ساکن شوند. سه سال گذشت وپیرزن هم عمرش به سرآمد و آقای دکتر(پسر پیرزن) به پاس قدردانی ازاین زن ومرد منزل پدریش را به آنهابخشید تا جبران زحمات پدرومادرش را نماید. دکترمیگفت: روزها در کوره کارمیکردند تا بتوانم درس بخوانم اکنون حاصل زحمات خودشان که این منزل است برشما می بخشم.(من حاصل ۱۰سال انتظار آنها هستم چون صاحب فرزندنمیشدند). همسر مرد قصه زندگی خودشان را برای دکتر تعریف کرد و دکتر آنها را به مرکز ناباروری معرفی نمود و بدین ترتیب بعد از چندین ماه بالاخره عمل باموفقیت انجام شد و آنها صاحب فرزند(دوقولو) شدند. مرد به شکرانه این لطف الهی تصمیم گرفت دیوار شکسته مسجد را ترمیم نماید. دکتر از آنهاخواست ویلا باغی تهیه کنند و به عنوان نگهبان درآنجاساکن شوند وازطرفی تفرجگاه تابستان خانواده اش باشد...مرد باخرید ویلاباغ و انتقال به آنجا به جمع معماران ویلاسازی شمال کشور پیوست و این آغاز سرمایه داری و سالها بعد او یکی از ثروتمندان آن منطقه گشت. اما با این وجود از مسجد ونماز اول وقتش دست نکشید. یک روز در راه بازگشت از مسجد ؛ مردی را دید که درمیان زباله ها ضایعات بازیافتی را جداسازی میکند؛ به قصد کمک مقداری وسائل قابل استفاده به اوداد و ساندویچی برایش خرید. پسرجوان ساندویچ را به دونیم کرد و به سمت زباله دان حرکت کرد ؛ پدر...پدر...بیدارشو. مرد باکنجکاوی به طرف صدارفت؛ با ناباوری نگاهی به چهره شکسته مرد وِلو شده بر کارتن خوابیده افتاد که با سر وضعی ژولیده سیگار بردهان ؛ اورا می نگریست. هوشنگ تویی...؟؟؟!!!!! پسر گفت: آقا ازکجا پدرم را میشناسی؟ او گفت: هوشنگ زمانی برادر من بود. اما چرا باوجود ۸۰ درصد از زحمات پدر اینجا آمده ای؟ مرد ژولیده درحالیکه اشک‌هایش را با آستین پاک می‌کرد گفت: بعد از مرگ پدر؛ نمازم را ترک کردم و با رفیقان ناباب همراه شدم. همسرم طلاق گرفت ؛ خودم‌نیز جز این دوفرزند ؛هیچ چیز دراین عالم ندارم. توچه کردی به اینجارسیدی؟! حسین گفت: من هرچه دارم از... نماز اول وقت...دوستان خداشناس وبامعرفت دارم و مسجدپناهگاه ابدی من خواهد بود. این داستان زندگی بزرگواری است که نگارش نمودیم. 👌شماهم میتونید داستان زندگیتون رو بفرماییدمابصورت ناشناس میزاریم تابرای همه درس زندگی باشه. 🆔@ShahidBarzegar65
داعشی ها محاصره اش کردن تا تیر داشت با تیر جنگید تیرش تموم شد داعشی ها نیت کرده بودن زنده بگیرنش همون موقع حاج قاسم هم توی منطقه بود خلاصه اینقدری این بچه رو زدن تا دیگه بدنش هم کم آورد و اسیر شد ولی یک لحظه هم سرشو از ترس پایین نیاورد... تشنه بود آب جلوش می ریختن رو‌ی زمین فهمیدن حاج قاسم توی منطقه اس برای خراب کردن روحیه حاج قاسم بیسیم رضا اسماعیلی رو گرفتن جلو دهن رضا و چاقو رو گذاشتن زیر گردنش کم کم برا این که زجر کشش کنن آروم آروم شروع کردن به بریدن سرش و بهش می گفتن به حضرت زینب فحش بده پشت بیسیم اینقدر یواش یواش بریدن که ۴۵ دقیقه طول کشید... ولی از اولش تا لحظه ای که صدای خر خر گلو آمد این پسر فقط چند تا کلمه گفت: اصلا من آمدم جون بدم برای دختر مظلوم علی... اصلا من آمدم فدا بشم برای حضرت زینب...❤️ اصلا من آمدم سرم رو بدم... یا علی یا زهرا...🍀 میگن حاج قاسم عین این ۴۵ دقیقه رو گریه می کرد بعدم سر رضا رو گذاشتن جعبه و فرستادن ‌برای حاج قاسم... 🌹امنیت ما اتفاقی نیست عزیزان چقدر سرها و خون ها دادیم تا توانستیم به این آرامش برسیم... 💔 🌷شهید_رضا_اسماعیلی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
موکب_امام_رضا از_باب_الجواد تا_باب_القبله_کربلا 💠از لطف نگاه شماست که زائران جز زیبایی در این راه نمی بینند؛ در سایه عنایت شما این حضور معنوی زیباست.... ┄┅┅┅┅❁🖤❁┅┅┅┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زائران اباعبدالله این کلیپ مختص شماست؛مطمئنم بشنوید خستگی راه از تن درمیاد😍😓 عرقِ زائرالحسین علیه السلام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. 🔸روایت تکان دهنده حامد عسکری از کسی که نذر کرده بود سایه زوار بشه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 زیبایی های مسیر 🔸توصیف خانم عراقی از برگزاری مستمر موکب ها و برکاتش ➖➖➖➖➖ اینو بدون که .. اگه برای امام‌حسین پیراهن‌مشکی تنت می‌کنی اگه براش گریه می‌کنی اگه میری هیئت عزاداری می‌کنی همه اینا می‌تونه کارِ یک مادر باشه .. مادر خواسته برای ِپسرش عزاداری کنی ! تو انتخاب شده‌ی ِمادر ِحسینی : )
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰حاج اسماعیل دولابی فرمود: "حر بن ریاحی"اولین کسی بود که آب را به روی امام بست و اولین کسی شد که خونش را برای او داد. "عمر سعد" هم اولین کسی بود که به امام نامه نوشت و دعوتش کرد واولین کسی شد که تیر را به سمت او پرتاب کرد! وقتی حال خوبی داری يادت نرود “عاقبت به خيری‌” را بطلبی.
پارت ۱۰۱ شهید محمد علی برزگر.mp3
4.25M
قسمت ۱۰۱ ازمجموعه خاطرات شهیدمحمدعلی برزگر داستان/طلبه ناشناس 📚تاب ازقفس تاپرواز 🕊خاطرات شهید برزگر