eitaa logo
کانال شهید محمدعلی برزگر
9.4هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
6.4هزار ویدیو
1 فایل
ارتباط و سفارش کتاب از قفس تا پرواز (زندگینامه شهید محمدعلی برزگر): @ShahidBarzgar ولادت:۵'۳'۱۳۴۵ شهادت ومفقودیت:۱۰'۶'۱۳۶۵ عملیات:کربلای۲ فرمانده:شهیدکاوه منطقه شهادت:حاج عمران عراق تبلیغات شما👇 @Mahya6470 لینک کانال https://eitaa.com/24375683/10791
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
راز ۸۸۸۸خشت طلا وحوض اسماعیل طلا⁉️ سقاخانه معمولاً ظروف سنگی بزرگی بود که آب آشامیدنی را در آنها می‌ریختند و پیاله‌هایی را با زنجیر به آن‌ها می‌بستند. از میان سقاخانه‌هایی که وجود دارد، سقاخانه «اسماعیل طلا» صحن کهنه حرم رضوی یکی از معروف‌ترین و قدیمی‌ترین آن‌هاست. سنگ بنای این سقاخانه را نادرشاه افشار گذاشت و یکی از فرماندهان فتحعلی‌شاه، بهای روکش طلای آن رامهیا کرد. به دستور نادرشاه افشار،سنگابی یکپارچه ازسنگ مرمردر صحن عتیق نصب شد.این سنگاب را که از جنگ هرات به غنیمت گرفته شده بود،در کنارجوی آبی که ازچشمه گیلاس تا صحن حرم کشیده شده بود،نصب کردندتا مردم برای رفع تشنگی از آب درون آن که سه کُر گنجایش داشت،استفاده کنند. اسماعیل طلا کیست؟ این سقاخانه سال‌ها بعد،به دست یکی از سرداران فتحعلی شاه با روکشی از طلا تزئین شد. ماجرا از این قرار بودکه در زمان این شاه قاجار ازطرف يكی ازدولتهای خارجی بسته‌ای به عنوان هديه به دربار رسيد و شاه قصد گشودن آن را كرد. «اسماعيل‌خان» كه جزء ملتزمين بود استدعا كرد اين كار در محوطه كاخ به وسيله خدمتگزاران انجام شود،چرا که احتمال سوء قصد را نمیتوان از نظر دور داشت. اتفاقا هنگام باز كردن،بسته منفجر شد و خساراتی به بار آورد. فتحعلی شاه با اطلاع از اين امر، دستور داد برای اين دورانديشی، هم وزن سردار اسماعيل‌خان سكه‌های طلا به او مرحمت شود. چنين كردند و اسماعيل خان معروف به «زر ريز خان» شد. او این طلاها را صرف ساختن جایگاه آن سنگاب کرد تا گنبد و پایه‌های سقاخانه با روکشی از طلا مزین شود.از آن زمان این سقاخانه را به«سقاخانه اسماعیل طلا» میشناسند.
میدانم‌چہ‌خون‌هاریختہ‌شد🖇 ڪہ‌من‌بمانم،حجاب‌و‌عفت‌بمانند... چہ‌وصیت‌هانوشتہ‌شد‌📓🌪 ڪہ‌بہ‌من‌بگویند‌ما‌رفتیم‌اما‌تو☝️🏼 حواست‌بہ‌یادگارِ‌مادرت‌باشد🙂🖤:) نگذار؎حرمتش‌رابریزند✋🏻" پس‌باافتخارمےپوشمش‌وبا‌افتخار مےگویم‌یادگارزهرا‌را‌برسردارم:)😌🌱 مادری❤️✨•‌ هدیه به ۱۴معصوم و شهداصلوات✨
از زیارت حرم امام رضا ع که برمی گشتیم. تا رسیدن به مسافرخانه را قدم میزدیم وگفتگومیکردیم که محمدعلی آهی از دل کشید. گفتم:چی شده؟ جواب داد:می بینی آدمها کارمان به کجارسیده برای دل خودمان یا امرار معاش پرندگانی را درقفس نگه میداریم. آنهاهم مثل انسانها حق آزادی دارند کاش آنهاهم حق انتخاب داشتند. گفتم: آنها به قفس عادت دارند... نگاهم کرد وگفت: پس چرا نگاهش از آسمان لحظه ای گم نمی‌شودواینقدر بیقراری میکند.. درست مثل من... که اگرهمه ثروت ؛قدرت وامکانات را دراختیارم بگذارند بازهم انتخابم رهایی ازقفس دنیاست... گفتم:منظورت چیست؟ ✨شهادت✨🕊🕊🕊🕊 خاطرات شهیدمحمدعلی برزگر 📚برگرفته از کتاب ازقفس تاپرواز روایتگر:دوست وپسرخاله شهید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چرا ضریح امام رضا دقیقا زیر گنبد نیست؟ 🔰 برشی از سخنرانی به مناسبت شهادت علیه‌السلام
8.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ممنون ازارسالی دوستان مازندرانی 🙏 اِلهی 🌼یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد 🌳یا عالی بِحَقِّ علی 🌼یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه 🌳یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن 🌼یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن ❥︎عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزمان ✨تسلیت صاحب عزای روضه ها 🇮🇷‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ازاینکه شهید و کانال رو به دوستان خودمعرفی میکنید بی نهایت متشکریم. 🕊دوستان جدید:ضمن خیرمقدم💐 👌پُستها هر ۲۴ساعت یکبار بارگزاری می‌شود هدیه به امام زمان؛شهدا ؛اموات صلوات. التماس دعا.... 🆔@ShahidBarzegar65 🌸🕊 أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج 🕊
♦️با هم دعای فرج را برای سلامتی و فرج آقا امام زمان(عج) می‌خوانیم.
حلول ماه ربیع الاول برشما گرامی باد🌙 اتفاق مهمی شب اول ربیع رخ داد که ازش غافل هستیم، اول ربیع سالروز هجرت پیامبر اعظم (ص) از مکه به مدینه و بعبارتی امشب لَیلَةُ المبیت است. شبی که امیرالمؤمنین در بستر خواب پیامبر خوابید و جان خود را به خطر انداخت تا پیامبر بتواند ازچنگ مشرکان بگریزد. وآیه ۲۰۷ سوره بقره در شان امیرالمؤمنین نازل گشت 《وَ مِنَ النَّاسِ مَن یشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ》 و از میان مردم كسی است كه جان خود را برای طلب خشنودی خدا می‌فروشد، و خدا نسبت به [این] بندگان مهربان است. طوسی، الامالی، ۱۴۱۴ق، ص۴۶۶-۴۶۷. 👌صدقه اول ماه فراموش نشود.
... بعداز فوت پدرم؛ من و مادرم تنهاشدیم و چون کسی را برای تامین معاش نداشتیم من و مادر در مزرعه ای به همراه ۱۳نفر دیگر کارگری میکردیم... یکسال را به همین منوال باسختی زندگی می‌کردیم که مادرم بیمار کلیوی شد و دیگر نمی‌توانست بامن همراه شود. اما یک دار قالی درمنزل کشیده بود تا بتواند نشسته قالی ببافد و کمک حال مخارج باشد. عصر تابستان یکی از روزها؛ که خسته وبی رمق از سرویس کارگران پیاده شدم و همه توانم را در رسیدن به خانه صرف میکردم؛ نگاهم به مادر و برادر ۹ساله ام افتاد که با وسایل درب وداغان منزل پشت در اشک می ریزند و عده ای برای دلجویی والبته کشف خبر اطرافشان را گرفته اند. مادرچی شده؟! چرا وسایل را بیرون گذاشتی؟ مادر به محض شنیدن صدایم ؛خود را درآغوش انداخت و برادرم ادامه داد: آبجی..نبودی زن صاحبخانه بامادر چه کرد؟ گفت: دو ماه کرایه عقب افتاده را پرداخت کنید وازاینجا بروید که مستاجر بهتری آمده... هیچکسی را دراین دنیا کمک حالم نبود. به ناچار به صاحب کارم زنگ زدم و حقیقت را برایش توضیح دادم؛ بنده خدا به محض شنیدن مطلب فورا با نیسان دنبالمان آمد ومارا به یک دامداری که متعلق به خودش در حاشیه روستایی بود برد و گفت: فعلا انبار را خالی و نظافت کنم و آنجا زندگی کنیم. ازخوشحالی درپوستم نمی گنجیدم. از آن روز کار من ومادر وبرادر رسیدگی به امور دام ودامداری بود. صاحبکار نیز هر روز به ما سرمیزد و شیرها را به شهرمی برد. اوضاع بخوبی پیش میرفت یک روزهمراه صاحبکار برای خرید به شهرمیرفتم که حرف دلش را برزبان آورد. او دو انتخاب پیش رویم گذاشت یا آوارگی...یا بردگی (ازدواج اجباری) یک هفته بیشتر وقت نداشتم ... کاروانی به مناسبت شهادت امام رضا به مشهد می بردند و من هم تنها راه نجاتم را آنجا می دیدم .باخودمیگفتم آقایی که ضامن آهویی شده؛ضامن من نمیشود؟ خلاصه رفتم و یک دل سیر گریه کردم و حرف دلم را به آقاگفتم؛ خواستم که بارو بندیل جمع کنم و برگردم به دیار خودم. یکی از خادمان حرم گفت:بایست خواهرم چند ماه پیش همسرم به رحمت خدا رفت فرزندانی قد ونیم قد درخانه دارم خودم نیز نه تجربه دارم و نه وقتش را. پرستار منزلم میشوی؟ ازخوشحالی زبانم بندآمد...بَبببلِه..فقط من تنهانیستم...خادم قبول کرد. سریع به سراغ خانواده ام رفتم و شبانه از آنجا به مشهد آمدیم. خادم حرم مارا به منزلش برد وماشدیم یک خانواده معنوی. خادم انسان بسیار باحیا وشریفی بود. ۲سال گذشت. خادم مرا از مادرم خواستگاری کرد که این دفعه مادر فرزندانش شوم... بنده با اشتیاق و میل قلبی پذیرفتم. حالا سالها از آن ماجرا میگذردو خودم نیز به برکت ضمانت امام رضاع صاحب ۲فرزند هستم. این قصه زندگی بنده بود . از کانال شهدایی معنوی شما بسیار سپاسگذارم.خدا خیرتان بده.
8.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 روایتی جالب از ماجرای ورود سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی به ضریح مطهر حضرت امام رضا(ع) جهت غبارروبی برای اولین بار پنجشنبه است ✨به یاد همه شهدا واموات حمد و صلواتی هدیه میکنیم.
🌹شهیدان زنده‌اند پیکرش را با دو شهید دیگر تحویل بنیاد شهید داده و گذاشته بودند سردخانه. نگهبان سردخانه می‌گفت: یکی‌شان آمد به خوابم و گفت: جنازه‌ی من رو فعلاً تحویل خانواده‌ام ندید! از خواب بیدار شدم. هر چه فکر کردم کدام یک از این دو نفر بوده، نفهمیدم؛ گفتم ولش کن خواب بوده دیگه. فردا قرار بود جنازه‌ها رو تحویل بدیم که شب دوباره خواب شهید رو دیدم. دوباره همون جمله رو بهم گفت. این‌بار فوراً اسمشو پرسیدم. گفت: امیرناصر سلیمانی. از خواب پریدم، رفتم سراغ جنازه‌ها. روی سینه یکی‌شان نوشته بود «شهید امیر ناصر سلیمانی».بعدها متوجه شدم توی اون تاریخ، خانواده‌اش در تدارک مراسم ازدواج پسرشان بودند؛ شهید خواسته بود مراسم برادرش بهم نخوره. شهید امیرناصر سلیمانی 📚فرمانده، فرمان قهقهه، ص۳۶ و به کسانی که در راه خدا کشته می‌شوند، مرده نگویید بلکه آنها زنده‌اند؛ امّا شما درک نمی‌کنید! سوره بقره، آیه۱۵۴
10.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💔داستان زیبای پیر زن فقیری که در کنار قبرستان بقیع از دنیا رفت 🎙حاج آقا دارستانی