13.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اتفاقی فوقالعاده عجیب برای یک جانباز
جانباز جنگ تحمیلی براثر موج انفجار حافظهاش از بین میره و بعد از 34 سال بر اثر زمین خوردن در آسایشگاه حافظهاش کامل برمیگرده و معلوم میشه اهل روستایی در کردستان بوده
و مادر بعد از 34 سال پسر رزمندهشو که فکر میکرده مفقودالاثر شده رو میبینه
https://eitaa.com/joinchat/4051894643C7e13248c4d
کنار هر کلاه ،
جوانی را ترسیم کن
و برای آن جوان، پدر و مادری
همسر وفرزندانی...
خواهر وبرادرانی...
با هزاران آرزوی دفن شده...
و کاش یادمان نرود
آن فداکاریها را ...
#دفاع_مقدس
#یاد_شهدا_باصلوات
https://eitaa.com/joinchat/4051894643C7e13248c4d
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺⚪️کسی کـه تنهـا بـه عقلـش
🌺⚪️اعتمـاد کنـد گمـراه میشـود
🌺⚪️کسی کـه تنهـا بـه مـالـش
🌺⚪️اعتمـاد کنـد کـم می آورد
🌺⚪️کسی کـه تنهـا بـه مـردم
🌺⚪️اعتماد کند خسته می شود
🌺⚪️امـا...! کسی کـه بــر خــدا
🌺⚪️اعتمـاد کنـد نـه گمـراه میشود
🌺⚪️ نـه کـم می آورد و
🌺⚪️نــه خستــه می شــود
https://eitaa.com/joinchat/4051894643C7e13248c4d
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🍃.یا ابا صالح المهدی ادرکنی 💐اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ
🇮🇷ازاینکه شهید و کانال رو به دوستان خودمعرفی میکنید بی نهایت متشکریم.
🕊دوستان جدید:ضمن خیرمقدم💐
👌پُستهاهر۲۴ساعت یکباربارگزاری میشود.
هدیه به۱۴معصوم؛شهدا؛اموات صلوات.
اللهم الرزقناشهاده فی سبیلک
━━━✥⃝آمین یارب العالمین.
https://eitaa.com/joinchat/4051894643C7e13248c4d
أللَّھُمَ عـجِـلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🙏
عذرخواهی میکنم
ازاینکه تعداد پیامها بسیارزیاده
واقعا دونفر نمیرسیم همه رو بخونیم.
ازلطف همه شماخوبان متشکریم.
اگر کانال مورد رضایت قرارگرفته؛لطف خدا وشهداست و همراهی وفعالیت شماعزیزان. تندرست وبرقرارباشید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
الهی به امیدتو...
♦️با هم دعای فرج را برای سلامتی و فرج آقا امام زمان(عج) میخوانیم.
السلام علیک یا صاحب الزمان عج
https://eitaa.com/joinchat/4051894643C7e13248c4d
امروز ساعت ۵ صبح دخترم بیدارم کرد
گفت: بابا من بیرون کار دارم من و میبری ؟
گفتم: اره دخترم میبرم
وقتی امدم از در پارکینگ بیرون تو ماشین نشستم تا دخترم بیاد دیدم یه اقای پاکبانی داره کوچه رو جارو میکنه ولی خیلی ناشیانه و اصلا معلومه بلد نیست خب من پاکبان کوچه رو میشناختم اقای عزیزی یه پیرمرد خوش برخورد و با حال بود..
ولی نوع جارو كردن این كمى ناشيانه بود؛ تا حالا در طى صدها روز ده ها پاكبان رو ديدم و حاليم بود كه اين يارو اين كاره نيست؛ رفتم دخترم و رساندم و برگشتم
دیدم هنوز داره با آشغالها بازی میکنه.
كم كم اين مشكوك بودنش رفت رو مُخم.
در ماشین رو باز كردم و صداش كردم «عزيز خوبى؟
يه لحظه تشريف بيار.
خيلى شق و رق اومد جلو و از پشت عينك ظريف و نيم فريمش خيلى شُسته رُفته جواب داد:
«سلام. در خدمتم مشكلى پيش اومده؟»
از لحن و نوع برخوردش جا خوردم.
نفس هاش تو سحرگاه زیادی پر انرژی بود؛ به ذهنم رسید که یه کم مهربان تر برخورد کنم.
"خسته نباشی گفتم بیا تو الاچیق یه قهوه بزنیم"
بعد تكه پاره كردن يه چندتا تعارف اومد داخل و نشست.
اون يكى هدفون هم از گوشش در آورد؛ دنباله سيم هدفون رو با نگاهم دنبال كردم كه ميرفت تو يقه ش و زير لباس نارنجى شهرداريش محو مي شد.
پرسيدم «چى گوش ميدى؟».
گفت: «يه كتاب صوتى به زبان انگليسيه».
كنجكاوتر شدم : « انگليسى؟! موضوعش چيه؟»
گردنشو كج كرد و گفت: «در زمينه اقتصادسنجى».
شكّم ديگه داشت سر ريز مي شد!
« فضولى نباشه؛ واسه چى يه همچی چيزى رو مى خونى؟».
با يه حالت نيم خنده تو چهره ش گفت: «چيه؟ به يه پاكبان نمياد كه مطالعه داشته باشه؟ ... به خاطر شغلمه. »
از سرایدار ساختمان دو تا ابجوش گرفتم
دو تا علی کافه انداختم
رفتم سر میز متعجب تر پرسیدم که متوجه نميشم
اين اقتصاد و سنجش و اين داستان ها چه ربطي به كار شما داره؟».
نگاه ش را يه لحظه برگردوند و بعد دوباره به سمت من نگاه كرد و گفت: « من استاد هستم تو دانشگاه. »
قبل از اينكه بخام چيزي بپرسم انگار خودش فهميد گيج شدم
و ادامه داد: « من پدرم پاكبان اين منطقه است. اقاى عزيزى.
در مورد شما و روانشاد پسرتونم هم براى ما خيلى تعريف كرده همیشه میگفت یه پهلوون تو کوچه هست که مهربانه.
امشب تا دیدم شناختمون چون عکس تون رو با بابا دیده بودم.
جناب خمارلو من دكتراى اقتصاد دارم؛ و دو تا داداشم يكي مهندسه و اون يكى هم داره دكتراشو مي گيره.
به پدرم هر چى ميگيم زير بار نمى ره که بازخريد شه؛
ما هم هر ماه روزايي رو به جاى پدرمون ميايم كار مى كنيم كه استراحت كنه. هم كمكش كرده باشيم
هم يادمون نره با چه زحمتى و چطورى پدرمون ما رو به اينجا رسوند.»
چند لحظه سكوت فضای بین ما رو گرفت و نگاه مون تو هم قفل شده بود.
استكان رو گذاشتم رو ميز و بلند شدم رفتم سمتش.
بغلش كردم و گفتم «درود به شرفت مرد.
قدر باباتم بدون.
خيلى آدم درست و مهربونیه..
اللهم صل علی محمدوال محمدوعجل فرجهم
https://eitaa.com/joinchat/4051894643C7e13248c4d
13.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کرامت_شهید
(شهیدی که ازمیان کاروان کودک ۴ساله را انتخاب کرد.)
#هویزه
https://eitaa.com/joinchat/4051894643C7e13248c4d
قهرمان دریا ...
در بحبوحه جنگ با عراق در خلیج فارس ، محسن رضایی فرمانده سپاه به نزد امام رفت و گفت: صدام نفتکشهایمان را میزند اما خودش نفتش را با پرچم کشورهای دیگر میفروشد! حضرت امام گفت اگر من بودم آن کشتیهای دیگر را میزدم و در آن زمان نادر مهدوی شد قهرمان اسلام!
سرانجام نادر در شب ۱۶ مهر ۱۳۶۶ درحالیکه در خلیج همیشه فارس به مدت سه ساعت با قایق موتوری کوچک خود با نیروی هوایی و دریایی آمریکا درگیر و یک هلیکوپتر پیشرفته آنها را از طریق موشک دوش پرتاب استینگر سرنگون کرده بود، اسیر و سپس بر عرشه ناو جنگی شیطان بزرگ شهید شد.
چند روز بعد و زمانیکه عباس عراقچی (از مذاکره کنندگان برجام) به عمان رفته بود تا پیکر مطهر ایشان را تحویل بگیرد، معلوم شد که آمریکاییها او را بوسیله شکنجه و از طریق وارد کردن میخهای آهنی بلند به قفسه سینهاش به کاروان عاشورا رسانده اند.
" لبیک یا حسین"
#شهید_سردار_نادر_مهدوی
#روحششاد_باصلوات
https://eitaa.com/joinchat/4051894643C7e13248c4d
28.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👌اگر یکبار زیارت آقا رفته باشین مطمئنم شنیدنش همتونو خوشحال میکنه.
اگر در عمرتون زیارت امام رضاع
رفتین این کلیپ مال شماست 💚
اگر هم نرفتین حتما حتما ببینید👌🏼https://eitaa.com/joinchat/4051894643C7e13248c4d
🕊خوابی که برای رهبرمان دیدند.
📚 برشی از کتاب #خون_دلی_که_لعل_شد
... امّا خواب رفيقم. البتّه ابتدا اين را بگويم كه او هم از روحانيون و ازجملهى آخرين كسانى بود كه در اين زندان، همزندان من بود و تا حدودى هم به حكومت ستمگر گرايش داشت؛ ولى بااينهمه زندانى شد و كتك خورد، و شايد هم براى اينكه با روش خودش از من اطّلاعات كسب كند، به سلّول من فرستاده شده بود. البتّه من آزاد شدم و او در زندان ماند. من خواب او را از زبان خودش بيان ميكنم.
گفت:
«در خواب ديدم كه به همراه شما به حرم حضرت عبدالعظيم حسنى در شهر رى رفتيم. شما درحالىكه به گلدستهى بلند حرم نگاه ميكردى، به من گفتى: من ميخواهم به بالاى اين گلدسته بروم. من گفتم: اين كار غيرممكن است. گفتى: خير، ممكن است. ناگهان ديدم شما از زمين بلند شدى و به بالاترين نقطهى گلدسته رفتى. وقتى به بالاى گلدسته رسيدى، درحالىكه بهعنوان خداحافظى دست تكان ميدادى، از دور مرا صدا زدى و گفتى: ديدى من ميتوانم اين كار را بكنم؟ من هاجوواج مانده بودم و با شگفتى و حيرت به شما نگاه ميكردم، كه ناگهان شما از بالاى گلدسته اوج گرفتى؛ چنانكه گويى پرواز ميكنى. سپس با من با اشارهى دست خداحافظى كردى و بهسوى آسمان بالا رفتى!»
وقتى خوابش را برايم تعريف كرد، گفتم حتماً تعبير آن، شهادت است!
البتّه چنين نبود، بلكه تعبيرش آزادى بود؛ چون چند روزى نگذشت كه از زندان آزاد شدم.
روایتگر:حضرت آیت الله خامنه ای
(این خواب رو هم بند حضرت آقادیدند) https://eitaa.com/joinchat/4051894643C7e13248c4d
8.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃 هم #بخندیم هم #درس بگیریم
طنز باید نکته آموزنده داشته باشه.😊
حالا خودتون تحلیل کنید.
اشکالات ایشون رو....
#خلوص
https://eitaa.com/joinchat/4051894643C7e13248c4d
10.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پیکری که از میان ده ها تُن مواد منفجره سالم تفحص شد⁉️😢الله اکبر...
این معجزه بزرگیست.
روایت امدادگر لبنانی از لحظه پیدا شدن پیکر شهید سیدحسن نصرالله
شادی روح مطهرش صلوات✨