در عملیات والفجر دو همه مهمات خود را گم کرده بودیم. مهم تر از آن راه را هم، گم کرده بودیم. دست مان از همه اسباب ظاهری قطع بود. رو به بچه ها گفتم: «بچه ها! فقط یک راه وجود دارد. ما یک امام غایب داریم که در سخت ترین شرایط به دادمان می رسد. هر کسی در یک سمتی رو به دل بیابان حرکت کند و فریاد «#یاصاحبالزمان» سر دهد. مطمئن باشید یا خود آقا تشریف می آورد و یا یکی از یاران شان به دادمان خواهد رسید».
همه در دل بیابان با حضرت مأنوس شده بودیم. دیدم چند نفر با لباس پلنگی به سمت ما می آیند. پشت درختان و صخره ها قایم شدیم. وقتی جلوتر آمدند، شناختم شان. برادر نوذری از فرماندهان گردان یا زهرا (س) بودند. خطاب به بچهها گفتم: «دیدید امام زمان (عج) ما را تنها نگذاشت.»
#شهید_محمدرضا_تورجیزاده
📚یا زهرا سلام الله علیها،صص۷۴و۷۳
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
الماسی درمیان لجن....
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65
💫پارت(85)
جلداول کتاب ازقفس تاپرواز
خاطرات شهیدمحمدعلی برزگر🌷
📝حل اختلاف♡
🌷روزهای جنگ تحمیلی بود
محمد در حوزه فاروج تحصیل میکرد و آخر هفته به روستا می آمد و به همه سر می زد روزی در مسأله ای ناچیز با همسرم بحث مان شد.
ظهر بود و مؤذن اذان میگفت.
🌷به مسجد رفتم تا آرامش از دست رفته ام را پیدا کنم پسر کوچکم از ترس روی پله های حیاطمان نشسته بود و گریه میکرد.
بی اهمیت از کنارش گذشتم و خود را به نماز جماعت رساندم
وقتی از مسجد برگشتم در منزل باز بود .
با کمال تعجب محمد را در بهار خوابمان دیدم که با محبت پسر کوچکم را روی زانو گذاشته و فرزندانم را دور خودش جمع کرده و برایشان داستان میگفت.
🌷به روی خود نیاوردم با خوشرویی به استقبالش رفتم محمد با غضب پاسخم را داد و به بهانه در آغوش کشیدنم، در گوشم گفت: برویم با شما حرفی محرمانه دارم به مهمان خانه رفتیم و همسرم چای آورد.
🌷محمد گفت خواهرم شما هم بنشین با هر دوی شما کار دارم ؛بعد محمد از حقوق متقابل زن و شوهر برایمان ،گفت از باید و نبایدهای زندگی آگاه مان کرد و سؤالاتی از ما پرسید.
با ناراحتی گفتم: تجسس از یک طلبه بعید است.
🌷محمد با لبخندی دستم را فشرد و گفت: اخوی قصد دخالت نداشتم ولی وقتی از مینی بوس پیاده شدم پسرت گریه کنان به طرفم دوید و با صدایی لرزان گفت: عمو پدر و مادرم با هم قهرند می آیی آشتی شان بدهی؟
🌷دلم نیامد خواهشش را رد کنم، حلّ اختلاف بینتان وظیفه من است.
هر دو با شرمندگی جریان را تعریف کردیم محمد پس از شنیدن صحبت هایمان از ما تعهد گرفت و گفت اخوی !خواهرم سعی کنید با منطق مشکل را رفع کنید و جلو بچه ها به یکدیگر پرخاش نکنید زیرا این جریانات در آینده آثار بدی برایشان به جا می گذارد.
🌷بعد هم دستم را به دست همسرم داد و گفت: باید جلو بچه ها از هم معذرت بخواهید تا کار خوبتان را هم ببینند و درس بگیرند.
محمد بچه ها را صدا زد و از داخل ساک دستیش مقداری آجیل و شکلات در آورد و به عنوان شیرینی روی چفیه اش در وسط اتاق گذاشت وباهم آشتی کردیم
واکنون این زندگی شیرین ومهر زناشویی رامدیون وساطت شهیدمی دانیم
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی برای داشته های اندک از خدا تشکر میکنی، خدا داشته هات رو چندیدن برابر میکنه
یکی از، رازهای افزایش برکت و نعمت
شکرگزاریِ🦋
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65
❖
" خیلی خیلی زیباست این متن "
ثروتمندی از پنجره اتاقش به بیرون نگاه کرد و مردی را دید که در سطل زبالهاش دنبال چیزی میگردد. گفت: خدا رو شکر فقیر نیستم.
مرد فقیر اطرافش را نگاه کرد و دیوانهای با رفتار جنونآمیز در خیابان دید و گفت: خدا رو شکر دیوانه نیستم.
آن دیوانه در خیابان آمبولانسی دید که بیماری را حمل میکرد گفت: خدا رو شکر بیمار نیستم.
مریضی در بیمارستان دید که جنازهای را به سردخانه میبرند. گفت: خدا رو شکر زندهام.
فقط یک مرده نمیتواند از خدا تشکر کند. چرا امروز از خدا تشکر نمیکنیم که یک روز دیگر به ما فرصت زندگی داده است؟
برای اینکه زندگی را بهتر بفهمیم باید به سه مکان برویم:
1. بیمارستان 2. زندان 3. قبرستان
• در بیمارستان میفهمید که هیچ چیز زیباتر از تندرستی نیست.
• در زندان میبینید که آزادی گرانبهاترین دارایی شماست.
• در قبرستان درمییابید که زندگی هیچ ارزشی ندارد.
زمینی که امروز روی آن قدم میزنیم فردا سقفمان خواهد بود.
پس بیایید برای همه چیز فروتن و سپاسگزار باشیم...
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65
8.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نه.... علی تنهانمانده درمیان
نه...ندارم من مرام کوفیان...
درود بر شرفت ای شیر زن ایران اسلامی
حقا که حقیقت را در شعرت بیان کردی......
🌹🕋 اللهم عجل لولیک الفرج
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65
بعضی آدمها یادشان رفته
حرفهايي كه ميزنند، دست دارند...!
دست های بلندی كه گاهی، گلويی را می فشارند و تایک عمرحرفشان مثل استخوانی خش کرده درگلو می ماندونَفَس کشیدن را سخت می کند....!
یاحرف هايی كه ميزنند، پا دارند...!
پاهای بزرگی كه گاهی جايشان را روی دلی می گذارند وجای این زخم برای هميشه می ماند...
وگاهی حرف هايی كه ميزنند، چشم دارند!
چشم های سياهی كه، گاهی به چشم های دیگران نگاه میكنند، و آنها را در شرمی بیکران فرو ميبرند...!
آدمهاباید مراقب حرفهایی كه ميزنند باشند
زيراسنجیده سخن گفتن از سکوت هم دشوار تر است...
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65
جوانی که برای یک دوره آموزشی به هلند رفته بود، میگفت :
یه روز برای خرید لپ تاپ به بازار شهر ٱمستردام پایتخت هلند رفتم...
به اولین مغازه فروش وسایل صوتی تصویری که رسیدم لپ تاب مورد نظرم رو قیمت کردم...
فروشنده گفت:
قیمتش ۶۹۵ یورو است.
خداحافظی کردم و به مغازه بعدی رفتم و قیمت همان لب تاپ را پرسیدم...
گفتند:
۶۹۵ یورو
نخریدم و به هوای قیمت پایین تر به مغازه سوم و چهارم و ...
بالاخره پنجمین مغازه رفتم ولی هر پنج فروشنده گفته بودند ۶۹۵ یورو.
فروشنده پنجم که ایرانی تبار بود متوجه شد که من ایرانی هستم، موقع بیرون رفتن از مغازه اش گفت
آیا شما واقعا میخواهید خرید کنید؟؟
گفتم بله، میخواهم بخرم.
گفتند اگر واقعا قصد خریدن دارید بفرمایید همینجا بخرید ، زیرا قیمت این لپ تاب در سراسر هلند همین است و به هوای ارزانی خودتان را خسته نکنید اینجا هلند است نه ایران!!!
قیمت اجناس همه جا یکسان و مقطوع است و چک و چونه زدن هم بی فایده!
فکری کردم
و با خود گفتم:
راست می گوید، چون همه جا قیمت یکی بود.
از فروشنده خواستم یک لب تاب برایم بیاورد و خودم نیز هفتصد یورو روی میز فروشنده گذاشتم و منتظر لب تاب و باقیمانده پولم که پنج یورو بود ماندم
فروشنده کارتن لب تاب را به دستم داد و پول را شمرد
من منتظر بودم پنج یورو به من برگرداند
اما با تعجب دیدم که فروشنده یک اسکناس صد یورویی و یک اسکناس پنجاه یورویی و یک اسکناس پنج یورویی که میشد ۱۵۵ یورو را به من داد!!!
گفتم آقا شما که گفتید قیمت مقطوع است و تخفیف ندارد؟!؟
پس این ۱۵۰ یورو اضافه رو چرا برگردوندید؟؟!!
فروشنده خنده ای کرد و گفت:
ببین عزیزم، این ۱۵۰ تا مالیاتی است که شهروندان هلندی باید بپردازند و مسافرها از پرداخت این مالیات معاف هستند
برای همین آن را به شما پس دادم.
در کمال ناباوری از مغازه بیرون رفتم و ناخودآگاه به یاد جمله سید جمال الدین اسدآبادی افتادم که میگفت...
من در غرب اسلام دیدم و مسلمان ندیدم ودر شرق مسلمان دیدم و اسلام ندیدم!!
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65