#داستان_و_حکایت
شخصی برای خرید کفش نو راهی شهر شد. در راسته کفشفروشان انواع مختلفی از کفشها وجود داشت که او میتوانست هر کدام را که میخواهد انتخاب کند.
فروشنده حتی چند جفت هم از انبار آورد تا او آزادی بیشتری برای تهیه کفش دلخواهش داشته باشد.
وی یکییکی کفشها را امتحان کرد؛ اما هیچکدام را باب میلش نیافت.
هر کدام را که میپوشید ایرادی بر آن وارد میکرد! بیش از ۱۰ جفت کفش دور و بر وی چیده شده بود و فرشنده با صبر و حوصله هرچه تمام به کار خود ادامه میداد.
وی دیگر داشت از خریدن کفش ناامید میشد که ناگهان متوجه یک جفت کفش زیبا شد! آنها را پوشید.
دید کفشها درست اندازه پایش هستند، چند قدمی در مغازه راه رفت و احساس رضایت کرد. بالاخره تصمیم خود را گرفت، میدانست که باید این کفشها را بخرد.
از فروشنده پرسید: قیمت این یک جفت کفش چقدر است؟!
فروشنده جواب داد: این کفشها، قیمتی ندارند!
وی گفت: چهطور چنین چیزی ممکن است؟! مرا مسخره میکنی؟!
فروشنده گفت: ابدا، این کفشها واقعا قیمتی ندارند؛ چون کفشهای خودت است که هنگام واردشدن به مغازه به پا داشتی!!
مراقب انتخابهای زندگی خودباشیم.
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65