eitaa logo
کانال شهید محمدعلی برزگر
14.4هزار دنبال‌کننده
3هزار عکس
8.7هزار ویدیو
2 فایل
صاحبِ کتاب از قفس تا پرواز(شهید محمدعلی برزگر): ولادت:۵'۳'۱۳۴۵ شهادت ومفقودیت:۱۰'۶'۱۳۶۵ عملیات:کربلای۲ فرمانده:شهیدکاوه منطقه شهادت:حاج عمران عراق تبلیغات شما👇 @Mahya6470 کانال شهیدبرزگر https://eitaa.com/24375683/10791
مشاهده در ایتا
دانلود
4.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
واقعی چندشب پیش ۲۱ ماه مبارک با دوست جدیدم ازعصر در خیابان‌ها قدم میزدیم و بدون درنظر گرفتن شئونات مذهبی؛می‌خوردیم ومشغول لهو لعب بودیم. پاسی از شب گذشته بود که سرو کله دوست قدیمیم که مدتی بود با او کات کرده بودم در کافی شاپ پیدایش شد. انگار کسی آمار مرا به او داده بود. خلاصه دعوا شد... من از ترس فرار کردم... نمی دانستم به کجا بروم... ناگاه خانمی از پشت سر صدایم زد: خانم شما هم میخواستی مسجد بیایی؟ صبرکن باهم برویم‌. اما حواسم به شب قدر ؛شهادت مولا و...نبود. خوشحال شدم از اینکه جایی را یافته ام تاصبح سرکنم. با آن خانم رفتیم...نشستیم.مناجات کردیم.قران سر گرفتیم.خدا می‌داند که چقدر آرام شدم. سحری هم خوردیم.وبعد ازنمازصبح با آن خانم از مسجد خارج شدیم. که حقیقت را برایش گفتم همانطور که بالبخند از من جدامیشد. شماره تماس و آدرس کانالی به من داد اینجا..کانال شهیدبرزگر. اومیگفت: ازجنس گذشته خودم بودی شناختم. اما نگران نباش. خدا هنوز تورا ازقلم نینداخته؛من امشب حال مسجد آمدن نداشتم؛اما انگار نتوانستم منزل بمانم. من توبه کرده ام. الحمدالله خطم را نیز عوض کردم. میخواهم مثل دوستان شهدا باشم. اگر شهدا بخواهند من هم از امروز مهمان شهید شده ام. جدید خوش آمدی😊✨💌 🆔@ShahidBarzegar65
شهیدم 🕊 داستان واقعی [بسیار شنیدنی] بچه که بودم ننه بابام ازهم جداشدن یعنی بابام ولمون کرد رفت واس خودش ننم موند و چهارتابچه گشنه. می‌رفت کلفتی خونه مایه دارا. خلاصه هم شیره ها رفتن پیِ زندگیشون و من موندم وننه ای که دیگه پیرشده بود و دستاش. دیگه جون نداش کارکنه. خیلی دنبال کارگشتم خیلی به خوبا رو زدم ولی نشد...تا اینکه یه روز با بهرام شغال آشنا شدم.یه تیم داشت که شبا شبیخون میزدن خونه های خالی بچه مایه دارا. خلاصه منم بامنطق اشتباه خودم میگفتم ننه ما یه عمرخونه این جماعت کلفتی کرد حالا وقت تسویه اس.. از فرداشب شروع کردم و پول خوبی گیرم اومد؛ دلگرم شدم بعدی...دلم قرص شد بعدی جیگردارشده بودم .. این جریان ۹سال طول کشید ننم افتاد روی جا. بو برده بود یعنی در وهمسایه گفته بودن این با بهرام شغال جیک توجیکه.همش میگفت؛ ننه یک لقمه حلال کار۱۰۰تالقمه حرام میکنه اما من به دنبال حقم ازدنیابودم.و این دوره چرخید تا یه نصف شب زدم به دل یک خونه شیک وپیک. هرچی به چشمم خوش اومد برداشتم و آخرای کار از نور چراغ قوه روی کمد و لباس فرمی که آویزون بود تازه فهمیدم؛ واااای. اینجا خونه یه نظامیه.😳 گفتم به جهنم نهایت بفهمن میرم یه چن سال آب خنک میخورم که... صدای ماشین از توی حیاط به گوشم رسید...خودش بود..صاحب خونه... رفتم قایم شدم.صدای قدماش بدجور اعصابمو ریخ بهم.کلیدانداخت.چراغو زد و همونطور که حدس زدم یک لیوان آب خورد رفت خوابید.چراغم یادش رفت خاموش کنه. نیم ساعتی صبر کردم؛ سرمو بیرون آوردم که اوضاع رو چک کنم کِ... چشمم افتاد به قاب عکس روی دیوار که زیر تصویر نوشته بود 👇 رفیق شهیدم محمدعلی برزگر...😢🌹 خیلی خجالت کشیدم. تو کجای کاری ومن کجا...اولین بار بود بعدسالها بخودم میومدم. گفتم: رفیقِ منم میشی؟..نزار بی آبروشم نَنَم دق میکنه..اینم پلیسه.بیچارم میکنه من نون آور اون خونه ام. مخلصتم ؛منو ازاینجا بکش بیرون . آدم میشم جون خودت . وسایلو رها کردم رفتم سراغ قفل دَر... اما در خروجی باز بود.. یعنی یادش رفته ببنده⁉️🤨 شایدم...رفیقم راه بازکرده...⁉️🤔 زدم بیرون...اوه...خدایاشکرت.چن روز گذشت تصمیم گرفتم برم سراغ رفیق شهیدم. خیلی جستجو کردم تا بالاخره نشونی ازش پیداکردم.یعنی یکی ازبچه هیئتی های محل برام پیداکرد. همین پیداکردن عکس رفیق شهیدم محمدعلی برزگر باعث شد پام به هیئت بازبشه اونم کِی؟ شب ولادت مولا علی ع. میگن اون روز روز مَرده... فهمیدم مرد تر از شهدا کسی توی این دنیا نیست. نجاتم داد. آبرومو حفظ کرد. چندروزیه آبدارچی یک شرکت هم شدم🤩 رفیق شهید که داشته باشی کارات درست میشه. حالا هم اگه خدا قبول کنه نمازامو شروع کردم..دیگه دزد نیستم آدمم. .دمت گرم.حالا ننم شب وروز دعام میکنه مدیونتم .رفیق شهیدم🌷🕊 متن باذکرصلوات آزاد https://eitaa.com/ShahidBarzegar65/11673
4.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
... تا پلک برهم بزنی دنیا تموم شده پس اگر بجای مقایسه؛ از داشته های کم خودمون شکر گزارباشیم و استفاده کامل رو ببریم؛قطعا از این سفری که توش هستیم لذت می بریم…🌱 https://eitaa.com/shahidBarzegar65/10299
نذرسیب.....🍎بسیار معجزه آسا بعداز ۱۹سال باتوسل به شهیدبرزگر یک ماهه حاجت گرفت😍 ۱۷سالی گذشت دوستم مادرنشد. تمام راه های درمانی رو طی کرد... حتی برای کاشت اقدام کرد. و سالها هزینه کرد و جواب منفی گرفت. سال هفدهم این زوج برای ثبت نام به مراکز نگهداری کودکان بی سرپرست جهت فرزندخواندگی اقدام کردند. سال هجدهم بعدثبت نام ..مراحل سخت رو داشتند طی می کردند...که نذرسیب شهیدبرزگر رو بهشون معرفی کردم. ایشون به شهید توسل کرد و در کمال ناباوری؛ یکماه بعد از توسل به شهید برزگر بدون اینکه درمانی انجام بده بعد۱۹سال بصورت طبیعی مادر شد.🍎 شکر خدا الانم دخترش کاملا سالم هست. شهیدبرزگر بعد از ۱۹سال کلیدطلایی قفل بزرگ زندگی دوستم شد. هیچوقت محبت شهیدرو فراموش نمیکنم. شهیدم🌹 https://eitaa.com/ShahidBarzegar65/14484
نذرسیب🍎[بسیارشنیدنی]😢 یک هفته بود که دخترخواهرم[ توی آی سی یو ] کما بود و اصلاً به هوش نمی اومد. ضریب هوشیش (( ۵ )) شد😱 تا اینکه دیروز به ما گفتن که ... اگر به هوش نیاد مرگ مغزی اعلام می‌کنند. من قبلاً هم ازشهید برزگر حاجت گرفته بودم. دیروز خیلی خیلی دلم سوخت وقتی دکترها این حرف رو زدن. 🌹کانال شهید برزگر رو که بازکردم دیدم تولدشونه.😍🎂 ازشون خواستم دختر خواهرم رو که فقط ۱۶سالشه برگردونه وبه نیّت شهید زیارت عاشورا خوندم😭 😍خداشاهده... تاظهرنشده؛ قبل از اذان ظهر؛ آی سی یو زنگ زدن گفتن چشماشو بازکرده😭😭😭😭😭 این بهترین و بزرگترین معجزه ای بود که خدا درحق ما کرد و این شهید عزیز دخترمون رو شفا داد و به ما برگردوند. بهترین رفیق شهیدم هستن. بهشون افتخار میکنم.😍 🩸مامدیون خون شهدائیم. https://eitaa.com/ShahidBarzegar65/15078 شهیدم
توی داروخانه مشغول به کار بودم... یه مدت زمانی داروی بیماری خونی کمیاب شد...اما توی داروخانه ما موجود بود. خیلی‌ها اومدن سراغ گرفتن برای درمان درد عزیزانشان...ولی شیطان طمع در وجودم رخنه کرده بود و به حساب اینکه سودبیشتری کنم نفروختم.و انبار کردم. وقتی بیماران برای پیداکردن چند دونه از اون دارو بال بال میزدن...من همون دوای درد هموطنم رو چندین برابر می فروختم و سود کلانی کردم. خودمو زرنگ میدونستم و احساس غرور میکردم..مدل ماشینمو عوض کردم... اما غافل از خدایی بودم که دراوج بدجور گوشمالی داد.... صبح مثل همیشه دخترم رو برای رفتن به مدرسه بیدار کردم... چند قدمی نزدیک به سرویس از هوش رفت... بچم سالم بود..هیچ مشکلی نداشت. چرا؟! سریع بردیمش بیمارستان..عکس و آزمایش و.... پزشک متخصص با یک بسته قرص وارد اتاق شد..گفت: دوای دردش همین قرص کمیابه.... و مکرو ومکرالله والله خیرالماکرین خدای من...همون قرصایی که احتکار کرده بودم شد علاج بچم. از بیقراری وعذاب وجدان شبها خواب نداشتم؛ یه شب کاسه صبرم لبریز شد وتمام واقعیت رو به خانمم گفتم. خداروشکرهمسر مومنه ای دارم که همونجا گفت : اول وضو بگیر .برو ازخدا آمرزش بطلب .بعدشم بیا بریم درخونه شهیدی که عضوکانالشم؛ خیلیا رو حاجت روا کرده ؛ ازش بخواییم واسطه بین ما و خدا بشه.اون شهیده ؛ مقرب وعزیز خداست .خدا دست رد به سینه شهدا نمی زنه . منم یکسال مهمان کانالشم. حتما منو میشناسه. بهش قول بده ماشینو بفروشی ؛ همون مدل ماشین قبلی رو بخری و هرچی سودحرام از احتکار دارو کردی ؛ برگردونی خیریه. همون شب توبه کردم و به شهید برزگر متوسل شدیم و بهش قول دادم دیگه سراغ لقمه حرام نرم. از فردای اون روز همه داروها رو به قیمت معمول فروختم. حتی اگر یه بسته / ورق مونده بود ؛ میدادم... شب قدر بود...رفتم مسجد.. خدارو به مولا علی ع قسم دادم که ماشینو میفروشمو و همون مدل ماشین قبلیمو میخرم و سودی که کردم و دارو میخرم و رایگان در اختیار مردم نیازمند قرارمیدم. ۳ماه بعد وقت چکاپ بچم بود دکتر گفت: اثری از بیماری در وجودش نیست... بچم تاوان اشتباه پدرش رو داد اما خداشاهده از اون روز توبه کردم راستی ؛ همه پول حرامی که از احتکار درآوردم رو خرج درمان یک کودک سرطانی کردیم وقتی عیادتش رفتیم نذرسیبم رو همون بخش بیمارستان تقسیم کردم. بین کودکان سرطانی]🍎🍏🌺 لطفاً..خواهشاً....نَگید اون دنیا.. این دنیا هم تقاص گناهتو پس میدی خدا حسابرس قابلیه...شک نکنید. احتکار ...لقمه لقمه تبدیل به کوه گرفتاری میشه و روی زندگیت آوارمیشه وذره ذره آبت میکنه... ممنون از ارسال شما خوبان https://eitaa.com/ShahidBarzegar65/16627 شهیدم...