#روایت
🔸روایت لحظهی شهادت بانوی پاسداری که باردار بود و با فرزندش به شهادت رسید...
🌼#چریک_پاسدار|زهره هم پاسدار بود؛ هم بخاطر دورههای رزمی که توی سوریه و لبنان دیده بود، یه چریکِ رزمنده... کاراته و تیراندازی رو هم در حد عالی بلد بود... آخر سر هم با یه پاسدار ازدواج کرد...
🌼#رویای_صادقه|شب قبل از شهادت خواب دید که دو تا فرشته اومدن و بردنش بالا و بر فراز خونهشون او رو میچرخونن. صبح که بیدار شد، خیلی خوشحال بود. انگار حس کرده بود قراره به آرزوش که شهادته برسه...
🌼#مأموریت|منافقین توی خونهی تیمیشون کلی اسلحه و مهمات جمع کرده بودند و میخواستند روزکارگر مردم رو به رگبار ببندند. چند پاسدار از جمله همسر زهره انتخاب شدند برا تصرفِ این خونهی تیمی... زهره اصرار داشت باهاشون به این ماموریت بره؛ اما چون اواسط دوران بارداریش بود، شوهرش اجازه نداد... تا اینکه وقتی گریه و اشتیاق زهره رو دید، موافقت کرد...
🌼#روایت_شهادت|رسیدند به خونهی تیمی منافقین.. قرار بود زهره به عنوان یه زن عادی بره در بزنه و بگه: احتیاج به کمک دارم. بعد اونا که اومدند بیرون، پاسدارا بریزن و بدون درگیری دستگیرشون کنن... اما انگار منافقین متوجه شده بودند و وقتی زهره در زد؛ یکی از اون اطراف رگبار گرفت رو سرشون. اونی هم که در رو باز کرده بود، به زهره شلیک کرد. و اینجا بود که خواب زهره تعبیر شد. هم خودش و هم فرزندی که باردار بود؛ جلو همون در به شهادت رسیدند...
🇮🇷اردیبهشت سالگرد شهادت زهره بنیانیان گرامیباد
🆔@ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#روایت حاجتگیر هفته قبل🍎..
ما از سال ۸۸ ی مشکل بزرگ مالی داشتیم هر چه رفتیم دادگاه واین طرف اون طرف درست نشد .
بعدمن با این شهید بزرگوار آشنا شدم از طریق گروه شهدا .متوسل شدم وحتی عکس شهید که تو پروفایل کانال شهید محمد علی برزگر هست هر روز نگاه میکنم وباهاش حرف میزنم ومیگم بزرگوار حمایتمون کن جبران میکنم خدا راشکر روز تولد حضرت زهرا مشکلم ی مقدارش برگشت هزار مرتبه شکر .وگفتند تا اخر برج مابقی هم درست میشه...
ممنونم از شما .وممنونم از شهید بزرگوار
.بخدا هر روز تو خونه باهاش حرف میزنم وبش میگم قربونت برم شهید فدات بشم ..روحش شاد .یادش گرامی .
الحمدالله نذرسیبم جواب داد🍎
https://eitaa.com/ShahidBarzegar65/11045