eitaa logo
کانال شهید محمدعلی برزگر
14.4هزار دنبال‌کننده
3هزار عکس
8.7هزار ویدیو
2 فایل
صاحبِ کتاب از قفس تا پرواز(شهید محمدعلی برزگر): ولادت:۵'۳'۱۳۴۵ شهادت ومفقودیت:۱۰'۶'۱۳۶۵ عملیات:کربلای۲ فرمانده:شهیدکاوه منطقه شهادت:حاج عمران عراق تبلیغات شما👇 @Mahya6470 کانال شهیدبرزگر https://eitaa.com/24375683/10791
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸 شهادت؛ خانوادگی قشنگتره.‌‌.. روایتی عاشقانه از زوجی که با هم شهید شدند 🌼|محمدابراهیم موسی‌پسندی ۲۱ساله و مرضیه‌عاملی ۲۰ساله بود؛ که نشستند سر سفره‌ی عقد... ازدواجی که شروعِ یک زندگیِ عاشقانه، اما کوتاه بر روی زمین بود 🌼|ابراهیم مجاهد بود و ازدواج؛ مانعِ حضورش در جبهه نشد. مرضیه هم که تحمل دوری از همسرش رو نداشت؛ شروع کرد به گریه... بعدها ابراهیم براش نوشت: من آن گریه‌ی تو در آخرین دیدارمان را فراموش نمی‌کنم. نبین که در ظاهر گریه نکردم؛ اما در دل اشک ریختم، تا تو ناراحت نشوی... من تو را از ته قلب می‌خواهم و تنها یک دیدارت، دنیایی تازه و دیگر به من می‌دهد. 🌼|ابراهیم به همسرش گفت: تو هم با من بیا بریم جبهه. مرضیه هم قبول کرد و باهاش به پادگان شهید بهشتی اهواز رفت. ابراهیم توی نامه‌ای بعدها برا مرضیه نوشت: دلم می‌خواست که تو در کنارم باشی؛ و به خداوند تبارک و تعالی عرض می‌کردم که ای مولای من! و ای آقای من! من برای خدمت به تو عیالم را هم به منطقه آوردم، تا شاهد تلاش بیشتر من باشی... 🌼|مرضیه توی نامه‌ای برا ابراهیم نوشت: خوشحالم که همسرِ سربازِ امام زمان(عج) هستم... ابراهیم هم در جوابش نوشت: سرباز امام زمان(عج) اون بسیجیه که جمجمه‌اش رو به حق عاریه میده. 🌼|کمتر از ۴ماه از پیوند عاشقانه‌‌ی اونا بر روی زمین می‌گذشت؛ تا اینکه ۹ اردیبهشت ۶۲ دوشادوشِ هم؛ در جاده‌ی آبادان-خرمشهر شهید؛ و با هم به بهشت رسیدند 🆔@ShahidBarzegar65 __________
‍ 🍃ای شهید... در خاکریز های ، خدا را شناختی، برایش مناجات کردی،‌ ناله سردادی و شدی.هنوز سوز صدا و مداحی هایت در گوش همرزمانت به یادگار مانده است. برایمان بخوان. مدتی است محرومیم از دعای پنجشنبه شب های مسجد 🍃با سوز دلت بخوان، مدتی است خودمان را گم کرده ایم. نادما منکسرا را برایمان کن که شاید از این خواب ناز غفلت بیدار شویم. 🍃هرکس از توحرفی زد از عشقت به حضرت مادر گفت. روضه بخوان. برایمان از بگو شاید از آتشی که برای خودمان ساخته ایم خلاصی یابیم. بگو چه گذشت بین در و دیوار، شاید دلمان لرزید و اشکمان جاری شد. از میخ در هم بگو. شاید در به رویمان باز شد 🍃از وصیت مادر به دختر و بگو، شاید کبوتر دلمان پرکشید سوی . اما از بازوی کبود نگو، میدانی که ختم می شود به گریه های علی. صبرِ چاه را نداریم که در مقابل دل داغدار و اشک های تاب بیاریم.. 🍃نمی دانم در جبهه، چگونه عاشق شدید که شهادتتان همچون اهل بیت بود، یکی بی سر، یکی با دست های قلم شده،یکی یکی با پهلوی شکسته و خودت 🍃 درسنگرِ مناجاتت،روضه مادر را میخواندی که خمپاره، بازویت را کبودکرد و پهلویت را شکافت وتو بازهم به اقتدا کردی. 🍃این پایان ندارد. سنگ مزارت ذکر یا زهرایی که روی آن حک شده، نشانه ای است برای هر که دلش گره بخورد به حضرت مادر. فاتحه ای برای تو بخواندحاجت بگیرد. سفارشمان را به مادر پهلو شکسته بکن 🌺به مناسب بزرگداشت فرمانده ✍️ بنایی
. شهدایی🔵.. یه لات بود توی مشهدبنام رضا... هم سگ خرید و فروش می‌کرد، هم دعواهاش حسابی... بود!! یه روز داشت می‌رفت سمت کوهسنگی برای دعوا(!) و غذا خوردن ... که دید یه ماشین با آرم ”ستاد جنگ‌های نامنظم“ داره تعقیبش می‌کنه. شهید چمران از ماشین پیاده شد و دست اونو گرفت و گفت : ”فکر کردی خیلی ؟!“ - رضا گفت: بروبچه‌ها که اینجور میگن.....!!! +چمران بهش گفت: اگه مردی بیا بریم جبهه! به برخورد، راضی شد و راه افتاد سمت جبهه...! مدتی بعد.... شهید چمران تو اتاق نشسته بود که یه دفعه دید داره صدای میاد....! چند لحظه بعد با دست‌بند، رضا رو آوردن تو اتاق و انداختنش رو زمین و گفتن : ”این کیه آوردی جبهه؟!“ رضا شروع کرد به دادن (فحشای رکیک!) اما چمران مشغول نوشتن بود! وقتی دید چمران توجه نمی‌کنه، یه دفعه سرش داد زد : ”آهای #.... با تو ام.....! “ یک‌دفعه شهید چمران با مهربانی سرش رو بالا آورد و گفت: ”بله ! چی شده عزیزم؟ چیه آقا رضا؟ چه اتفاقی افتاده؟“ - رضا گفت: داشتم می‌رفتم بیرون که بخرم ولی با دژبان دعوام شد!!!! + چمران : ”آقا رضا چی میکشی؟!! برید براش بخرید و بیارید.....!“ ... چمران و آقا رضا تنها تو سنگر ..... - رضا به چمران گفت: میشه یه دو تا فحش بهم بدی؟! کِشیده‌ای، چیزی؟!! + شهید چمران : چرا؟! - رضا : من یه عمر به هرکی کردم، بهم بدی کرده....! تا حالا نشده بود به کسی فحش بدم و اینطور برخورد کنه..... + شهید چمران : اشتباه فکر می‌کنی....! یکی اون بالاست که هر چی بهش بدی می‌کنم، نه تنها بدی نمی‌کنه، بلکه با بهم جواب میده! هِی آبرو بهم میده..... تو هم یکی رو داشتی که هِی بهش بدی می‌کردی ولی اون بهت خوبی می‌کرده.....! منم با خودم گفتم بذار یه بار یکی بهم فحش بده و منم بهش بگم بله عزیزم.....! تا یکمی منم مثل اون (خدا) بشم … رضا جا خورد! .... ..... رفت و تو سنگر نشست. آدمی که مغرور بود و زیر بار کسی نمی‌رفت، زار زار می‌کرد! تو گریه‌هاش می‌گفت: یعنی یکی بوده که هر چی بدی کردم بهم خوبی کرده؟؟ اذان شد. رضا نماز عمرش بود. رفت وضو گرفت. ..... سر نماز، موقع قنوت صدای گریش بلند شد!!!! وسط نماز، صدای سوت خمپاره اومد. پشت سر صدای خمپاره هم صدای زمین‌افتادن اومد..... رضا رو خدا واسه خودش جدا کرد......! (فقط چند لحظه بعد از توبه کردنش) به‌به!! یه و واقعی !! ‌https://eitaa.com/ShahidBarzegar65/16791