eitaa logo
کانال شهید محمدعلی برزگر
8.3هزار دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
5.5هزار ویدیو
1 فایل
ارتباط با ما و سفارش کتاب از قفس تا پرواز (زندگینامه شهید محمدعلی برزگر): @ShahidBarzgar ولادت:۵'۳'۱۳۴۵ شهادت ومفقودیت:۱۰'۶'۱۳۶۵ عملیات:کربلای۲ فرمانده:شهیدکاوه منطقه شهادت:حاج عمران عراق تبلیغات @Mahya6470 لینک کانال https://eitaa.com/24375683/10791
مشاهده در ایتا
دانلود
آورده‌اند که روزى یکى از بزرگان عرب به سفر حج می‌رفت نامش عبدالجبار بود هزار دینار طلا در کمر داشت چون به کوفه رسید، قافله دو سه روزى از حرکت باز ایستاد، عبدالجبار براى تفرج و سیاحت گرد محله‌هاى کوفه بر آمد از قضا به خرابه‌اى رسید زنى را دید که در خرابه می‌گردد و چیزى می‌جوید در گوشه‌ای مرغک مردارى (مرغ مرده) افتاده بود آن را به زیر لباس کشید و رفت عبدالجبار با خود گفت: بی‌گمان این زن نیازمند است و نیاز خود را پنهان می‌دارد در پى زن رفت تا از حالش آگاه گردد چون زن به خانه رسید کودکان دور او را گرفتند که اى مادر براى ما چه آورده‌اى که از گرسنگى هلاک شدیم مادر گفت: عزیزان من غم مخورید که برایتان مرغکى آورده‌ام و هم اکنون آن را بریان می‌کنم عبدالجبار که این را شنید گریست و از همسایگان احوال وى را باز پرسید گفتند: سیده‌اى است زن عبدالله بن زیاد علوى که شوهرش را حجاج ملعون کشته است او کودکان یتیم دارد و بزرگوارى خاندان رسالت نمی‌گذارد که از کسى چیزى طلب کند عبدالجبار با خود گفت: اگر حج می‌خواهی اینجاست بى درنگ آن هزار دینار را از میان باز کرد و به زن داد عبدالجبار آن سال به ناچار در کوفه ماند و حج نرفت و به سقایى مشغول شد هنگامى که حاجیان از مکه باز گشتند وى به پیشواز آنها رفت مردى در پیش قافله بر شترى نشسته بود و می‌آمد چون چشمش بر عبدالجبار افتاد خود را از شتر به زیر آورد و گفت: اى جوانمرد از آن روزى که در سرزمین عرفات ده هزار دینار به من وام داده‌اى تو را می‌جویم اکنون بیا و ده هزار دینارت را بستان عبدالجبار دینارها را گرفت و حیران ماند و خواست که از آن شخص حقیقت حال را بپرسد که وى به میان جمعیت رفت و از نظرش ناپدید شد عبدالجبار حیران در این داستان مانده بود که در این هنگام آوازى شنید: اى عبد الجبار هزار دینارت را ده هزار دادیم و فرشته‌اى به صورت تو آفریدیم که برایت حج گزارد و تا زنده باشى هر سال حجى در پرونده عملت می‌نویسیم تا بدانى که هیچ نیکوکارى بر درگاه ما تباه نمی‌گردد "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 شهید کاظمی آشتیانی کیست؟ ⏪دکتر کاظمی‌آشتیانی؛ یکم فروردین 1340 خورشیدی در تهران به دنیا آمد 🔹در سال 1358 در رشته فیزیوتراپی دانشگاه علوم پزشکی ایران پذیرفته شد. تعطیلی دانشگاه‌ها به علت انقلاب فرهنگی و حضور وی در جبهه‌های نبرد طی آن سال‌ها باعث شد پس از 11 سال سرانجام در سال 1369 با اخذ مدرک کارشناسی ارشد رشته فیزیوتراپی شود. 🔸در سال 1376 توانست از دانشگاه تربیت مدرس، دکتری رشته علوم تشریح با گرایش جنین‌شناسی را دریافت کند. 🔹در سال 1361 با همکاری دو تن از همکارانش جهاد گروه پزشکی را در دانشگاه علوم پزشکی ایران تأسیس کرد. و تا سال 1370 عهده‌دار مسئولیت بخش طرح‌ها و تحقیقات آن بود. 🔸 از سال 1371 تا پایان حیاتش ریاست جهاددانشگاهی واحد علوم پزشکی ایران را بر عهده داشت. 🔹دستاوردهای وی در طول دوران حیات 44 ساله‌اش: گسترش روش‌های پیشرفته درمان ناباروری، تولید و تکثیر و انجماد سلول‌های بنیادی جنینی و همانندسازی(کلونینیگ) حیوانات دست‌ یافت و گروه تحقیقاتی برای کلونینگ نخستین گوسفند همانندسازی شده ایران در سال 1384 🔸غروب چهاردهم دی‌ماه 1384 قلب این انسان والا از تپیدن ایستاد. در سال ۸۳ نام او در فهرست ترور موساد قرار گرفت. این گمانه‌زنی، فرضیه‌ها درباره ترور بیولوژیک این دانشمند را تقویت کرد و چنین تصوری رو به فراموشی بود تا اینکه آیت‌الله خامنه‌ای در سخنرانی خود برای سعید کاظمی از لفظ «شهید» استفاده کردند. "شهیدبرزگر"💫 @shahidBarzegar65
💌 (وصیت شهدا) اے مـــردم، دنيــا پركاهی ارزش ندارد زياد سنگ دنيــا را بـہ دل نزنيد، زياد حرص دنيا را نخوريد، فڪر آخـــرت باشيم اعمال خــود را در نظر بگيريم ببينيم آيــا با اين اعمال می تــوانيم در روز قيامت روبرروے پيغمبر بايستيم روبـــروے ائمه اطهار و شهدا بايستيم. شهید "شهیدبرزگر"💫 @shahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ﺑﺎﻭﺭ ﻧﻤﻴﻜﻨﻢ ﺧﺪﺍ ﺑﻪ ﻛﺴﻲ ﺑﮕﻮﻳﺪ : " ﻧﻪ !... " ﺧﺪﺍ ﻓﻘﻂ ﺳﻪ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺭﺩ : ١ - ﭼﺸﻢ .... ٢ - ﯾﻪ ﮐﻢ ﺻﺒﺮ ﮐﻦ .... ٣ - ﭘﻴﺸﻨﻬﺎﺩ ﺑﻬﺘﺮﻱ ﺑﺮﺍﻳﺖ ﺩﺍﺭﻡ .... ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺩﺭ ﻓﺸﺎﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﻧﺪﻭﻫﮕﯿﻦ ﻣﺸﻮ ... ﺷﺎﯾﺪ ﺧﺪﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺷﺶ ﻣﯽ ﻓﺸﺎﺭﺩﺕ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻤﺎﻡ ﺭﻧﺠﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻣﯿﺒﺮﯼ ﺻﺒﺮ ﮐﻦ ! ﺻﺒﺮ ﺍﻭﺝ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﺑﻪ ﺣﮑﻤﺖ ﺧﺪﺍﺳﺖ. ‌ ‌"شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
38.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 سیدعلی حسینی خامنه‌ای کیست ؟ ❣️ فیلمی بی‌نظیر که همه ملت ایران با هر گرایش و سلیقهٔ ای باید آنرا ببیند . پدر مهربان امت چقدر ناشناخته است‌.. ✅ لطفا یکم وقت بزارید و پخش کنید این کلیپ رو🌹 "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
بهـلول هــارون را در حــمام دید و گفت: به من یک دینار بدهڪاری طلب خود را مــےخــواهــم. هــارون گفت: اجازه بده از حمــــام خارج شوم من‌ڪه این‌جا عـریانم و چــیزی ندارم بدهم ​بهلول گفت: در روزقیامت هم این‌چنین عریان و بی‌چیز خــواهــــے بود!! پس طلب‌دنیا را تا زنده‌ای بده ڪه حمـام آخـرت گـرم اســت و دستـت‌خــالـی "شهیدبرزگر"💫 @ShhahidBarzegar65
از خیاطی پرسیدند: زندگی یعنی چه ؟ گفت : دوختن پارگی های روح با نخ توبه !!!! 🌸🍃🌸🍃🌸 از باغبانی پرسیدند : زندگی یعنی چه ؟ گفت: کاشت بذر عشق در زمین دلها، زیر نور ایمان !!!!! ‌ 🌸🍃🌸🍃🌸 از باستان شناسی پرسیدند : زندگی یعنی چه ؟ گفت : کاویدن جانها برای استخراج گوهر درون !!!!! 🌸🍃🌸🍃🌸 از آیینه فروشی پرسیدند : زندگی یعنی چه ؟ گفت : زدودن غبار آیینه دل با شیشه پاک کن توکل !!!!! 🌸🍃🌸🍃🌸 از میوه فروشی پرسیدند : زندگی یعنی چه ؟ گفت : دست چین خوبی ها در صندوقچه دل ! «بهترین تعبیر زندگی را برایتان آرزومندم» "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
یه جوری درباره آدمها قضاوت کنید... که اگه یه روزی خلافش بهتون ثابت شد شرمنده خودتون نشید !!! ‌"شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
🥀رمز شكستن قفل و پيدا كردن شهيد .... 🌟يك بار اتفاق افتاد كه بچه ها چند روز مى گشتند و شهيد پيدا نمى كردند. رمز شكستن قفل و پيدا كردن شهيد، نام مقدس حضرت زهرا (س) بود. ١٥ روز گشتيم و شهيد پيدا نكرديم. 🌟بعد يك روز صبح بلند شده و سوار ماشين شديم كه برويم. با اعتقاد گفتم: «امروز شهيد پيدا مى كنيم، بعد گفتم: كه اين ذكر را زمزمه كنيد: دست منو عنايت و لطف و عطاى فاطمه (س) منم گداى فاطمه، منم گــــــداى فاطمه (س) » 🌟تعدادى اين ذكر را خواندند. بچه ها حالى پيدا كردند و گفتيم: «يا حضرت زهرا (س) ما امروز گداى شماييم. آمده ايم زائران امام حسين (ع) را پيدا كنيم. اعتقاد هم داريم كه هيچ گدايى را از در خانه ات رد نمى كنى.» همان طور كه از تپه بالا مى رفتيم، يك برآمدگى ديدیم. 🌟كلنگ زديم، كارت شناسايى شهيد بيرون آمد. شهيد از لشگر ١٧ و گردان ولى عصر (عج) بود. يك روز صبح هم چند تا شهيد پيدا كرديم. در كانال ماهى كه اكثراً مجهول الهويه بودند. 🌟اولين شهيدى كه پيدا شد، شهيدى بود كه اول مجروح شده بود. بعد او را داخل پتو گذاشته بودند و بعد شهيد شده بود. فكر مى كنم نزديك به ٤٣٠ تكه بود. بعد از آن شهيدى پيدا شد كه از كمر به پايين بود و فقط شلوار و كتانى او پيدا بود. 🌟بچه ها ابتدا نگاه كردند ولى چيزى متوجه نشدند. از شلوار و كتانى اش معلوم بود ايرانى است. ١٥ _ ٢٠ دقيقه اى نشستم و با او حرف زدم و گفتم: كه شما خودتان ناظر و شاهد هستى. بيا و كمك كن من اثرى از تو به دست بياورم. توجهى نشد. 🌟حدود يك ساعت با اين شهيد صحبت كردم، گفتم: اگر اثرى از تو پيدا شود، به نيت حضرت زهرا (س) چهارده هزار صلوات مى فرستم. مگر تو نمى خواهى به حضرت زهرا (س ) خيرى برسد. بعد گفتم: كه يك زيارت عاشورا برايت همين جا مى خوانم. كمك كن. 🌟ظهر بود و هوا خيلى گرم. بچه ها براى نماز رفته بودند. گفتم: اگر كمك كنى آثارى از تو پيدا شود، همين جا برايت روضه ى حضرت زهرا (س) مى خوانم. ديدم خبرى نشد. 🌟بعد گريه كردم و گفتم: عيبى ندارد و ما دو تا اين جا هستيم؛ ولى من فكر مى كردم شما تا اسم حضرت زهرا (س) بيايد، غوغا مى كنيد. اعتقادم اين بود كه در برابر اسم حضرت زهرا (س) از خودتان واكنش نشان مى دهيد. 🌟در همين حال و هوا دستم به كتانى او خورد. ديدم روى زبانه ى كتانى نوشته است: « از اردكان يزد.» همين نوشته باعث شناسايى او شد. همان جا برايش يك زيارت عاشورا و روضه ى حضرت زهرا (س) خواندم. 📚 کتاب کرامات شهدا "شهیدبرزگر"💫 @shahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍ حکایتی بسیار زیبا و خواندنی گویند: روزی ابلیس ملعون خواست با فرزندانش از جایی به جای دیگر نقل مکان کند، خیمه‌ای را دید، و گفت: اینجا را ترک نمی‌کنم تا آنکه بلایی بر سر آنان بیاورم. به سوی خیمه رفت و دید گاوی به میخی بسته شده و زنی را دید که آن گاو را می‌دوشد، بدان سو رفت و میخ را تکان داد. با تکان خوردن میخ، گاو ترسید و به هیجان درآمد و سطل شیر را بر زمین ریخت و پسر آن زن را که در کنار مادرش نشسته بود لگدمال کرد و او را کشت. مادر بچه با دیدن این صحنه عصبانی شد و گاو را با ضربه چاقو از پای درآورد و او را کشت. شوهر آن زن آمد و با دیدن فرزند کشته شده و گاو مرده، همسرش را زد و او را طلاق داد. سپس خویشاوندان زن آمدند و آن مرد را زدند، و بعد از آن نزدیکان آن مرد آمدند و همه با هم درگیر شدند و جنگ و دعوای شدیدی به پا شد!! فرزندان ابلیس با دیدن این ماجرا تعجب کردند و از پدر پرسیدند: ای وای، این چه کاری بود که کردی؟! ابلیس گفت: کاری نکردم فقط میخ را تکان دادم. ❣بیشتر مردم فکر می‌کنند کاری نکرده‌اند، در حالی که نمی‌دانند چند کلمه‌ای که می‌گویند و مردم می شنوند، سخن چینی است. مشکلات زیادی را ایجاد می‌کند. دوستی و صفا صمیمیت را از بین می‌برد. کینه و دشمنی می‌آورد. طراوت و شادابی را تیره و تار می‌کند. دل‌ها را می‌شکند. بعدا کسی که اینکار را کرده فکر می‌کند کاری نکرده است فقط میخ را تکان داده است! قبل از اینکه حرفی را بزنی، مواظب سخنانت باش ! مواظب باش میخی را تکان ندهی !🦋 "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نامه پدر : علی نقی تاریخ تولد :1347/12/2 محل تولد: آمل تاریخ شهادت:1392/5/28 محل شهادت: سوریه ✍ماه رمضان سال97 همراه با خانوادۀ شهدا برای افطار دعوت‌شده بودیم.حاج قاسم هم حضور داشت.خودش سر تک‌تک میزها می‌آمد و احوالپرسی می‌کرد.به‌محض اینکه من را دید احوال فرزندانم را پرسید.همیشه این‌طور بود، اسم بچه‌های خانوادۀ شهدا خوب یادشان می‌ماند. پسرم حسین کنارم نشسته بود.از او تشکر کردیم که در مهمانی حضور دارد و ما ر ا به این افطاری دعوت کرده‌اند.با رویی گشاده گفت:شما هم دعوت کنید ما می‌آییم. باورمان نمی‌شد که حاج قاسم وقت داشته باشد به منزل ما بیاید.گفتم: شما بااین‌همه گرفتاری چطور می‌تونید وقت بذارید به خونۀ ما بیایید؟ اصلاً چطور شمارا پیدا کنیم؟ نگاهش را به حسین انداخت و گفت:حسین آقا به من زنگ بزنه من میام.حاج قاسم هنوز چند قدمی از ما دور نشده بود که از حسین پرسیدم:«حسین جان،حاج قاسم شوخی که نمی‌کنه؟» حسین هم حسابی تعجب کرده بودو فقط جواب داد: فکر نمی‌کنم،کاملاً جدی بود. دوهفته‌ای گذشت.به حسین گفتم:زنگ بزن و حاج قاسم را دعوت کن.حسین به شماره تلفن یکی از رفقای حاج قاسم زنگ زد،حاج قاسم در ایران نبود.دو هفتۀ بعد باز هم زنگ زدیم، دومرتبه حاج قاسم نبود.چند روز گذشت.ساعت۷صبح بود. تلفن منزلمان زنگ خورد، یکی از پشت تلفن گفت: حاج قاسم سلام رساندند و گفتند برای ناهار به منزل شما میام. روای: همسر شهید 🌱هدیه به ارواح طیبه شهدا و امام شهدا و🌱 اللّهم صلّ على محمّد و على آل محمّدو عجّل فرجهم   "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨ظهور وقتیه که مولا (عج) صدا بزنه: خدایا! اینا دیگه طاقت ندارن 😫 🎧 حجت الاسلام پناهیان "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
💫 💫 1 - باﺭﺍﻥ ﮐﻪ ﻣﯿﺒﺎﺭﺩ ﻫﻤﻪ ﭘﺮﻧﺪﻩ ﻫﺎ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺳﺮ ﭘﻨﺎﻫﻨﺪ ! ﺍﻣﺎ ﻋﻘﺎﺏ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﺟﺘﻨﺎﺏ ﺍﺯ ﺧﯿﺲ ﺷﺪﻥ ﺑﺎﻻﺗﺮ ﺍﺯ ﺍﺑﺮﻫﺎ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﻣﯿﮑﻨﺪ ! " ﺍﯾﻦ ﺩﯾﺪﮔﺎﻩ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺗﻔﺎﻭﺕ ﺭﺍ ﺧﻠﻖ ﻣﯿﮑﻨﺪ ! " 2 - ﺍﻧﺴــﺎﻧﻬﺎﻯ ﺑــﺰﺭﮒ ، ﺩﻭ ﺩﻝ ﺩﺍﺭﻧـــﺪ ! ﺩﻟـﻰ ﮐﻪ ﺩﺭﺩ ﻣﻰ ﮐﺸـــﺪ ﻭ ﭘﻨﻬـﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺩﻟـﻰ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﻨﺪﺩ ﻭ ﺁﺷﮑـﺎﺭ ﺍﺳﺖ ! 3 - ﺩﺭ ﻣﺴﺎﺑﻘﻪ ﺑﯿﻦ ﺷﯿﺮ ﻭ ﺁﻫﻮ ، ﺑﺴﯿﺎﺭﯼ ﺍﺯ ﺁﻫﻮﻫﺎ ﺑﺮﻧﺪﻩ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ ! ﭼﻮﻥ: ﺷﯿﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﻏﺬﺍ ﻣﯽ ﺩﻭﺩ ﻭ ﺁﻫﻮ ﺑﺮﺍﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ ! ﭘﺲ: " هدف ﻣﻬﻢ ﺗﺮ ﺍﺯ ﻧﯿﺎﺯ ﺍﺳﺖ . 4 - نعره ﻫﯿﭻ ﺷﯿﺮﯼ ﺧﺎﻧﻪ ﭼﻮﺑﯽ ﻣﺮﺍ ﺧﺮﺍﺏ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﺪ ، ﻣﻦ ﺍﺯ ﺳﮑﻮﺕ ﻣﻮﺭﯾﺎﻧﻪ ﻫﺎ ﻣﯽ ﺗﺮﺳﻢ . 5 - ﯾﮏ ﺷﻤﻊ ﺭﻭﺷﻦ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﻫﺰﺍﺭﺍﻥ ﺷﻤﻊ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﺭﺍ ﺭﻭﺷﻦ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺫﺭﻩ ﺍﯼ ﺍﺯ ﻧﻮﺭﺵ ﮐﺎﺳﺘﻪ ﻧﺸﻮﺩ ! 6 - ﻣﺸﮑﻞ ﻓﮑﺮ ﻫﺎﯼ ﺑﺴﺘﻪ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﻫﺎﻧﺸﺎﻥ ﭘﯿﻮﺳﺘﻪ ﺑﺎﺯ ﺍﺳﺖ ! 7 - ڪاش به جاے اینڪه دستے بالاے دست بود ، دستے توے دست بود ! 8 - اگر تمام شب را در حسرت خورشید گریه ڪنے فقط خود را از لذت دیدار ستاره ها محروم ڪرده ای. 9 - و اما آخر اینڪه خدایا حرف دل هیچ ڪس را بغض نڪن. 10-یادمان باشد با شڪستن پاے دیگران ما بهتر راه نخواهیم رفت. "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
• خواندن شده بود کار هر روزش... شلمچه بود که چشماش مجروح شد. کم کم بیناییش رو از دست داد، با این حال زیارت عاشورا خواندنش ترک .. باضبط صوت هم زیارت عاشورا گوش می داد هم روضه.... توی ماه محرم حالش خراب شد. پدرش می گفت : « هرروز می نشستم کنار تخت برایش زیارت عاشورا می خواندم... اما روز عاشورا یه جور دیگه زیارت عاشورا خواندیم... 10 صبح بود که از من پرسید: بابا! حرّ چه روزی شهید شد؟ گفتم: روزعاشورا... گفت: دعاکن من هم امروز حٌرّ امام حسین بشم... ظهر که شد، گفت: بابا! بی قرارم... بگو مادر بیاد... بعد هم گفت: برایم سوره ی بخون، سوره ی امام حسین(علیه السلام)... شروع کردم به خوندن ... به آیه «یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه» که رسیدم، خیلی گریه کرد.. گفت: دوباره بخوان... 13 یا 14 بار براش خواندم... همین جورگریه می کرد... هنوز سیر نشده بود، خجالت کشید دوباره اصرار کنه... گفت: بابا! مادر نیومد؟ گفتم: نه هنوز گفت: پس خداحافظ قرآن رو گذاشتم روی میز برگشتم انگار سالها بود که جون داده... شهید🕊🌹 "شهیدبرزگر"💫 @shahidBarzegar65
انسان با سه چیز مغرور میشود؛ 1- نام بزرگ 2- خانه بزرگ 3- لباس فاخر اما افسوس که بعد از مرگ؛ 1- نامش... مرحوم 2- خانه اش... قبر 3- لباسش... کفن بر چرخ فلک مناز که کمر شکن است بر رنگ لباس مناز که آخر کفن است مغرور مشو که زندگی چند روز است در زیرِ زمین شاه و گدا یک رقم است👌🏻 "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
پیر مردی قد خمیده در حال عبور ازخیابان بود، جوانی از اوپرسید : پیرمردبگوببینم... این کمان را چند خریدی؟ پیرمرد گفت : گذر زمان به تو هم رایگان خواهد داد، صبر داشته باش ‌ ‌"شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
آنان که به من بدی کردند ، مرا هشیار کردند ... آنان که از من انتقاد کردند ، به من راه و رسم زندگی آموختند ... آنان که به من بی اعتنایی کردند ، به من صبر وتحمل آموختند ... آنان که به من خوبی کردند ، به من مهر و وفا ودوستی آموختند ... پس خدایا : به همه ی آنانی که باعث تعالی دنیوی واخروی من شدند ، خیر ونیکی دنیا وآخرت عطا بفرما . شهید دکتر چمران "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ماجرای مدافع حرمی که جاروکش حرم شد و شهادتش را از امام رضا گرفت.. 🔹قسمتی از مصاحبه همسر شهید از شهدای مشهدی مدافع حرم، که از ارادت خاص این شهید به امام رضا گفت. شهید مدافع حرم🕊🌹 "شهیدبرزگر"💫 @shahidBarzegar65
💠 مولا علی علیه السلام: آنکه همتش آخرت باشد، به نهایت آرزویش می رسد "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
ازآن موقع قدر کشورم ایران را می دانم که به غربت سفرکردم مهربانی دراینجاباوطنم زمین تا آسمان فرق دارد.... مردم اینجا اینطور مهربانند ...! دیدند کفش ندارم ، برایم پاپوش دوختند ...! دیدند سرما میخورم ، سرم کلاه گذاشتند ...! و چون ؛ برایم تنگ بود ، کلاه گشادتری ! و دیدند هوا گرم شد ، پس کلاهم را برداشتند ...! و چون دیدند ... لباسم کهنه و پاره است ؛ به من وصله چسباندند ...! و چون از رفتارم ، فهمیدند که سواد ندارم ؛ محبت کردند و حسابم را رسیدند ...! خواستم در این ظلمتکده ؛ خانه بسازم ؛ نانم را آجر کردند ! گفتند کلبه بساز ...! پس مصمم شدم تا به مهربانکده خودم سفرکنم.... وقتی به وطنم برگشتم عکسهایی بر دیواردیدم... جوانانی ازجنس بلور که برای ماندن شرافت؛ازجان وهستی خودشان هم گذر کردند... تا درامنیت کامل نفس بکشیم وقتی دلمان ازهمه عالم گرفت باامنیت درخیابانهاقدم بزنیم چگونه تشکرکنم فرقی نمی‌کند شهیدعلی وردی باشد یاشهید عجمیان یا... شهدای امنیت ؛غیرت؛ناموس؛وطن و... گذشتن مرد می خواهد ماهم یادمان برودتاریخ حافظه خوبی دارد ذات تک تک آدمهارا به آینده نشان می دهد... خدایا: ماکه غریب کُشی بلدنبودیم. اماعده ای آن طرف دنیا نشسته اند وهر روز توبره خودرا از خون ایرانیان پُرمیکنند تا با الگوی غرب گرایی آشناکُشی را یاد جوانان ما دهند... این وصله هابه ملت مانمی چسبد خدایا:بصیرت را رزق هر روزمان کن... 🌹یادشهدا....باید دریادها بماند... "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شـاید پاییز🍁 حکایتِ عشقِ زنجیروارِ🍁 برگ‌هاست🍁 هرکدام به خاطرِ دیگری🍁 خودشان را به زمین می‌اندازند🍁 و صدای خش‌خش🍁 خرد شدنشان در زیر پای ما🍁 آخرین پچ ‌‌پچ‌هاییست که می گوید🍁 شما آدمهانیز🍁 از پیِ هم می روید🍁 یکی زودتر ودیگری دیرتر....🍁 وبدانیدکه🍁 هر آمدنی رفتنی دارد....🍁 پس قدرهر برگ از دفترزندگی را بدانید .. 🍁 خدایا پائیز عمرمان را شهادت در راه خودت قراربده انشالله....🍁 پاییـزتون مبارک 🍁🍂 "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حکایات تکان دهنده از شهدا شعری که وصیت شد..... خاطره جالب خادم امام رضا علیه السلام از شهید سردار حاج قاسم سلیمانی "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
🌙 (ع) شناسنامهٔ ماست داشتیم پیکر شهدامون رو با کشته های بعثی تبادل می کردیم که ژنرالِ عراقی گفت: چند تا شهید⚘️هم ما پیدا کردیم، تحویل تون میدیم. یکی از شهدایی که عراقی ها پیدا کرده بودند، پلاک نداشت. سردار باقرزاده پرسید: از کجا میدونید این شهیـد ایرانیه؟ اینکه هیچ مدرکی نداره! ژنرال بعثی گفت: با این شهید یه پارچهٔ قرمز رنگ پیدا کردیم که روش نوشته بود: "یا حسین شهید" فهمیدیم ایرانیه 📚 آسمان مال ماست (کتاب تفحص) / ص ۳۷ "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65