فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#بوقت روشنفکری....
باورهای ما....
نقاط مثبت⁉️
نقاط منفی⁉️
🆔@ShahidBarzegar65
از خیاطی پرسیدند:
زندگی یعنی چه ؟
گفت : دوختن پارگی های
روح با نخ توبه !!!!
🌸🍃🌸🍃🌸
از باغبانی پرسیدند :
زندگی یعنی چه ؟
گفت: کاشت بذر عشق
در زمین دلها، زیر نور ایمان !!!!!
🌸🍃🌸🍃🌸
از باستان شناسی پرسیدند :
زندگی یعنی چه ؟
گفت : کاویدن جانها برای
استخراج گوهر درون !!!!!
🌸🍃🌸🍃🌸
از آیینه فروشی پرسیدند :
زندگی یعنی چه ؟
گفت : زدودن غبار آیینه دل
با شیشه پاک کن توکل !!!!!
🌸🍃🌸🍃🌸
از میوه فروشی پرسیدند :
زندگی یعنی چه ؟
گفت : دست چین خوبی ها
در صندوقچه دل !
«بهترین تعبیر زندگی را برایتان آرزومندم»
🆔@ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#نماز بخونم یا نه؟
چه فرقی میکنه⁉️
بیا علمی جوابتو بگیر...😊
هرچی بیشترعلم پیشرفت میکنه
شرمم میشه بگم خدا...
آخه هرچی بهمون سفارش کرده
واسه خودمونه نه خودش😔
👈لطفا تا آخر فیلم حتما همراه باشید.
🆔@ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از عزرائیل پرسیدند:
تا بحال گریه نکردی زمانیکه جان بنی آدمکی را میگرفتی؟
عزرائیل جواب داد:
یک بار خندیدم،
یک بار گریه کردم
و یک بار ترسیدم.
."خنده ام" زمانی بود که به من فرمان داده شد جان مردی را بگیرم،اورا درکنار کفاشی یافتم که به کفاش میگفت: کفشم را طوری بدوز که یک سال دوام بیاورد! به حالش خندیدم و جانش را گرفتم..
"گریه ام" زمانی بود که به من دستور داده شد جان زنی را بگیرم، او را در بیابانی گرم و بی درخت وآب یافتم که درحال زایمان بود.. منتظرماندم تا نوزادش به دنیا آمد سپس جانش را گرفتم.. دلم به حال آن نوزاد بی سرپناه درآن بیابان گرم سوخت و گریه کردم..
"ترسم" زمانی بود که خداوند به من امر کرد جان فقیهی را بگیرم، نوری از اتاقش می آمد هرچه نزدیکتر میشدم
نور بیشتر میشد و زمانیکه جانش را می گرفتم از درخشش چهره اش وحشت زده شدم..
دراین هنگام خداوندت فرمود :
میدانی آن عالم نورانی کیست؟..
او همان نوزادی ست که جان مادرش را گرفتی.
من مسئولیت حمایتش را عهده دار بودم، هرگز گمان مکن که با وجود من، موجودی درجهان بی سرپناه خواهد بود..
🆔@ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خیلی قشنگه...👆
خدا همیشه آنلاینه… 🌻
کافیه دلت رو به روز رسانی کنی
🆔@ShahidBarzegar65
32.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🤐🌹
لطفا مسخره نکنیم ...
در حال حاضر فضای مجازی جوری شده که یک عده برای جذب فالور به هرکاری دست میزنن از،جمله مسخره کردن و توهین ...از لهجه و استان گرفته تا خودِآدمهاش...نکنیداین کارو⁉️
همه اینا زودگذره چیزی که باقی میمونه اصالت و رفاقت و شعور آدم هاست
یادمون نره...
با تمسخر ارزشها رو بی ارزش نکنیم..
ما ایرانی هستیم و بایدبه وطن و شرع و غیرت وهمدیگه بی تفاوت نباشیم...
🆔@ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نوای مادری ام....👆
گفتند شهید گمنامه
پلاک و نشونه ای نداشت
امیدوار بودم روی زیرپیراهنش
اسمش رو نوشته باشه!🥺
نوشته بود
اگر برای خداست بگذار گمنام بمانم💔
سلام بر آنهایی که رفتند
تا جاودان بمانند🌱
🆔@shahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قرار روزانه...
#اللهم کن لولیک
#صدای دلنشین مقام معظم رهبری
ذکرِ تعجیلِ فرج؛ رمزِ نجاتِ بشر است
ما بر آنیم که این ذکر جهانی گردد...
"شهیدبرزگر"💫
🆔@ShahidBarzegar65
✍#داستان_زن_سنی ...!
یک جوان سنی(اهل سنت) آمد پیش علامه امینی و گفت:
مادرم دارد می میرد!
علامه گفت: من که طبیب نیستم!
جوان گفت: پس چه شد آن همه کرامات اهل بیت شما ...؟؟؟
علامه امینی با شنیدن این حرف،
تکه کاغذی برداشت و چیزی داخل آن نوشت و آن را بست./
سپس آن را به جوان داد و گفت این را بگیر و ببر روی پیشانی مادرت بگزار...
ان شالله که خوب می شوند...
اما به هیچ وجه داخل آن را نگاه نکن./
جوان کاغذ را گرفت و رفت...
چند ساعت بعد دیدند جمعیت زیادی دارند می آیند...
علامه پرسید چه خبر شده است؟
شاگردان گفتند: آن جوان به همراه مادر و طایفه اش دارند می آیند
گویا مادرش شفا یافته است...
سپس آن زن داستان را چنین تعریف کرد:
زن گفت: من درحال مرگ بودم و فرشتگان آماده ی انتقال من به آن دنیا بودند...
ناگهان مرد نورانی بزرگواری ( با وقار و شکوه غیرقابل وصفی) تشریف آوردند و به ملائک دستور دادند که من را رها کنند...
و فرمودند: به آبروی علامه امینی ، او را شفا دادیم...
سپس اطرافیان اصرار کردند و از علامه پرسیدند که:
در آن کاغذ چه نوشته بودید؟
علامه گفت: چیز خاصی ننوشتم . باز کنید نگاه کنید..
کاغذ را باز کردند و دیدند علامه فقط این 3 جمله را نوشته بود:
بسم الله الرحمن الرحیم
از عبدالحسین امینی
به مولایش امیرالمومنین(ع)
اگر امینی آبرویی پیش شما دارد، این مادر را شفا دهید
والسلام...
🆔@ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴🔴مغز متفکر حماس و طراح عملیات طوفانالاقصی کیست؟
🔺شبحی بینشان است که هیچکس او را به چهره نمیشناسد. فقط میدانند فرشتۀ مرگ صهیونیستهاست.
✅ اللهم عجل لولیک الفرج 🕋
🆔@ShahidBarzegar65
❣یادمه عصربودو داشتم توی حیاط رخت می شُستم که از بلندگوی مسجد شنیدم فردا صبح یک گروه از رزمنده های محل قراره تشریف بیارن..📢💭♥️.
❣صبح فردا؛منم مثل مردم محل به اول آبادی رفتم تااز ثواب استقبال رزمنده ها جا نمونم...عطرخوش اسپند وصلوات همه جا رو معطر کرده بود..بعدازکلی معطلی بالاخره مسافرا رسیدن...🕗
❣بی خبرازهمه جا جلورفتم و به تک تکشون خوش آمد میگفتم که یکهو محمدم از پله مینی بوس پایین اومد وچشم توچشم شدیم...😳
درجاخشکم زد.اونم حسابی ازم ترسید.
آخه بچم ۱۳سال بیشتر نداشت.
❣همینطور که محمدکنار رزمنده هاقدم برمیداشت احوالپرسی میکرد،یکی از پیرزن های آبادی که پسرمعلولش با محمدم همسن بودجلو اومد،دست محمد روکشیدطرفش؛بعدگردنشو بغل کرد حسابی قربون صدَقَش رفت؛ اشک ریخت،بوسیدوخوش آمد گفت.😘😂
❣محمدکه حسابی غافلگیرشده بود ازخجالت وعصبانیت مثل یک کلاف سرخ شد.امابا این وجود به احترام سن وسالش خشمش رو خوردوچیزی نگفت.😡
بادیدن این صحنه لابه لای گریه هام خندم گرفت . به ناچار خندم رو با چادرم پوشوندم وبه راهم ادامه دادم... 🤭
❣وقتی محمد خونه اومد..باغُرولُندگفتم:دلم خوشه پسرم شهر درس میخونه.
حالا بگوببینم با این آستینهای تاخورده کی راهِت داد بری جبهه..؟!🤔
یک جمله گفت که خیلی به دلم نشست:
مادرجان...من چنددفعه نقشه کشیدم شناسنامه دستکاری کردم نشدبرم...این یعنی
👌رفتن؛ شناسنامه نمیخاد ...
دعوتنامه میخاد...شما هم دعوام نکن ؛دعام کن
🌹خاطرات شهیدبرزگر-به روایت مادر
نوجوان ۱۳ساله(کوچکترین عضوگردان) درتصویربالاکه چفیه انداخته ، شهیدبرزگرمی باشد
🆔@ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣بایدبیاد...یا ...⁉️
🆔@ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قرار نیست حالِ آدمیزاد همیشه خوب باشد
وقتی کسی حالش خوب نیس
سوال پیچش نکنیم⁉️
به خدا اگر کمی یکدیگر را درک کنیم
زمین جای قشنگتری برای زندگی میشود!
🆔@ShahidBarzegar65
پيامبر خدا (صلیاللهعلیهوآله) فرمودند
وقتى روز قيامت فرا رسد، خداوند به گروهى از امتم بال میدهد تا با آنها از آرامگاهشان به سمت بهشت پرواز كنند، در آنجا خوش و مرفّه و هر طورى كه بخواهند به سر مى برند، فرشتگان به آنها میگويند:
🍃آيا شما حساب را دیدید؟
جواب مىدهند؛ ما حسابى نديديم.
🍃آيا در پل صراط مجازات شديد؟
جواب مىدهند: ما پل صراطى نديديم.
🍃سپس مىگويند: آيا جهنّم را ديديد؟
مى گويند: ما چيزى نديديم.
🍃آنگاه فرشتگان مىگويند: شما از امّت كدام پيامبريد؟
جواب مىدهند: از امّت حضرت محمّد(ص).
🍃فرشتگان مى گويند شما را به خدا سوگند، بگوييد؛ كار شما در دنيا چه بود؟
مىگويند: ما دو خصلت داشتيم كه خداوند به خاطر آن اين مقام را با لطف و رحمت خود مرحمت كرد.
🍃مىپرسند: آن دو خصلت چه بودند؟
🍃در خلوت از خدا شرم مى كرديم مرتكب گناه شويم
🍃 ديگر آن كه هر چه خداوند روزى ما كرده بود راضى بوديم.
فرشتگان مىگويند، اين مقام زيبنده شماست.
📚مجموعه ورام، آداب و اخلاق در اسلام
🩷 اللهم عجل لولیک الفرج🩷🍇
🆔@ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱🕊#بوقت روشنفکری...
صفات یک مومن چیست؟
١٠ صفت....
دکتر الهی قمشه ای...
🆔@ShahidBarzegar65
✍اینم حکایت برای نوجوانهای کانال...
روزی ملانصرالدین به همسرش گفت:
برایم شیرینی درست کن که تعریف آن را فراوان از ثروتمندان شنیده ام.
همسرش می گوید: آرد گندم نداریم. می گوید: آرد جو استفاده کن.
همسرش می گوید: شیر هم نداریم. ملا می گوید ازآب استفاده کن.
همسر ملا می گوید: شکر هم نداریم. ملا می گوید: شکر نمی خواهد.
همسر ملا دست به کار می شود و با آرد جو و آب به اصطلاح شیرینی می پزد. ملا بعد از خوردن قیافه اش در هم می رود و می گوید: چه ذائقه بدی دارند این ثروتمندها.
حكایت بسیاری از ما وقتی می خواهیم به موفقییت برسیم شبیه ملا نصرالدین است:
می گویند: كینه ها را از دلت بیرون کن كه نزدیك ترین راه خوشبختی رها شدن است.
می گوییم: من می خواهم موفق باشم که روی بعضی ها را کم کنم .
می گویند: هر چه را نیاز نداری از زندگی ات خارج كن
تا روح طراوت و سعادت در زندگی ات جریان یابد.
می گوییم: هر وقت ثروتمند شدم هر چه را نیاز دارم تهیه می كنم،
بعد فكری به حال كهنه ها خواهم كرد.
می گویند: ورزش كن كه برای زندگی سعادتمند به نشاط و سلامتی نیاز داری.
می گوییم: هنگامی كه موفق شدم و پول كافی به دست آوردم
بهترین امكانات ورزشی را تهیه می كنم.
آن وقت همان گونه كه ملانصرالدین به نان شیرینی نگاه كرد
ما به نانی كه برای موفقییت خود پخته ایم نگاه می كنیم
و می گوییم : چه دل خوشی دارند بعضی ها....
🆔@ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زندگی محفل غم خوردن نیست...
درسته هرکس گرفتاری خودش روداره...
ولی تا امتحان ندیم
که قبول نمی شیم...
🆔@ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نوای دلتنگی...👆
یاصاحب الزمان...
غیبتت هنوزهم ادامه دارد
چرایش را نمی پرسم...
چون خوب میدانم...
آمدنت ؛ بستگی به خودم؛
پرونده سراسر شرمندگیم دارد...
🆔@ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قرار روزانه...
#اللهم کن لولیک
#صدای دلنشین مقام معظم رهبری
ذکرِ تعجیلِ فرج؛ رمزِ نجاتِ بشر است
ما بر آنیم که این ذکر جهانی گردد...
"شهیدبرزگر"💫
🆔@ShahidBarzegar65
#داستان...
⬅️ مرحوم علامه طهرانی میگوید:
دوستی داشتم از اهل شیراز به نام
حاج مومن که به رحمت ایزدی واصل شده است
مرد بسیار روشن دل، با ایمان و با تقوائی بود
میگفت: مکرر خدمت حضرت
حجت بن الحسن العسکری عج رسیدهام
و مطالب بسیاری را از ایشان نقل میکرد
و از بعضی هم ابا مینمود
از جمله اینکه میگفت:
یکی از ائمه جماعات شیراز روزی به من گفت:
بیا به زیارت حضرت رضا علیهالسلام برویم
یک ماشین دربست اجاره کرد
و برخی از تجار نیز در معیت او بودند
حرکت نموده به شهر قم رسیدیم
و در آنجا یکی دو شب برای زیارت حضرت
معصومه سلام الله علیها توقف کردیم
و بعد به تهران رسیدیم و سپس به طرف
مشهد مقدس راه افتادیم
از نیشابور که گذشتیم، دیدیم مردی عامی
در حالی که فقط یک خورجین داشت
از کنار جاده به طرف مشهد میرود
اهل ماشین گفتند این مرد را سوار کنیم
ثواب دارد، چند تن از دوستانم پیاده شدیم
و از او خواهش کردیم سوار ماشین ما شود
قبول نمیکرد تا بالاخره پس از اصرار زیاد
حاضر شد سوار شود به شرط آنکه کنار من
بنشیند و هر چه بگوید مخالفت نکنم
سوار شد و کنار من نشست در تمام راه
برای من صحبت میکرد و از وقایع بسیاری
خبر میداد و آنچه را که در آینده تا زمان مرگم
برایم پیش میآید گفت
من از اندرزهای او بسیار لذت میبردم
و آشنائی با چنین شخصی را از موهبت
پروردگار و ضیافت حضرت رضا علیهالسلام دانستم
کم کم رسیدیم به قدمگاه به موضعی که
شاگرد شوفر از مسافرین گنبدنما میگرفتند
همه پیاده شدیم، موقع ظهر بود خواستم بروم
و با رفقای شیرازی خود مثل گذشته
بر سر یک سفره ناهار بخورم
گفت آنجا مرو بیا با هم غذا بخوریم
من خجالت کشیدم که پیش رفقای شیرازی نروم
زیرا پیوسته در کنار هم غذا میخوردیم
ولی چون ملزم شده بودم از حرفهای او
سرپیچی نکنم به ناچار با آن مرد موافقت کردم
گوشهای رفتیم و نشستیم از خورجین خود سفرهای بیرون آورد، نان تازه در آن بود
با کشمش سبز شروع به خوردن کردیم
برایم آن نان و کشمش بسیار لذتبخش بود
پس از اینکه هر دو سیر شدیم
گفت حالا میخواهی به رفقای خود سر بزنی
و تفقدی کنی عیبی ندارد
من برخاستم و به سراغ آنها رفتم
و دیدم کاسهای که مشترکاً از آن غذا میخورند
پر از خون است و دست و دهان آنها
به خون آلوده شده و خود اصلاً متوجه نیستند
که چه میخورند
هیچ نگفتم چون مأمور به سکوت
در همهٔ احوال بودم نزد آن مرد بازگشتم
گفت بنشین، دیدی رفقایت چه میخورند؟
تو هم از شیراز تا اینجا غذایت از همین
چیزها بوده اما تا به حال نمیدانستی!
غذای حرام و مشتبه چنین رنگ و طعمی دارد
گفت: حاج مؤمن وقت مرگ من رسیده
من از این تپه بالا میروم و آنجا میمیرم
این دستمال بسته را بگیر در آن پول است
صرف غسل و کفنم کن و هر جا که
آقا سید هاشم صلاح بداند همانجا دفن کن
گفتم: ای وای! تو میخواهی بمیری!
گفت: ساکت باش من میمیرم
و این را به کسی نگو
سپس رو به مرقد حضرت رضا علیهالسلام
ایستاد و سلام عرض کرد و بسیار گریه کرد
و گفت: تا اینجا به پابوس آمدم
ولی سعادت بیش از این نبود که به کنار
مرقد مطهرت مشرف شوم
از تپه بالا رفت و من حیرت زده و مدهوش
بودم گوئی زنجیر فکر و اختیار از کفم
بیرون رفته بود
به دنبال او از تپه بالا رفتم دیدم به پشت
خوابیده و پاهایش را رو به قبله دراز کرده
و با لبخند جان داده است
گوئی هزار سال است که مرده است
از تپه پائین آمدم و به سرعت رفتم
پیش آقای سید هاشم و سایر رفقا
و داستان را گفتم
خیلی تأسف خوردند و مرا مؤاخذه کردند
که چرا به ما نگفتی و از این اتفاقات
مطلع ننمودی؟
گفتم: خودش دستور داده بود و اگر
میدانستم که بعد از مردنش نیز راضی نیست
حالا هم نمیگفتم
راننده ماشین و شاگرد حضرت آقا
و سایر همراهان تاسف خوردند و همه با هم
به بالای تپه آمدیم و جنازه او را پائین آورده
و داخل ماشین قرار دادیم و به سمت مشهد
رهسپار شدیم
حضرت آقا میفرمودند: حقاً این مرد
یکی از اولیای خدا بود که خدا
مشرب صحبتش را نصیب تو کرد
و باید جنازهاش با احترام دفن شود
وارد مشهد شدیم، حضرت آقا مستقیم
به حضور یکی از علما رفت
و این واقعه را توضیح داد
آن مرد عالم با جماعتی بسیار آمدند
جنازه را غسل داده و کفن نمودند و بر او نماز
خواندند و در گوشهای از صحن مطهر دفن کردند
و من مخارج را از دستمال میدادم
چون از دفن فارغ شدیم، پول دستمال نیز
تمام شد نه یک شاهی کم و نه یک شاهی زیاد
مجموع پول آن د ستمال دوازده تومان بود
✨به روایت مرحوم علامه طهرانی...
↲معادشناسی، جلد۱، صفحه ۱۰۰ تا ۱۰۴
🆔@ShahidBarzegar65
15.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهید حسن_معصومی🕊🌹
#علی_زین_العابدین_پور
🆔@shahidBarzegar65
#عاشقانههای_شهدا
#شهیدمدافعحرم_محمدتقیسالخورده
چندماہ بعد عقدمون من وآقامحمد
رفتیم بازار واسه خرید.
من دوتا شال خریدم.
یکیش شال سبز بود که چند بار هم
پوشیدمش اما یه روز محمد به من گفت:
خانومی اون شال سبزت رو میدیش به من؟حس خوبی به من میده، شما سیدی و وقتی این شال سبز شما هـمراهـمه؛ قوت قلب میگیرم. گفتم:آره که میشه.
گرفتش و خودش هم دوردوزش کرد
وشد شال گردنش تو هـر ماموریتی که میرفت یا به سرش میبست
یا دور گردنش مینداخت.
تو ماموریت آخرش هم
هـمون شال دور گردنش بود که
بعد شهادت برام آوردن...💔
🆔@ShahidBarzegar65
14.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#بوقت روشنفکری
اگر کاری ارزشمنده معطل نکن...
واگر نه..
ما فقط یک بارفرصت عمرکردن داریم...
🆔@ShahidBarzegar65
سرکار خانم مهری کرج:
چرا احتمال سکته در حمام زیاد است
مترجم : تقی طاهری آبکنار
سکته مغزی معمولاً در حمام زیاداست زیرا زمانی که شروع به حمام کردن می کنیم، ما ابتدا سر و موی خود را با آب داغ خیس می کنیم که این یک رویکرد اشتباهی است. بدیهی است اگر ابتدا بر سر خود آب داغ بریزید، خون به سرعت به سمت سربالا می رود و ممکن است رگ های مغز را پاره کند.
در نتیجه، سکته مغزی اتفاق می افتد و سپس فرد زمین می خورد.
گزارشی که در مجله انجمن پزشکی کانادا منتشر شده است بیان می کند که خطراتی که قبلاً پیشبینی میشد منجر به سکته مغزی یا سکته کوچک شود در واقع دیرپا و حتی خطرناک تر هستند.
بر اساس مطالعات متعدد در سراسر جهان، موارد مرگ یا فلج ناشی از سکته مغزی در حین استحمام روز به روز در حال افزایش است. به گفته پزشکان، فرد باید با رعایت برخی قواعد استحمام کند.
اگربدون رعایت قواعد صحیح، حمام کنیم، احتمال فوت در حین استحمام وجود دارد.
هنگام حمام نباید ابتدا بر سر و موهای خود آب داغ بریزیم زیرا گردش خون در بدن انسان در دمای خاصی است. دمای بدن انسان کمی طول می کشد تا با دمای بیرون سازگار شود. به گفته پزشکان، ریختن آب داغ روی سر ابتدا سرعت گردش خون را افزایش می دهد، خطر سکته مغزی نیز بطور هم زمان افزایش می یابد. فشار خون بیش از حد، می تواند شریان های مغز را پاره کند.
روش صحیح حمام کردن
ابتدا بر روی پاها آب داغ بریزید سپس به آرامی به سمت بالای بدن این کار را ادامه دهید. در پایان باید بر سر خود آب داغ بریزیم. افراد مبتلا به فشار خون بالا، کلسترول بالا و میگرن باید از این روش پیروی کنند.
بیاییم این اطلاعات را در اختیار والدین و بستگان سالمند خود قرار دهیم. عزیزانی که فشارخون بالا یا مریضی در بستر دارند، کف پاها را، سشوار داغ بگیرند. بویژه هنگامی که احساس می کنند فشارخون بالاست. قبل از ورود به حمام نیز کف پاها را سشوار داغ بگیرند. این اقدام سریعاً فشارخون را پایین می آورد.
سیستم ایمنی قوی بر تمام بیماری ها پیروز می شود. پس از پایان فرآیند شستشوی بدن، به تدریج آب داغ درحال ریزش بر روی سر و بدنمان را سرد می کنیم، بطوری که آب کاملاً سردشود. با این کار هم خطر سکته مغزی را از خود رهانیده ایم و هم سیستم ایمنی را تقویت نموده ایم. بدن برای این که مجدداً به دمای طبیعی برگردد، سوخت و ساز را بالا می برد. یعنی چربی انباشته را می سوزاند تا بدن گرم شود
❤️اللهم عجل لولیک الفرج 🕋
🆔@ShahidBarzegarzegar65
🍁
🌹فوق العاده قشنگه👌
معلم پای تخته نوشت یک با یک برابر است....
یکی از دانش آموز ها بلند شد و گفت:
خانوم اجازه یک با یک برابر نیست...☝️
معلم که بهش بر خورده بود گفت:
بیا پای تخته ثابت کن یک با یک برابر نیست...
دانش آموز با پای لرزون رفت پای تخته و گفت:
خانوم من هشت سالمه علی هم هشت سالشه....
شب وقتی پدر علی میاد خونه با علی بازی میکنه اما پدر من شبها هر شب من و کتک میزنه....
چرا علی بعد از اینکه از مدرسه میره خونه میره تو کوچه بازی میکنه اما من بعد از مدرسه باید برم ترازومو بر دارم برم رو پل کار کنم....
محسن مثل من 8سالشه چرا از خونه محسن همیشه بوی برنج میاد اما ما همیشه شب ها گرسنه میخوابیم....
شایان مثل من 8سالشه چرا اون هر 3ماه یک بار کفش میخره و اما من 3سال یه کفش و میپوشم...
حمید مثل من 8سالشه چرا همیشه بعد از مدرسه با مادرش میرن پارک اما من باید برم پاهای مادر مریضم و ماساژ بدم و...
معلم اشکهاش و پاک کردو رفت پای تخته و تخته رو پاک کردو نوشت...
یک با یک برابر نیست...!!!
🆔@ShahidBarzegar65