#داستان واقعی...محشره
امامزمان فرمود: «در چادر شما، آنگاه که روضه عمویم عباس(ع) خوانده میشود میآید». بعد از این سخنان و پاسخ به این سؤالها، آقا برخاستند تا از خیمه خارج شوند. در این حال رو به من نموده فرمودند: «حاج محمد علی! شما امسال به نیابت از کسی حج میگزارید؟»
عرض کردم: خیر آقاجان! فرمودند: «میشود از طرف پدر من امسال نیابت کنید». عرضه داشتم: بله آقاجان!
در این حال دو اسکناس صد ریالی سعودی به من مرحمت کردند و فرمودند: «این پول را بگیر و حج امسالت را به نیابت پدر من انجام بده!»
پرسیدم: آقا نام پدر شما چیست؟ فرمودند «حسن!» عرض کردم: نام خودتان چیست؟ فرمود «سید مهدی!»
آقا را تا دم چادر بدرقه کردم. در این وقت آقا برای معانقه و روبوسی جهت خداحافظی برگشتند و با هم معانقه ای کردیم. خوب به یاد دارم که خال طرف راست صورتش را بوسیدم. آقا دوباره مقداری پول خرد دیگر به من مرحمت کردند و فرمودند: «این پول ها را نیز به همراه داشته باش و برگرد!»
عرض کردم: آقا جان من شما را کی و کجا ملاقات خواهم کرد؟
فرمود: «وقتی که حاجیان نماز مغرب و عشای خود را خواندند و مداح کاروان شروع به ذکر مصیبت عمویم قمر بنی هاشم(ع) کرد من به چادر شما میآیم». در این وقت آقا از خیمه خارج شد و من دیگر او را ندیدم هر چه به این طرف و آن طرف نظر کردم، دیگر کسی را نیافتم. داخل چادر شدم و به فکر فرو رفتم. راستی او که بود؟ سید مهدی فرزند حسن! از کجا نام مرا میدانست؟ چند بار فرمود: جدم حسین، عمویم عباس … قرینه ها و نشانه ها را یکی پس از دیگری کنار هم نهادم. خیلی منقلب و بی تاب شده بودم. فهمیدم که با امام زمان(ع) هم سخن بوده ام.
از صدای گریه و ناله من شرطه سعودی(پلیس عربستان) سراسیمه آمد و گفت چه شده؟ دزدها آمدهاند و اثاثیهات را غارت کردهاند؟
گفتم: نه! مشغول مناجات با خدایم. او با تعجب به من نگاه میکرد و سرانجام رهایم کرد و رفت. تا صبح به یاد حضرت گریستم.
فردای آن روز قصه را برای روحانی کاروان تعریف کردم و او هم برای حاجیان نقل کرد و گفت: ای حجاج!متوجه باشید که این کاروان مورد توجه و عنایت امام زمان(ع) است.
همه مطالب را به روحانی کاروان گفتم جز آنکه فراموش کردم بگویم، آقا وعده کرده که شب، به هنگام ذکر مصیبت عمویش قمر بنی هاشم(ع) به چادر ما بیاید.
شب هنگام، حاجیان پس از نماز، روضه ای گرفتند و مداح کاروان هم، گریزی به روضه علمدار کربلا، حضرت قمر بنی هاشم(ع) زدند و حالی در چادر بر پا شد. در آن وقت به یاد سخن آقا افتادم. هر چه نگاه کردم آن حضرت را درون چادر ندیدم. ناراحت شدم و با خود گفتم: «خدایا! وعده امام(ع) حق است!»
در این وقت امام به خیمه تشریف فرما شدند و در میان حاجیان نشستند و در مصیبت عموی خود گریستند.
من که آقا را دیدم، خواستم تا عرض ادبی کنم و بوسه ای بر پای حضرتش بزنم و به مردم بگویم که: «بیایید و امام زمانتان را ببینید!»
که امام اشارتی کردند و من بی اراده و بی اختیار بر جای خود ایستادم. روضه که تمام شد، آقا نیز برخاستند و خیمه را ترک کردند و من دیگر حضرت را ندیدم
🆔@ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دو برادری که درآغوش هم جان دادند وبعدازشهادت باتیغ موکت بُری توسط منافقین تکه تکه شدند...😭
عطاالله بحیرایی در تاریخ ۶۷/۵/۶ در عملیات مرصاد منطقه ی اسلام آباد غرب به شهادت رسید. سید حسن بحیرایی در تاریخ ۶۷/۵/۶ در عملیات مرصاد منطقه ی اسلام آباد غرب به شهادت رسید.
شهید#عطاالله_بحیرایی
شهید#سیدحسن_بحیرایی
۱۲آذر روزجهانی معلولین را..بخصوص شهدای معلول را گرامی میداریم
🆔@shahidBarzegar65
▪️هميشه پارچه سياه كوچکی بالای جيب لباس سبز پاسداری اش دوخته شده بود؛ دقيقا روی قلبش ، روی پارچه حک شده بود:
"السلام عليك يا فاطمة الزهرا"
▫️همه میدانستند حاج محسن ارادت دور از تصوری به حضرت زهرا دارد. هر وقت پارچه سياه كم رنگ ميشد از تبليغات، پارچه نو میگرفت و به لباسش میدوخت.
▪️كل محرم را در اوج گرمای جنوب با پيراهن مشكی ميگذراند. در گردان تخريب هم هميشه توی عزاداری و خواندن دعا پيشقدم بود.
▫️حاج محسن بين عزاداريها بارها و بارها دم "يا زهرا(س)" ميداد و هميشه عزاداريها رو با ذكر حضرت زهرا سلام الله عليها به پايان می برد.
#شهید_محسن_دین_شعاری
🆔@ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ساعت هشت صبح پنجشنبه نهم آذر ماه
فاطمه دختر شهید الیاس چگینی
که از هشت سالگی پدرش را ندیده بود،
در شهر امام هشتم به دیدار پدر می رود...
🟣 اللهم عجل لولیک الفرج
🆔@ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️ حضرت زهرا (سلام الله علیها) مادر همه مؤمنین است 🌹
🆔@ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
مثل خدا باش،
خوبی دیگران را چندین برابر
جبران کن !
مثل خدا باش،
با مظلومان و درماندگان دوستی کن!
مثل خدا باش،
عیب و زشتی دیگران را فاش نکن!
مثل خدا باش،
بدون توقع و چشمداشت نیکی کن!
مثل خدا باش،
بدی دیگران را با خوبی و محبت
تلافی کن!
مثل خدا باش،
اشتباهات و بدی دیگران را
نادیده بگیر و ببخش
مثل خدا باش،
برای بندگانش دلسوزی کن.
مثل خدا باش، مهربان تر از همه♥️
🆔@ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#بوقت روشنفکری...
ازگفتن ناتوانایی خودخجالت نکشید...
جزمعصومین هیچ انسانی کامل مطلق نیست .
همونطور که از خوشی ها و موفقیت هامون میگیم
از رنج ها و ناتوانی هامون بگیم.اونهارو بپذیریم وتلاش برای رفعش کنیم..
🆔@ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#حکایت
پیرمردی هر روز توی محله پسرکی رو با پای برهنه می دید که با توپ پلاستیکی فوتبال بازی میکرد.
روزی رفت و یه کفش کتونی نو خرید و اومد به پسرک گفت: بیا این کفشا رو بپوش.
پسرک کفشا رو پوشید و خوشحال رو به پیرمرد کرد و گفت: شما خدایید؟
پیرمرد لبش را گزید و گفت:
نه... پسرجان.
پسرک گفت: پس دوست خدایی، چون من دیشب فقط به خدا گفتم کفش ندارم.
"دوست خدا بودن سخت نيست..."👌👌👌👌
🆔@ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بیشترین دزدیها تو کدوم کشورهاست؟
ایران یا سوئیس؟ 😱
🆔@ShahidBarzegar65
پیامبررحمتصلیاللهعلیهوآله میفرمود:
جبرییل نزد من آمد وگفت:
یا محمد؛ خداوند به تو سلام میرساند
و میفرماید:
_نماز را واجب کردم،
اما تکلیفش را از شخص معذور،
دیوانه و طفل برداشتم.
_ روزه را واجب کردم،
اما آن را برای مسافر الزامی نکردم .
حج را واجب کردم،
اما آن را از بیمار نخواستم.
زکات را واجب کردم،
اما آن را از گردن نیازمند ساقط کردم.
اما اما اما؛
دوستیِ علیبنابیطالبعلیهالسلام را
واجب کردم و محبتش را،
بر تمام اهل آسمان و زمین الزام نمودم،
بدون آنکه رخصتی در آن باشد...
#علیولیالله
🆔@ShahidBarzegar65
شیعه خوب ڪسی است ڪه
حضور #امام_زمان عجل الله را حس ڪند
و خود را در حضور او احساس نماید؛
این؛ به انسان امید و نشاط می بخشد ...
شهید_بابک_نوری_هریس
🆔@ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
باز باران با ترانه
میخورد بر بام خانه
یاد باران رفته از یاد ،
آرزوها رفته بر باد
🆔@ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امروز گفتی خدایا شکرت؟!😊
همین تشکرازخداست که دست پُر بر می گردیم ...
🆔@ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حرف دل این روزوشبهای امیرالمومنین(ع)
فاطمه اگربروی...
سلامهای علی بی جواب می ماند😢
🆔@ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قرار روزانه...
مقام معظم رهبری فرمودند:
بنده حوائج سال خودرا از فاطمیه میگیرم
حتی رزق سال کشور....
فاطمیه رو عاشورایی برگزارکنیم...
ذکرِ تعجیلِ فرج؛ رمزِ نجاتِ بشر است
ما بر آنیم که این ذکر جهانی گردد...
"شهیدبرزگر"💫
🆔@ShahidBarzegar65
#داستان.....
در شهر خوی مردی به نام امین علیم
در زمان اوایل حکومت قاجار زندگی میکرد
او فرد بسیار دیندار و عالمی بود که از
خدمت در دستگاه حکومتی و فرمانداری
شهری اجتناب میکرد
روزی از سوی خانِ وقت خوی میرزا قلی
در صورت عدم همکاری تهدید به مرگ میشود
و از ترس به روستائی در شمال خوی
فرار کرده و در آن ساکن میشود
پس از یکسال به خان شهر خوی خبر میرسد
امین علیم در فلان روستا در حال زندگی
دیده شده است
او گروهی از چماقداران خان را برای پیدا
کردن امین علیم به آن روستا روانه میکند
و توصیه میکند طوری او را پیدا کنید
که اصلاً متوسل به خشونت نشوند
مأموران خان به روستا وارد شده و مردم
روستا را ابتدا تطمیع و سپس تهدید میکنند
که امین علیم را تحویل دهند
اما مردم از این امر اظهار بی اطلاعی کردند
مأموران ناامید به دربار خان برمیگردند
امین علیم دوستی داشت صمیمی و زرنگ
شاه از او کمک میگیرد و دوست او
نقشهای به شاه میدهد و میگوید
امین علیم را نه با پول و مقام بلکه باید
با علم تله گذاشت و به دامش انداخت
دو ماه بعد 100 گوسفند را خان به
روستا میبرد و به مردم روستا میگوید:
به هر خانه یک گوسفند علامت گذاری کرده
میدهیم و وزن میکنیم
دو ماه بعد برای گرفتن این گوسفندان
مراجعه میکنیم که نباید یک کیلو کم
و یا یک کیلو وزن زیاد کرده باشند
و اگر کسی نتواند شرط خان را رعایت کند
یک گوسفند جریمه خواهد شد!
یک ماه بعد مأموران خان برای وزن
گوسفندان به روستا میآیند
و از تمام گوسفندان داده شده فقط
یک گوسفند وزنش ثابت مانده بود
دستور دادند صاحب آن خانه که گوسفند
در آن بود را احضار و خانهاش تفتیش شد
و امین علیم از آن خانه بیرون آمد
از امین علیم پرسیدند:
چه کردی وزن این گوسفند ثابت ماند؟
گفت: هر روز گفتم گوسفند را سیر علف
بخوران و شب بچه گرگی در آغل او انداختم
و گوسفند در شب هرچه خورده بود
از ترسش آب کرد و چنین شد
وزنش ثابت ماند
امین علیم را نزد خان آورده
و به زور نایب خان کردند
امین علیم گفت: این نقشه را
در عبادت خدا یافتم و عمل کردم
اینکه انسان هم باید در خوف و امید
زندگی کند و اگر کسی روزها تلاش کرده
و شبها در نماز از خود حساب کشد
و ترس بریزد
در این دنیا در یک قرار زندگی میکند
نه چاق میشود و نه ضعیف و مردنی
نه ناامید است و نه زیاد امیدوار
نه در رفاه محض زندگی میکند
و نه در بدبختی
🆔@ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊قدرت شهدا😳
شهدا دعوت میکنند آنکس راکه بخواهند...
🌹دایورت شماره حاج حسین یکتا به حاج حسین کاجی
حتما حتما ببینید
🆔@shahidBarzegar65
ملائکی که برای شهادت او رضایت پدر را میخواستند
🔹شهید محمدحسن کاظمینی چند روزی قبل از شهادتش به ماجرای پروازش به عالم بالا اشاره کرده است، پروازی که به خاطر راضی نبودن پدرش ناتمام مانده بود.
وی در دورانی که بهعلت جراحات شدید در بیمارستان بستری و مورد عمل پزشکان قرار گرفته بود در عالم رویا دیده بود که هر دو برادرش در بهشت منتظرش هستند، فهمید که شهید شدهاند.
چون قبلاً به آنها گفته بودند که اسیر هستند. خواست وارد بهشت شود که ملائک گفتند: این شهید را برگردانید، پدرش راضی به شهادت او نیست. تا این حرف را زدند، یکباره روح به جسمش برگشت.
🔹کاظمینی در ادامه میگوید:
" حالا هم فقط آمدهام رضایت پدرم را جلب کنم و برگردم".
روز بعد پدرش حاجعبدالخالق به ملاقات او آمد، وقتی پدر و پسر خلوت کردند، از پدرش پرسید:
" شما راضی به شهادت من نیستی؟ پدر خیلی قاطع گفت: خیر. محمدحسن گفت: مگه من چه فرقی با برادرهایم دارم آنها الان در بهشت هستند و من اینجا".
🔹پدر محمدحسن در جواب پسرش میگوید: " آنها شاید اسیر باشند و برگردند اما مهم این است که آنها مجرد بودند و تو زن و بچه داری. من در این سن نمیتوانم فرزندان کوچک تو را سرپرستی کنم.
" در نهایت با صحبتهای محمدحسن، پدرش رضایت میدهد که مجدد به جبهه برگردد. وی پس از مرخصی از بیمارستان بلافاصله راهی جبهه شد و مدتی بعد به شهادت رسید.
🆔@shahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽#تربیت_نسل_مهدوی
🎙حجتالاسلام رفیعی
🔸چند نکته از سیره تربیتی #حضرت_زهرا سلام الله علیها
👌کوتاه و شنیدنی
👈برای دیگران هم ارسال کنید.
🌱«اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج»
🆔@ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با هم یکی از معجزات بزرگ خداوند رو ببینیم ☺️
❌معجزه در غزه
🔹در رخدادی معجزهوار نوزادی که
اولین روزهای جنگ غزه متولد شده بود، پس از ۳۷ روز زنده از زیر آوار بیرونش آوردن
خیلی عجیبه این واقعه!
داستان حضرت موسی بر روی
رود نیل براتون تداعی نشد؟
🟩 اللهم عجل لولیک الفرج
🆔@ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
هرگز از حرفهايي كه مردم
درباره تو مي گويند نگران نشو.
هيچگاه كوچكترين توجهي
به آن نشان نده.
هميشه فقط به يك چيز فكر كن:
« داور خداست.
آيا من در برابر او روسفيدم؟ »
بگذار اين معيارِ قضاوت زندگي
تو باشد تا بي راهه نروي ...
تو بايد روي عقیده خودت بايستي
و تنها ملاحظه ات اين باشد كه :
«هر كاري انجام مي دهم بايد مطابق شعور خودم باشد. تصميم گيرنده بايد آگاهي و شعور خودم باشد. »
آنگاه خدا داور تو خواهد بود...🌺
🆔@ShahidBarzegar65
حق_الناس
احمد پسر حوارى مى گويد:
آرزو داشتم سليمان دارانى (يكى از عرفا) را در خواب ببينم.
پس از يك سال،سرانجام او را در خواب ديدم.
به او گفتم :
استاد! خداوند با تو چه كرد؟
گفت: اى احمد! از جايى مى آمدم ، قدرى هيزم در آنجا ديدم،چوبى به اندازه چوب خلال از آنها برداشتم،حتی نمى دانم خلال كردم يا نه!
اكنون يك سال است كه براى حساب همان چوب معطل هستم...
🆔@ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
الهی...
راضی امبه رضای تو...
🆔@ShahidBarzegar65