کرامتی از شهید جانباز حاج اصغر عبد الهی
این خانم با خانواده ما در ارتباط بود، تا اینکه مدتی پس از شهادت حاج اصغر، شب جمعه ای به سر مزار آمد. پس از قرائت فاتحه گفت: حاج خانم باید مطلبی را با شما در میان بگذارم.
ایشان گفت: چند روز قبل، مادرم که همسر شهید است به شدت مریض شد، ایشان را در بیمارستان بستری کردیم. پزشکان گفتند باید برای عمل آماده شویم، ولی هیچ تضمینی برای بهبودی نیست.
از نگرانی بلافاصله راهی گلستان شهدا شدم. بر سر مزار پدرم اشک می ریختم و التماس میکردم که ما بعد از شما، به همین مادر دل بسته بودیم و... پس از کلی گریه و زاری، چشمانم سنگین شد و...
پدر را دیدم که گفت: مادرت باید این دوره بیماری را سر کند. اما اگر حاجتی داری برو سراغ شهید حاج اصغر عبداللهی که پاک وارد برزخ شده است. از او بخواه.
بلافاصله به سر مزار شهید عبداللهی رفتم و با التماس از ایشان خواستم تا نزد خدا واسطه شود.
به خانه برگشتم تا برای فردا و بیمارستان و عمل آماده شوم.
همان شب شهید عبداللهی را در عالم رویا دیدم که با دست اشاره کرد و بی مقدمه گفت: حال مادرت خوب شد!
صبح فردا وقتی تیم پزشکی آخرین آزمایش های را قبل از عمل انجام دادند، با تعجب اعلام کردند نیازی به عمل نیست و این مشکل با دارو درمان میشود!!
مزار ایشان در گلستان شهدای اصفهان، جنب مزار شهیده زینب کمایی میباشد
#جانباز
#کتاب
#شهید_جانباز_حاج_اصغر_عبد_الهی
نیت کنید وبا ذکر صلوات
https://eitaa.com/ShahidBarzegar65/17453
8.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دوتاشون ناشنوا و پدرشون روضه هارو با اشاره براشون توضیح میده 🥺
.https://eitaa.com/ShahidBarzegar65/17454
به عمل کار بر آید....
امام حسین ع... برای همه است
18.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اربعین ۹۸...چه زیبا زیارتت قبول شد
#طریق_الحسین
#یادشهداباصلوات🌷
https://eitaa.com/ShahidBarzegar65/17455
به خاطر همه زحمات بی دریغت ممنونیم
۳ صلوات هدیه به روح بلندش.
3.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨#الّلهُــمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَــــالْفَــرَج🕯#صلَّیاللهُعَلَیکَیَااَبَاعَبدِاللهِالحُسَین🇮🇷
🚩چله زیارت عاشورا شروع شده...
🩸 شب سی وهفتم مهمانِ شهید:
حسین لشکری هستیم.صلوات✨
💚👈کانال شهیدبرزگر هر۲۴ساعت
یکبار مطلب بارگزاری میکند
تافرداشب: خدانگهدارتان✋
سفارش تبلیغات اینجا لطفا👇💌
🆔@Mahya6470
1.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
https://eitaa.com/ShahidBarzegar65/16838
.سلامتی آقا صلوات 😢
#آجرکاللهیاصاحبالزمانعج
✋لبیک_امام_خامنه ای
📢 توصیه حضرت آیتالله خامنهای به قرائت قرآن و دعا برای پیروزی جبهه مقاومت
❤️رهبر انقلاب اسلامی در پاسخ به سوالی، قرائت سوره فتح، دعای ۱۴ صحیفه سجادیه و دعای توسل را برای پیروزی جبهه مقاومت توصیه کردند.
📗عاقبت رباخواری!
🌱آقا سید مهدی کشفی که از یاران مخصوص میرزا جواد نقل می کرد:
شبی توی خانه خوابیده بودم ، دیدم که صدای ناله ی سوزناکی از حیاط می آید.
از بس شدید و سوزناک بود ، هراسان ازخواب برخاستم که چه خبر است؟
رفتم در را باز کردم، دیدم در این حیاط ما که به این کوچکی است،یک کاروانسرای بزرگی است و دور تا دورش حجره می باشد .
و صدا از یک حجره می آید....
دویدم پشت حجره هرکار کردم در باز نشد.
▫️ از شکاف درب نگاه کردم ببینم چه خبر است!
دیدم یکی از رفقای ما که اهل بازار تهران است افتاده و به اندازه نصف کمر انسان، سنگ آسیاب روی او چیده اند.
و یک شخص بد هیبت از آن بالا ، توی حلقوم دهان او چیزهایی میریزد.
ناراحت شدم ، هرچه کردم در باز نشد . هرچه التماس کردم به آن شخص که چرا به رفیق ما این طور میکنی !
اصلا نگفت : تو کی هستی ؟
این قدر ایستادم که خسته شدم برگشتم آمدم توی رختخواب ، ولی خواب از سرم بکلی پرید. نشستم تا صبح شد.
حال نماز خواندن نداشتم . رفتم در خانه میرزا جواد آقا و محکم در زدم .
🌱میرزا جواد آقا از پشت در گفت چه خبره ؟ چه خبره ؟ حالا یه چیزی بهت نشون دادند نباید که اینطوری کنی؟ !
گفتم من همچو چیزی دیدم.
گفت بله ، شما مقامی پیدا کرده اید. این مکاشفه است.آن رفیق بازاری شما ربا🔥خوار بود و در آن ساعت داشت نزع روح (روح از بدنش کنده ) می شد. من تاریخ برداشتم . بعد خبر آمد که آن رفیق ما در همان ساعت فوت کرده است...
📗منبع:کتاب شرح حال آیت اللّه العظمى اراکى,ص 299.
https://eitaa.com/ShahidBarzegar65/17468
2.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خاطرهدای جانسوز ازمظلوم ترین مادر شهید
😭شهید یوسف داورپناه🌹
https://eitaa.com/ShahidBarzegar65/17469
📚میزبان چله زیارت عاشورای امشب
🏴یاد شهدای حسینی
💢چند شبانهروز بود که در بستر بیماری افتاده بودم، تب و لرز امانم را بریده و بدندرد شدید من را زمینگیر کرده بود. آن شب بهشدت میلرزیدم و عرق سردی بر بدنم نشسته بود. سه پتو رویم کشیده بودم تا خوابم ببرد. نیمهشب، از خواب پریدم. سهکنج اتاق محمد که از جبهه آمده بود، به نماز ایستاده بود.
محو نمازخواندن محمد شدم. از لرز، دندانهایم به من میخورد. محمد سلام نمازش را داد. متوجه من شد که از خواب پریدهام. سلام کرد و گفت: ولک چی شده، چته؟
- تب و لرز دارم، خسته شدم از این درد!
همینجور که روبهقبله بود. مهرش را برداشت. با ناخن تکهای از آن کند و به سمت من کشید و گفت: این را بخور، تربت کربلاست، انشاالله که بهتر میشی.
بسمالله گفتم، تکه تربت که از یک عدس کوچکتر بود را توی دهانم گذاشتم و قورت دادم. از سردرد، سه پتویم را دوباره رویم کشیدم، چشمهایم روی هم نرفته بود که دیدم محمد باز به نماز ایستاد. چشمم بسته شد.
نمیدانم چقدر گذشت که از گرما دوباره از خواب بیدار شدم. پتوها را از رویم کنار زدم، دیگر نه از سردرد و بدندرد خبری بود، نه از لرز. محمد که هنوز روبهقبله نشسته بود گفت: بهتر شدی؟
- ها دارم، میپزم!
- حالا که خوب شدی، پاشو وضو بگیر، کمکم اذان صبحه، هم دو رکعت نماز شکر بخون، هم نماز صبحت را اول وقت بخون.
وضو گرفتم و به اتاق برگشتم. در زیر نور کم لامپ، محمد را نورانیتر از همیشه دیدم. با دعای محمد و تربت کربلا شفا پیدا کرده بودم. پشت سرش قامت بستم و با گفتن اللهاکبر به نماز ایستادم.
✨راوی برادر شهید
🌷#شهید محمد دریساوی
https://eitaa.com/ShahidBarzegar65/17470