💢 یک لحظه بود آن اعزام...!
یک عکس خانوادگی آن دم آخر
و دقایقی بعد رفت ....زود هم رفت.
من ماندم و ۳۷ سال تماشای
همان یک قاب عکس و دنیایی حسرت
و فراق یک مرد که بابا می نامیدمش...
.
📷 #عکس #خانوادگی #شهید نورعلی جهانیان ( از شهرستان #بهنمیر #بابلسر)
.
#مرد
#وداع_آخر
#هفت_تپه_ی_گمنام
#لشکر_ویژه_۲۵_کربلا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روز سرد و بارانی بود. وارد محل کار شدم، سرمان شلوغ بود، مرتب متوفی وارد سالن تطهیر می شد.
من هم ناظر سالن بودم.
وقتی در سالن قدم می زدم متوجه نسیم خوشبویی شدم.
معمولا هوای سالن تطهیر هوای خفه ای است که بوی متوفاهایی که از بیمارستان اعزام شده اند به شدت می پیچد.
در میان این همه بو، این نسیم خوشبو برایم جای سوال بود. ابتدا فکر کردم به کفن یکی از این جنازه ها عطر زده شده اما وقتی بیشتر کنجکاوی کردم،
دیدم نَخِیر این گونه نیست. رفتم نزدیک آخرین سنگ شستشو که جنازه ای را برای شستن آماده می کردند.
متوجه شدم این بوی خوب از این متوفاست، باز هم تصور کردم لباس تن مرحوم را با گلاب یا عطر معطر کرده اند.
وقتی غسال، لباس ها را از تن متوفی جدا کرد و در کیسه زباله قرار داد،
باز هم بوی عطر می آمد.
دیگر مطمئن شده بودم این بوی خوش و عطر دل انگیز، از خود" شهید سید احمد پلارک " است
راوی : یکی از کارکنان بهشت زهرا (س)🍀
#شهید | #سیداحمد_پلارک🌷🕊
📸 #عکسی از #شهید عزیزالله رودباری ( اهل رودبار قزوین ) که از #لشکر ویژه ۲۵ #کربلا در بمباران #هفت_تپه # بشهادت رسید.
👌دو هفته بعد از #شهادتش و پسرش در #شلمچه #بشهادت رسید.
شهادت ۲۴اردیبهشت ۶۵ش شهادت پسرش شعبان رودباری ۹ اردیبهشت
فرمانده به آقا «عزیز» گفت برای تشییع پسرش به مرخصی برود، اما ایشان میگفت: من احساس میکنم قرار است در این عملیات مزدم را بگیرم، دلم نیست بروم.
#حبیب_لشکر_روحالله
#شهید_عزیزالله_رودباری
#لشکر_ویژه_۲۵_کربلا
#همیشه_دوستت_دارم_ای_شهید
♦️ میدونستید دانشمند شهید محسن فخری زاده، کربلا نرفته بود؟!
🔹 ایشون خیلی دوست داشتن کربلا برن، ولی بخاطر محدودیتهای امنیتی که داشت نمیتونست از کشور خارج بشه و کربلا و مکه نرفته بود.
🔸یک بار به حاج قاسم گفته بود امکانش هست، اینقدر تو عراق نفوذ داری، من تا حالا حرم امام حسین(ع) نرفتم یه بار برم و بیام..
🔻حاج قاسم بهش گفته بود: محال نیست، اما من موافق نیستم.
✅چون اگر من شهيد بشم جایگزین دارم، ولی تو معادل نداری، هیچ کسی نیست که جاتو پر کنه !!!!!
💠روایت حاج حسین کاجی از شهید گرانقدر فخری زاده ...
#شهید #محسن_فخری_زاده
#شهید #حاج_قاسم_سلیمانی
🌷🌷🌷🕊🌷🌷🌷
به روایت همسر شهید #جواد_تیموری :
🔷️آخرین خوابم این بود که خودم را میدیدم در جایی مثل بهشت، سبز و زیبا؛ با چادر مشکیام روبهروی یک تابوت مزین به پرچم جمهوری اسلامی ایران ایستاده بودم. جلوتر رفتم. همسرم بود. کنارش نشستم و حرف زدم که ناگهان از خواب پریدم.
گفتم خیر است انشاءالله! حتماً طول عمرش بیشتر میشود.
اما روزی که همسرم را به معراج شهدا آوردند، درست همان صحنهای بود که در خواب دیده بودم.
#شهید #مدافع_امنیت
#اولین_شهید_حادثه_مجلس
شهید صدرزاده در يادداشتى📝
به دوستان بسیجی خود مىنويسد:
چه مىشود روزی سوریه امن و امان شود و کاروان راهيان نور مثل شلمچه و فکه به سمت حلب و دمشق راه بیفتد🚌🚎
فکرش را بکن!
راه مىروى و راوی مىگويد:
اینجا قتلگاه شهید رسول خليلى است.💔
یا اینجا را که مىبينى همان جایی است که، مهدی عزیزی را دوره کردند و شروع کردند از پایش زدند تا ... شهید شد.😭😭
یا مثلاً اینجا همان جایی است که،
شهیدحيدرى نماز جماعت مىخواند.🌱
شهید بيضائى بالای همین صخره نیروها را رصد مىكرد و کمین خورد.😞
شهید شهریاری را که مىشناسيد؟
همین جا با لهجه آذری برای بچهها مداحی مىكرد.🎤
یا شهید مرادى؛ آخرین لحظات زندگىاش را اینجا در خون خودش غلتیده بود.😔
یا شهید حامد جوانى؛ اینجا عباسوار پر کشید.😭
خدا بیامرزد شهيد اسكندرى را ...
همینجا سرش بالای نیزه رفت.😭
شهید جهاد مغنيه، در این دشت با یارانش پر کشید ...💔
عجب حال و هوایی مىشود کاروان مدافعین حرم ...
عجب حال و هوایی ...😭
@ShahidBarzegar65
#شهیـد #مصطفی_صدرزاده
#ما_ملت_امام_حسینیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📝 #وصیت_نامه بسیار عجیب یک #شهید:
🔺سردار حاج حسین کاجی می گوید:
بعد از جنگ، در حال تفحص در منطقهی کردستان عراق بودیم که به طرز غیرعادی جنازهی شهیدی را پیدا کردیم.
از جیب شهید، یک کیف پلاستیکی در آوردم، داخل کیف، وصیتنامه قرار داشت که کاملا سالم بود و این چیز عجیبی بود.
🌷در وصیتنامه نوشته بود :
من سیدحسن بچهی تهران و از لشکر حضرت رسول (ص) هستم...
پدر و مادر عزیزم! شهدا با اهل بیت ارتباط دارند. اهل بیت، شهدا را دعوت میکنند...
من در شب حمله یعنی فردا شب به شهادت میرسم و جنازهام هشت سال و پنج ماه و 25 روز در منطقه میماند.
بعد از این مدت، جنازهی من پیدا میشود و زمانی که جنازهی من پیدا میشود، امام خمینی در بین شما نیست.
این اسراری است که ائمه به من گفتند و من به شما میگویم. به مردم بگویید ما فردا شما را شفاعت میکنیم. بگویید که ما را فراموش نکنند.
و...
🌷بعد از خواندن وصیتنامه دربارهی عملیاتی که لشکر حضرت رسول (ص) آن شب انجام داده بود تحقیق کردیم.
دیدیم درست در همان تاریخ بوده و هشت سال و پنج ماه و 25 روز از آن گذشته است.
📚برگرفته از کتاب:
خاطرات ماندگار؛ ص192 تا 195
─┅࿇࿐ྀུ༅𖠇💖𖠇࿐ྀུ༅࿇┅─
https://eitaa.com/joinchat/4051894643C7e13248c4d
🕊🌷
شهید مهدی زینالدین با رتبه ی ۴ پزشکی
به دعوتنامهی دانشگاه سُوربن فرانسه جواب رَد داد!
و شهید حسن آقاسیزاده هم علیرغم
رتبهی ممتازش در دانشگاه تورنتو کانادا
برگشت ایران! و عقیدشون این بود که در حال
حاضر در جنگ هستیم و کشور به ما نیاز داره.
این است راه شهدا...💔
🕊🌷
#شهید | #مهدی_زین_الدین | #حسن_آقاسی_زاده
https://eitaa.com/joinchat/4051894643C7e13248c4d
🕊🌷
از مادر شهید پرسیدن:
حالا که بچه ات شهید شده،میخوای چیکار کنی؟
ایشونم دست گذاشتن روی شونه ی نوه شون و گفتن:
«یه مصطفی دیگه تربیت میکنم❤️
#شهید | #مصطفی_صدر_زاده
https://eitaa.com/joinchat/4051894643C7e13248c4d
راه شهدا...امتداد دارد.
دشمن خیالش ناراحت تاوقتِ ظهور...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴تنهاترین سردار
۲۹ اکتبر به دنیا اومد
۱۸ اکتبر از زندان آزاد شد
۷ اکتبر طوفان الاقصی بپا کرد
۱۶ اکتبر تو میدون جنگ شهید شد
پادشاه اکتبر، #شهید یحیی سنوار
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 کشف پیکر یک #شهید با پوتینهایش
🔹پیکر مطهر یک شهید درحالیکه بعد از سالها پوتینهایش در پایش مانده بود امروز در منطقۀ شرهانیِ دهلران تفحص شد
✨کلام حضرت آقا
https://eitaa.com/shahidBarzegar65/9571
🕊شهیدی که گوشتش را خوردن 😭
عروسی دختر یکی از سرکردگان بود، دستور داده شد ۱۶ نفر ازمقاوم ترین بچههای سپاه وبسیج وارتش و دو روحانی راکه همه جوان بودند، آوردند و تک تک ازپشت سر بریده شدند، این برادران عزیز مانند مرغ سربریده پرپر میزدند وآنها شادی و هلهله میکردند.
شهید احمد وکیلی (سعید) ۷۵ روز زیر شکنجه بود، ابتدا به هر دوپایش نعل کوبیده وبه همین ترتیب برای آوردن چوب و سنگ به بیگاری میبردند. پس ازدادگاهی شدن محکوم به شکنجه مرگ شد بلکه اعتراف کند.
اولین کاری که کردند هر دودستش را ازبازو بریدند وچون وضع جسمانی خوبی نداشت برای معالجه و درمان به بهداری برده شد و این بهداری بردن و معالجه کردن هایشان بخاطراین بود که مدت بیشتری بتوانند شکنجه کنند.
پس از آن معالجه سطحی، با دستگاه های برقی تمام صورتش راسوزاندند، سوزاندن پوست تنها مقدمه شکنجه بود به این معنی که مدتی میگذرد تا پوستهای نو جانشین سوخته شده و آن وقت همان پوستهای تازه را میکندند که درد و سوزندگیاش بسیار بیش ازقبل است و خونریزی شروع میشود و تازه آن وقت نوبت آب نمک است که باهمان جراحات داخل دیگ آب نمک میاندازند.
زخمهایش را باز کردند و پس از آنکه با نمک مرهم گذاشتند داخل دیگ آب جوش که زیرش آتش بود انداختند و همان جا شهید شد
و دیگر اعضایش را مثله نمودند و جگرش را به خورد ما که هم سلولیش بودیم دادند و مقداری را هم خودشان خوردند و مقداری برای امام جمعه ارومیه فرستادند.
#شهید احمد (سعید) وکیلی🌹
نشر بالینک لطفا👇👇👇
https://eitaa.com/shahidBarzegar65/9581
🌱🕊
💌#کلام_شهید🌹
اگر...
در جمهوری اسلامی خلافی
صورت گرفت، تقصیر را بر گردن
نظام نگذارید!
بگویید فرد(مسئول)اشتباه کرد نه نظام...
که چه بسیار افرادی برای ضربه زدن به
نظام آمده اند، کسانی که بویی از ایمان
و مردانگی نبرده اند
کسانی که نان نظام را می خورند
و ریشه نظام را می زنند
الحق که چه خطرناکند این افراد..!
#شهید #علی_جمشیدی🕊
https://eitaa.com/shahidBarzegar65/9759
#نذرسیب🍏
تابستون(تیرماه)بعد از یک عمر رفتیم مسافرت.
هنوز ۲روز نگذشته بود که ماشینمون سرقت شد.
بجای حال خوب دعواها شروع شد.
هر روز دنبال راهور؛ شکایت؛ جستجو؛ دادسرا و...
گذشت و خبری نشد.
همسرم کارگر بود و اون روز خبر بد دیگه ای برام آوردن ؛ همسرم از بالابر افتاده بود و جفت پاش شکست حالا علاوه بر دادسرا درگیر بیمارستان هم شدم.
بچه هارو خونه مادرم میگذاشتم و میرفتم در خونه های مجلل کارگری.
یک روز خسته کوفته اومدم دیدم کانالی که هرشب دنبال میکنم از شهیدی باعنوان شهید نذرسیب نوشته؛ کنجکاو شدم ؛درسته حجاب درستی ندارم ولی شهدا رو خیلی دوست دارم.
خیلی به دلم نشست.
اونقدر غرق مطالبش شدم که یه وقت به خودم اومدم دیدم ۲ساعت از جام تکون نخوردم.(نذرسیب اون خانومی که بچش ازکما شفاگرفته بود رو خوندم واشک ریختم) پاشدم وضوگرفتم و نصف شب برای شهید نماز خوندم و چله زیارت عاشورا رو شروع کردم.
هفته سوم بود که خبر دادن ماشینتون دم مرز پیدا شده؛ توش کالا قاچاق جاساز کرده بودن و اونجا متوجه شدن ماشین سرقتی بوده.
خلاصه رفتیم بله خودش بود..
همسرم با شنیدن این خبر وضع روحیش خوب شد و به ماه نرسید اونم تونست باعصا راه بره.
اونقدر خاطر داداش محمد رو میخام که خدامیدونه.😍
#شهیدبرزگر
#شهیدنذرسیب
#شهید چله زیارت عاشورا و دعای عهد
https://eitaa.com/shahidBarzegar65/9827
💢 #عکس_یادگاری
.
📷 امروز من با چهره ای عکس گرفتم
که نه #سلبریتی بود ، نه #مشهور بود
نه #ورزشکار بود ، نه به قول امروزیا #خوشتیپ و #مدلینگ بود ،نه میلیارد و کارخونه دار بود و ...او سراسر #ابهت بود و #افتخار...بوی جبهه میداد و باروت ...غیرت بود و مردانگی و غرور...از #چشمانش #نور میتابید و از دستانش #پاکی...کنار او حتی ایستادن افتخاریست بزرگ.۴۳ سال جانبازیش #مدال درخشانیست که بر روی سینه اش میدرخشد.🥇او #شهید زنده بود.
.
📆 پنج شنبه_محمودآباد(۱۸ آبان ۱۴۰۳)
در محضر جانباز ۷۰ درصد مجتبی شاکری
#جانباز_دو_دست_قطع
#حاج_مجتبی_شاکری
https://eitaa.com/shahidBarzegar65/9998
📝وصیت نامه بسیار عجیب یک #شهید:
🔺سردار حاج حسن کاجی می گوید:
بعد از جنگ، در حال تفحص در منطقهی کردستان عراق بودیم که به طرز غیرعادی جنازهی شهیدی را پیدا کردیم.
از جیب شهید، یک کیف پلاستیکی در آوردم، داخل کیف، وصیتنامه قرار داشت که کاملا سالم بود و این چیز عجیبی بود.
🌷در وصیتنامه نوشته بود :
من سیدحسن بچهی تهران و از لشکر حضرت رسول (ص) هستم...
پدر و مادر عزیزم! شهدا با اهل بیت ارتباط دارند. اهل بیت، شهدا را دعوت میکنند...
من در شب حمله یعنی فردا شب به شهادت میرسم و جنازهام هشت سال و پنج ماه و 25 روز در منطقه میماند.
بعد از این مدت، جنازهی من پیدا میشود و زمانی که جنازهی من پیدا میشود، امام خمینی در بین شما نیست.
این اسراری است که ائمه به من گفتند و من به شما میگویم. به مردم بگویید ما فردا شما را شفاعت میکنیم. بگویید که ما را فراموش نکنند.
و...
🌷بعد از خواندن وصیتنامه دربارهی عملیاتی که لشکر حضرت رسول (ص) آن شب انجام داده بود تحقیق کردیم.
دیدیم درست در همان تاریخ بوده و هشت سال و پنج ماه و 25 روز از آن گذشته است.
📚برگرفته از کتاب:
خاطرات ماندگار؛ ص192 تا 195
https://eitaa.com/shahidBarzegar65/10186
🌹مکانیکی که فرمانده شد ...
.
🔸اگر بگویم آچار فرانسه ی گردان بود اغراق نکردهام. اگر یک نفر او را نمیشناخت و برای اولین بار او را میدید، خیال میکرد، نیروی خدماتی گردان است. چون از آرایشگری گرفته تا مکانیکی خودروها و ... همه را او انجام میداد.یک روز که داشت پلاتین انگشتهای دستش را با انبر دست در میآورد، گفتم:
- «خلیل! چرا دستات این طوری شدند؟»
خندید و گفت:- «عملیات والفجر 8 با یک عراقی گلاویز شدم و او 16 تیر به شکم و دستانم زد.»گفتم:«خودش چی شد؟»
گفت: «با این که منو سخت مجروح کرده بود با هزار بدبختی با سرنیزه او را از پای در آوردم.»گفتم:- «چرا خودت پلاتینها را در میآوری؟!»گفت: «خوشم نمیآد وقتم را در بیمارستان هدر بدهم.»
.
▪️شب عملیات کربلای 4 مثل یک شیر غران به دشمن هجوم برد. با این که دشمن از شروع عملیات با خبر بود، ولی او تا خاکریز سوم جزیره پیش رفت. وقتی او را دیدم دستانش باند پیچی شده بود. گفتم: «خلیل چی شد؟» گفت: «دوباره ترکش خوردند.».
🌹#سردار #شهید خلیل زالپولی از #فرماندهان #گردان #مالک_لشکر ویژه ۲۵ #کربلا(به نقل از سید حشمت الله شهرزاد) _ شادی روحش صلوات.
https://eitaa.com/shahidBarzegar65/10248
یک روز پنجشنبه اتفاقی همسایه را دیدم
پرسیدم: گرفته ای؛ خاله فاطمه⁉️
گفت : دلم برای محمدم تنگ شده؛ نگرانشم ؛ میدانی ۹ماه است که به خانه نیامده😢
گفتم: همسایگی برای همین روزهاست
عصر بانوان محل همگی دسته جمع به امامزاده جعفر (گلزارشهدا) می رویم .
توسلی میکنیم بلکم فرجی شود.
عصر با پای پیاده به امامزاده رفتیم و وانصافاموقع برگشت سبک تر شد.
خاطرم هست چندساعت زیارت و توسل وپذیرایی طول کشید.
و گروه همراه در شبستان حرم بیتوته کرده بودند و من هم درحال خودم به آقاامام متوسل شدم که ناخودآگاه برای لحظاتی درشبستان خوابم برد..
اما این خواب حکمت داشت
چون خوابم پیغام آور شهیدبود.
نگاهی به اطراف انداختم
خاله فاطمه هنوز مشبکهای ضریح راگرفته بود واشک می ریخت.
چندبارصدایش زدم؛ متوجه نشد
دستی به شانه اش زدم
خاله فاطمه...مژدگانی بده
محمدت برمیگردد..
باتعجب پرسید: کسی خبرآورد⁉️
بله....الان برای لحظاتی درشبستان ناخودآگاه خوابم برد
دیدم کسی پاکتی روی سینه ام گذاشت ورفت.نشناختمش..
گفت: این پاکت را به مادرشهید محمدعلی بده
پاکت را نگاه کردم...
پشت پاکت با خط قرمز زیبایی نوشته بود
#شهید💌
چند روز بعد از معراج الشهدا خبر تفحص شهیدبرزگر را آوردند والحمدالله رؤیای صادقه ام تعبیرشد😍🕊
📚برگرفته ازکتاب ازقفس تاپرواز
🕊خاطرات شهیدمحمدعلی برزگر
🌹 روایتگر: بانو ثریا زنده دل
تاریخ تفحص: خرداد۱۳۶۶
https://eitaa.com/shahidBarzegar65/10346
🌍 آیا میدانستید #شهید محمدجواد تندگویان وزیر نفت ایران دوازده سال تمام در یک سلول انفرادی بعثیهای کثیف بسر برد!؟
🔹طوری که فقط به اندازهای جا داشت که میتونست بشینه و حتی نمیتونست دراز بکشد... و
نمیدونست الان چه ساعتی و چه موقع از روز و شب و ماه و ساله؟!!
🔹الان بهاره یا پاییز ؟
الان روزه یا شب؟
و هر روز بلااستثناء با شکنجه شروع میشده....
🔹 اونم چه شکنجهای!؟
که در اثر شکنجه زیاد گردنش صدوهشتاد درجه میچرخیده...
🔹 و این آخرین شکنجه اون بوده که منجر به شهادت این وزیرجوان و برومند سرزمین اسلامیمان شد!
تنها مونسش کتاب #قرآنی بوده که یک سرباز عراقی برایش آورده بوده و تمام سربازهای عراقی که نگهبان این شهید بودن با شنیدن صوت قرآنش شیفتهاش شدند.
و بعد از شهادتش کتابها در وصفش نوشتند؟!
🔹 اینها رو ما راحت مینویسیم
و خیلی سر سری میخونیم
و راحت از کنارشون رد میشیم.
🔹 اما لحظهای فکر نمیکنیم
دوازده سال به والله خیلی زیاده...
دوازده سال... ۱۴۴ ماه!
یک بچه رو چقدر زحمت میکشیم تا دوازده سال بشه؟🥺😭
🔹حالا فکر کنیم دوازده سال نتونی یک لحظه دراز بکشی و نفهمی روزه یا شب؟..😔
این امنیت رو مدیون این شهداییم...
الهی قدردان باشیم🤲
#شهید | #محمدجواد_تندگویان
🌷🌷🌷🕊🌷🌷🌷
ایام خاکسپاری شهیدتندگویان؛
شادی روح مطهرش صلوات
https://eitaa.com/shahidBarzegar65/10640
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💌حافظ خوانی شهیدجمهور...
#شهید رئیسی چه بیتی از حافظ برای اردوغان میخونه😊👌
این چند روز تروریست ها با حمایت ترکیه و مدیریت آمریکا میخوان یه خورده به اسرائیل فرصت نفس کشیدن بدن✋
اما شهید ناخودآگاه دَستِشو باحافظ رو میکنه👌
https://eitaa.com/shahidBarzegar65/10716
مادر در خواب پسر شهیدش را میبیندپسر به او میگوید:
توی بهشت جام خیلی خوبه...چی میخوای برات بفرستم؟
مادر میگوید:
چیزی نمیخوام؛ فقط جلسه قرآن که میرم، همه قرآن میخونن و من نمیتونم بخونم خجالت میکشم...
میدونن من سواد ندارم، بهم میگن همون سوره توحید رو بخون!!
پسر میگوید:
نماز صبحت رو که خوندی قرآن رو بردار و بخون!
.بعد از نماز یاد حرف پسرش میافتد!
قرآن را بر میدارد و شروع میکند به خواندن...
خبر میپیچد!
پسر دیگرش، این را به عنوان کرامت شهید، محضر آیت الله نوری همدانی مطرح میکند و از ایشان میخواهد مادرش را امتحان کنند...
حضرت آیتالله نوری همدانی نزد مادر شهید میروند!
قرآنی را به او میدهند که بخواند!
به راحتی همه جای قرآن را میخواند؛
اما بعضی جاها را نه!
میفرمایند: «قرآن خودتان رو بردارید و بخوانید!»
مادر شهید شروع میکند به خواندن از روی قرآن خودش؛ بدون غلط
آیت الله نوری با گریه، چادر مادر #شهید را میبوسند و میفرمایند:
«جاهایی که نمیتوانستند بخوانند متن غیر از #قرآن قرار داده بودیم که امتحانشان کنیم.»✨
شهید #کاظم_نجفی_رستگار
https://eitaa.com/shahidBarzegar65/10717
🕊🌷
👈 دنبال اسم و رسم باشیم باختیم!
🔹 وقتی حسین به خانه آمد، از درجه و این حرفها پرسیدم. گفت: «درجهی خوب و ممتاز رو شهدا گرفتن.
◇ من و امثال من باید تلاش کنیم تا به درجهی اونا که یه درجهی خدائیه برسیم.
◇ اگه بخوایم برای خودمون اسم و رسم درست کنیم که باختیم!»
#شهید | حسین همدانی
https://eitaa.com/shahidBarzegar65/10722
🌹#خاطره
🔸مهدی گاهی میگفت : «مامان دعا کن من شهید بشم»، میگفتم آخه مادر اگر همه شهید بشن پس کی این انقلاب را نگه داره. میگفت «نه، اگر من شهید نشمم، چون فرمانده هستم، مرا میبرند پشت این میزها و از آن بالا پرت میکنند توی جهنم، ممکن است خدایی ناکرده نادانسته کار اشتباهی انجام دهم که دیگر ندانم جواب خدا را چه بدهم»...بهمن ۱۳۶۴ ترکش خمپاره مهدی رو تو فاو شهید کرد.
.
🌷 #شادی روح #سردار #شهید مهدی ملکی #فرمانده #توپخانه #لشکر ویژه ۲۵ #کربلا #صلوات.
https://eitaa.com/shahidBarzegar65/10727