eitaa logo
کانال شهید محمدعلی برزگر
8.1هزار دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
5.4هزار ویدیو
1 فایل
ارتباط با ما و سفارش کتاب از قفس تا پرواز (زندگینامه شهید محمدعلی برزگر): @ShahidBarzgar ولادت:۵'۳'۱۳۴۵ شهادت ومفقودیت:۱۰'۶'۱۳۶۵ عملیات:کربلای۲ فرمانده:شهیدمحمودکاوه منطقه شهادت:حاج عمران عراق
مشاهده در ایتا
دانلود
از حاج قاسم پرسیدند: بهترین دعا چیست؟ گفت: شهادت‌...💌🤲 گفتند: خب عاقبت بخیری که بهتر است حاج قاسم گفت: ممکن است کسی عاقبت بخیر شود ولی شهید نشود؛ ولی کسی که شهید بشود حتما عاقبت بخیر هم میشود... 🌷🕊 🆔 @shahidBarzegar65
⭕️ شهید امیرعبدالهیان به روایت همسر وزارت نه اسمش نه رسم و مسئولیتش ذره ای از خانواده دوستی و مردم داری آقای وزیر کم نکرد. او دلبستۀ صندلی گرم و نرم وزارتخانه و پله های ترقی نبود. اسم و رسمش را جای دیگری جست وجو می کرد؛ شاید در دایرۀ محبوبان خدا. همسر شهید می گوید : آقای امیرعبدالهیان همیشه می گفت من از خدا خواستم که زمانی به جایگاه و مقامی برسم که آن مقام به اندازۀ عطسه بز برای من بی ارزش باشد. دقیقا هم همین طور بود. او وزرات خانه را فرصتی برای حل بیشتر مشکلات مردم و خدمت به آنها می دانستند و هیچ وقت تغییر نکردند. تاکید داشتند از حال همه باخبر باشند. غیر ممکن بود که در مجلسی نشسته باشند و کودک ۴ یا ۵ ساله ای وارد مجلس شود و به احترام کودک از جا بلند نشود. |
👌....!! 🌷وقتی قرار شد قبل از عقد صحبت‌هایمان را انجام دهیم، قسمم داد و گفت: «‌زندگی من باید همه چیزش برای خدا باشد. حالا هم شما را به خدا اگر مطمئن هستید که می‌خواهید با من ازدواج کنید، صحبت کنیم!» 🌷به حاجی گفتم: تنها درخواستی که از شما دارم، این است که برای عقد‌مان برویم پیش امام. سکوت کرد و جوابم را نداد. این سکوت یکی، دو روزی طول کشید. وقتی بالأخره حاضر شد جوابم را بدهد!! 🌷....گفت: «‌‌شما هر تقاضایی به جز این داشته باشید، من انجام می‌دهم. اما از من نخواهید لحظه‌ای از عمر مردی را که تمام وقتش را باید صرف امور مسلمانان کند، به خودم اختصاص بدهم! من بر سرِ پل صراط، نمی‌توانم جواب این کارم را بدهم!» 🌹خاطره اى به ياد سردار خيبر شهيد محمدابراهيم همت | 🆔 @shahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥روایتی کوتاه از نخبه‌ای که بعد از شهادتِ جهان‌آرا؛ فرمانده‌ی سپاه خرمشهر شد... دکتر سیدعبدالرضا موسوی ‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روزی که سید مهدی برات شهادت را گرفت 🔹برادر شهید سید مهدی موسوی: در آخرین دیدار شهید با پدر و مادرم حضور داشتم، قبل از آن اصرار داشت که حتما بروم و ببینمش و منتظر ماند تا برسم؛ چند بار دست پدر و مادرم را بوسید و از آنها خواست دعا کنند شهید شود؛ پیش از آن هم به حرم حضرت معصومه(س) رفته بود و گویا همین دعا را داشت. |
🌹 . ▪️پسرش بیسیم چی لشکر ۲۵ کربلا بود.بدست کومله تو غرب کشور اسیر شد و بر اثر شکنجه بشهادت رسید.وقتی پیکرش به زادگاهش بهشهر مازندران بازگشت ؛ مادر خودش پیکر غرق به خون و سوخته و اربا اربای علی اصغر را غسل داد و کفن کرد...عکسی که میبینید لحظه ی عاشقی مادر با فرزند شهیدش است.براستی که این مادران عظمتی خلق کردند و در پيشگاه حضرت زهرا رو سفید شدند.... . 🦋 روح علی اصغر و ... .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍روایتی شنیدنی از کرامات سردار احمد محتشم طبق روایت راوی سیره شهدا حجت الاسلام شیخ حسین عسکری نیا.
🌹گفت: میشه ساعت ۴ صبح بیدارم کنی تا داروهام رو بخورم؟ ساعت ۴ صبح بیدارش کردم، تشکر کرد و بلند شد از سنگر رفت بیرون. بیست الی بیست‌و‌پنج دقیقه گذشت، اما نیومد! نگرانش شدم، رفتم دنبالش و دیدم یه قبر کنده و نمازشب می‌خونه و زار زار گریه می‌کنه! بهش گفتم: مرد حسابی تو که منو نصف‌جون کردی، می‌خواستی نمازشب بخونی چرا به دروغ گفتی مریضم و می‌خوام داروهام رو بخورم؟! برگشت و گفت: خدا شاهده من مریضم، چشمای من مریضه، دلم مریضه، من ۱۶ سالمه، چشام مریضه، چون توی این ۱۶ سال امام زمان(عج) رو ندیده؛ دلم مریضه بعد از ۱۶ سال هنوز نتونستم با خدا خوب ارتباط برقرار کنم؛ گوشام مریضه، هنوز نتونستم یه صدای الهی بشنوم! |
+ببخشید آقا! عاقبت به خیری هم داره؟ *ایستگاه آخر بعد میدون شهادت +کرایه اش چنده؟ *نفری یه نیت، یه نیت ازته دل... آن روزها دروازه داشتیم ولی حالا معبری تنگ... هنوز هم فرصت برای شدن هست فقط باید دل را صاف کرد..... اگر آه تو ازجنس نیازاست، درباغ باز بازاست...
💢 که را کرد ( بیاد ۲۷ محمدرسول اله علیرضا نوری ساروی) . ▪️تو روزگاری که همه برای گرفتن پست و مقام به هر دری میزنن تا مثلا بشن آقای مدیر ، خواستم بگم یه علیرضا نوری بود که بیابان های خوزستان رو به پشت میز نشینی و پست و مقام ترجیح داده بود. . ▪️سردار کوثری نقل میکرد : یک روز آقای رسول‌زاده مسئول دفتر فرمانده وقت سپاه به من زنگ زد و گفت آقای سعیدی‌کیا (وزیر وقت راه) تماس گرفته و گفته است که حکم نوری را به عنوان جانشین راه‌آهن سراسری کشور زده است. از من خواسته بودند نوری را تسویه کنم و به تهران برگردانم تا سمتش را تحویل بگیرد. نوری را خواستم. ایشان آمد و تا موضوع را شنید، حکم را با دستش گرفت و نگاهی به آن انداخت. . از آنجا که آدم اخلاق‌مدار و مؤدبی بود، چندبار عذرخواهی کرد و چون یک دست نداشت، حکم را به دندانش گرفت و آن را پاره کرد. بعد مقابل چشم‌های متعجبم گفت: من به اینجا (جبهه) نیامده‌ام که برگردم. اگر می‌خواستم مسئولیت بگیرم، در همان تهران می‌ماندم و به اینجا نمی‌آمدم. ماند و کمی بعد هم به شهادت رسید.
🌊 ۱۶ ساله‌ی .‌.. . 🔸بچه‌ی جنگل بود‌. اما توی آب عجیب مهارت و شجاعتی از خودش نشون داده بود ؛ به طوری که فرمانده لشکر وقت ( سردار مرتضی قربانی) شیفته‌ی شجاعت و مهارت رضا شده بود.سال ۶۳ سن ۱۴ سالگی رفت جبهه و تا سن ۱۶ سالگی هشت مرحله اعزام شد و بیش از ۲۴ ماه در جبهه ها حضور داشت‌.سرانجام در عملیات کربلای ۴ بشهادت رسید و پیکرش بعد ده سال بازگشت. . 🔸روح مادر شاد ، اون روز که تو حیاطشون نشسته بودیم تعریف میکرد: هشت روز قبل از این که فرزندم به دنیا بیاید خواب دیدم یک سیدی نزد من آمد و به من گفت ناراحت نباش فرزندت سالم به دنیا می آید و اسمش را رضا بگذار ما هم اسمشو رضا گذاشتیم .در روز تشییع جنازه اش لباس رزم او را‌پوشیدم و به تشییع جنازه اش رفتم یاد روزی افتادم که می خواست به جبهه برود  به او گفتم نمی خواهد بروی جبهه ولی در جواب به من گفت:« اگر برای یک بار به جبهه بیایی  و آن جا را ببینی از خدا می خواهی که همه فرزندانت به جبهه بروند . . 📩 از : به پدر و مادرم سفارش می کنم بعد از شهادتم دو رکعت نماز شکر به جا آورند.
مشغول آشپزی بودم آشوب عجیبی در دلم افتاد مهمان داشتم،به مهمانها گفتم: شما آشپزی کنید من الان برمیگردم رفتم نشستم برای ابراهیم نماز خواندم دعا کردم،گریه کردم که سالم بماند،یک بار دیگر بیاید ببینمش ابراهیم که آمد به او گفتم که چی شد و چه کار کردم رنگش عوض شد و سکوت کرد گفتم: چه شده مگر؟ گفت: درست در همان لحظه می‌خواستیم از جاده‌ای رد شویم که مین گذاری شده بود اگر یک دسته از نیروهای خودشان از آنجا رد نشده بودند می‌دانی چی می شد ژیلا؟ خندیدم... باخنده گفت: تو نمیگذاری من شهید بشوم تو سدّ راه شهادت من شده‌ای! بگذر از من!🤍🙃 همسرشهیدمحمدابراهیم‌همت🌱 | 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نحوه شهادت شهید مدافع حرم.... 🌷 روز تاسوعا.. با نام جهادی سید ابراهیم✨ تاریخ تولد: ۱۹ شهریور ۱۳۶۵ محل تولد: خوزستان، شوشتر تاریخ شهادت: ۱ آبان ۱۳۹۴🌷 محل شهادت: حلب سوریه🌷 وضعیت تأهل: متأهل تعداد فرزندان: دو فرزند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👌نگفته ها نشنیده ها دسیسه های سقوط بالگرد شهیدجمهور... هلیکوپتر رئیس جمهور در اثر حادثه سقوط کرد ؟ یا توسط سیستم های راداری الهام علیف هک شده؟ این کلیپ را به دقت ببینید تا این شغال اسرائیل را بهتر بشناسید 👆 رئیسی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️ زیبای؛ سرتیپ‌ خلبان؛ | امروز قلب حضرت ولی عصر درفشاره.. لطفا برای سلامتی امام زمان عج صدقه بیاریم. 🌷🌷🌷🕊🌷🌷🌷
🏴یاد شهدای حسینی 💢چند شبانه‌روز بود که در بستر بیماری افتاده بودم، تب و لرز امانم را بریده و بدن‌درد شدید من را زمین‌گیر کرده بود. آن شب به‌شدت می‌لرزیدم و عرق سردی بر بدنم نشسته بود. سه پتو رویم کشیده بودم تا خوابم ببرد. نیمه‌شب، از خواب پریدم. سه‌کنج اتاق محمد که از جبهه آمده بود، به نماز ایستاده بود. محو نمازخواندن محمد شدم. از لرز، دندان‌هایم به من می‌خورد. محمد سلام نمازش را داد. متوجه من شد که از خواب پریده‌ام. سلام کرد و گفت: ولک چی شده، چته؟ - تب و لرز دارم، خسته شدم از این درد! همین‌جور که روبه‌قبله بود. مهرش را برداشت. با ناخن تکه‌ای از آن کند و به سمت من کشید و گفت: این را بخور، تربت کربلاست، انشاالله که بهتر میشی. بسم‌الله گفتم، تکه تربت که از یک عدس کوچک‌تر بود را توی دهانم گذاشتم و قورت دادم. از سردرد، سه پتویم را دوباره رویم کشیدم، چشم‌هایم روی هم نرفته بود که دیدم محمد باز به نماز ایستاد. چشمم بسته شد. نمی‌دانم چقدر گذشت که از گرما دوباره از خواب بیدار شدم. پتوها را از رویم کنار زدم، دیگر نه از سردرد و بدن‌درد خبری بود، نه از لرز. محمد که هنوز روبه‌قبله نشسته بود گفت: بهتر شدی؟ - ها دارم، می‌پزم! - حالا که خوب شدی، پاشو وضو بگیر، کم‌کم اذان صبحه، هم دو رکعت نماز شکر بخون، هم نماز صبحت را اول وقت بخون. وضو گرفتم و به اتاق برگشتم. در زیر نور کم لامپ، محمد را نورانی‌تر از همیشه دیدم. با دعای محمد و تربت کربلا شفا پیدا کرده بودم. پشت سرش قامت بستم و با گفتن الله‌اکبر به نماز ایستادم. راوی برادر شهید 🌱🍃🌷🌱🍃 محمد دریساوی
دختر دانشجو از استادش شهید دیالمه سوالی می‌پرسد.. شهید دیالمه سرش را پایین می‌اندازد و جواب می‌دهد..! دختر دانشجو عصبانی می‌شود و می‌گوید: مگر تو استاد ما نیستی؟! چرا نگاهم نمی‌ڪنی؟! شهید دیالمه گفت: اگر به تو نگاه ڪنم، اونی ڪه باید نگاهم ڪنه، دیگه نگاهم نمی‌ڪنه..! شهید_عبدالحمیددیالمه |
💢 در فلسطین کیست⁉️ . 📷از دامن زن ؛ مرد به معراج می‌رود، یعنی همین عکس. 🏴 تبریک و تسلیت به این بانو که طی یک سال مادر ۴ و مادر بزرگ۷ و همسر شد... .
سال اول دبیرستان بیماری عجیبی گرفت. دکترها بعداز یک ماه بستری شدن گفتند: رضا فلج شده. کم کم فلج شدنش از پاها به بالا قلب رسیده و جانش را میگیرد. بعداز قطع امید پزشکان گفتم هیچکس مصیبت زده تر از حضرت زینب س نیست. نذرعمه سادات کردم. تارضاخوب شود برای خودشان. یک روز درکمال ناباوری دیدم رضا دست به دیوار گرفت و راه رفت. آن روز زینب کبری س پسرم را شفا داد وامروز رضا فدائی زینب س شد.
🌍 آیا می‌دانستید محمدجواد تندگویان وزیر نفت ایران دوازده سال تمام در یک سلول انفرادی بعثی‌های کثیف بسر برد!؟ 🔹طوری که فقط به اندازه‌ای جا داشت که می‌تونست بشینه و حتی نمی‌تونست دراز بکشد... و نمی‌دونست الان چه ساعتی و چه موقع از روز و شب و ماه و ساله؟!! 🔹الان بهاره یا پاییز ؟ الان روزه یا شب؟ و هر روز بلااستثناء با شکنجه شروع می‌شده.... 🔹 اونم چه شکنجه‌ای!؟ که در اثر شکنجه زیاد گردنش صدوهشتاد درجه می‌چرخیده... 🔹 و این آخرین شکنجه اون بوده که منجر به شهادت این وزیرجوان و برومند سرزمین اسلامی‌مان شد! تنها مونسش کتاب بوده که یک سرباز عراقی برایش آورده بوده و تمام سربازهای عراقی که نگهبان این شهید بودن با شنیدن صوت قرآنش شیفته‌اش شدند. و بعد از شهادتش کتاب‌ها در وصفش نوشتند؟! 🔹 اینها رو ما راحت می‌نویسیم و خیلی سر سری می‌خونیم و راحت از کنارشون رد می‌شیم. 🔹 اما لحظه‌ای فکر نمی‌کنیم دوازده سال به والله خیلی زیاده... دوازده سال... ۱۴۴ ماه! یک بچه رو چقدر زحمت می‌کشیم تا دوازده سال بشه؟🥺😭 🔹حالا فکر کنیم دوازده سال نتونی یک لحظه دراز بکشی و نفهمی روزه یا شب؟..😔 این امنیت رو مدیون این شهداییم... الهی قدردان باشیم🤲 | 🌷🌷🌷🕊🌷🌷🌷
او اولین خبرنگار جمهوری اسلامی ایران پس از پیروزی انقلاب بود که در سفر خارجی مسئولان به الجزایر حضور داشت و در حادثه‌ی طبس به عنوان اولین خبرنگار در محل حادثه بود. رهبر صارمی سیدمرتضی آوینی وسایر شهدای عزیزی که درراه جهادتبیین ازجان خود گذشتند... شاد_باصلوات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢| حبیب رو خدا بعد از شانزده سال چشم انتظاریِ پدر و مادرش بهشون بخشیده بود. مادرش میگه: حبیب دو ساله بود که چشم‌دردِ سختی گرفت و مدام از چشمش اشک می‌ریخت. خیلی خرج دوا و دکتر کردیم، اما فایده‌ای نداشت و کم‌کم داشت نابینا می‌شد. یه شب دلم بدجوری شکست. متوسل شدم به امام حسین(ع) و گفتم: آقا شما یه کاری بکنید این بچه شفا بگیره...همون شب خواب دیدم آقایی نورانی اومد؛ دستی به سر و روی حبیب کشید و گفت: چشم بچه‌ات خوب شد. صبح که پا شدم، دیدم داره تو گهواره بازی می‌کنه و با چشمای قشنگش برام می‌خنده... حبیب الله مظاهری 📚منبع: خبرگزاری دفاع‌مقدس