eitaa logo
کانال شهید محمدعلی برزگر
8.1هزار دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
5.4هزار ویدیو
1 فایل
ارتباط با ما و سفارش کتاب از قفس تا پرواز (زندگینامه شهید محمدعلی برزگر): @ShahidBarzgar ولادت:۵'۳'۱۳۴۵ شهادت ومفقودیت:۱۰'۶'۱۳۶۵ عملیات:کربلای۲ فرمانده:شهیدمحمودکاوه منطقه شهادت:حاج عمران عراق
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آدرس موفقیت👆👆👆 📝یادداشت بفرمایید... هرکس سراغ موفقیت رو ازشماگرفت حتما آدرسشو بلدباشین وبهش بدین "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
🌹این پیام یکی ازاعضای محترم کانال شهیدبرزگرمی باشد:👇 سلام بشما چندی پیش به نیت شهیدهادی وشهیدبرزگر چله حدیث کسا گرفتم... هنوزچله ام تمام نشده بودکه خواب شهیدبرزگر را دیدم ظرفی را که هنوز درمنزل دارم را پرازموادغذایی کرد وبه من داد صدایی میشنیدم که میگفت :به مردم زادگاه شهیدبرزگر ومناطق هم جوارش بگو قرار بودبلایی در منطقه رستم آباد؛سینگلی علیا ؛سینگلی سفلی؛ الله آباد ومنطقه خراسان رخ دهد ولی خداوند بواسطه ضمانت شهیدبرزگر این بلا را از مردمش دفع ورفع نمود ومنطقه اش رانجات داد... باخودمیگفتم:یعنی تعبیروتاویل این خواب چیست؟ باز امیدوارشدم که وقتی شهیدی دردنیا ضامن مردمش می‌شود محال است دست شفاعتش را برسردوستدارانش نکشد. بنده هیچ نسبتی باشهیدندارم وساکن اطراف تهران هستم واز محل سکونت شهیدبی خبرم... اما وظیفه خود دانستم تا مردم را با این خواب امیدوارکنم تابدانندشهدا حواسشان به ماهست... خانواده شهیدمیگویند: وقتی محمدعلی تفحص شد مردم این ۴روستا بشکرانه بازگشت شهیدبرزگر چندین راس دام ؛ازفاصله مبدا تا مقصد قربانی کردندوشهیدرا اکرام نمودند وشهیدباضمانتش خواسته محبتشان راجبران کند.. هرکس شهدا را ؛حتی باذکرصلواتی یادکند شهدانیز اورادر گرفتاری یاری خواهندکرد "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 🎙استاد رائفی پور ♨️، وقت تذکر 🔸بود و نبود رو توی زندگیمون حس می‌کنیم یا نه؟؟؟ !! هرروز باید با امام زمان بیعت کرد نه فقط عید بیعت... 🔸بسیار شنیدنی و تأثیرگذار👌 👈حتما ببینید و نشر دهید. 🌻أللَّھُـمَ‌؏َـجِّـلْ‌لِوَلیِڪْ‌ألْـفَـرَج🌻 "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
پدر پنج شهید دفاع مقدس( شهیدان افراسیابی) در زمانی که آخرین فرزندش را به خاک می‌سپردند، تقاضا کرد یک بار دیگر فرزندش را ببیند. وقتی کفن را باز کردند او خطاب به آخرین فرزند شهیدش گفت؛ به آقا اباعبدالله سلام برسان و بگو عذر میخواهم اگر دیگر پسری ندارم تقدیمت کنم🥺. گفت،شما در کربلا تمام عزیزانت را در راه خدا دادی....😭 چگونه شرمسار این عزیزان نباشیم...؟! "شهیدبرزگر"💫 @shahidBarzegar65
اگر نمی‌توانی به کسی امید بدهی نا امیدش نکن؛ اگر شنونده خوبی هستی رازدار خوبی هم باش اگر نمی‌توانی زخمی را مرحم کنیم، نمک هم نباش یک کلام انسان باش ... ‌ ‌ ‌"شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جای خالی بعضی آدمها با تمامی قشنگی دنیا نشود پر... نمی شود جبران...🥀 ❤️قابل توجه دوستان واعضای جدید کانال: بعلت مشغله کاری که شما و بنده در شیفت صبح داریم؛پستها هر روز بعدازظهر گذاشته میشود "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پزشک و جراح مشهور (د . ایشان) روزی برای شرکت در یک کنفرانس علمی که جهت بزرگداشت و تکریم او بخاطر دستاوردهای پزشکی اش برگزار میشد ، باعجله به فرودگاه رفت . بعد از پرواز ناگهان اعلان کردند که بخاطر اوضاع نامساعد هوا و رعد و برق و صاعقه ، که باعث از کارافتادن یکی از موتورهای هواپیما شده ، مجبوریم فرود اضطراری در نزدیکترین فرودگاه را داشته باشیم . دکتر بلافاصله به دفتر استعلامات فرودگاه رفت و خطاب به آنها گفت : من یک پزشک متخصص جهانی هستم و هر دقیقه برای من برابر با جان خیلی انسانها هاست و شما میخواهید من 16ساعت تو این فرودگاه منتظر هواپیما بمانم ؟ یکی از کارکنان گفت : جناب دکتر ، اگر خیلی عجله دارید میتونید یک ماشین کرایه کنید ، تا مقصد شما سه ساعت بیشتر نمانده است  ، دکتر ایشان با کمی درنگ پذیرفت و ماشینی را کرایه کرد و براه افتاد که ناگهان در وسط راه اوضاع هوا نامساعد شد و بارندگی شدیدی شروع شد بطوری که ادامه دادن برایش مقدور نبود . ساعتی رفت تا اینکه احساس کرد دیگه راه راگم کرده خسته و کوفته و درمانده و با نا امیدی به راهش ادامه داد که ناگهان کلبه ای کوچک توجه او را به خود جلب کرد . کنار اون کلبه توقف کرد و در را زد ، صدای پیرزنی راشنید : بفرما داخل هرکه هستی ، در باز است … دکتر داخل شد و از پیرزن که زمین گیر بود خواست که اجازه دهد از تلفنش استفاده کند . پیرزن خنده ای کرد و گفت : کدام تلفن فرزندم ؟ اینجا نه برقی هست و نه تلفنی ، ولی بفرما و استراحت کن و برای خودت استکانی چای بریز تاخستگی بدر کنی و کمی غذا هم هست بخور تا جون بگیری . دکتر از پیرزن تشکرکرد و مشغول خوردن شد ، درحالی که پیرزن مشغول خواندن نماز و دعا بود . که ناگهان متوجه طفل کوچکی شد که بی حرکت بر روی تختی نزدیک پیرزن خوابیده بود ، که هرازگاهی بین نمازهایش او را تکان میداد . پیرزن مدتی طولانی به نماز و دعا مشغول بود، که دکتر به او گفت : بخدا من شرمنده این لطف و کرم و اخلاق نیکوی شما شدم ، امیدوارم که دعاهایت مستجاب شود. پیرزن گفت : و اما شما ، رهگذری هستید که خداوند به ما سفارش شما را کرده است . ولی دعاهایم همه قبول شده است بجز یک دعا دکتر ایشان گفت : چه دعایی ؟ پیرزن گفت : این طفل معصومی که جلو چشم شماست نوه من است که نه پدر دارد و نه مادر ، به یک بیماری مزمنی دچار شده که همه پزشکان اینجا از علاج آن عاجز هستند . به من گفته اند که یک پزشک جراح بزرگی بنام دکتر ایشان هست که او قادر به علاجش هست ، ولی او خیلی از مادور هست و دسترسی به او مشکل است و من هم نمیتوانم این بچه را پیش او ببرم . میترسم این طفل بیچاره و مسکین خوار و گرفتار شود پس از خدا خواسته ام که کارم  را آسان کند . دکترایشان در حالی که گریه میکرد گفت : به خدا که دعای تو ، هواپیماها را ازکار انداخت و باعث زدن صاعقه ها شد و آسمان را به باریدن وا داشت . تا اینکه من دکتر را بسوی تو بکشاند و من بخدا هرگز باور نداشتم که خدای بزرگ با یک دعایی این چنین اسباب را برای بندگان مومنش مهیا میکند. و بسوی آنها روانه میکند. وقتی که دستها از همه اسباب کوتاه میشود ، فقط پناه بردن به آفریدگار زمین و آسمان بجا می ماند . "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍شهیدی که پیکرش در قبر سالم و از آن عطر خوشی به مشام رسید انگار همین تازه او را دفن کرده باشند. 🟢شهیدی که لات بود حضرت زهرا سلام الله در خواب به او گفت بیاید جبهه در سالروز شهادت حضرت زهرا سلام الله به شهادت رسید. 🌹شهید سید حمید میر افضلی سید پابرهنه 🔹در هنگام شهادت نه چشم داشت، نه دست، نه پهلو... 🔸همانند جدش  آخر مادر هرکار کند بچه هایش یاد می‌گیرند... 🔹حسین باقری شهید شد که می خواستیم کنار شهید سید حمید خاکش کنیم. 🔸وقتی قبر را کندیم و رسیدیم به لحد شروع کردیم به کندن پایین پای سید حمید. 🟢یک لحظه آنجا سوراخ شد و من دیدم یک بوی عطری آمد من دیگر نفهمیدم چی شد. 🟠فردی که مسئول تدفین شهید حسین باقری بود گفت: این بوی عطر از کجا آمد؟ گفتم: از اینجا. 🔹گفتم: برود بالا بعد دست کردم در آن حفره که ببینم بدن آن سید اولاد پیغمبر سالم است. 🟢حس کردم انگار همین یک ساعت پیش او را دفن کرده‌اند به این تازگی بود. ✅راوی بردار شهید میرافضلی "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. 🔴ماجرایی از دوران اسارت رزمنده در جنگ تحمیلی که خیلی برامون درس داره 😣اتفاقی عجیب‌ و دردناک در کمپ اسرا ✔️انتشار بدید دوستان "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
آرزویی که خداوند برآورده کرد غزالی به آرزویی که داشت اشاره کرد و گفت: در سال 1394 شهید امین کریمی و شهید عبدالله باقری از سپاه انصار تشییع شدند. تا پیش از آن این گونه نبود که شهدای مدافع حرم را تشییع کنند، ولی از آن پس به بعد تشییع شهدای مدافع حرم باب شد. من و پدر علی برای تشییع رفته بودیم که علی ما را دید. از ما دلیل حضورمان را پرسید و به او گفتیم که برای تشییع شهدا آمده‌ایم. همانجا بود که همه چیز را فراموش کردم و از دلم گذشت که خدایا می‌شود این شهادت نصیب خانواده ما هم شود. همیشه آرزو داشتم و دارم که شهید شویم و همان روز شهادت را از خداوند خواستم. این تشییع در آبان‌ماه صورت گرفت و اوایل آذرماه بود که علی آمد و من را به اتاقی برد و گفت؛ می‌خواهم به سوریه بروم، اما کارهایم جور نمی‌شود. آیا شما ناراضی هستید؟ من هم نمی‌دانم چه شد که گفتم؛ من وقتی به مسجد و روضه می‌روم، عذاب وجدان دارم که اگر امام حسین(ع) اکنون اینجا بود، ما تنهایش نمی‌گذاشتیم و ایکاش امام حسین(ع) در زمان ما بود تا کسی او را تنها نمی‌گذاشت. الآن هم اگر به تو بگویم نرو، مانند اهل کوفه می‌شویم، پس برو، خدا پشت و پناهت. این را که گفتم،‌ چشمان علی پر از نور شد و گفت: غیر از این هم از شما توقع نداشتم. 🌹تاریخ ولادت:۱۰'۷'۱۳۶۹ 🕊تاریخ شهادت: ۲۳'۱۰'۱۳۹۴ 🌹محل شهادت:خان طومان-سوریه 🕊مزار:جاویدالاثر "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یک عمر نخوابیدی تا خواب دشمنان را برهم بزنی به خودت که رسید جمعه ساعت ۱:۲۰ رفتی تا خواب ملتت برهم نریزد چه آرام وبی سرو صدا پرکشیدی؟! هیچکس طلوع آن روز را باورنکرد... جمعه ای که تعطیل شد خواب؛لبخند؛امیدو.... اماتوبرمیگردی موعودکه بیایدشهدا هم می ایند چه روزی بشود آن روز.... خوش بحال این خانواده شهید که حاج قاسم تذکره دیدار امام حسین ع وحضرت آقا روبهشون داد.... 💌می‌شود ضامن ماهم بشوی.... "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عمرها می گذرند، نمی آیید؟ آن روزها هنوز خواندن و نوشتن نمی دانستم تا اسمتان را بنویسم، اما شما را می شناختم. پدرم را دیده بودم که بعد از خواندن دعای ندبه ی روزهای جمعه، می ایستاد و دست راست را بر روی سرش می گذاشت و به شما سلام می داد. مادرم سواد خواندن دعا را نداشت، اما چادر به کمر می بست و حیاط را آب و جارو می کرد. صدای آواز پرنده ها را که می شنید زیر لب زمزمه می کرد: اللّهم کُن لِوَلیک الحُجه بِن الحَسن…. هنوز بوی گل های حُسنِ یوسف را که از نوشیدن آب صبحگاهی، معطر شده بودند، در خاطر دارم. بعدازظهر که می شد با دختران همسایه روی سکوی جلوی درب حیاط می نشستیم گل می گفتیم و گل می شنیدیم؛ پیرمردی می آمد و به ما شکلات می داد و می گفت: کامتان را شیرین کنید و برای سلامتی مسافر جمعه دعا کنید. آن روزها می دانستم که شما یک روز جمعه خواهید آمد؛ این روزها نمی دانم چند جمعه ی دیگر از عمر من باقی مانده است! اما مولا جان! امروز من می توانم از شما و برای شما بنویسم. می خواستم بگویم: من و دوستان دوران کودکی ام جوان شده ایم. والدین جوانمان پیر شده اند، آن پیرمرد مهربان هم از دنیا رفت، نمی خواهید بیایید؟ ای بهار انسان ها! عمرها می گذرند. این جمعه که نیامدید. پاییز هم رسید و زمستان در راه است ولی شما نیامدید...💔🍁 "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خانه خاطرات، جایی که کودکی وتمام حس‌های خوب را درآن جا گذاشتیم وبه بزرگسالی پرکشیدیم ‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌ "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣کودک که بود آرزو کرد بزرگ شود، بزرگ شد... 🍁بزرگ که شد آرزو کرد کودک شود، اما نشد... ❣کودک که بود آرزو کرد مثل بزرگتر ها یک شب بیدار بماند... بیدار ماند... 🍁بزرگ که شد آرزو کرد یک شب راحت بخوابد ، اما نشد... ❣کودک که بود آرزو کرد حافظه ی قوی ای داشته باشد... حافظه اش قوی شد 🍁بزرگ که شد آرزو کرد همه چیز را فراموش کند ، اما نشد ❣کودک که بود آرزو کرد یک بار تنها به مدرسه برود، تنها رفت 🍁بزرگ که شد آرزو کرد تنهایی را ترک کند، اما نشد ❣کودک که بود آرزو کرد به خواسته های دنیای کودکی اش برسد... رسید 🍁بزرگ که شد آرزو کرد به خواسته ی دلش برسد ، اما... "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😍دیدین اخلاق ورفتاربعضی ها بوی خاصی میده 😍بوی معرفت 😍بوی خلوص نیت 😍بوی رنگ خدا 😍آرزوی رنگ خدایی داریم برای همه شما 🙏 "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
♥️🍃 هر روز خدای مهربون ۸۶۴۰۰ ثانیه به حساب زندگیت واریز  میکنه پس زیبا خرجش کن... "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠۷مهرماه سالروز شهادت فرزند قوچان سردار شهید یوسف کلاهدوز را گرامی می‌داریم. 🌹شهیدکلاهدوز هم استانی شهیدبرزگر می باشد. روحش شاد و یادش گرامی... "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
خوشبختی دیگران، از خوشبختی ما کم نمیکند وثروت آنان رزق ما را کم نمیکند و صحت آنان هرگز نمی گیرد سلامتی ما را پس آرزو کنیم برای دیگران آنچه را که، آرزو میکنیم برای خودمان "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65
توی یک کوچه ای چهار خیاط بودند…همیشه با هم بحث میکردند.. یک روز، اولین خیاط یک تابلو بالای مغازه اش نصب کرد. روی تابلو نوشته بود “بهترین خیاط شهر”. دومین خیاط روی تابلوی بالای سردر مغازش نوشت “بهترین خیاط کشور”. سومین خیاط نوشت “بهترین خیاط دنیا“ چهارمین خیاط وقتی با این واقعه مواجه شد روی یک برگه کوچک با یک خط معمولی نوشت: “بهترین خیاط این کوچه” ✍🏻قرار نیست دنیایمان را بزرگ کنیم که در آن گم شویم در همان دنیایی که هستیم میشود آدم بزرگى باشیم. "شهیدبرزگر"💫 @ShahidBarzegar65